به گزارش ایکنا؛ حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی، عضو هیئت علمی و مشاور عالی رئیس جامعةالمصطفی(ص) العالمیه، در کنفرانس «أسئلة النهضة فی الذكرى السبعين لكتاب شروط النهضة لمالك بن نبي؛ پرسشهای نهضت در هفتادمین سالروز تألیف کتاب شرطهای نهضت برای مالک بن نبی»، به ایراد سخن با موضوع «المنطق السننی فی الظواهر الحضاریه من منظور مالک بن نبی» پرداخت که در ادامه مشروح این سخنان از نظر میگذرد؛
پدیده قرآنی، نخستین اثر مالک بن نبی و نیز اندیشههای مبنایی و زیربنایی او در حوزه اندیشه دینی و سپس زیربنای تحلیلهای تمدن شناختی وی به شمار میرود. نگاهی به این اثر ارزشمند که ظاهراً مورد توجه عالمان بزرگ شیعی از جمله شهید محمد باقر صدر هم بوده است، جای تردید باقی نمیگذارد که پهنه تحلیلهای دینی او برگرفته از نگاه باز و تمدنیاش به فهم قرآن است. گرایشهای دینی مالک گرچه ریشه قرآنی دارد، اما قرینههای دیگری هم در دست است که رویکرد او با نوع و الگوی تحلیلی مکتب اهلالبیت(ع) نزدیک است.
بازگشت به اسلام ناب محمدی، خاستگاه اصلی طرح اسلام تمدنی در اندیشه مالک
تا جایی که به ذهنم میرسد به جز مالکبننبی، هیچ کسی در دنیای اسلام نزاع و جنگ علی و معاویه را از نگاه تمدنشناسانه، نکاویده و انحراف از خط علی(ع) به سود نهج معاویه و امویان را پایه اعوجاج تمدنی ندانسته است. در نتیجه اگرچه به آن تصریح نکرده است اما خاستگاه اصلی طرح کلان اسلام تمدنی در عقل و اندیشۀ مالک، بازگشت به «اسلام ناب محمدی» است.
در نگاه شگرف مالک به اسلام تمدنی، هرچه بر روی زمین اتفاق میافتد، تابعی است از یک اندیشه. مهم همان گوهر اندیشه است. انسان یعنی همین روح و معنا و به قول او «فکرت» و «جامعه» هم تغییر و تحولش تابع تغییر و تحول این انسان و فکرت او است. این است که مالک و طرحش تفاوتهای مهمی با دیگر اصلاحگران جامعه اسلامی دارد.
حتی در مقایسه با دو قلّه اصلاح و تحول تاریخ دو سده اخیر جهان اسلام یعنی سیدجمال و عبده که اولی را سرچشمه اسلام سیاسی و درونمایه طرح او را ساماندهی ساز و کار حاکمیت و مناسبت دولت و مردم و دومی را سرچشمۀ اسلام وعظ وتربیت و فرهنگ دانستهاند، مالک حرفهای دیگری در عرصه تازهای به نام «اسلام تمدنی» دارد.
چالشهای بی پایان یک انقلاب و سودای یک تمدن در سویدای جان و مجاهدتی شورانگیز و پاک، در مسیر رهایی یک امت از نابودی، کوتاهترین عبارتی است که این قلم میتواند در شرح دردها و رنجهای این مرد بگوید. مواجهه دلیرانه با چالشهای روبهرو و مبارزه سینه چاک با امواج توفنده از درون و بیرون با استحمار و استعمار، به راه انداختن دیپلوماسی جهانی اندیشه در غرب و شرق و به هم پیوستن مصر و شام و مغرب عربی و غرب عالم برای فهم مشکلات و چالشهای انقلاب الجزائر، استعمارستیزی و تمدنسازی و تلاش برای تحقق رستاخیزی در جان و جهان اسلام، ژرفایی کارستان مالک بن نبی است.
درباره همزبانی و همدلی ما با او هم باید گفت، نهضت شکوهمند امام خمینی(ره) و حماسه تمدنی ملت ایران، باعث گشوده شدن جبهه پهناوری از آرمانها، تحولها، تغییرها و برنامههای ملی و جهانی شد. در نتیجه این راهبرد جدید جهان اسلام و به همان نسبت نقشه بازی بینالملل اسلامی و جهانی دستخوش زلزلههایی گشت. چینش جبهههای خودی و ناخودی در منطقه و جهان، سخت به هم ریخت. پایگاههای استعمار و استبداد و ارتجاع برای نابودی و متوقف کردن چرخ فلک انقلاب نوپدید امام و ایران به حالت آمادهباش درآمد.
گرچه شرایط انقلاب اسلامی ما و دنیای پیرامونش با شرایط انقلاب الجزایر و قیام ملت بزرگ الجزائر برای ریشهکن کردن استعمار تفاوتهای بسیار دارد، اما با نگاهی عمیق میتوان گفت که انقلابهای بزرگ و نیز چالشها و سختیهای فراروی آنها از داخل و خارج دارای همگونی شگفتی است. در ایران قبل از انقلاب، مرحوم دکتر شریعتی روایتگر شورانگیز رنجها و دردهای ملت ایران و نیز تهدیدها و چالشهای فراروی آنها برای تحقق انقلاب است. نیز در الجزائر مرحوم مالکبننبی با همه اختلافهایی که با شریعتی دارد اما حکایتگر رنج مردم الجزائر و تلاشگری خستگیناپذیر در مسیر مواجهه با عوامل ناکامی و ضعف درونی و چالشهای بزرگ بیرونی انقلاب الجزائر است.
مطالعه آثار این دو متفکر و جامعهشناس قرابت حیرتانگیزی میان آنها را به ما نشان میدهد. هر دو چونان نهری قدرتمند و پویا مسیر خود را در تاریخ حفر کردند. شریعتی سونامیوار حرکت میکرد و گاه بیتوجه به ویرانگری اندیشههای پیرامونی خود در مسیر تلاطمآفرینی انقلابی و ابن نبی روشمند و حکیمانه و مراقب اما در همان سمت و سوی احیای جامعه و بیدارسازی روح خفته در دامان جهل و استعمار. این همگونی و همزاد پنداری بین انقلابهای بزرگ مردمی است.
