به گزارش ایکنا؛ مهری طیبینیا، دانشآموخته مقطع دکترای جامعهشناسی فرهنگی مؤسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامهریزی ریاست جمهوری طی یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به تحلیل موضوع شادی و نسبت آن با نهاد دانشگاهی پرداخته که در ادامه از نظر میگذرد؛
دغدغه شادی
دغدغه شادی، همواره موضوع تأمل در بین اندیشمندان مختلف علوم انسانی بوده است. این در حالی است که نتایج تحقیقات علمی حکایت از این دارند که افراد شاد شهروندان بسیار بهتر و موفقتری هستند؛ در زندگی فردی و اجتماعی خود بهتر عمل میکنند و تعاملات بسار مفید و خلاقانهتری نسبت به دیگران ناشاد دارند. از لحاظ اخلاقی نیز شهروندان بسیار خیرخواه و مثبتاندیش و به عبارتی دارای سلامت فردی و اجتماعی بالاتری هستند.
دلیل و ضرورت بسط موضوع دانشگاه و رابطه آن با شادی، در رابطه بودن دانشگاه و سیاست زندگی است؛ تحلیل چگونگی مفهوم رضایت از زندگی و دستیابی به شادی به عنوان یک سیاست از زندگی شخصی که شاکلههای فکریاش در فضای دانشگاهی قابلیت تولید دارند.
تجربه دانشگاه برای بیشتر افراد نوعی انتخاب و سیاست زندگی است؛ انتخابی در راستای عاملیت فردی، فرصتی برای تحقق خویشتن و دستیابی به اهدافی که میتواند منجر به رضایت و شادی در زندگی شود.
در اینجا پیش فرض، ادعای امکان به دست گرفتن معنای زندگی هر فرد توسط خود اوست. جایی که مهار این معنا بتواند موجبات رضایت افراد را فراهم کند. دانشگاه مکانی است که میتواند افراد را برای به دست گرفتن مهار زندگی فردیشان هدایت کند و پیامد مهار سیاست زندگی افراد توسط خودشان زمینه مناسبی برای به دست گرفتن اختیار زندگی، خودشناسی تا رسیدن به تعالی وجودی است.
مسائل فردی تا قبل از اینکه دغدغه جمعی نشوند، اغلب تبدیل به مساله نهادها نمی-شوند و زمانی که در فضای فردی و بین فردی نتوانند مرتفع شوند، ناگزیر تبدیل به مسئله نهادها میشوند.
احساس خلا شادی در سیاست زندگی فردی و اجتماعی از جمله موضوعاتی است که اگر تاکنون به طور رسمی هم به آن پرداخته نشده باشد، بازهم نمیتواند از شمول دغدغههای سیاستی دانشگاهیان خارج باشد.
این نوشتار با تاکید بر رویکردهای نظری مترتب بر سیاست زندگی فردی و جمعی شهروندان به تحلیل موضوع شادی و نسبت آن با نهاد دانشگاهی میپردازد.
کشف شادی، گامی فردی برای حضور در شادی اجتماعی
اولین چالش طرح شادی، تعریف و نحوه فهم ما از شادی است. اینکه آیا شادی همواره در تقابل با غم معنا و مفهوم مییابد؟ آیا شادی یک مفهوم، پدیده، مسئله، معنا یا حتی مدل ذهنی است؟ شادی علت است یا پیامد؟ آیا شادی باید براساس برنامه مشخص، تعقیب، کنترل و نظارت شود تا به سرانجام برسد؟ شادی، امری فردی است یا اجتماعی؟ عادت است یا اولویت؟ تصمیم است یا پیروی و تقلید از یک شیوه زندگی شاد؟
اینها همه انبوه سوالاتی هستند که به اشکال مختلف به آنها پاسخ داده شده است. با وجود اختلاف نظرها، حقیقت موافق، اینست که شادی همواره با پارادوکس شادی در چالش است. زیرا گاهی افرادی که از نظر ما شاد هستند اعتراف میکنند که از زندگیشان رضایت ندارند.
فارغ از هر آنچه چالش محققان بوده و هست، توافق جمعی برای قابل اعتمادترین راه ارزیابی شادی در افراد، پرسش میزان شادی افراد از خودشان است. این بار نه با شاخصهای از قبل تعیین شده، بلکه با توجه به تکثر معنای شادی در ذهن افراد، با شاخص فهم و تفسیر خود افراد از مفهوم شادی. زیرا شاد بودن، رفتار آموخته شدهای است که میتواند دارای صور پیامدی متکثر باشد.
