به گزارش ایکنا؛ حجتالاسلام محمد سروش محلاتی به بحث پیرامون «نقش اوباش وغوغا در فاجعه شهادت حضرت زهرا(س)» پرداخته است. در ادامه مشروح این سخنان از نظر میگذرد؛
یکی از مباحثی که به این مناسبت شایسته بررسی و تأمل است این است که چه زمینههایی دست به دست هم داد تا موجب یک اتفاق ناگوار، یعنی شهادت حضرت زهرا(س) شد. در این زمینه بحث و تحقیق فراوانی انجام گرفته است و من درصدد تکرار آن مباحث و تحقیقات در این جلسه نیستم. آنچه در اینجا مطرح خواهم کرد نقش یک قشر و طبقه خاص در این اتفاق است و آن طبقه همان طبقهای است که به تعبیر امیرالمومنین(ع) باید از آنها به غوغا یاد کرد. کلامی حضرت در نهجالبلاغه در توصیف و تبیین غوغا دارند که متأسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته است. آنچه امروز بنده ارائه خواهم کرد این است که حضرت زهرا(س) شهید غوغا است. ابتدا باید کلمه غوغا را با همان تعریف و تفصیلی که در کلام علی(ع) است، مورد بررسی قرار دهیم، بعد به تاریخ صدر اسلام برگردیم و ببینیم غوغا بعد از وفات پیامبر اکرم(س) چه کرده است.
اولیای دین ما معمولا با شهادت از دنیا رفتند ولی شهادت همه آنها یکسان نیست؛ مثلا امیرالمومنین(ع) شهید است، اما شهیدی است در مصاف با جریان خوارج که میتوانیم از ایشان با عنوان شهید تحجر یاد کنیم. امام حسین(ع) هم شهید است ولی شهید ظلم و فساد. امام حسن مجتبی(ع) هم شهید است اما شهید فریب و نیرنگ. هر کدام از این بزرگواران که به شهادت رسیدند در یک جبهه و از طرف کسانی که دارای ویژگی و خصوصیات خاص بودند شهید شدند. حضرت زهرا(س) هم شهید است اما در جبهه مقابلش موضوع تحجر یا فریب مطرح نیست، آنجا یک موضوع دیگری مطرح است که من از آن با غوغا تعبیر میکنم. ترجمه فارسی کلمه غوغا «اراذل و اوباش» است. این گروه پس از وفات پیامبر(ص) به میدان آمدند و منشأ حوادث بسیاری شدند که یکی از آن حوادث مسئله شهادت حضرت زهرا(س) است. ابتدا ببینیم غوغا به چه معناست؟ امیرالمومنین(ع) در تبیین گروه غوغا در نهج البلاغه میفرمایند: اینها گروهی هستند که وقتی با هم هستند و فعال هستند و به میدان میآیند غالب و پیروز هستند اما وقتی غیر فعال و متشتت هستند اصلا قابل شناسایی نیستند و در جامعه دیده نمیشوند.
جریاناتی که داریم که جریانات سیاسی یا اجتماعی شناخته شده هستند، چه فعال باشند و چه غیر فعال. یعنی هویت روشنی دارند و رهبران آنها مشخص است. همچنین اهدافی که دنبال میکنند معلوم است. سابقه این احزاب. گروهها قابل بررسی و پیشبینی است. امیرالمومنین(ع) اینها را غوغا نمیدانند. غوغا گروههای پراکنده و ناشناخته در جامعه هستند که در مواقع حساس ساماندهی میشوند و فعال میگردند و دوباره متفرق میشوند و هر کدام به جایگاه قبلی خود برمیگردد. این گروه وقتی با هم هستند غالب و چیره هستند و پیش میروند. سیدرضی در ذیل این فرمایش امیرالمومنین(ع) جمله دیگری از حضرت اضافه میکند و مینویسد که حضرت فرمودند: اینها افرادی هستند که وقتی با هم هستند، خطرناک هستند ولی وقتی متفرق میشوند موجب خیر و برکت هستند. از حضرت سوال شد اینکه میفرمایید وقتی با هم هستند خطرناک هستند، قابل درک است اما منفعت و خیر و برکت تفرقه آنها چیست؟ حضرت فرمودند: هر کدام از اینها حرفه دارند و به سراغ حرفه خود میروند؛ مثلا یکی نانوا است و یکی بنا است که به کار خود میپردازد.
کلمه غوغا را با این ویژگیها در تفاسیر نهج البلاغه به اوباش تفسیر کردند. اراذل و اوباش در صحنه سیاسی عناصر بسیار تأثیرگذاری هستند. در تاریخ معاصر کشور خودمان میبینیم در مراحل مختلف، این طبقه بسیار تأثیرگذار بودند. در مشروطیت یکی از طبقات تأثیرگذار همین اوباش بودند. وقتی متمم قانون اساسی را نوشتند و دربار حاضر نبود تسلیم قانون اساسی بشود، اینها بیست روز در توپخانه نشستند و آنجا را گرفتند. همچنین در جریان دکتر مصدق نیروی فعالی که توانست دولت را به زمین بزند و کودتا را به سرانجام برساند همین افراد بودند. از پانزده خرداد سال 42 نیز قضیه اینگونه بود که از یک طرف مردم به صحنه میآمدند در برابر رژیم و از سویی دیگر رژیم همین افراد اراذل و اوباش را بسیج میکرد تا به طرفداری از رژیم شاه بپردازند. حمله به مدرسه فیضیه یک نمونه از حضور این جریان است. کلام امیرالمومنین(ع) ناظر به چنین جریانی است. وقتی اینها دست به دست هم میدهند جلو میروند اما در مواقعی اینها غیر فعال و ناشناخته هستند و چون تشکل رسمی نیستند بسیاری از افراد حضور اینها را درک نمیکنند. معمولا جریان اوباش در اختیار حاکمان قرار میگیرند و حکام جور از ساماندهی اوباش استفاده میکنند. گاهی در رژیمهای ظالم مصلحت ایجاب میکند اوباش را به صحنه بیاورند.