احیای اندیشههای مالک یک اقتضای انسانی، اسلامی، عربی، شیعی و ایرانی است
امروز، احیای اندیشههای مالک، یک اقتضای انسانی، اسلامی، عربی، شیعی و حتی ایرانی است. مالک برای وضعیت آسیب دیدۀ جریان فکر و عمل عربی یک الگوی عالی است؛ زیرا او منتقدی شجاع و آزاداندیشی دلیر و متفکری خلاق و غیر منفعل است. شخصیت مالک و نظریههای او در عین اصالت قرآنی و اسلامی به هیچ روی قرابت و سنخیتی با سلفیه و جریانهای تند و افراطی ندارد.
وی در مطالعۀ پدیدههای تاریخ اسلام ضمن حرکت در همان چارچوب تمدنی و فهم سننی و فراتاریخ از اتفاقات تاریخ اسلام، با نهایت انصاف و اخلاق و با موضعگیری آشکارا به سود جبهه علی(ع) دارای شفافیت معنوی و روحانی است. اگر بپذیریم که چالشهای بزرگ جهان اسلام با دنیای استکبار از نوع نرم افزاری و فکری و علمی است، آن گاه اندیشههای ابن نبی مجال غنی شده و فرصت مغتنم و کمنظیری برای تأثیرگذاری است. مالک شخصیتی انقلابی، اصولگرا، تمدنی، فلسفی، اسلامی، قرآنی، سیاستشناس، استعمارستیز، نهضتطلب، اخلاقی و سالم، آشنای با غرب و زیرساختهای فکری آن و وفادار به باورها و مبانی نظری دینی است.
بعید میدانم این شاخصها برای نظام و حکومتی به اندازه نظام جمهوری اسلامی مهم باشد. در نتیجه پیشنهاد دارم ضمن ترجمه تمام آثار ابن نبی زمینۀ طرح مباحث دانشگاهی و هدایت رسالههای علمی و برگزاری نشستها و همایشهای جهانی درباره اندیشههای او برگزار شود. ایران اسلامی و آرمانهایش با اندیشههای مالک در مقایسه با مالزی و اندونزی و کشورهای غیرعربی که به اندیشه او روی آوردند، قرابت بیشتری دارد. حیف است که با گذشت چهل سال از درگذشت او و این سرمایۀ عظیم فکری این شخصیت کم نظیر در میان عالمان و دانشگاهیان ما گمنام بماند.
تبیین مفهوم تمدن
بیتردید مفهوم تمدن و چارچوبهای نظری آن مهمترین پایۀ دکترین تمدنی مالکبننبی به حساب میآید. از این رو بدون غرق شدن در مباحث لفظی و تعاریف بسیار متنوع و گوناگون مورخان و فیسلوفان و جامعهشناسان از تمدن لازم است قدری در باره مفهوم تمدن در نگاه ابن نبی سخن گفته شود. نیز باید یادآور شد که مالک معمولاً وارد مباحث نظری نمیشود.
اساساً رویکرد مالک در مباحثش، عینیتگرا و از نوع جامعهشناسی است و سخت نسبت به مباحث نظری محض در حوزه اخلاق، دین، فرهنگ و تمدن گریزان است. شاهد بر این مدعا، او در کتاب «شروط النهضه» و نیز در «مشکله الثقافه» بارها تصریح میکند که فرهنگ از جنس علم و معرفت نظری نیست، بلکه از نوع مناسبات است. مجموعهای بسیار گسترده از ارزشها و اخلاقیات و آداب و رسومی که انسان از دوران کودکی با آن سر و کار دارد و آرامآرام و به مرور زمان، محیط سازنده تمدنها می شود. از این رو در مبحث تمدن نیز او به جای مناقشات نظری و به چالش کشیدن تعریفها و نگاه حد و رسمی منطقی کردن در صدد ارائه چارچوبی برای مفهوم تمدن است.
انسان، زمین و زمان، مولفههای سهگانه مالک به عنوان تمدن
برای فهم تمدن در نگاه ابن نبی هیچ چیز به اهمیت درک درست سهگانه معروف او به عنوان مؤلفههای تمدن نیست. انسان، زمان و زمین، سهگانهای که اگر درست فهمیده شود و معادلات و مناسبات آنها در ساختن صورت و مفاد تمدنها بدرستی هضم گردد، همۀ دکترین تمدنی او، به ویژه با رویکرد آسیبشناختیاش که در راستای یافتن مسیر درستی برای برونرفت مسلمانان از فروپاشیهای تمدنی قرون اخیر و شناخت ریشههای انحراف تمدنی و راه علاج آن است به منصۀ فهم حقیقی خواهد رسید.
سهگانه انسان، زمین و زمان در نظریه تمدنی مالک به ویژه وقتی زمانی که نقش ساختارساز، صورتبخش و نیز محتوا آفرین دین و فرهنگ به آن افزوده گردد، بستر تازهای برای فهم و اجتهاد دینی هم فراهم خواهد آورد. زیرا به نظر او کارکرد اجتماعی دین، انکارناپذیر است و این بستر اجتماعی همواره در حالِ تحول و دستخوش تغییر در بستر زمان، بایستی در معادلات و منطق فهم دین لحاظ گردد. بدینگونه است که در سایه نقش زمان و مکان در نظریه تمدنی او، رویکرد اجتماعی ـ عینی شگرفی در اصول فهم شریعت و مبانی اجتهادی دین متولد میگردد.
بر خلاف چارچوبهای نظری ابن خلدون، مالکبننبی ثقل سرنوشت تمدنها را به فرهنگ بر میگرداند. به نظر او تمام چالشهای تمدنی از هر منظری که به آن نگریسته شود بخش اصلی آن به مشکل فرهنگ، باز میگردد. مرزهای تمدن در نظر او غالباً صورت ارتباطات و میان حوزهای دارد. برای نمونه او معتقد است که مشکل جهان اسلام معرفت و کمبود آن نیست، بلکه در ضعف سنخیت علمهای آن با منطقهای عمل و ساختار مناسبات اجتماعی و سبک زندگی است. به عقیده او مشکل فرهنگ و علم مسلمانان و اعراب در این است که نتوانستهاند علمها و فرهنگها و باورهایی بسازند که حرکتبخش و جان دهنده به جریانهای مرده اجتماعی و عینی آنان باشد. در نتیجه او اسلامیت و الهیّت تمدن را به نقش مبانی و مفاهیم و گرایشها و بینشهای دینی اسلام در ساختار فرهنگ به معنای منطق مناسبات اجتماعی و سبک زیستن و نگارههای بنیادین آنها باز میگرداند.
