نگاهی به زندگی طلبگی/زندگی با شهریه 150 هزار تومانی!
کد خبر: 3781406
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۸

نگاهی به زندگی طلبگی/زندگی با شهریه 150 هزار تومانی!

گروه اجتماعی- وارد اتاق که می‌شوم دو نفر از آن‌ها به پستو می‌روند و عبایی بر دوش می‌اندازند. می‌پرسم هنوز که معمم نشده‌اید؟ استادشان توضیح می‌دهد معمم نشده‌اند و این عبا برای احترام به‌خاطر حضور شماست.

نگاهی به زندگی طلبگی/زندگی با شهریه 150 هزار تومانی!

به گزارش ایکنا از قزوین، به نقل از روزنامه ولایت قزوین، حیاط بزرگ با درختان تنومند مدرسه سردار از بین لنگه دری که باز است، پیداست. ابتدا به یک هشتی پا می‌گذارم که از دو ضلع مجاور درب ورودی، تا بالکن طبقه بالا پله‌های مارپیچی دارد. دو در چوبی قدیمی که شیشه‌های بی‌رنگ دارد، از دو طرف هشتی به دو اتاق راه دارند.
از هشتی وارد حیاط می‌شوم. یک حیاط مستطیل شکل که دورتادور آن اتاق‌هایی برای اقامت یا کلاس درس طلاب قرار گرفته. در انتهای حیاط، بخشی از ساختمان در حال مرمت و حفاظت است؛ طاق‌های محرابی شکل و محراب کوچکی که با تیرک‌های آهنین و چوبین، سعی شده تا برافراشته بمانند.
در سرمای دی‌ماه حیاط این مدرسه خالی از جنب‌ و جوش است، هر چند در مقابل هر اتاق تعدادی کفش هست که نشان می‌دهد افرادی در اتاق‌ها هستند. کمی در حیاط قدم می‌زنم. یکی از طلبه‌های مدرسه با تابه‌ای که چیزی شبیه به املت در آن پخته‌ شده از پله‌های طبقه دوم پائین می‌آید؛ عرض حیاط را طی می‌کند و به یکی از اتاق‌ها می‌رود. 
بنای تاریخی این مدرسه در دو طبقه، با کاشی‌کاری‌های نفیس مزین شده. مشغول تماشای بنا هستم که یک نفر از یکی از کلاس‌ها بیرون می‌آید و بعد از سلام‌علیک و با احترام می‌پرسد: کارم چیست و از کجا آمده‌ام.
جهاندیده؛ یکی از مدرسان مدرسه سردار است که در مورد آن می‌گوید: این مدرسه نزدیک به 3 ماه است که پس از مرمت در اختیار حوزه علمیه قرار گرفته و طلاب این مدرسه دوره مقدماتی را گذرانده‌اند و بعد به این مدرسه آمده‌اند و بستگی به شرایطی که ممکن است در اینجا احراز کنند ممکن است معمم هم بشوند. 

سرداریه؛ بالاترین درجه مدارس علمیه قزوین

او می‌افزاید: خاندان سردار، که محمدحسین‌خان و محمدحسن‌خان از سرداران سپاه دوره قاجاری بوده‌اند، موقوفات زیادی دارند. حتی در ایروان هم مدرسه‌ای از این خاندان وقف ‌شده است. هرچند به نظر او موقوفات به‌نوعی رهاشده‌اند. به ‌هر حال فعلا این مدرسه در سطوح عالی آموزشی قرار دارد و دارای بالاترین درجه بین مدارس حوزه علمیه قزوین است. بیشتر طلبه‌های این مدرسه از قزوین و اطراف قزوین هستند. با بازسازی مدارسی مثل صالحیه که به همت میراث فرهنگی صورت گرفته، طلاب زیادی برای دوره مقدماتی جذب شدند و بعداز آن برای دوره پیشرفته به مدرسه سردار آمدند.
از او می‌پرسم چرا طلبگی را برای تحصیل انتخاب کرده است؟ و او علاقه را در این انتخاب دخیل می‌داند. هرچند این روحانی رشته تخصصی زبان روسی را هم آموخته است و کار ترجمه هم انجام می‌دهد. این مدرس حوزه علمیه می‌گوید: به ادبیات روس علاقه‌مندم و داستان‌هایی از چخوف، پوشکین و داستایوفسکی را هم مطالعه می‌کنم.