آیتالله احمدی میانجی کتابی دارد با عنوان «مکاتیب الرسول». در این اثر نامههای پیامبر(ص) را جمعآوری کرده است. در یکی از نامهها از امیرالمومنین(ع) نقل کرده است که حضرت فرمودند: ما در خدمت پیامبر(ص) بودیم. یک عده از غیر مسلمانان خدمت ایشان رسیدند و گفتند یک نوشته به ما بده که این نوشته تضمینی برای امنیت ما در آینده باشد تا با این سند در آینده به کسی متوسل نشویم. پیامبر(ص) فرمودند: شما هر چه بخواهید من حاضرم بنویسم ولی دو چیز را نمیتوانم تضمین کنم چون تحت فرمان نیست و این نوشته هم من نمیتواند جلوی طغیان آن دو جریان را بگیرد. اولین چیز طغیان نیروهای نظامی است که نوشته من نمیتواند مانع آن بشود. مورد دوم زمانی است که سفاهت اوباش غوغا میکند و این گروه فعال میشود. هیچ منطقی نخواهد توانست اینها را کنترل کند. پیامبر فرمودند امنیت شما را میتوان تضمین کرد اما با این دو جریان نمیشود کاری کرد.
یک نظر در میان متدینان وجود دارد و آن اینکه ما میتوانیم از همین اوباش در جهت اهداف خودمان استفاده کنیم. اگر هدف هدف مقدسی باشد مانعی ندارد از این گروه استفاده کنیم. جالب است ابن ابی الحدید معتزلی در ذیل فرمایش حضرت به همین مطلب اشاره میکند که چرا ما باید این اوباش را دور بریزیم. شاید یک روز بتوانیم از این افراد استفاده کنیم. ابن ابی الحدید در ادامه این استدلال را نقل میکند که پیامبر(ص) فرمودند خداوند این دین را به واسطه کسانی که دین و اخلاق ندارد تأیید میکند. پس حکومت میتواند هر زمانی لازم بود این گروه را به میدان بیاورد و از روی آنها استفاده کند. باز ابن ابی الحدید نقل میکند که سفیهان را اکرام بکنید و آنها را حفظ کنید چون اینها به درد شما میخورند و عار و نار را از شما دور میکنند. این سیاست را معاویه در پیش گرفته بود.
پس از وفات پیامبر(ص) اتفاقاتی رخ داد. برخی عناصری که در این اتفاقات نقش تأثیرگذار دارند شناخته شده هستند و برخی هم چندان شناخته شده نیستند و سابقه مثبتی در تاریخ اسلام ندارند. خود این اتفاق اتفاق عجیبی است که پس از پیامبر(ص) جریان خلافت در مسیر خاصی قرار گرفت. اگر در جریان سقیفه بنی ساعده یک گروهی از مهاجرین و انصار جمع میشدند و در آنجا بحث میکردند و در نهایت به نتیجه میرسیدند و آن نتیجه را به رأی مردم میگذاشتند قضیه یک وجهه ظاهری پیدا میکرد که مثلا مسلمانان برای خودشان خلیفه انتخاب کردند؛ ولو این کار هم از نظر ما ناصواب است. اما اینکه سه نفر با هم بنشینند و یک نفر را به عنوان خلیفه انتخاب کنند و بعد هم بگویند هر کس این مطلب را قبول ندارد باید به زور بیعت کند، در شرایط عادی قابل تحلیل و توجیه نیست. در یک سخنرانی خلیفه دوم چنین گفت که جریان انتخاب ابی بکر برای خلافت یک حادثه غیر مترقبه بود که خداوند جلوی پیامدهای خطرناکش را گرفت والا این کار میتوانست کار پر خطری باشد. این تعبیری است که خلیفه دوم دارد. او در ادامه میگوید: هر کس از این به خواست با این روش قدرت را به دست بگیرد گردنش را بزنید.
بعد از جریان سقیفه، اینها خواستند جامعه را کنترل کنند، به همین خاطر تصمیم گرفتند اراذل و اوباش را به یک نحوی به میدان بیاورند. افرادی که در شهادت حضرت زهرا(س) نقش داشتند چه شخصیتی داشتند؟ ماجرای شهادت حضرت زهرا(س) در همان یک هفته بعد از وفات پیامبر(ص) اتفاق افتاد و حضرت زهرا(س) هم دو ماه یا سه ماه بعد به شهادت رسید. یکی از این اراذل و اوباش که نامش فراوان برده میشود مغیره بن شعبه است. این فرد قبل از اسلام از اراذل و قدارهبندها و دزدها بود. وقتی اسلام غلبه یافت، چارهای نداشت جز اینکه مسلمان شود و حیثیتش حفظ شود. یک زمانی خدمت امیرالمومنین(ع) از مغیره بن شعبه سخن به میان آمد. حضرت فرمودند: مغیره چیست؟ توسل اینها به اسلام به خاطر سوء پیشینهشان بود تا گذشته خود را تطهیر کنند. حضرت در ادامه فرمودند: از آن روزی که ادعای اسلام کرد اثری از خضوع در برابر حق در او وجود ندارد. در ماجرای شهادت حضرت زهرا(س) این اراذل را گرد آوردند زیرا هر کسی حاضر نبود این جنابت را مرتکب شود. این یک حادثه عادی نبود. مگر دختر پیامبر(ص) چه گناهی مرتکب شده بود؟!
انتهای پیام