تبیین مفهوم استعمار
مفهوم استعمار در تحلیلهای ابن نبی فراتر از استعمار سرزمین است.کمی دقت در نوشتههای مالک جای تردید باقی نمیگذارد که اشکالی از استعمار که بعدها به نام استعمار نوخوانده شد در نوشتههای مالک به وضوح وجود دارد. او آنها را در ضمن همان استعمار میداند. برای نمونه اگر به تحلیلات نسبتاً مفصل مالک در باره خوی استعماری شرکتهای نفت اروپایی در تعاملش با نفت ایران در دوران مصدق و پس از ملی شدن آن نگاه کنیم متوجه میشویم که مالک اصولاً غرضش از این مبحث طرح مسألهای استعماری است. چیزی که هست در اینجا منظور استعمار سرزمینی نیست بلکه استعمار شرکتهای نفت و تراستهای غربی است.
در تمام آثار مالک در باره استعمار، به ویژه در دو کتاب «فكرة الأفريقية الآسيوية» و «الصراع الفكري» مرزهای حقیقی این پدیده از جنس مرزهای خاکی و جغرافیایی نیست. از نظر او شرکتهای چند ملیتی غرب پدیدهای با خوی استعماری و چپاول ثروتهای طبیعی و حتی فرهنگی ملل جهان سوم است. این ملل حتی اگر مورد تاختوتاز مستقیم جنگجویان استعمارگر قرار نگیرند اما باز به خاطر نوع مناسبات غرب با آنها و به ویژه در حوزه اقتصادی آنها در واقع از بلاد مستعمَره به حساب میآیند.
تبیین مفهوم استعمار پذیری
همه جا در تحقیقات مرتبط با اندیشههای مالک به پدیدۀ نفسی ـ روانی استعمارپذیری اشاره شده است. نیز از ضرورت تغییر انفسی برای تغییر اجتماعی و استعمارزدایی در سطوح مختلف سخن گفته شده است. امّا کمتر به تحلیل نفسی و روانی مالک از پدیده استعمار در شخصیت خود استعمارگر پرداخته شده است. این هم موضوع بسیار مهمی است. نه تنها قابلیت استعمار و به تعبیر شریعتی استحمار یک مقوله نفسی است و برای استعمارزدایی ابتدا باید ریشههای این پدیده نامبارک از درون انسانها کنده شود، بلکه طبیعت استعمارگر و خلقوخو و شخصیت شیفته استعمار کردن هم، در حوزه روانشناسی استعمارگری است. ابن نبی هم استعمار شده و هم استعمارگر را بیمار انفسی میداند. هر کدام به نحوی گرفتار و مبتلا است. یکی به سستی و پستی و دیگری به طغیان و استکبار. در جای دیگری از همین مقاله به صفات نفسانی و شخصیتیای که مالک برای استعمارگر و استعمارپذیر بر میشمارد اشاره شد.
تبیین مفهوم ایده و اندیشه
با وجود سهگانه افکار، اشخاص و اشیا در ساختمان فکری مالکبننبی و نقش حیاتی مناسبات این سه در ساختار تمدنی، اما وی در تمام آثارش کمتر به دنیای اشیا و محصولات وارد میشود. او همواره به ریشهها و بن مایهها و عوامل اصلی پدیدهها میپردازد. از سهگانه معروف او: «افکار»، «اشخاص» و «اشیا»، همواره تمرکز اصلی وی بر افکار و اشخاص است. محصولات و اشیا را تابع این دو میداند. البته انسان را هم به افکار متصل میکند. او معتقد است با جابهجایی اشیا هیچ اتفاقی نمیافتد. هر چیزی محصولِ انسان و هر انسانی هم محصول یک تفکر و ایده است. باید دانست که افکار در نزد او به معنای کمیتی و حجمی نیست، بلکه دارای بار جامعهشناختی است. افکار در این سهگانه و در کارکرد تمدنی لازم است دارای انسجام و واگرایی و نیز کارکرد اجتماعی همسو و منسجم باشد.
این را برای این یادآوری کردم که به یکی از رازهای جاودانگی اندیشههای مالک بپردازم. او به نوعی از روش قرآنی در پرداختن به انسان و جامعه الهام گرفته است. انسانها و افکاری که غرق در جزئیات اشیا و محصولات میشوند غالباً با مرور زمان مخاطبان آنها در مراحل بعدی تاریخ به خاطر نبود انس و پل الفتی بین آنها و آن چیزها از آن متنها هم فاصله میگیرند. اما تأکید بر قوانین ثابت و لا یتغیر و یا حال و هواهای نفسی و باطنی چیزی نیست که با گذر زمان کم رنگ شود.
مالکبننبی البته اگر مناعت طبع و بلند همتی و طهارت شخصیتی نداشت ناخودآگاه در ورطۀ ورود به مناقشات تفصیلی با اشخاص بر سر اشیا و محصولات گرفتار میآمد. اما با موفقیت حیرتانگیزی موفق شد در همان سطح عالی و مرتفع انسانی، اخلاقی، سننی و تمدنی خود را بالا نگاه دارد. مالک تقریباً از کسی نام نمیبرد، مگر از کسانی که میخواهد اندیشه و فکری را از آنان به عاریت بگیرد که با نهایت امانت و تقوای فکری همواره به استنادات فکریاش اشاره دارد. اما در مقولات سیاسی یا مناقشات و اختلافها ندیدم به افراد اشاره مستقیم بکند. حتی در جایی از سید قطب به خاطر موضوعی انتقاد میکند ولی نامش را نمیبرد.