ساده‌زیستی، اقتضای زندگی طلبگی 

می‌پرسم همسرتان راضی هست که شما روحانی باشید؟ می‌گوید بله مشکلی نبوده تا الآن و اگر از بیرون مشکلی ایجاد نکنند باز هم مشکلی نیست.
جهاندیده، کاربر و کارشناس امور آموزشی مدرسه سردار؛ متاهل و دارای دو فرزند 9 و 5 ساله است، و حدود 21 سال است که به حوزه علمیه آمده و در کنار طلبگی، 5 سال است که به‌طور تخصصی زبان روسی خوانده است و دوره‌های تکمیلی را در مسکو گذرانده، اما حقوقی کمتر از حقوق یک کارمند عادی دریافت می‌کند و البته باز هم راضی و شاکر است.
در مورد ارزشی که مردم برای روحانیون و زحمات آن‌ها در سال‌های سخت تحصیل و زندگی پرمشقت طلبگی قائل هستند، می‌پرسم. می‌خواهم بدانم آیا به نظرش نسبت به روزهایی که شروع به تحصیل ‌کرده، هنوز هم مردم همان عزت و احترام را برای روحانیون قائل می‌شوند؟ می‌گوید: بستگی به خود فرد دارد؛ اگر شخصی خودساخته باشد و خیلی از مسائل را رعایت کند، مردم هم انسان باتقوا و خدایی را قبول دارند. او تاکید می‌کند که این بستگی به خود فرد دارد و کسی که مسائلی را رعایت نکند هیچ‌کس، در هیچ زمان و حتی با هیچ لباسی، قبول نداشته‌ است.
می‌خواهم در مورد سختی‌های زندگی طلاب بیشتر بگوید. بدون اینکه برخلاف عموم جامعه که این روزها مدام از درآمد کم و سختی معیشت گله‌مندند، حرفی دراین‌باره بزند؛ توضیح می‌دهد: هر کاری سختی‌های خودش را دارد. به‌هرحال طلبگی رسالت مهمی است و ما خیلی زیر ذره‌بین هستیم و از همه جهات باید مراقب باشیم.
چون توضیحی نمی‌دهد این‌بار مستقیم‌تر در مورد حقوق کم طلاب و گرانی و دخل‌وخرج می‌پرسم و با همان متانتی که از ابتدا در او دیدم پاسخ می‌دهد: این‌ها به فراخور زندگی طلبگی وجود دارد و اقتضای زندگی طلبگی شاید همین ساده‌زیستی است.
می‌پرسم تصوری بین عوام هست که طلاب زندگی راحتی دارند. به نظر شما این‌طور است؟ باز با همان آرامش، می‌گوید: زندگی طلبگی خیلی معمولی ست، حتی به رفاه نسبی هم نزدیک نیست.
شما راضی هستید از این درآمد و معیشت؟ این طلبه جوان پاسخ محکم‌تری می‌دهد: من نباید راضی باشم؛ خدا باید راضی باشد. اگر او راضی باشد همه‌چیز درست است. 
جهاندیده ادامه می‌دهد: بخش عمده‌ای از تصوراتی که در مورد طلاب می‌شود؛ نادرست است. این‌که همه آن‌ها رفاه دارند. یا سربازی نمی‌روند. اتفاقا طلاب هم مثل بقیه جوانان، هر وقت که درسشان تمام شود مشمول خدمت هستند و باید بعد از گذراندن دوره آموزشی سربازی در ارگانی مشغول به خدمت شوند. او تائید می‌کند که مشکل همین است که ما برای مردم توضیح نداده‌ایم که زندگی طلبگی چه طور است. به همین خاطر تصورات اشتباهی در مورد طلاب می‌شود. در همین مدرسه مدت‌ها طلاب همراه با خانواده‌هایشان با مشقت فراوان در حجره‌ها زندگی کرده‌اند و درس خوانده‌اند.
اجازه می‌دهد با طلاب جوان مدرسه هم‌ صحبت کنیم. اولین اتاق در ضلع شرقی این مدرسه متعلق به 3 طلبه جوان است. 19 تا 23 سال سن دارند. از 14 سالگی به حوزه آمده‌اند و اکنون یک ماه است که در مدرسه سرداریه مشغول به تحصیل در سطوح عالی شده‌اند.
وارد اتاق که می‌شوم دو نفر از آن‌ها به پستو می‌روند و عبایی بر دوش می‌اندازند. می‌پرسم هنوز که معمم نشده‌اید؟ استادشان توضیح می‌دهد معمم نشده‌اند و این عبا برای احترام به‌خاطر حضور شماست.
حجره ساده‌ای که در آن بیشتر از هر چیزی کتاب‌هایی که روی طاقچه‌ها چیده شده توجهم را جلب می‌کند. یک یخچال که ارتفاع آن کمتر از 1 متر است گوشه اتاق قرار دارد. دو پشتی و یک فرش ماشینی از دیگر وسایل اتاق هستند. 

