ملاصدرا در تاریخ بزرگ است/ فلسفه امروزمان را تأسیس کنیم
کد خبر: 3777687
تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱۳۹۷ - ۰۸:۵۴
سیدیحیی یثربی:

ملاصدرا در تاریخ بزرگ است/ فلسفه امروزمان را تأسیس کنیم

گروه اندیشه ــ چهره ماندگار فلسفه ضمن ارائه توضیحاتی در زمینه فلسفه اسلامی، بیان کرد: ملاصدرا را بزرگ می‌دانیم، اما در تاریخ نه در امروزمان؛ امروزه چیزهایی را در اختیار داریم که ملاصدرا در اختیار نداشت. دنیا عوض شده، زندگی و انسان تغییر کرده و میزان فهم بالا رفته است و باید از نو بازسازی کنیم و فلسفه امروزمان را تأسیس کنیم.

سیدیحیی یثربی

سیدیحیی یثربی، استاد سابق فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، آثار متعددی در فلسفه اسلامی و عرفان دارد. یثربی چند سالی به نقد میراث اسلامی و ایرانی پرداخته است. او هم روشنفکران دینی را نقد می‌کند و هم عرفان و فلسفه را، اما به رغم این، رویکرد او مکتب تفکیکی هم نیست. از میان آثار او می‌توان برآیند دعوت به شک، تفکر و آزادی را دید. خوانش یثربی از فلسفه، از وضع ایران و جهان اسلام در جهان حاضر جدا نیست. او معتقد است فلسفه یعنی فهم و فهم امری همگانی است.

دو بخش از گفت‌وگوی ایکنا؛ با این چهره ماندگار فلسفه با عناوین «پایان دوران انحصاری فلسفه/ فلسفه اسلامی نداریم» و «معرفت‌شناسی در فلسفه ما جایی پیدا نکرده است/ قائل به پلورالیزم انتقادی هستم» منتشر شده است؛ وی بیان کرد که امروز دیگر فلسفه در انحصار عده‌ای نیست و اصطلاح فلسفه اسلامی محصول کسانی است که آن را در انحصار خود می‌دانند. همچنین یثربی به اینکه در فلسفه ما بخش معرفت‌شناسی به صورت جدی مطرح نشده انتقاد کرد.

‌اینک بخش سوم این مصاحبه که دربردارنده نکاتی در زمینه وضعیت کنونی فلسفه اسلامی، نحوه برخورد با میراث گذشته و تحلیل فلسفه ملاصدراست از نظر می‌گذرد؛

ایکنا؛ بحثی وجود دارد مبنی بر اینکه برخی‌ها به فلسفه اسلامی نقدهایی وارد می‌کنند و شما نیز منتقد آن هستید. سؤال این است که میراث فلسفه اسلامی برای زمان ما چیست و اینکه چه تغییراتی باید در آن انجام شود که برای امروز ما قابل استفاده‌ باشد.

شما این را هیچ وقت در میراث ریاضیات نمی‌بینید، نمی‌گویید که باید چه کاری انجام دهیم تا میراث ریاضی ما به درد امروزمان بخورد. شما هیچ وقت این را در میراث تاریخی به کار نمی‌برید، این را مطرح نمی‌کنید که باید چه کاری انجام دهیم تا تاریخی که در دوره صفوی نوشته شده به درد امروز ما بخورد.

در هیچ چیزی این طور فکر نمی‌کنید، جز یک چیز و آن آثار باستانی است که آن را به شکل قدیم خود نگه می‌داریم تا مردم ببینند اما نه اینکه از آن برای ساختن زندگی امروز الگوبرداری شود. این‌ها را در تاریخمان داریم.

ارسطو بزرگ است، اما در تاریخ. ارسطو امروز دیگر حریف یک بچه دبیرستانی نیست، اما همین بچه اگر در عصر ارسطو به اندازه او برای فهم جهان تلاش می‌کرد، اکنون برای ما مثل ارسطو گرامی بود. ملاصدرا را بزرگ می‌دانیم، اما در تاریخمان نه در امروزمان، امروزه چیزهایی را در اختیار داریم که ملاصدرا در اختیار نداشت.