اسلام اجتماعی، بیانگر نگاه دقیق و جامعهشناختی مالک به اسلام است
تا قبل از مالک، به ندرت میتوان به طور منسجم و نظریهپردازانه چنین اصطلاحی را در میان متفکران دید. در واقع این واژه کلیدی که بعدها به اشکال سیاسی، جهادی و اصلاحی آن در مصر، ایران، شبه قاره و شمال آفریقا جلوهگریهای خاص و الگوها و مکتبهای همسویی یافت و گاهی در قالب تحول یافته و مختلفی به عنوان اسلام سیاسی هم ظهور کرد، بیانگر نگاه دقیق و کاملاً جامعهشناختی مالک به اسلام است. نباید تردید کرد که علیرغم شناخت دقیق وی از مکتب سوسیالیستی شرق اما چارچوبهای کلی فکری متفکر ما از واژه اسلام اجتماعی دارای اصالتی برآمده از شناخت اصول و مبانی اجتماعی اسلام است. این کلید واژه در اندیشههای مالک بیانگر رویکرد کلی او به اندیشه دینی و اسلامی هم هست. در حقیقت عنصر اجتماعی اسلام مهمترین عامل باور مالکبننبی بر دینی بودن تمدن است. اگر فاقد نگرش اجتماعی به اسلام یا هر دین دیگر باشیم آن وقت از موضعی سکولار امکان سخن گفتن از هویت دینی آن تمدن و فرهنگ اجتماعی برای ما نخواهد ماند.
مالکبننبی ، متفکر برجسته الجزایری (1905-1973 ) به خاطر خلّاقیّتهای علمیاش در عرصه تمدن پژوهی اسلامی و نیز نقد بیپرده و بیباکانهاش علیه آسیبهای حاکم بر عقل و عینیت جوامع اسلامی که به سست بنیادی امت اسلامی در برابر پدیده استعمار انجامیده بود در میان مصلحان قرن اخیر دارای جایگاه بسیار بلندی است. البته، مالک، به معنای دقیق کلمه، گرایش اصلی مباحثش از جنس تفکر فلسفی نیست. دکتر ابوبکر جیلالی از اساتید سرشناس دانشگاه الجزایر و دارای اهتمامات تمدنشناسی در کتاب خود «الإصلاح و التجديد الحضاري لدى محمد إقبال و مالك بن نبي بين النظرة الصوفية والتفسير العلمي»، به مختصات فکری فلسفی طرح تمدنی اقبال و شاخصهای تمدنی ـ اجتماعی و عینیتگرای ابن نبی به خوبی پرداخته است. جیلالی در این تحقیق خود به نوعی منطق تکاملی ادبیات فلسفی اقبال و ادبیات تمدنی اجتماعی مالک را ضرورت فهم درست هر دو نگاه میداند. وی به درستی معتقد است که اندیشههای هر کدام از این دو متفکر میتواند تکمیل کننده یک جریان قدرتمند تمدنی در قرن ما باشد.
«چالشهای تمدنی» عنوان اصلی سیر مطالعات و تحقیقات مالک
به هر حال، بر خلاف روح فلسفی حاکم بر اندیشههای متفکری مانند محمد اقبال لاهوری، جانمایۀ ادبیات مالک اجتماعی است، اما در میان اندیشمندان عرب به مالکبننبی «فیسلوف تمدن» و نظریهپرداز نخست جهان اسلام در عرصۀ تمدنی در قرن گذشته هم گفتهاند. وی «چالشهای تمدنی» را عنوان اصلی سیر مطالعات و تحقیقات خود قرار داد. در واقع، کلانپروژۀ علمی این متفکّر در تمام آثارش تمدنشناسی و البته با رویکرد آسیبشناسانه به تمدن و ریشههای درونی و بیرونی تمدن است. از این نظر، او را باید در میان متفکران مسلمان شرق و غرب در قرن بیستم، یک پدیدۀ بی مانند به شمار آورد.
به همان میزانی که شناخت اندیشههای یکپارچه، منظومهوار، نظاممند و علمی روان و کم دردسر است، اما دشواری آنها از دیگر سو در مناسبات فراگیر و پیچیده تمام اجزای چنین الگوهای فکری است. نگاه هندسی و علمی مالک همهجا به چشم میخورد. فرقی نمیکند که او دارد وقایع تاریخ را تحلیل میکند یا حادثهای سیاسی و معاصر را یا ابعاد شخصیت یک فرد و یا جامعه را. عناصر و مؤلفههای همه حوزههای مطالعاتی او واجد آبشخوری توحیدیاند. هر کتابی از کتابهای او به موضوعی مستقل از دیگر کتابها نپرداخته است. در واقع کتابهای او بدون استثناء همانند حلقههای یک زنجیره معنادار و مرتبط با طرح کلی تمدنی او است. این امر در عین لذتبخش بودن مطالعه اندیشهها و آثارش اما کاری زمانبر و سخت است.
گوهرِ «تمدن» در نزد ابننبی، ارزشی معنوی ـ فرهنگی است و مبنا و اصل آن، تولید فکرتی است که جامعهای از آن طریق وارد تاریخ می شود و تمدن همان انسان، زمین و زمان است. تمدن مجموعهای از عناصر مادی و معنوی است که جامعه را مهیای رشد و توسعه مینماید. از نظر کارآمدی و کاربردی نیز به نظر مالک، تمدن، مجموعهای از شرایط شروط اخلاقی و مادی است که برای هر فرد از افراد یک جامعه و در هر مرحله از مراحل وجودی آن، از دوران طفولیت تا پیری فرصتی را فراهم میآورد که این انسان، در سایه این نیرو و ظرفیت متعدد الابعاد بتواند در این مراحل متعدد رشد و ترقی کند.
دین و منطق کلی آن در نزد ابننبی مناسبات با شعور و معناداری با زمان، زمین و انسان دارد. هیچ آسیبی در حوزه حیات انسانی بیرون از منطق تمدنی ابن نبی قرار ندارد. از هر آسیبی که وارد شوید به دیگر آسیبها هم خواهید رسید. پنجره هر رخداد مهمی به فضاهای دیگر اما در ظاهر بی ارتباط هم باز میگردد.
با وجودی که بنده در اینکه دوایر سیاسی و فکری غرب و حتی دنیای عرب، اندیشههای ابننبی را تهدیدی برای آینده تمدنی خود تلقی کردهاند، تردید ندارم و اگر عمری بود در کتابی که درباره او در دست نوشتن دارم به تفصیل از آنها سخن خواهم گفت اما صرف نظر از این مخالفتهای خاص و به دور از توطئهانگاری تمام انتقادها، ریشه بسیاری از بد فهمیهای منتقدان متنوع او در بسنده کردن به مطالعه بخشی از آثار او است. ویژگیای که در بالا درباره دستگاه به هم پیوسته اندیشههای او به آن اشاره کردم، اگر مورد بیتوجهی قرار بگیرد و به مطالعه یک یا دو اثر از نوشتههای او اکتفا کنیم در ورطه بیانصافی علمی در نقدهای خود، علیه او خواهیم غلتید.