شادی، در تفکرات عامیانه بیشتر شامل تجربههای کوتاه در لحظههای ناپایدار زندگی روزمره است و بیش از تجربه شادی، گاهی دغدغه شادی، موضوعی است که افراد را به دنبال رویای یک خوشی ماندگار و مداوم میکشاند.
بنابراین نسبت واقعیت شادی با نمودش، نسبتی است که مبتنی بر سیاست زندگی نسبتی مشابه و گاه متفاوت یا دارای تضاد است. بر اساس نظر گیدنز، سیاست زندگی فردی در انتظار آزادسازی نیست، بلکه نوعی سیاست انتخاب است. بنابراین سیاست رهایی از ناشادی و انتخاب سیاست زندگی شاد، خود، شیوهای از سیاست زندگی روزمره است که گاهی میتوانند مرزهای جهانی را هم طی کند.
بنابراین، زمان تصمیم به شادی، همان زمانی است که میخواهیم الگوهای قبلی زندگی ناشاد خود را برهم بزنیم. اگرچه گاهی این سیاست جدید در فراواقعیت خود میتواند عامل فدا شدن شادی شود. سیاست زندگی شاد، بیش از سطح اجتماعی، در سطح فردی معنا و مفهوم مییابد. آنچه پررنگ شده، مفهوم هویت شخصی است. افرادی که میخواهند در کنار فشارها و استرسها و یا حتی در کنار شادیهای کم و بیش فعلی، چیزی بیش از آن را تجربه کنند و با هر تصمیم و اتخاذ سیاستی، قصد دور شدن از موقعیت قبلی را دارند. بنابراین، شاید اگر اختیار معنا در زندگی را به دست بگیریم بخش زیادی از شادی را به دست بیاوریم. در دنیای کنونی کشف معنا، خود پروژای عظیمتر از به دست گرفتن و دنبال کردن معنا است.
نقش دانشگاه دراستراتژی پایدار شادی
وقتی صحبت از دانشگاه میشود، اولین تراکنش ذهنی، فرض متغیری است که قرار است در رابطه با هر متغیر وابسته دیگری نقش علی خود را ایفا کند. بنابراین یا دانشگاه بیش از اندازه مظلوم واقع شده و یا اینکه واقعا قرار است سازنده یک فرد و ساختار زندگی فردی و اجتماعیاش باشد. زیرا همانگونه که در مباحث اجتماعی و روانشناسی نقش تحصیلات بررسی میشود، در مباحث اشتغال و بیکاری نیز، اغلب، دانشگاه مقصر میشود و اکنون هم قرار است در شادی دانشجویان مصصم شود.
اگرچه نمیتوانیم قابلیت سازندگی دانشگاه را انکار کنیم، اما نمیتوانیم تقصیر سیاستهای مرتبط با نهادهای دیگر را هم صرفا به گردن نهاد دانشگاه بیندازیم. به نظر میرسد هدف نهایی آموزش، بیش از آنچه ساختن یک انسان بر مبنای الگوهای متعین باشد، فراهم نمودن ابزار و مهارتهای لازم برای تفکر بهتر و هدایت زندگی به سمت یک زندگی شایسته و پربار است. مگر نه این است که در پایان یک روز دانشمحور در دانشگاه به دنبال فراهم نمودن یک زندگی آگاهانه همراه با رضایتمندی برای فرد و جامعه هستیم.
نوشتار حاضر قصد دارد به این بهانه مفهوم شادی را تا حدی به تعادل برساند، زیرا رسیدن به سیاست شادی چه در فضای فردی و چه جمعی مستلزم تعدیل معنای شادی است و به تعادل رساندن شادی را میتوان در محتوای سیاستهای آموزشی و پرورشی دانشگاه قرار داد. آموزشهایی که بتواند با تاثیر بر مدلهای ذهنی فردی، مدلهای رفتاری اجتماعی را صورتبندی کند. شاکله خرد دانشگاهی که ساختار آگاهانه یک ذهن شاد را برای تصمیم شادی پایدار فراهم نماید. بنابراین پروژه شادی پایدار صرفا در تعامل عاملان و ساختارها به سرانجام خواهد رسید.
تصمیم شادی؛ سیاستی بر مدار فردیت
حال چگونه شادی را تعریف کنیم؟ به نظر میرسد چالش بین شادی، شادکامی، رضایت، خوشحالی، خوشبختی و آرامش، چالش اساسی توضیح طرح کشف معنا نیست، اما آنچه اهمیت دارد میزان اهمیت و اولویت و سیاست منتخب در راستای این مفاهیم برای افراد است. اینکه کجا و چگونه سیاستها اولویت میشوند؛ همان جایی است که باید به دنبال منابع آگاهیبخشی به ذهن و منطق بازاندیشی فردی باشیم.