دنیا عوض شده، زندگی و انسان تغییر کرده و میزان فهم بالا رفته است؛ لذا باید از نو بازسازی کنیم و فلسفه امروزمان را تأسیس کنیم. راه‌حل نیز این است که نه غرب را رد کنیم و نه ملاصدرا را. همچنین نه غرب را کاملاً قبول کنیم و نه ملاصدرا را. بیاییم و مسائل فلسفی خود را مطرح کنیم و ببینیم که جواب کدام یک رساتر است و هرکدام که قابل قبول‌تر بود، همان‌ را بپذیریم. مثلاً چشم بنده از جهت شبکیه ناراحت است و اکنون هم از کار افتاده است، اما اکنون دیگر به سراغ طب قدیم نمی‌روم که مثلاً فلان چیز را بجوشانم و به چشم بریزم، هر زمانی که لازم شود نزد پزشک متخصص حاضر می‌شوم و به نسخه او عمل می‌کنم.

مسائل اجتماعی، فلسفی و اعتقادی‌مان را هم بیاوریم و به میدان بگذاریم و به دنبال جواب برویم. اگر این جواب را ابن‌سینا خوب داده بود آن را قبول کنیم، اما انتخاب کنیم نه تقلید. اگر کانت پاسخ خوبی داده است، آن را قبول کنیم. دقیقاً مانند پزشکی است؛ فلسفه از بیماری‌های ما کمتر نیست و سؤالات فلسفی ما نیز از بیماری‌ها کمتر نیست.

زمان سابق یعنی تا ملاصدرا و حاج ملاهادی سبزواری، کائنات عالم بالا را دائمی می‌دانستند؛ یعنی می‌گفتند که این‌ها عنصر نیست، بلکه جنس این‌ها از اسید است و برای همیشه بوده‌اند و برای همیشه باقی خواهند ماند. اکنون دانش جدید نشان می‌دهد که روزی صدها چیز در این فضای نامتناهی به وجود می‌آیند و از بین می‌روند، تاریخ انقضا هم دارد و خورشید و زندگی زمینی نیز نمی‌ماند.

ملاصدرا در تاریخ بزرگ است نه در امروز ما/آبشخور اصول حکومت اسلامی حکمت متعالیه نیست/عقل خود را برای چه زمانی نگه داشته‌ایم

این چیز جدیدی است. ارسطو هم از این خبر نداشت و ملاهادی سبزواری نیز مطلع نبود. اگرچه دو هزار سال با یکدیگر فاصله دارند. باید فیلسوف روزگار خودمان باشیم. مدام می‌گوییم که ملاصدرا تشکیک در وجود را مطرح کرده است، اما کدام مجهول ما با این مسئله معلوم می‌شود؟ چه فهمی در ما ایجاد می‌کند؟ خود تشکیک اصلاً با عقل قابل فهم نیست و حوزه‌های عرفان شهودی است و با عقل قابل درک نیست.

مثلاً وحدت وجود و اینکه می‌گویند که همه چیز اوست، این را باید چطور بفهمیم؟ احدی می‌تواند بفهمد؟ همه چیز هیچ است و فقط اوست. این مسئله را فقط به صورت زبانی می‌گوییم، اما عملاً این‌ها این گونه هستند. معتقدم که فلسفه ما خوب است و از فلسفه غرب نیز کمتر نیست، اما تاریخ است.

فلسفه امروزمان را آن‌ها دارند، اما ما نداریم. آنها نتایج فلسفه امروزشان را دیده‌اند ولی هنوز به نتایج جدیدی نرسیده‌ایم. گاهی هم به صورت مصنوعی می‌خواهیم محیط زیست از نظر ملاصدرا را بگوییم که بسیار نادانی است. در زمان ملاصدرا اصلاً مشکل محیط زیست نداشته‌اند تا آن بنده خدا بیاید و این را مطرح کند. مثل این است که بگوییم تعمیر موتور هواپیما در زمان ابن‌سینا، در زمان ابن‌سینا اصلاً هواپیما نبوده است تا او در موردش کاری کرده باشد و رهنمودی داده باشد.

