به گزارش خبرنگار ایکنا؛ حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالله حسینی در زمان حیات امام به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) شعری را سروده بود. وی درباره این شعر میگوید: مرحوم آیتالله توسلی را در کنسولگری ایران در جده دیدم. به من گفت آقای حسینی، خداوند نعمت بزرگی به تو داده که میتوانی شعر بگویی. مطلبی است که خوب است بدانی. یکی از اشعار شما حضرت امام (ره) را به شدت به وجد آورده و یکی از اشعار شما ایشان را شدیداً گریانده است. آن شعری که ایشان را به وجد آورد آن شعری بود که در مورد روحانیت گفته بودید، با استفاده از اصطلاحات حوزوی (منظورش چهار پاره روزگار فخیم فقه بود) و آن شعری که ایشان را شدیداً گریاند، آن شعر شما در مورد حضرت فاطمه زهرا (س) بود.
این شعر در ادامه آمده است؛
آئینه شکسته علی
من امشب، تازه خواهم کرد، تا صبح
غم و داغ هزاران سالهام را
من امشب، غسل خواهم داد، با اشک
گلم را، غنچهام را، لاله را
***
الاای ابرها، با من بگریید
من امشب، در زمین تنهاترینم
شکست آیینهام، دیگر کسی نیست
که من با او به درد دل نشینم
***
ازین پس، این منم، تنها و خسته
به داغ جانگداز تو، گرفتار
ازین پس، تاقیامت، هر شب و روز
گذارم از غریبی، سر به دیوار
***
درین صحرای غربتخیز، ازین پس
انیس و مونس من، عمق چاه است
من و این نخلهای مو پریشان
ازین پس کارما، اشک است و آه است
***
نخواهم برد، من از خاطر خویش
وصال و قصه دلبستگی را
چرا خاموشیای فانوس خانه
نمیگیری ز جانم خستگی را
***
چرا با من نمیگویی که از کین
کدامین دست، بر رویت نشسته
عزیز من، زبان بگشای و برگو
چه کس، پهلوی پاکت را شکسته
***
مگر تو مونس دردم نبودی
چرا با من، سر ماندن نداری
الاای مونس تنهایی من
علی را، از چه تنها میگذاری
***
خداوندا، چه میبینم، من امشب
چرا بر چهره تو جای سیلی است
مرا زهرای مظلومم، ببخشای
علی شرمنده، ازاین روی نیلی است
***
درین فصل جدایی از بر من
کنون که میروی سوی پیمبر
برایش ماجرا را داستان کن
رسان او را، سلام، از من به محضر
***
اگر حال مرا پرسید، با او
بگو که شعله، در پیراهنش بود
اگر پرسید، از چه پس نیامد
بگو که ریسمان در گردنش بود
***
در آنجا با پیمبر، درددل کن
که محسن را به خاک و خون نشاندند
بگو دیدم، به چشم خود که آنها
علی را سوی مسجد میکشاندند
***
علی با خاک، آن شب درددل کرد
که از آزار زهرا (س) دست بردار
درین دنیا غم بسیار دیده است
عزیزم را تو بیش از این میازار
***
حسین آن شب، حسن را تسلیت گفت.
ولی زینب ز فرط ناله، غش کرد
علی تا صبح صادق گریه میکرد
زمین از گریهاش رفع عطش کرد
***
حسین آهسته با شیرینزبانی
به آه و ناله مادر را صدا کرد
همه دیدند زهرا را که آن دم
برای کودکش آغوش وا کرد
***
اگر چه بغض ناپیدایی او
گلوی عاشقان را، منفجرکرد.
ولی تاریخ میبیند چگونه
خدا در خاک او را منتشر کرد
انتهای پیام