در تجربههای دانشگاهی اغلب بیش از فضاهای دیگر با اذهانی روبرو میشویم که با خود درگیر گفتوگوهای درونی و ذهنی هستند. تجربههای دانشگاهی در بطن خود ساختاری از تفکر و بینش را با عنوان خرد دانشگاهی بنیان میگذارند که هویتی بازاندیش برای افراد خلق میکنند؛ هویتی که در تداوم خود هر لحظه به دنبال بازنگری و پرسش و بازسازی است. هویتهای دانشگاهی تا حدی میتوانند از انحصار مدلهای ذهنی سنتی خارج شوند.
بنابراین اتخاذ سیاست زندگی شاد میتواند محصول تحول ذهنی و تا حدی خروج از کالبد قبلی باشد و در راستای تعهد به هویت فردی شکل بگیرد. اما اینکه آیا این سیاست در تقابل با ساختارها در همه متنهای اجتماعی میتواند جلوه مشخصی داشته باشد، قابل تامل در همان متن خاص خودش است.
حال در فضای دانشگاه و آموزش دانشگاهی برای علاقهمند ساختن افراد برای به دست گرفتن معنای یک زندگی رضایتبخش و شادی پایدار چگونه برخورد کردهایم؟ در اینجا منظور، صرف بعد آموزش علمی دانشگاه نیست بلکه، مجموعه فرهنگ دانشگاهی است. آنچه یک دانشجو در طول زندگی دانشجویاش در دانشگاه فهم و به تبع آن برای رویدادهای زندگی روزمرهاش معناسازی میکند؛ کنش متقابل دانشجو با خودش و دنیای بیرون از خودش.
اگرچه پیامد یک سیرت شاد در صورت شاد هم جلوه میکند، اما شادی مفهومی کیفی است. اندازهگیری چنین مفهومی، نیازمند رجوع به نیازهای افراد و تفسیر افراد از مفهوم شادی و ارزیابی فردی آنها از شادی است. به عنوان مثال گاهی افراد، شادی را تجربه لذت میدانند. لذت در معنایی حسی که صرفا با حواس و غرایز ما معنیدار میشود. گاهی افراد با تجربه غرور که میتواند هم جنبه مثبت (دارای مشروعیت) و هم منفی (فخرفروشی و تکبر) داشته باشد میتوانند لحظههای شادی را تجربه کنند. گاهی تجربههای عاطفی و عشق و گاهی شاد شدن به واسطه هرآنچه معنی یک شادی آشنا و تعریف شده برای فرد باشد. بنابراین، مهم درک ما از شادی است. وقتی شادی را نشناسیم، نمیتوانیم برای خودمان تعریف کنیم و حتی آن را دوست داشته باشیم.
بنابراین شاید بتوان اینگونه فهمید که ما هنوز شادی درون خود را نمیشناسیم و دوستش نداریم. اینکه چرا برای ما امری دوست داشتنی نیست هم قابل تامل است. شاید فهم بین فردی ما از شادی در وجهی که فکر میکنیم شادی ما باید مانند دیگران باشد و هم در وجهی که فکر میکنیم گاهی نمودهای شادی ناپسند هستند مخدوش است؛ بهتر است بدون هیچ واکنشی نسبت به این جمله به واقعیت آن فکرکنیم. در فرهنگ ما افراد شاد چگونه معرفی می شوند؟ کمدین؟ تنبل؟ خودخواه؟ سرخوش؟ و ... ؟ این در حالی است که گاهی شادی قربانی وقار و نزاکت شده و گاهی انگار قرار است تاوان و کفارهاش را با اضدادش داد و در غیر اینصورت دلیلی به این تصمیم وجود ندارد.
افراد شاد گاهی افرادی هستند که کمتر در چالش با تمامی هر آنچه در دنیای پیرامونشان اتفاق میافتد هستند و همه موضوعات موجود روزمره ضرورت ذهنی آنها نیست، بنابراین گاهی در فهم مخدوش، متهم به چنین القابی میشوند. بنابرآنچه گفته شد، هرگونه توجیه و تفسیر ناروا از شادی، خود سرآغازی بر فدا کردن شادی است.