ایکنا؛ سنخ علوم فلسفی و سنخ علوم تجربی متفاوت هستند، برای مثال می‌گویند اینکه یک فیلسوف گفته همه چیز در همه چیز وجود دارد، سنخش طوری نیست که علم طبیعی آن را نقض کند، در مورد محیط زیست نیز گفته می‌شود که فلسفه ملاصدرا و ابن‌سینا چارچوبی دارد که با آن می‌شود مسائل انضمامی مانند محیط زیست را تحلیل کرد و به جواب جدیدی رسید. نظر شما چیست؟

اگر می‌توانید برسید! اما من می‌گویم که این طور نیست. می‌گویم اکنون طب قدیم جراحی ندارد. امروز را باید امروزی فکر کرد. می‌خواهیم دموکراسی را از آن‌ها بگیریم، اما زمان ابن‌سینا اصلاً انتخابات وجود نداشت.

چرا خودمان فکر نمی‌کنیم؟ یک سیدی همیشه برای رفع مشکل خود جد یک سید دیگر را صدا می‌زد و به او متوسل می‌شد. یک نفر گفت که مگر تو سید نیستی، جد خودت را صدا بزن! باید عقل خودمان را به کار بگیریم. یکی از مشکلات و عوامل عقب‌ماندگی مراکز فکری و فرهنگی ما این است که هنوز عقل خود را نگه داشته‌ایم.

عقلمان را برای چه زمانی نگه داشته‌ایم؟ خودت ببین که جهان چیست، آن را بگو و آن فلسفه خودت می‌شود. اینکه با عقل ملاصدرا سخن می‌گوید را باید کنار بگذاریم. اکنون فلاسفه غرب حرف خود را می‌زنند، اما گاهی از گذشتگان نیز نقل می‌کنند و گاهی آن‌ها را تأیید و گاهی هم نقد می‌کنند.

عقل خودمان را به کار نمی‌گیریم و طبیعیات نیز از فلسفه جدا نیست. برخلاف آنکه جا انداخته‌ایم که این‌ها جدا هستند، اما تا فیزیک را نشناسیم نمی‌توانیم بحث متافیزیکی کنیم. قرآن هم می‌گوید که باید از غیب به شهادت پی ببرید. قرآن نگفته است که کاری به جهان نداشته باشید، می‌گوید که شتر، کوه، شب و روز را ببینید و پی ببرید.

ایکنا؛ اکنون قدری به ملاصدرا بپردازیم. آیا ملاصدرا فیلسوف بوده است؟ چراکه برخی‌ها اعتقاد دارند که حکمت متعالیه جمع بین قرآن، برهان و عرفان است. از این رو آیا وی فیلسوف بوده و یا حکیم یا عارف بود؟

آن آدمی که وقت می‌گذارد تا جهان را بفهمد حق داریم که او را عالم و دانشمند بدانیم، اما گفتم که هر وقت‌گذاری به نتیجه مطلوب نمی‌رسد و به نظر بنده ملاصدرا به نتیجه جالبی نرسیده است؛ یعنی بیش از اینکه جنبه علمی داشته باشد، جنبه عوامی دارد و چه بسا با آسیب نیز همراه هست. مثلاً برای برخی از نظریاتش از برخی آیات استفاده کرده است که آن آیه دلالتی به آن بحث ندارد.

علاوه بر اینکه نظریه‌اش با آن آیه ثابت نمی‌شود، بلکه نظریه را تقدیس هم می‌کند که بعداً یک نفر اگر از او انتقاد کند، می‌گویند که شما قرآن را قبول ندارید، چون قرآن هم همان را گفته است. ملاصدرا می‌گوید که قرآن، عرفان و برهان همگی به حرکت جوهری اعتقاد دارند، اما اکنون از یک دانش‌آموز دبیرستان سؤال کنید خواهید دید که نمی‌داند جوهر چیست. انبوهی از ذرات با فاصله‌های وحشتناکی در گردش هستند، کجای آن را جوهر می‌نامیم و کجا را عرض. تازه خود آن ذرات نیز عالم دیگری دارند، اما سابقاً فکر می‌کردند که هر چیزی یک چیز محکم و سفت به نام جوهر دارد و چیزهای فرعی هم به نام عرض دارد. جسم یک چیز است و کمیت و رنگ چیز دیگری است.