مالک، دو گروه مخالف سخت دارد. یکی کسانی که دین او را نشانه گرفتهاند و به او اتهامهای بی دینی زدهاند و عدهای هم او را اخوانی و اسلامگرای تند پنداشتهاند. این در حالی است که ادبیات مالک، آرام و متین و منطق او علمی و برهانی است.کمتر به کسی حملهور میشود. نقد های او هم نرم و قابل تحمل است. شاید همین ابعاد اخلاقی این مرد باعث شده است در مقایسه با تأثیرات شگرف اندیشههایش اما نسبت به دیگر شخصیتهای شرق و غرب جهان اسلام کمترین دشمنان را داشته باشد.
البته به نوعی، تمام جریانهای جهان اسلام در داخل الجزایر، شرق عربی و اسلامی و دوایر کشورهای غربی، مالک را محاصره کردند. اندیشههایش را تحریم نمودند. کاری به کارش نداشتند. متفکر سرشناس اسلامی در سوریه آقای جودت سعید، مرحوم عبدالصبور شاهین و عدهای دیگر در مصر، عمر مسقاوی در لبنان، وفادارانه به ترویج اندیشههایش یاری رساندند اما در مجموع در طول دهههای قبل، یک نشست مهم و معتبر جهانی درباره اندیشههایش برگزار نشد. البته از یک دهه قبل تاکنون موجی از بیداری و گرایش به اندیشههای ابننبی در جهان عرب و در میان خاورشناسان به راه افتاده است. آثار مورد استقبال مسلمانان جهان قرار گرفته است.
به نظر میرسد رشد عقلانیت اسلامی در میان طیف وسیعی از نخبگان مسلمان از سویی و شکستهای پیدرپی جریانهای اسلامگرا در شمال آفریقا و به ویژه مصر و ظهور جریانهای افراطگرا مانند القاعده و اخیراً داعش و جبهه النصره، ناکامی انقلابهای عربی سالهای اخیر در کنار شخصیت کاریزماتیک و اندیشههای جذاب و متکی به عقلانیت و علم و معنویت با رویکرد تمدنی مالک، دستبهدست هم داده تا در این سالها شاهد بازگشت به اندیشههای او باشیم.
طرح گفتوگوی انقلابها و ضرورتهای بازگشت به مالکبننبی
زمانی که در اندیشه شناخت علل نیاز امروز ما به شناخت مالکبننبی به ویژه در ایران و در سایه انقلاب اسلامی خودمان بودم، بسی اقتضاهای مهم در ذهن آمد، امّا مهمتر از همه این بود که آسیبهای تمدنی جهان اسلام که ستون فقرات تمام مطالعات و نظریهپردازیهای او است همچنان برجا است و جهان اسلام و تلاشهای انقلابیون آن، از تبعات و عوارض آن رنج میبرد. نه اینکه بخواهم بگویم امت اسلامی در این چهل پنجاه ساله پس از ابننبی دستخوش تحول و تغییرهای بنیادین نبوده است. البته که چنین نیتی ندارم. چراکه، انقلاب اسلامی ایران، به تنهایی برای اثبات جوش و خروش جهان اسلام پس از مالک و پس لرزههای شگفتانگیز آن در زیرساخت نقشههای ابرقدرتها و تمدنهای عصر ما کافی است.
چیزی که هست با این همه، همه آسیبهای تمدنی در اندیشه مالک نه تنها به حال خود باقی است، بلکه در انقلاب اسلامی ایران و نظامی که در پی آن رخ نمود بسیاری از این چالشها در مواجهه با تهدیدات داخلی و یا جهانی تجلی و ظهور روشنتری یافت. اگر تحول عظیمی مانند انقلاب اسلامی ایران تنها 6 سال پس از مرگ ابننبی در راستای دغدغههای او در جایی بسیار دور از الجزایر رخ داد، امّا از آن طرف، همۀ آمال و آرزوهای مالک در وحدت جهان اسلام، مبارزه با استعمار، از بین بردن گرایشهای باطنی نسبت به استعمارگر و به بیان مالک، پدیدۀ شوم استعماریپذیری و آمال او در خصوص انقلاب الجزایر یکسره بر باد رفت.
انقلاب مورد اهتمام مالک به طریق اولی انقلابی اسلامی است
اندیشههای مالکبننبی تا مرز اسلامیسازی اندیشههای تمدنی پیش رفت. انقلاب مورد اهتمام مالک به طریق اولی انقلابی اسلامی است. قرآن کریم در مفاهیم و منظومه فکری مالک جایگاهی کانونی دارد. بسیاری از ابواب و فصول کتابهای مالک با الهام از آیه از کتابالله است.
از اشتراکات اندیشه مالک با انقلاب اسلامی و بن مایههای تئوریک آن جنبه دینی داشتن آن است. گرچه ابننبی در تحلیلهای خود از انقلاب الجزایر کمتر به ابعاد دینی پرداخته و غالباً جریان انقلاب را مطالبات واقعی، اخلاقی و انسانی ملتی برای رهایی از طغیان و جهل و استکبار و استعمار و استبداد میشمارد اما در سطحی بسیار عالیتر از انقلابهای مصطلح زمانی که به مسألۀ تمدن و آسیبشناسی آن پرداخته آشکارا از زیرساخت دینی تمام تمدنها یاد کرده است. چنانکه در بخش دیگری از همین مقاله ذکر خواهم کرد، مالک مانند برخی از تمدنپژوهان مسیحی غرب، صریحا بر این باور است که اصولاً تمدنی در تاریخ رخ نداده است مگر در سایه یک اندیشه دینی.
مسیر امت اسلامی در ایدههای او با مسیر تمدن غربی تا مرز تباین و تناقض پیش رفته است. مالکبننبی بیباکانه به اندیشههای افراطی، غیر علمی، نامعقول و غیر قابل تحقق در عینیت اجتماعی و بیگانه با شاخصهای تمدنی و توسعهای تاخته است.
