فقر آن هم در درهای سبز وسط کوههایی تماشایی و رودخانهای که با بستری بسیار دیدنیتر از میان آن عبور میکند تفکربرانگیز است. هوا به حدی صاف و تمیز است که تنفس در آن برای مردم تهران آرزوست و در این فضا و شرایط دیدن بچههایی که هر روز صبحانه سالم و ارگانیک میخورند، کیفهای مارکدار خود را برمیدارند، لباسهای تمیز و شیک میپوشند و به کانکسی که محل تحصیلشان است میروند، تناقضی عجیب را برای انسان رقم میزند.
مانند همه جای ایران تحصیل در این کانکس هم بسیار سخت است. بودن در یک محفظه فلزی آن هم در زمستانهای سخت این منطقه؛ کافی است دستت به بدنه فلزی کلاس بخورد. پوست دستت میچسبد به بدنه کانکس و تا مغز استخوان میلرزی و بدتر اینکه باید به بخاری خطرناکی پناه ببری که در گوشه کانکس نصب شده است.
فضای دمکرده کانکس در ظهرهای گرم بهار هم نای نفس کشیدن را برای بچههایی که در یک کلاس درس سه پایه تحصیلی مشغول درس خواندناند نمیگذارد. کل امکانات مدرسه، که از دو کانکس تشکیل شده، دو طبقه کوچک چوبی است که شاید دهها سال پیش میشد نام کتابخانه را بر آن گذاشت. با معلمان مدرسه که صحبت میکنیم از مشکلات حضور بچهها در کانکس و وقوع اتفاقات خطرناک به دلیل وجود بخاری سخن میگویند و اینکه قبلاً اتاقی برای بچهها داخل روستا اجاره شده بود، اما از آنجا که وضع اتاق نامناسب بود به این کانکسها پناه آوردهاند.
آنچه توصیف شد شرایط یکی از مدارس کانکسی ایران است. مردم محلی عموماً دامداری میکنند اما اخیراً به پرورش ماهی هم اقدام کردهاند که این کار وضعیت مالی روستاییان را بهبود بخشیده است.
وضعیت کتابخانه و بخاری مدرسه
قدر مسلم درک شرایط زندگی در آن و مشکلات مردم محلی بسیار سخت است، اما به عنوان فردی که برای اولین بار به منطقه آمده امکانات بینظیر منطقه برای رشد و توسعه اقتصادی را به خوبی میبینم. این منطقه آب فراوانی دارد، اما به تازگی ایده استفاده از این آب برای پرورش ماهی اجرا شده است. پس میتوان ایدههای دیگری هم برای توسعه این منطقه ارائه کرد. این ایدهها را به ویژه دانشجویان تحصیلکرده میتوانند مطرح کنند که در سایر شهرهای ایران و حتی سایر کشورها حضور داشتهاند و با ایدههای کارآفرینی آشنا هستند.
در این منطقه به دلیل قاچاق کالا و کولبری بسیاری از کالاها از جمله لباس و کیف و ... به وفور وجود دارد. خوشبختانه بچهها به هیچ وجه سوء تغذیه و مشکل بهداشتی ندارند. همه مرتب، تمیز و حتی شیکپوش هستند، اما همچنان مدرسه ندارند و وای به روزی که خدای نکرده بخاری این مدرسه کانکسی هم حادثهای بیافریند.
چرا همه منتظر دولت هستیم؟ خودمان دست به کار شویم
آنچه خبرنگاران در این مدرسه دیدند حضور معلمانی دلسوز و پدر و مادرانی مهربان بود. اما افسوس چرا همه منتظر هستند دولت مدرسهای برای این بچهها بسازد و آن را تجهیز کند؟ در اینکه وظیفه دولت و مسئولان فراهم کردن محیطی امن برای تحصیل بچههاست شکی نیست اما اینکه همه منتظر بمانیم که دولت کاری انجام دهد خطرناکترین کار ممکن است، زیرا بچهها در معرض خطرند.
مگر جان بچههای معصوم سرزمین ما متاعی کمارزش است که آن را در معرض خطر ناشی از سوء مدیریتها قرار دهیم؟ چرا والدین و مربیان این مدارس اعتراض نمیکنند؟ اگر آموزش و پرورش پاسخگو نیست خیران مدرسهساز هستند. اگر آنها پاسخگو نبودند در مساجد خیریهای ترتیب دهید و از مردم برای ایمن کردن مدارس شهر کمک بخواهید. اگر مردم روستا و شهر خودتان توان مالی ندارند و یا منطقه کاملاً محروم است، از گروههای جهادی کمک بخواهید. میتوان خیران زیادی در کشور پیدا کرد که قلبشان برای نفس به نفس بچههای ایران بتپد. حتی اگر از هیچ طریقی نشد مدرسه امن برای بچهها مهیا کنیم، باید خود پدرها و مادرها دست به کار شوند و مدرسه را ایمن کنند. چرا همه منتظر مقام مسئول دولتی هستند؟
اول ایمنی بچهها مهم است. بعد رخت و لباس و لوازمالتحریر آنها. نهادهای خیریه باید اولویتبندی کنند. بچهای که کیف نو دارد، اما جانش در خطر است آیا میتواند لذت داشتن کیف مارکدار را ببرد؟
خوشبختانه بنیاد برکت وابسته به ستاد اجرایی فرمان حضرت امام در حال ساخت مدرسهای مجهز در این منطقه است و به زودی بچهها راهی مدرسه نوساز میشوند، اما هر جایی هر کسی دید جان کودکی در خطر است باید خودش دست به کار شود؛ همه مسئولیم.
انتهای پیام