ایکنا؛ افرادی هستند که می‌گویند انقلاب اسلامی یکی از دستاوردهای فلسفه صدرایی است. آیا فلسفه صدرایی چنین کارکردی دارد و می‌تواند عهده‌دار چنین مسئله‌ای باشد؟

خیر. انقلاب ما اسلامی است، نه تنها مرحوم امام(ره) بلکه دیگران هم می‌گفتند که حکومت اسلامی است. هیچ اصلی از اصول حکومت اسلامی از اصالت وجود و وحدت وجود گرفته نشده است و تمام آیین حکومت برگرفته از فقه و قرآن است. شاهد من نیز کتاب‌های مفصلی است که در مورد اصل ولایت فقیه نوشته‌اند، اما هیچ‌ کدام به فلسفه ملاصدرا استناد نکرده‌اند تا چه رسد به مدیریت جامعه که باید رئیس‌جمهور و ... داشته باشد. این‌ها به علوم زیرمجموعه فلسفه مانند فلسفه سیاست و ... ارتباط پیدا می‌کنند.

ایکنا؛ همان طور که در بحث اول گفتید، تشابهی بین دموکراسی و فلسفه برقرار است و آزادی فهم را یکی از شرایط شکل‌گیری فلسفه دانستید. آیا بدون امکان آزادی اندیشه و بیان اساساً امکان شکل‌گیری یک فلسفه برای جامعه وجود دارد؟

مشکل است. فضای آزاد اساس همه چیز است، اساس دموکراسی و اندیشه فضای آزاد است، اما خیلی چیزها را اشتباه گرفته‌ایم. به کسی مانند دکارت روشنفکر نمی‌گوییم که اصول جدیدی را ابداع کرده باشند، به کسی می‌گوییم که مشت خودش را علیه دولت گره کرده باشد و اگر چند روز هم زندان رفته باشد روشنفکر است.

در صورتی که اعتراض غیر از روشنفکری است و لذا مشروطیت ما با تفنگ استقرار پیدا می‌کند. در حالی که مشروطیت زمینه فکری مردم را اقتضا می‌کند، آن را نداشتیم و با سلاح مستقر کردیم و این طور وعده دادیم که اگر مشروطه بشود، وضع خوب می‌شود اما دیدند نشد.

ملاصدرا در تاریخ بزرگ است نه در امروز ما/آبشخور اصول حکومت اسلامی حکمت متعالیه نیست/عقل خود را برای چه زمانی نگه داشته‌ایم

بنابراین فلسفه ذهن مردم را برای پیاده شدن آماده می‌کند ولی شاید خودش وارد ذهن مردم نمی‌شود. اما روال این است که فلاسفه نظریه‌ای مانند اگزیستانسیالیسم یا لیبرالیسم را ارائه می‌کنند و آن را شاعران در شعر و هنرمندان در هنر پیاده می‌کنند و این نظریه به تدریج در اختیار مردم قرار می‌گیرد.

همان‌طوری که عملاً در جامعه جبرگرا هستیم، ولی به جهت اعتقادی جبرگرا نیستیم. ما یعنی جامعه شیعه که جبرگرا نیست، اما عملاً همه جبرگرا هستیم. چرا؟ برای اینکه ادبیات ما برای دورانی است که شیعه نبودیم. ادبیات ما برای سعدی و حافظ است و در نتیجه این‌ها ذهن ما را تشکیل می‌دهند.

امیدوارم که ان شاألله موفق باشید.

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی و میثم قهوه‌چیان

انتهای پیام

مطالب مرتبط
captcha