زندگی طلبگی در عین سادگی

از آن‌ها می‌پرسم زندگی در این مدرسه و این بنای تاریخی زیبا چطور است؟ یکی از آن‌ها با لبخند موکت اتاق را نشانم می‌دهد و می‌گویند: ما باید هرروز اتاق را جارو بزنیم؛ از دیوارهای بناهای قدیمی معمولا خیلی خاک می‌ریزد. اتاق کمی سخت گرم می‌شود.
می‌پرسم موش هم دارد؟ می‌خندند که نه خدا را شکر ساختمان موش ندارد و در کل همه‌چیز خوب است. یک تابه که در آن املت درست شده کنار اتاق روی زمین است و چند نان سنگک هم روی یخچال قرار دارد. از آن‌ها می‌خواهم نهارشان را تا سرد نشده بخورند؛ تعارفم می‌کنند و چون می‌گویم نهار خورده‌ام آن‌ها هم دست به غذا نمی‌زنند. همان‌طور مودب و سربه‌زیر می‌نشینند. تمام سوالاتم را گوش می‌دهند و با طمأنینه پاسخ می‌دهند.
یکی از آن‌ها می‌گوید آشنایی با امام جماعت محلشان باعث شد به طلبگی علاقه‌مند شود. دیگری در خانواده‌ای روحانی بزرگ‌شده و آن‌یکی هم سال‌ها تحت تاثیر شخصیت برجسته روحانی‌ای بوده که همین او را به این رشته تحصیلی علاقه‌مند کرده است.
از برخورد مردم با طلبه‌های جوان می‌پرسم. مصطفی که 20 ساله است می‌گوید یک‌ بار نزدیک مدرسه، در صف عابر بانک، کسی به من گفت: حتما درس شما خیلی ضعیف بوده که آمده‌ای طلبگی بخوانی. توضیح می‌دهد: درحالی‌که دروس ما شاید از دروس دانشگاهی هم سخت‌تر باشد، مثلا اگر از همان سن 14 سالگی به مدرسه علمیه بیاییم، فلسفه و منطقی که در مدارس به طول 2 سال تحصیلی تدریس می‌شود را در 2 هفته می‌خوانیم.
دوستانش در تایید سختی درس ادامه می‌دهند: هر روز 4ـ5 ساعت سر کلاس درس هستیم. گذشته از زمانی که باید به امور شخصی مثل آشپزی و نظافت و.. بپردازیم، بقیه روز را درس می‌خوانیم. در این میان اما نام می‌برد از طلابی در همان مدرسه که بسیار سختکوش و پرتلاش هستند و حتی با این وضعیت، روزهایی بوده که 17 ساعت هم درس بخوانند. و ادامه می‌دهد: با این‌همه اما عجیب است که خیلی‌ها این‌طور فکر می‌کنند که ما از روی ضعف تحصیلی یا تنبلی به این رشته می‌آییم.
می‌پرسم به نظرتان روحانیت هنوز همان ارج‌وقرب سابق را بین مردم دارد؟ یکی از آن‌ها می‌گویند: بعضی از مردم خیلی این شغل را قبول دارند؛ احترام می‌گذارند و برخورد محترمانه‌ای هم دارند، اما برخی هم طبیعتا برخورد مناسبی ندارند. دیگری می‌گوید: خانواده خودم مخالف بودند که درس طلبگی بخوانم. به اصرار به مدرسه صالحیه رفتم و بعد از 2 سال تحصیل دروس دوره مقدماتی بود که کم‌کم پذیرفتند. 

