معصومه جهازی، کارشناس و مشاور خانواده در گفتوگو با ایکنا از قم، با بیان اینکه بحث هویت و هویتیافتگی از مباحث مهم تأثیرگذار در شخصیت افراد در خانواده و جامعه است، گفت: بحث هویت یا هویتیافتگی بوده و هست و در آینده هم وجود خواهد داشت، اما اینکه انسانها در چه سنی به هویتیافتگی میرسند و هویت آنها چه زمانی به کمال میرسد، در افراد مختلف، متفاوت است؛ این هویت تحت تأثیر عوامل فرهنگی، سبک زندگی، شرایط سیاسی و هر موضوعی که بر جامعه حاکم است، تغییر میکند از این رو گاهی گرایشات معنوی و گاهی گرایش مادی در انسان غالب میشود.
این کارشناس روانشناسی دینی با بیان اینکه متولی این موضوع کیست و چه کسی این مسائل فرهنگی را باید مدیریت کند تا هویتیابی به خصوص نسل جوان دچار سستی نشود، افزود: متأسفانه این مسئله نقطه ضعف جامعه اسلامی ایرانی امروز ما است و شاهدیم هویتیابی به نحوی در نسل جوان، دچار سستی شده است، یعنی گاهی روانشناسان، گاهی دانشگاه و گاهی حوزه برای مسائل فرهنگی نسخه میپیچند.
وی تصریح کرد: من سالها در آموزشوپرورش با نوجوانان در سنین مختلف در ارتباط بودهام و از نزدیک با مشکلات آنها آشنا هستم، در این مدت متوجه شدهام که موضوعات فرهنگی، یک عرصه بیسرپرست یا بدسرپرست است.
نقش خودآگاهی در هویتیافتگی
جهازی در رابطه با مهارتآموزی گفت: مهارت آموزی مخصوصاً خودآگاهی نقش بسیار مؤثری در هویت یافتگی دارد، این مسئله میتواند انسان را از ورطه خودناشناسی و سقوط نجات بدهد، زیرا هویت یک بحث زیرساختی و سازنده شخصیت انسان است.
وی بیان کرد: وقتی با مباحث جنسیتی چه در سطح جهانی(فمینیسم) و چه در سطح داخلی(مذهبی یا غیرمذهبی) مواجه میشویم، اگر جامعه ما یک جامعه هویتیافته باشد و بهعنوان مثال دختران در فضای جامعه اسلامی تربیت شوند، دخترانگی خود را درک کرده، بپذیرند و آن را دوست داشته باشند، یعنی احساس ارزشمندی جنسیتی داشته باشند، دیگر متقاضی نقشهای پسرانه و تفریحات پسرانه نخواهند بود و از حریم خود پاسداری میکنند.
این مشاور خانواده در ادامه افزود: اما از آنجایی که ما این بحث را رها کرده و به جای آن به مباحث کم ارزشتر پرداختهایم، دچار بحثهای سلیقهای مانند مسئله ورود خانمها به ورزشگاه و یا علاقمندی خانمها به فعالیتهی مردانه شدهایم؛ اینها نشاندهنده ضعف جامعه ما درخصوص کار در این زمینه است.
شکلگیری هویت جنسیتی کاذب
وی درخصوص لزوم آشناسازی افراد با هویت جنسیتی خود بیان کرد: در آشناسازی افراد با هویت جنسیتی خود، آنها را با نقشها و وظایف متناسب با جنسیتشان آشنا میکنیم، این مسئله هم باعث رواج وظیفه محوری و تعهد در جامعه میشود و هم فرد از هویت جنسی خود احساس بهتری دارد؛ اما وقتی در فضای هویتی، بحث سهمخواهی را مطرح میکنیم(بیشتر بودن سهم مردان از زنان) علاقهمندی به هویت فردی کاهش پیدا میکند و هویت کاذب شکل میگیرد.
جهازی افزود: سازه هویت شامل سه بخش اساسی در بحث فردی است، یکی نظر خودم راجع به من، دیگری نظر دیگران راجع به من و بخش سوم فرهنگ و تربیتی که اساس شکلدهی ارزشهای من است؛ از بین این سه بخش، نظر خودم راجع به من از همه مهمتر است و باید در نهایت به خودارزشمندی بینجامد، اگر احساس خودارزشمندی در انسانها به درستی شکل بگیرد، میتوانند منشأ خیر و اثر برای خود، خانواده و جامعه باشند.
تفاوت خودارزشمندی با غرور
وی بیان کرد: گاهی ممکن است خودارزشمندی با احساس غرور اشتباه شود، اگر تربیت صحیح اسلامی صورت بگیرد، خودارزشمندی میتواند انسان را مقابل خداوند، عبد و مقابل دیگران، یک شخص پذیرفته شده قرار بدهد، به نحوی که این پذیرش اجتماعی او را ملزم میکند تا نقشهای اجتماعی خود را به درستی انجام بدهد، اما اگر این احساس خودارزشمندی به درستی ایجاد نشود، فرد دچار احساس حقارت میشود.
