به گزارش ایکنا قزوین، در اسناد منتشر شده از مرکز اسناد انقلاب اسلامی درخصوص خاطرات مرحوم آیتالله شیخ هادی باریکبین چنین آمده است: ایشان جزء اولین فعالان نهضت اسلامی و نماینده امام خمینی(ره) در قزوین بود که در مبارزه با رژیم پهلوی و همچنین راهبری مردم انقلابی قزوین پس از پیروزی انقلاب اسلامی نقش بسزایی داشت.
مراقبت ساواک از فعالیتهای انقلابی مسجد شیخالاسلام
در آن سالها، رژیم پهلوی با ایجاد جو خفقانآوری در کشور، شخصیتهای روحانی مبارز و انقلابی را بهوسیله نیروهای ساواک تحت فشار و کنترل قرار میداد و اگر میتوانست این نیروهای مؤثر در مبارزه را در همان شهر خودشان محدود کند و از فعالیت و سخنرانی و اقامه نماز جماعت باز دارد همین کار را میکرد و در غیر این صورت به بهانههای مختلف آن فرد را دستگیر کرده و به زندان یا تبعید میفرستاد.
در آن دوران بهویژه سالهای پایانی مبارزه رژیم بهوسیله دستگاه اطلاعاتی و ساواک اکثر مساجد فعال و حساس و عمده مراکز و مجامع عمومی و محل فعالیت مبارزان و انقلابیون را زیر نظر میگرفت و معمولاً اگر یک سخنران انقلابی در مجلسی سخن میگفت سخنانش و کسانی که با وی ارتباط برقرار میکردند و مجموعه فعل و انفعالات جلسه، توسط مأموران مخفی ساواک به مقامات امنیتی گزارش داده میشد.
مسجد شیخالاسلام نیز که از مراکز تجمع جوانان پرشور و انقلابی بود و بنده هم در آنجا ضمن اقامه نماز جماعت گاهگاهی به تناسب ایام سخنرانی میکردم از این رویه مستثنی نبود و غالباً در جلسات سخنرانی ما تعدادی ساواکی حضور داشتند. ضمن اینکه «آجربندی» ساواکی شناخته شده قزوینی که جسورتر از سایرین بود و جوانان هم از وی هراس داشتند و به اصطلاح حساب میبردند و معمولاً به مسجد شیخالاسلام سر میزد و اوضاع را زیر نظر میگرفت ظاهراً با گزارشهایی که مأموران ساواک از فعالیتهای بنده ارائه کرده بودند خصوصاً با توجه به تصوری که آنها از نقش من در هیدت علمیه داشتند و احساس میکردند که بانی اصلی جلسات هیئت علمیه بنده هستم، کمیسیون امنیتی شهر تصویب کرده بود که بنده تبعید شوم.
تبعید به سردشت
لذا یک روز موقعی که بعد از اقامه نماز ظهر و عصر از مسجد شیخالاسلام به طرف منزل میآمدم، آجربندی، مأمور رژیم به طرف من آمد و گفت: شما باید همین الان به شهربانی بیائید. در شهربانی بعد از اینکه سؤالاتی از من پرسیدند حکم تبعید را به من ابلاغ کردند و سپس مرا به همراه دو مأمور سوار یک ماشین کردند و بدون اینکه بگذارند به خانواده اطلاع بدهم و در حالیکه خودم هم نمیدانستم مقصدمان کجاست، بنده را راهی تبعیدگاه کردند.
به سردشت رسیدیم. در سردشت هم یکراست مرا بردند به شهربانی تحویل دادند و سپس رئیس شهربانی که برخورد خوب و احترامآمیزی با بنده داشت بعد از گفتوگوی مختصری با من، مرا به طرف مسجدی که در کنار پادگان یا ژاندارمری واقع شده بود، راهنمایی کرد.
در بالای مسجد منزلی بود که چندین اتاق داشت و ظاهراً آن محل را برای تبعیدشدهها در نظر گرفته بودند و پیش از من هم عدهای به آنجا تبعید شده بودند ولی موقعی که بنده به آن محل قدم گذاشتم تنها مرحوم آیتالله ربانیشیرازی در یکی از اتاقها اقامت داشت که پس از مدتی آقای علامه یکی از علمای مبارز و فعال همدان که اصالتاً اهل سمنان بود و آقای طاهری خرمآبادی از مدرسین حوزه علمیه خرمآباد در استان لرستان به جمع ما پیوستند.
اتحاد اهل تسنن و شیعیان در مبارزه با رژیم پهلوی
رژیم پهلوی اکثر انقلابیون تبعیدی را به شهرها و مناطق اهل سنت میفرستاد. بهعنوان نمونه همزمان با ما آقای خلخالی در بانه و آیتالله شهید مدنی در مهاباد و آقای حمیدزاده در نقده و ...تبعید بودند. به نظر من هدف رژیم از این کار علاوه بر قطع ارتباط فرد تبعید شده با سایر افراد انقلابی و مبارز شهرش جلوگیری از پدید آمدن کانون جدیدی برای فعالیت و مبارزه بود، چون در مناطق سنینشین به خاطر عدم گسترش فعالیتهای انقلابی و همچنین اختلاف در مذهب، مردم انگیزه چندانی برای نزدیکی به یک عالم روحانی شیعه و برقراری ارتباط با وی نداشتند و همین نکته زمینه کارهای تبلیغی مبارزاتی را از بین میبرد.