در مورد شهریه طلاب می‌پرسم. یکی از طلاب جوان اتاق که متاهل هم هست؛ می‌گوید: کمک‌هزینه تحصیلی یا همان شهریه ما ماهیانه 150 هزار تومان است. که با شرایط اقتصادی فعلی حتی به خرج خورد و خوراک ما هم نمی‌رسد. دیگران هم تائید می‌کنند که اغلب، تمام این شهریه صرف بخشی از هزینه خرید کتاب‌هایشان می‌شود.
از او می‌پرسم برای او و همسرش دوری و شرایط اقتصادی سخت نیست؟ با لبخند می‌گوید تحمل می‌کنیم. حاج‌آقا ناصری، روحانی‌ای که در محله مغلواک و در مجاورت محله آخوند، نزدیک به مدرسه ساکن است؛ می‌گوید: پدرم در حدود 40 سال امام جماعت مسجد همین محل بود که 5 سال پیش مرحوم شد. در ابتدای کارش برای هر منبر که می‌رفت، دو تومان می‌گرفت که در زمان خودش مقدار زیادی بود. اما الآن من برای هر روضه‌‌ای که در روستاها می‌خوانم 5 تا 10 هزار تومان می‌گیرم. همچنین توضیح می‌دهد که در قزوین اوضاع با قم فرق دارد آنجا شهریه طلاب هم بیشتر است و شغل دیگری هم نیست. اینجا نمی‌شود برای گذراندن زندگی به شهریه‌ها کفایت کرد.
او می‌گوید: من با 51 سال سن 350 هزار تومان می‌گیرم و باید برای مخارج زندگی، منبر بروم. او در مورد وضع روحانیون در مقایسه با قبل می‌گوید: قبلا روحانیت سیاسی نبود ولی الآن سیاسی شده و همچنین معتقد است: بالاترین دلخوشی ما این است که به ما نمی‌گویند از کجا آورده‌ای؟ مثل خیلی از پشت‌میزنشینان از طرف مردم زیر سوال نیستیم. 
دوره تحصیل در مدرسه سردار و مدارس مشابه که در سطح عالی تحصیل در حوزه علمیه هستند؛ می‌تواند 6 سال هم به طول بیانجامد و بعد از تحصیل باید طی دوره دوساله سربازی هم خدمت کنند. و این در حالی است که طلاب پیش‌ازاین هم چندین سال دوره مقدماتی را در حوزه باید بگذارنند. به نظر می‌رسد مسیر طولانی و سخت پیش ‌روی یک طلبه و روحانی جوان بسیاری از فرصت‌ها و موقعیت‌ها را برای کسب درآمد از او می‌گیرد. درحالی‌که اغلب آن‌ها پس از اتمام تحصیلات هم درآمد آن‌چنانی ندارند؛ و این در شرایطی است که عموم جامعه با دید متفاوتی از این واقعیت پنهان، همه روحانیان را به قضاوت نشسته‌اند.
انتهای پیام 

captcha