شناخت بنمایه فکری و رسالتهای طرح دینی ـ اسلامی تمدن از نگاه ابننبی دلیل اصلی بی مهریهای جهان عرب و غرب با او است. دور از دسترس بودن مغرب عربی و گسست جغرافیایی و تمدنی شرق و غرب جهان اسلام یک حقیقت است، اما در مورد توجیه مجهولالقدر بودن ابننبی برای ما ایرانیها یک بهانه است و اگر نه، چرا محمد ارکون الجزایری، جابری و طه عبدالرحمن و عبدالله عروی مغربی، راشد الغنوشی، ابویعرب مرزوقی، عبدالمجید شرفی، محمد طالبی تونسی، حسن حنفی، نصر حامد ابوزید مصری و بسیاری دیگر از عالمان مغرب عربی و مصر و حتی در غرب عالم، بسی دورتر از الجزایر را دانشگاهها و حوزههای ما میشناسند اما اندیشههای ابننبی ناشناخته مانده است؟
شخصیت و اندیشههای وحدتآفرین مالک، پل ارتباطی بزرگ میان انقلابهای ایران و الجزایر
شخصیت مالکبننبی و اندیشههای انقلابی، اسلامی، قرآنی، تمدنی و وحدتآفرین او را به حقّ باید پل ارتباطی بزرگی میان انقلابهای ایران و الجزایر به حساب آورد. در میان نخبگان و متفکران عربی قرن اخیر هیچ شخصیتی را به عمق نگاه و سلامت بینش و آرامش و متانت اخلاقی و قرابت فکری با جریان بزرگ انقلاب اسلامی ایران و افقهای تمدنیاش ندیدم.
مالکبننبی، شصت سال پیش یعنی در سال 1956 میلادی، در فصل چهارم کتاب «مشکله الثقافه» (مشکل فرهنگ) تحت عنوان «فرهنگ در مسیر جهانی شدن» گویا زبان حال امروز جهان اسلام را نوشته است: «بحران اخلاق و فرهنگ عامل افول است. روشنفکر مسلمان (المثقف المسلم) باید از زوایۀ فراخناک انسانی به چیزهای پیرامون خود بنگرد تا به نقش خاص خود و فرهنگ خود در این چارچوب انسانی ـ جهانی پی ببرد. چنین تحول زیرساختی ابتدا در عرصه شرایط و محیط مادی رخ نمیدهد بلکه مبتنی بر شرایط و شروط اخلاقی و در چارچوب اندیشهها جلوهگر است. گاندی واجد موشکهای جهانپیما (چیزی از همان چیزهای دارای برد جهانی) نبود. اما وجدانی داشت به فراخناکی ظرفیتِ تمام عالم. این ضمیر درونی بیش از ماهوارههای امروز اندیشه او را جهانی کرد.
او با همین اندیشه و درونش به امتی در عرصه جهانی برای تحقق آرامش و امنیت تبدیل شد. از این رو هیبت و شوکت امت اسلامی گاه با اندیشههای با گنجایش و فراخناک جهانی شدن است به شرطی که این اندیشهها با مقتضاهای مورد نیاز انسانت معاصر سازگار باشد. باز هم و همواره باید بگویم که بحران جهان اسلام از دیرباز، بحران در اشیا و ابزار نبوده بلکه در اندیشهها بوده است. اگر این بحران به درستی شناخته نشود نسل جوان جهان اسلام همچنان گرفتار بیماری مهلک و مزمن خود خواهد بود .مربّیان جهان بلاد عرب و مسلمان وظیفه دارند که به جوانان بیاموزند که راه و رسم صدرنشینی در دنیای انسانیت چگونه است، نه اینکه سبک زندگی روس و آمریکاییها و پیروی از آنها را به آنان بیاموزند.»
به نظر میرسد شناخت اندک و ناقص ما از این مرد و اندیشههای با اهمیت او باعث اهتمام فزاینده به برخی از جریانهای اسلام سیاسی بوده است. البته ارج و قدر بزرگان مصر بر کسی پنهان نیست، اما دستکم در این پیچ بزرگ و خطرناک و نقطه عطف انقلاب ما، بازگشت به اندیشههای این مرد بزرگ و چارچوبهای نظری او درباره انقلاب و الگوهای فکری تمدنساز اسلامی و تلاش برای بازسازی منطق مشترک و جهانی اسلامی کار درست و مغتنمی است. جناب آقای علی حجتی کرمانی مترجم گرانقدر پدیده قرآنی مالک، در مقدمه کارش خاطرهای از ملاقاتش با شهید صدر و تأکید او بر اهمیت کتاب الظاهره القرآنیه نقل کرده است. این در حالی است که کتاب الظاهره القرآنیه با همه عظمت و اهمیتاش اولین اثر او در فرانسه بوده است. نیز توجه کنیم که بر خلاف بسیاری از متفکران عربی که تحقیقات قرآنی را زینت تحقیقات و چهره علمی خود میکنند یا در پایان مسیر عمر خود بازگشتهایی به قرآن دارند اما ابننبی زیرساخت اندیشههای خود را بازخوانی تمدنی قرآن میداند.
بررسی تطبیقی و مقایسهای میان انقلابهای بزرگ کاشف از حرکت توفنده جوامعی دارد که روح فطری آنها برای قیام و بازیابی کرامت انسانی خود میل رستاخیز میکند. در حقیقت تا زمانی که انقلابها وارد چرخه دولتی شدن و سیر طبیعی و منطقی و حقوقیِ حکومتی شدن نشده باشند روح مشترکی دارند. ارزشها، ادبیات، گفتمانها، آرمان گراییها، دلیریهای مبارزه و روح تعالی و بلندنظری در همه آنها با شکلها و تجلیهای گوناگون قابل دیدن است.
ملتهای بزرگی که در کارنامه تاریخی خود انقلابهای بزرگ دارند، مانند ملت الجزایر، ایران، فرانسه و یکی دو انقلاب بزرگ دیگر و اخیراً هم ملتهایی که به سمت انقلاب، حرکتهای قابل توجهی کردند، مانند انقلابهای در نطفه خفه شده کشورهای عربی، تمام این ملتها در دوران انقلاب دارای آرمانهای همگرا و نزدیک به هماند.