آیا تصمیم به شادی معادل فراغت از هدف است؟ باید گفت تصمیم به شادی، ترکیب یا حتی تلفیق شادی و هدف نیست بلکه ایجاد شادی در بطن هدفمندی است. رسیدن به هدفها یکی از مسیرهای آشنای دستیابی به رضایت فردی است که میتواند بدون هرگونه نمود بیرونی معنادار باشد. بنابراین این بار بر خلاف معنای قبلی پارادوکس شادی، با افرادی روبرو میشویم که گاهی براساس فهم جمعی ما افراد شادمانی نیستند اما، با پرسش از آنها، احساس رضایتمندی از زندگی در آنها وجود دارد. به عنوان مثال، بارها لذت مطالعه در یک کتابخانه ساده و پر از کتاب را در مقایسه با زندگی در یک کاخ رویایی شنیدهایم. اما نباید انکار کنیم که آنچه مخرب شادیهای هدفمند میتواند باشد، رسیدن به سرابهای معنایی است. دانشجویی که مسیر تحصیلی هدفمند و نسبتا شادی را در دانشگاه طی میکند، اما در پایان رسیدن به هدف با سرابی روبرو میشود که تمام پروژه شادی او را بر هم زده است. اینکه اکنون کدام نهاد پاسخگوی این وضعیت است قابل تامل است. آیا بازهم به سراغ ناکارآمدی آموزشهای دانشگاهی خواهیم رفت؟
شادی زمینهمند هم مانند شادی هدفمند پیامدی از تصمیم شادی بر مبنای انتخاب است. اینکه در کدام فضای اجتماعی شاد هستیم؟ تا زمانی که در متن جامعه ایرانی هستیم نمیتوانیم شادی را با شاخصههای شادی در کشورهای دیگر تعریف کنیم و هرگونه جنگ و جدال برای یافتن یک شادی ناموجود در متن اجتماعی و فرهنگی موجود، پیامدی جز قربانی کردن شادی نخواهد داشت.
شاید تعریف مجدد از شادی و بازنگری در مفهوم شادی بعنوان یکی از اجزای تصمیم به شادی ضرورت سیاست زندگی فردی هر کدام از ما باشد. مصادیق این بازنگری را در سطح اجتماعی به وفور دیدهایم و از کنارش بسادگی گذشتهایم. مناسبتها و آیینهای که برای ما هیچگاه قابل جایگزینی با آیینهای اجتماعی کشورهای دیگر نیستند و گاهی حتی در ظاهر غمگین خود هم مقدمهای بر شادی و رضایتمندی افراد هستند.
بنابراین بدون رو در رو قراردادن شادی با اضدادش، شادی را میتوان همانگونه که میفهیم و انتخاب میکنیم و به آن نیاز داریم بفهمیم. فهم و تجربه شادی تا حد زیادی مستلزم نگاه دموکراتیک به مفهوم شادی و رضایت از زندگی است. تصمیم شادی در این نوشتار همان تصمیم برای هر آنچه که آشناست خلاصه میشود. حسرت نداشتن شادی گاهی ما را از فهم هرآنچه هست ناتوان میکند.
بنابراین شاید سیاست امکانپذیر کردن تجربههای شناخته شده افراد از شادی در بستر مشخص خود، سادهترین مسیر رسیدن به نحوه تصمیم به شادی در هر متن اجتماعی است. زیرا عدم توجه به عوامل رضایت بخش فردی در متن اجتماعی، میتواند منجر به اتخاذ سیاستهای رهایی بخش فردی توسط اهالیاش شود و آنها را به بیرون از مرزها ببرد.
سیاستهای اجتماعی مواجهه با شادی
کشف شادی متفاوت از تجربه و سیاستگذاری برای شادی است. گاهی، برای رهایی از یک شاکله اجتماعی تعین یافته دست و پا میزنیم. به هر ریسمانی متوسل میشویم که از رنج ما بکاهد. به ذهن عادت میدهیم که تغییر کند به سمت هر آنچه که بتواند جزمههای فرهنگی را متعادل کند. در این تکاپو اغلب به سراغ معناها میرویم و برایشان تصمیمهای جدید میگیریم.
تصمیم به شادی یکی از تصمیمهای مهم در فرایند معناسازی جدید برای اتخاذ سیاستهای جدیدی از زندگی است. مرحله اول، رهایی از معناهای قابل تصور است؛ رهایی از هر آنچه تعبیر ما از شادی را همچون گذشته به ما نمیفهماند. یک حرکت پویا در راستای تغییر معنای شادی.