اما این ترفند هم هدف رژیم را تأمین نمیکرد بلکه برخلاف خواست حکومت، خیر و برکت زیادی برای انقلاب داشت و دامنه مبارزات را گسترش میداد چون نفس حضور، در این مناطق حتی بدون ارتباط با مردم، این سؤال را در اذهان آنها به وجود می آورد که این شخصیت کیست؟ و چه چیزی موجب تبعیدش شده است؟ و همین سؤالات به تدریج زمینه آشنایی آنها را با حرکت و قیام اصیل حضرت امام فراهم می کرد.
در حالی که ما کم و بیش با مردم و علمای آن دیار در ارتباط بودیم و در نماز جمعه آنها شرکت میکردیم و در کوچه و خیابان کسانی که از ترس مأموران رژیم نمیتوانستند نزد ما بیایند و گفتوگو کنند؛ موقعی که از کنار ما رد میشدند ضمن اظهار علاقه و محبت، منويات قلبیشان را در یک جمله کوتاه که «ما با شما هستیم» بیان میکردند و میرفتند.
ضمن اینکه حرکت و اقدام جالب بعضی از روحانیان و مردم انقلابی سایر شهرها که به صورت گروهی به ملاقات تبعیدشدگان میآمدند نقش بهسزایی در آگاهی مردم داشت. معمولاً از هر شهری گروهی از انقلابیون و افراد مبارز به سرپرستی تعدادی از علما و روحانیون بار سفر را میبستند و به صورت دورهای از اکثر قریب به اتفاق تبعیدیهایی که در شهرهای همجوار بودند، دیدن میکردند.
از قزوین هم بزرگانی همچون مرحوم آقای سامت و مرحوم آقای شریعت مهدوی به همراه تنی چند از افراد مؤمن و متدین و همسایگان مسجد شیخالاسلام مثل حاج عیسی وهابی و حاج حسن عبادی لطف کردند و به ملاقات بنده آمدند. البته ساواک تا آنجا که میتوانست از آمدن این افراد بهویژه جوانان جلوگیری میکرد همچنانکه تعدادی از جوانان شهر قزوین مثل پسر آقای شفیعی را که از متدینین شهر بود به هنگام عزیمت به سوی سردشت بازداشت و چند روزی هم زندانی کرد.
ملاقات با هیئت تحقیق و تفحص آمریکایی
در یکی از روزهای پایانی حاکمیت استبداد که هیئت علمیه در مسجد النبی جلسه داشت خبر آوردند که یک هیئت آمریکایی به سرپرستی رمزی «کلارک» وزیر سابق دادگستری آمریکا به قزوین آمده و قصد دارد که با اعضای هیأت علمیه هم دیداری داشته باشند.
این هیأت که ظاهراً در پاسخ به نامهها و شکایات آقای احمد صدر حاج سیدجوادی(وزیر کشور دولت موقت) و همفکران ایشان به مجامع بینالمللی حقوق بشر برای بررسی اوضاع کشور به طور غیررسمی وارد ایران شده بود، بعد از بازدید شهرهای مختلف از جمله تهران به قزوین آمده بود و میخواست با اعضای هیئت علمیه ملاقات کند.
اما از آنجا که میبایست این ملاقات مخفیانه و دور از چشم مأموران رژیم صورت بگیرد و تحقق چنین امری در مسجدالنبی که یک مکان عمومی بود و به احتمال زیاد تحت کنترل ساواک قرار داشت ممکن نبود به همین جهت تصمیم گرفتیم که جلسه هیئت علمیه با حضور جمعی از اعضا ادامه پیدا کند و بنده و چندتن دیگر از هیئت علمیه برای ملاقات و گفتوگو با هیأت آمریکایی به منزل یکی از بستگان بنده به نام آقای پورزرشکی برویم.
به هر حال ما به منزل او رفتیم و «رمزی کلارک» هم با تعدادی از همراهانش آمد، در این دیدار ابتدا درباره مشکلات مردم و وضعیت موجود و چگونگی برخورد رژیم با مردم مطالبی مطرح شد و سپس بنده خطاب به رمزی کلارک گفتم: «ما پیامی برای مردم و سردمداران حکومت آمریکا داریم. آیا شما میتوانید پیام مردم ایران را برسانید؟ او بعد از ترجمه پرسش من از جایش برخاست و دوباره نشست و گفت: پیام شما چیست؟
بنده گفتم، مردم ما میخواهند دولتمردان شما از رژیم پهلوی که ظلم و ستم بسیاری در حق مردم روا داشته و همچنان به بیدادگریهایش ادامه میدهد حمایت نکنند. خواسته مردم ایران برخورداری از استقلال و آزادی است.
او پس از پایان صحبتهای من ضمن اعتراف و اذعان به هوشیاری و بیداری و آگاهی مردم ایران گفت: مردم آمریکا به سه دسته عمده تقسیم میشوند سرمایهدارها، تراستها و توده مردم که افکارشان شدیداً تحت تأثیر تبلیغات است و از خود استقلال فکری چندانی ندارند. لذا عموم مردم آمریکا با توجه به تبلیغات رسمی که قهراً به نفع شاه صورت میگیرد از شرایط و وضعیت واقعی مردم ایران اطلاع درستی ندارند.
انتهای پیام