آزادی از قید دیکتاتوری و استبداد، رهایی از فقر و فساد، بازگرداندن استقلال و حاکمیت سیاسی و اقتصادی، بازگشت به ارزشهای مبنا و پایه مردمی، عدالتخواهی در همه عرصهها، استعمارستیزی و مبارزه با عوامل داخلی آن، همهوهمه در ضمن همین گفتمان و ادبیات مشترک انقلابها است. این محورهای مهم و مانند آن را باید عنوانهای اصلی مانیفست مشترک انقلابهای بشری دانست.
تمرکز بر آرمانهای همگون انقلابها، گفتوگوی جهانی انقلابها را در پی دارد
با کشف این گفتمان مشترک انقلابهای جهان و تمرکز بر آرمانهای همگون آنها می توان به گفتمان معاصر انقلابها رسید و گفتوگوی جهانی انقلابها را به راه انداخت. شرایط جمهوری اسلامی برای طرح گفتوگوی انقلابها از شرایط الجزایر، فرانسه، روسیه و کشورهای عربی مهیاتر است. البته ساختار فکری و ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی به دلایلی هنوز موفق به بنای ادبیات مشترک تعامل با کشورهای اسلامی نیست اما این آسیب نه به خاطر فقدان ظرفیتها و توانستنها، بلکه ناشی از درگیری با چالشهای بیرونی و رنج بردن از آسیبهای درونی است. چیزی که هست، انقلاب اسلامی ایران با وجود گذشت بیش از پنجاه سال از آغاز آن و سیوچهار سال از پیروزیاش، نیز با وجودی که دولتی از این انقلاب پدید آمده است اما هنوز اصول انقلابی آن برجا است. تحولات رخ نموده در مبانی و اصول انقلابی ما در مقایسه با استحالههای اساسی انقلابهای فرانسه و الجزایر و روسیه اصولاً قابل ذکر نیست. گرچه برخی از تحولها مقتضای سیر معقول و منطقی انقلاب تا حکومت است.
قدری از بحث مالکبننبی فاصله گرفتیم. به هر حال، انقلاب الجزایر و انقلاب اسلامی ایران بزرگترین انقلابهای جهان اسلام در قرون گذشته به شمار میآیند. باعث تأسف است که تا این لحظه اصولاً مناسبات و درک مشترکی از این دو انقلاب در بین دو ملت ایران و الجزایر پدیدار نشده است. منظور از چنین همگرایی نه در سطح دولتها و حکومتها بلکه در میان ملتها و جامعههای مدنی امتهای انقلابی است. اصولاً پیشنهاد گفتوگوی انقلابها متوجه دولتها نیست. از کجا معلوم دولت فعلی الجزایر مایل به احیای ارزشهای اصلی انقلاب الجزایر باشد و یا محدودیتهای جمهوری اسلامی در مناسباتش با این کشور اجازه طرح مباحث مشترک انقلابی را بدهد؟ در نتیجه، نباید گفتوگوی انقلابها را طرحی برای عملکرد دولتها بلکه راهی است که ملتها باید بروند. مسیر روشنی است که اگر «جامعۀ مدنی امت اسلام» به دنبال آن برود نتایج مبارکی در پی خواهد داشت.
عمر انقلابها با تحقق دولتها و نظامها به سر نمیآید
انقلابها مانند معدناند. ذخیرههای بیپایان انرژی برای ادامه حیات ارزشی و انسانی جوامع. آنها به مثابه ریشهها و مبانی قابل نو شدن و حیات دوباره یافتن برای تمام تحولات اجتماعی تاریخ بشریتاند. مردمانی که در الجزایر و فرانسه انقلاب کردند حق دارند در سایه اصول و زیرساختهای اخلاقی و ارزشی و آرمانی انقلاب خود ادعاهای دولتها و نظامهای رسمی خود را راستیآزمایی کنند. عمر انقلابها با تحقق دولتها و نظامها به سر نمیآید. انقلابهای عمق استراتژیک و ماندگار و پر انرژی، ساختارهای اجتماعی ـ تمدنی هر کشوری است.
هیچ خیز و رشدی در دنیا نیست مگر اینکه در سایهسار یک انقلاب رخ نموده است. هیچ تمدنی هم سر بر نیاورده مگر در پرتو درخشش و نور یک انقلاب دینی. انقلاب ایران و الجزایر پرتوهایی از انقلاب انسانهای مکی و مدنی به رهبری پیامبر خدا محمد مصطفی(ص) است. از این رو میتوان گفت هیچ انقلاب و تمدنی در خارج از رحم دین و مطالبات فطری و انسانی و دینی و الهی شکل و قوام نمییابد.
برای نمونه بنگرید به ابوذر غفاری رضوان الله علیه از اعماق انقلاب علیه عثمان و شریعتی از عمق انقلاب اسلامی ایران، باز هم به سود ابوذر و مالکبننبی از درون انقلاب الجزایر علیه عثمان در کنار ابوذر و عمار. هرسه از حرکت انقلابی مردم علیه اتراف حکام و فساد نخبگان پیرامون به وضوح و شورانگیز سخن گفتهاند. هر سه مرد، مرثیه به تاراج رفتن ارزشهای مبنایی صدر اسلام توسط تباهکاران اموی و عباسی را سوگمندانه سرودهاند. هرسه نسبت به استحاله ارزشهای انقلابهای بزرگ، هشدار دادهاند.
دست کم خواننده ایرانی و انقلابی ما از سخنان ابوذر و شریعتی آگاه است حال بنگرید مالک در این باره چه می گوید: «اینگونه بوده است موقعیت زن در جاهلیت عربی، عیناً مانند جایگاه او در میان یهودیان و مسیحیان قبل از اسلام. تا آنجا که در تورات قائل به اینکه زن روح دارد نبودهاند. زیادبنابیه والی عراق در دوران معاویه، به پدرش ابوسفیان مینازد و همزمان شرم ندارد که بگوید مادرش از سفاح طائف آبستن شد و او را به دنیا آورد.