بنابراین باید به سیاست زندگی مسلط شویم. رهایی از مفاهیمی که معنای شادی را بصورتی منفی بازتاب میدهند اولین گام یک سیاست فردی است. دنیای معنا گاهی استثمارگر فرصتهای شادی است. برای رهایی از استثمار و تسلط معنا باید ارزشهای جدید در قالب معناهای جدید برای شادی جایگزین شوند.
سیاستهای شادی بیش از آنکه حول محور برنامهریزی برای شادی باشند متمرکز بر تصمیمگیری برای شادی هستند. بنابراین، یکی از گام های سیاستگذاری برای فرهنگ شادی چه در دانشگاه و چه در حوزه عمومی میتواند تغییر اعتقادات منفی نسبت به مفهوم شادی باشد. آموزش شادی به عنوان یک مفهوم ذهنی در دسترس به جای یک مفهوم ظاهری. از بین بردن هرتصور نادرست از شادی که حتی گاهی خود میتواند الگوی نامناسبی برای افراد شاد باشد. به عنوان مثال بین خودمحوری و خودخواهی فاصلهای است که آموزش و فهم صحیح فرهنگی از آنها می تواند آن را توضیح دهد.
یکی از مفاهیم مستقیمی که با شادی در رابطه قرار میگیرند اهداف هستند. اهدافی که این روزها تقریبا در کشور ما در بین نوجوانان و جوانان منوط به قبولی در کنکور و حضور در دانشگاه خلاصه میشود. اگر چه نمیتوان تجربه بیرحمانه رضایتبخش تحصیلات عالی را انکار کرد، اما گاهی نباید قربانی اهدافی شویم که در نهایت برای ما شادی درونی به همراه ندارند. نکته اینجاست که این اهداف بیشتر ماهیت ترجیح اجتماعی دارند تا ترجیحات فردی. تلاش یک دانشجو در دانشگاه زمانی ارزش بالاتری خواهد داشت که توام با تعیین تکلیف شادی و رضایت درونی فرد با خودش باشد. درک شادی، نه تنها منافاتی با آموزههای علمی و اخلاقی دانشگاه ندارد بلکه میتواند عاملی بر کارایی و بهرهوری موثر در دستاوردهای دانشگاهی شود.
به دنبال ضرورت ماهیت شادی، قرار نیست سیاستی اتخاذ کنیم که افراد را وادار به شادی کند. هرگونه وادار کردن افراد به برنامهریزی برای شادی مانند وادار کردن افراد به هر قاعده دیگری است که در نهایت نه تنها منجر به شادی نمیشود بلکه شادی را قربانی میکند. تصمیمگیری برای شادی، شیوهای برای ایجاد تغییر در زندگی است. شادی همانجایی است که گاهی میخواهیم از محدودیت هایمان فراتر برویم. برای تعریف شادی باید به تعریف خاص افراد از شادی توجه کنیم و تا حد امکان آنها را به رسمیت بشناسیم.
این تصمیم، قبل از هر چیز تصمیمی فردی است که ماهیت بین الاذهانی جمعی خواهد یافت. در این معنا، آیینهای ملی و مذهبی هم میتوانند نوعی تجربه شادی باشند. جایی که هویت فردی ما فضای شادی را برای خود تعریف کرده و با آن زندگی میکند. چنین فردی دیگر در جای دیگری جز گفتوگوی درونی با خودش به دنبال شادی نمی-گردد و تقصیر شاد نبودن را کمتر بر گردن دیگران میگذارد.
تصمیم به شادی تصمیمی فردی بر مبنای فهم عمومی است. بنابراین اگر افراد، شادی را متفاوت از فهم عمومی میفهمند به این سبب است که نوع شادی متن دیگری را پذیرفتهاند و نیاز آنها نیز محسوب میشود. افراد در تصمیم خود به شادی در جستوجوی نیازهای خود برای رسیدن به خوشبختی و آرامش هستند. شادی از مفاهیمی است که نیاز به دستکاری ندارد، فقط به رسمیت شناختن شادی افرادی که آن را میطلبند گاهی بزرگترین گام برای رسیدن به هدف و سیاستگذاری برای شادی است. بدون یاد دادن علم شادی به افراد باید آنها را علاقهمند به یادگیری علم شادی کنیم. همانگونه که در دانشگاه قبل از مرحله آموزش هر علمی باید علاقه تعقیب آن علم را ایجاد کرده باشیم. تولید شادی هدف غایی یک دانشگاه نیست اما هدف فرعی و تاثیر بی سر و صدا بر ذهن جامعه است. اما به یاد داشته باشیم که باید یاد بگیریم که همزمان نمیشود هم شاد باشیم و هم حق با ما باشد.
انتهای پیام