خانواده؛ پایگاه آغازین هویتیافتگی
این مدرس روانشناسی تصریح کرد: مرکز و شروع هویتیافتگی، خانواده است، پدر و مادری که با آگاهی بچهدار میشوند، با آگاهی فرزند خود را تربیت میکنند و با آگاهی او را وارد جامعه میکنند، پایه و اساس احساس خودارزشمندی در چنین خانوادهای گذاشته میشود.
وی تأکید کرد: زمانی که فرد با احساس خودارزشمندی پایین وارد اجتماع میشود، آماده پذیرش هرنوع آسیب است، در این زمان فضای مجازی، ماهواره، دوست بد و هر تماس فرد با غیر خانواده آسیب محسوب میشود؛ چرا که فرد ذخیره عزت نفس و خودارزشمندی ندارد.
تفاوت مبنایی روانشناسی غربی و اسلامی
جهازی گفت: بحث دوم، مسئله نظر دیگران راجع به من است، این مبحث نقطه اخلاف بین روانشناسان غربی و اسلام است، در روانشناسی غربی دیگران را به دیگران مهم و دیگران غیرمهم تقسیم میکند، اما در روانشناسی اسلامی یا انسانشناسی اسلامی، دیگران مهم و غیرمهم نداریم و همه در یک سطح هستند؛ در روانشناسی غربی احتمالاً منظور از دیگران مهم، خانواده است ولی در اسلام خانواده اصلاً دیگران محسوب نمیشود.
وی ادامه داد: روانشناسی دیگران را مهم میداند از این جهت که در نظر و رأی فرد اثرگذارند و گاهی انسان بر اساس نظر دیگران در زندگی تغییراتی ایجاد میکند، ما معتقتدیم که فرد هویتیافته، سهم هریک از این مؤلفهها را به درستی تعریف میکند.
این کارشناس روانشناسی یادآور شد: اینکه نظر دیگران راجع به ما چقدر ارزش دارد، در همان حدی است که اسلام تعریف کرده، یعنی در حد عرف جامعه است، عرف جامعه باید درنظر گرفته شود و سعی شود که کارهای خارج از عرف انجام نشود، اگر بیشتر از این برای دیگران سهم قائل شویم، به همان میزان از سهم فردیت کم میشود و هرقدر از سهم فردیت کاسته شود، احساس خودگمکردگی یا عدم رضایت از زندگی، رابطه و ناپایداری رابطه بیشتر میشود.
خانواده؛ منبع عزت نفس
جهازی در رابطه با نقش خانواده در عزت نفس افراد، اظهار کرد: ما معتقدیم یکی از منابع جدی عزت نفس، خانواده است، پس تمام نهادهای تربیتی باید به سمت اصلاح ساختار خانوادهها حرکت کنند و در خانوادههای جدید و جوانی که تشکیل میشود، هم پایداری روابط و هم تناسب زوجین بالا باشد، این مسائل در تربیت فرزند با عزت نفس مؤثر است.
مدارس از آموزشهای تکراری بپرهیزند
وی تصریح کرد: آموزشهای عمومی باید بیشتر شود، مدارس حدود 12 سال با والدین به واسطه حضور فرزندانشان در مدرسه در ارتباط هستند، این زمان بهترین فرصت است تا به جای آموزشهای تکراری و غیرمفید، مباحث اساسی ترمیم ساختار تربیت ارائه شود.
این مشاور خانواده اظهار کرد: دومین منبع عزت نفس، گروه همسالان است که باز هم به خانواده بازمیگردد، اگر خانواده فرزند خود را به درستی تربیت کند، فرد زمانی که وارد گروه همسالان میشود، میتواند شرایط هویت یافتگی بهتری داشته باشد و بر افراد دیگر تأثیر مثبت بگذارد.
رابطه امکانات با هویت
وی بیان کرد: امکانات و رفاه میتواند به هویتیافتگی و رشد کمک کند اما هیچگاه اصل نیست، اتفاقاً بسیاری از افراد هویتیافته در مناطق محروم بزرگ شدهاند، چراکه خیلی زود متوجه شدهاند که خودشان باید مشکلاتشان را حل کنند و این به هویتیافتگی آنها کمک کرده است.
جهازی گفت: سومین منبع عزت نفس، اجتماعی است که فرد در آن زندگی میکند، هر قدر منابع عزت نفس، انسانمحور باشند و بر اساس تعریفی که خداوند از انسان دارد، رفتار شود و ازرشها حاکم شود، مطمئنا بحث هویتیافتگی به بار مینشیند.
این کارشناس روانشناسی بیان کرد: بچههای جنگ بهترین مثال برای یک نسل هویتیافته هستند، نوجوانانی که در سن 15 سالگی توانستند تصمیم بگیرند و انتخاب کنند و نظر بدهند، اما امروزه شاهد هستیم که افرادی با 30 سال سن توانایی تصمیمگیری برای زندگی شخصی خود را هم ندارند، این مسئله به ساختار خانواده، نوع نگرششان به هویت و تقویت احساس خودارزشمندی در فرزندان برمیگردد.
انتهای پیام