اسلام آمد و این فضای روانی علیه زنان را تغییر داد. این تغییر و تحول مثبت و نقطه عطف را در گفتوگوی تأسفباری در سالهای آخر خلافت عثمان میبینیم. میدانیم که این خلیفه، دارای اخلاق و حکمت خلفای سابق نبوده است. همواره تحت تأثیر نزدیکانش مانند مروانبنحکم که مشاور عالیاش بوده قرار داشت. بی حکمتی عثمان و تأثیرپذیری از مشاورت ای مروان باعث شد که دستگاه سیاسیاش آغشته به امتیازدهی و رانتخواری در میان اقربای او گردد. کار بالا گرفت. برخی از صحابه معروف تاب چنین فسادهایی را در دستگاه خلافت نداشتند، در نتیجه علیه عثمان زبان به نقد و اعتراض باز کردند. بدین گونه بود که عثمان که زمانی چهره نیکویی در آغاز اسلام داشت اینگونه مورد هجوم و انتقاد قرار گرفت. اوج این حملات در گفتار ابوذر دیده میشود.
گفتهاند که گفتوگوی دیگری میان عثمان و عمار بر سر همین فسادها و تباهیهای دربار عثمان درگرفت. وقتی اعتراض میان آنها بالا گرفت، خلیفه او را فرزند سمیه خطاب کرد. این عبارت کافی بود که فرد شمشیر بکشد و در راه دفاع از ناموس و عرض خودش یا قصاص کند یا کشته شود! اما عمار یاسر بر خلاف تصور عثمان با آرامش تمام پاسخ داد: بله ای خلیفه، من فرزند سمیه هستم. این پاسخ عمار نه فقط به خاطر همان نقطه عطف و تغییر در نگرش مسلمانان نسبت به زن داشت بلکه عمار واقعاً حق داشت به مادر فداکارش سمیه رضوان الله علیها افتخار کند».
جالب است که مالکِ انقلابی که دلیرانه در محیط سُنّی خود بارها و بارها به خلیفه سوم میتازد و با عظمت از علی(ع) یاد میکند در ادامه ماجرای عمار و عثمان ضمن شرح کامل ماجرای شهادت سمیه مادر عمار به مقایسه دو صحنه از انقلاب فرانسه و انقلاب صدر اسلام میپردازد. او میگوید: «در مکّه، میدانی بود به نام میدان رنجدیدگان و شهدا، جایی که نومسلمانان را برای اقرار و ترک دین شکنجه میدانند و شهید میکردند. این میدان بیشباهت به میدان دوگریف پاریس در اثنای انقلاب فرانسه نیست. با این تفاوت که وضعیت و شرایط در اینجا معکوس است. در میدان شهدای مکه جلادها علیه انقلاب بودند، رنجدیدگان و شکنجهشدگان شهدای انقلاب».
ابننبی، ماجرای عثمان و ابوذر و عمّار را در کتاب «بین الرّشاد والتّیه» در فصل مستقلی به نام «سیمای کلی نهضت زنان الجزایر» آورده است. او در ادامه این فصل به تغییر نگرش جامعۀ انقلابی و مسلمان الجزایر به زنان پرداخته است. راز قصه شهادت سمیه و طعنه خلیفه به عمار و فرزند سمیه نامیدن او و بقیه داستان در همین تأکید مالک مبنی بر تأثیر انقلاب آزادیخواهانه و استعمارستیز الجزایر بر نگرش مردم به زن و نقش حیاتی زنان در پیروزی ملت الجزایر نهفته است.
تا جایی که شخصاً در آثار مالک دیدم وی چهار بار در چهار جای مختلف از فاجعه تمدنی جنگ صفین به عنوان نقطه انحراف بزرگ در مسیر تمدن اسلامی و تغییر جهت جریان و گفتمان روحانی و معنوی به گفتمان مادی و آلوده به مطامع دنیا و در نتیجه تخریب مسیر درست تمدن اسلامی بیباکانه سخن گفته است.
نظام «جمهوری اسلامی» الگوی حکومتی زاییده انقلاب اسلامی ایران است. تحقق امت اسلامی، ایجاد همبستگی و همدلی میان جوامع و ساختاری سیاسی جهان اسلام، تحقق شاخصهای عدالت و توسعه و نهضت و ترقی در تمام عرصههای جهان اسلام، مبارزه با مظاهر بزرگ استعمار، استبداد، اشغالگری، جهل و خرافهگرایی، فساد و تباهیهای اخلاقی، استقلال و اتکای به خویشتن و ترویج ارزشهای توحیدی و معنوی و توسعه نگرش تمدنی در حرکت اندیشه و عینیت امت اسلامی از جمله مهمترین غایتهای بنیادین این انقلاب و نظام است. با انصاف در اندیشههای ابن نبی، آشکارا میتوان این محورها را برجستهترین مقاصد و برنامههای بلند طرح تمدنی مالک هم به حساب آورد. البته مالک از نگاه تمدنی به مسایل فرعی مینگرد و ما تلاش میکنیم با مسائل فرعی و ایجاد منطق پیوند و همبستگی میان آنها و رفع موانع مشخصی به یک گفتمان تمدنی برسیم. مقایسه این دو بسیار با اهمیت است که البته فرصت دیگری میطلبد.
تا جایی که بنده تفحص کردم، در میان متفکران معاصر، در عمقنگری، انصاف و صداقت و پیروی از الگویی علمی و منطقی در مسیرِ آسیبشناسی روحی، نفسی، اجتماعی، سیاسی و اندیشهایِ تمدن و انقلاب کسی به پای ابننبی نمیرسد. به ویژه آنکه او پابهپای انقلاب، استعمار و غرب و در شهود آنها تحلیلهای کارآمد خود را به تاریخ سپرده است.
یادآور میشود، کنفرانس «أسئلة النهضة فی الذكرى السبعين لكتاب شروط النهضة لمالك بن نبي؛ پرسشهای نهضت در هفتادمین سالروز تألیف کتاب «شرطهای نهضت» برای «مالک بن نبی»، در تاریخ 13 تا 15 بهمن ماه در دانشکده مطالعات اسلامی دانشگاه «حمد بن خلیفه» شهر دوحه، پایتخت قطر برگزار شد. همچنین مالکبننبی(۱ ژانویه ۱۹۰۵ – ۳۱ اکتبر ۱۹۷۳) نیز فیلسوف سیاسی، نویسنده، مدرس، سخنران، ایدئولوگ و متفکر اهل الجزایر بود و از برجستهترین متفکرین عربی ـ اسلامی در قرن بیستم بوده است.
انتهای پیام