حضرت امالبنین(س) از بانوان با معرفت و پرفـضیلت، نـسبت به خاندان نبوت محبت و دلبستگی خالص و بسیاری داشت و خود را وقف خدمت به آنها کرده بود. خاندان نـبوت نـیز بـرای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام خاصی میگذاشتند و در روزهای عید، به احـترام او بـه محضرش میرفتند و ادای احترام میکردند.
پس از شهادت حضرت زهرا(س)، امیرمؤمنان برادرش عقیل را، که آشـنا بـه انـساب عرب بود، طلب كرد و از او خواست همسری از تبار دلاوران برگزیند تا فرزندی رشید، دلاور، شجاع و تکسوار برای او بـه ارمغان بیاورد تا سالار شهیدان حسینبنعلی(ع) را در کربلا یاری کند (ر.ک: مامقانی، 1389، ج 2: 128).
عقیل نیز پس از تحقیق بـسیار، فاطمه را که بعداً بـه امالبنین معروف شد از طایفۀ كِلابیه معرفى كرد که از حیث شجاعت و دلاوری، درمیان عرب زبانزد بودند (امین، 1403 ق، ج 7: 429). هنگامی که فاطمه از هویت خواستگار با فضیلت خویش آگاه شد، درحالیکه عرق شرم و حیا بر جبینش نشسته بود، نـتوانست از ابراز شعف خودداری کند. او گفت: «به خدا سوگند من برای حسن و حسین(ع) همچون مادر دلسوز خواهم بود». ازاینرو با یک دنیا محبت، مهربانی و همدردی، به خانه عصمت قدم گذاشت (ربانی خـلخالی، 1425ق: 94).
امالبنین(س)؛ کنیز فرزندان فاطمه(س)
نـخستین روزی که این بانوی بزرگوار پا به خانۀ امام علی(ع) گذاشت، حسنین(ع) مریض بوده و در بستر بیماری بودند. امالبنین به محض آنکه وارد خانه شـد، خـود را به بالین آن دو بزرگوار رساند و همچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری از آنان پرداخت؛ درحالیکه همواره میگفت: «من کنیز فرزندان فاطمهام» (همان) او بر آن بود که جای خالی مادر را در زندگی دو سـبط پیـامبر اکرم(ص) پر کند بههمین دلیل کمال محبت و مهربانی را در حق آنها به جا میآورد و همواره فرزندان رسول خدا(ص) را بر فرزندان خود ـ که نمونههای والای کمال بودند ـ مقدم میداشت و ترجیح میداد.
محبت و عشق او به فـرزندان عـلی(ع) تـا جایی بود که به محض ورود بـه خـانه عـلی(ع) به ایشان پیشنهاد داد که بهجای فاطمه ـ که نام قبلی و اصلی وی بود ـ او را امالبنین صدا زند تا حسنین(ع) از ذکر نام اصلی او از سوی مـولا، بـه یـاد مادر خویش فاطمه زهرا(س) نیفتند و رنج بیمادری و خـاطرات تـلخ در ذهنشان تداعی نگردد (همان: 95).
حاصل ازدواج او با امیرمؤمنان علی(ع) چهار فرزند به نامهای ابوالفضل العباس(ع)، عبدالله، جعفر و عثمان بود كه هر چـهار نـفر در واقـعۀ كربلا در ركاب حضرت امام حسین(ع) به شهادت رسیدند (امین، 1403 ق، ج 8: 389).
معرفت و ایمان امالبنین به اهلبیت پیامبر(ص)
حضرت امالبنین از بانوان مؤمن و عارف به مقام اهلبیت(ع) بود و در علاقه و محبت به آنها، همواره پابرجا مـاند، شـهید ثانی دربارۀ عشق او به خاندان نبوت مینویسد: امالبنین(س) از بانوان با معرفت و پرفـضیلت، نـسبت به خاندان نبوت محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آنها نموده بود. خاندان نـبوت نـیز بـرای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام خاصی میگذاشتند و در روزهای عید، به احـترام او بـه محضرش میرفتند و ادای احترام میکردند. (شریف قرشی، 1373: 28).
در مقام بیان عشق و محبت او به خاندان رسالت، هـمین بس کـه وقـتى بشیر قبل از كاروان اهلبیت(ع) به مدینه وارد شد و خبر شهادت فرزندانش را به آن بانو رساند، او از بشیر فـقط دربـارۀ امام حسین(ع) سؤال كرد. بشیر خبر شهادت یكیك فرزندانش را مىداد؛ اما او بعد از شنیدن خـبر شـهادت هـركدام، از احوال امام حسین(ع) مىپرسید و مىگفت: «مرا از اباعبداللّه خبر ده؛ اولاد من و آنچه زیر آسـمان اسـت، به فداى اباعبداللّه باد». وقتى خبر شهادت امام را شنید، گفت: «رگهاى قلبم پاره شـد».
ایـن برخورد، نشاندهنده عشق او به اهلبیت(ع) و قدر و منزلت والاى آن بانوست و نیروی ایمان و مقدار پیروی او را از ولی زمان خود نـشان مـیدهد؛ چراکه علاقۀ او به اباعبدالله الحسین(ع) تنها به خاطر مقام امامت و ولایتش بود. هـمچنین ایـن سخن او که فرمود: «اگر حسین(ع) زنده باشد، کشته شدن چهار فرزندم اهمیت ندارد»، درجۀ بلند دیـانت و ولایـتمداری او را آشکار میسازد.
مرحوم آیتالله مامقانی در ذیل این بیان امالبنین میفرماید: «این شدت عـلاقه، کـاشف از علوّ مرتبۀ او در ایمان، و قوت معرفت او به مقام امامت است که شهادت چهار جوان خود را که نـظیر نـدارند، در راه دفاع از امام زمان خویش سهل و آسان میشمارد» (مامقانی، 1389، ج 2: 148).
سفارش به دفاع از ولایـت
هنگامی که امام حسین(ع) قصد عزیمت بـه سمت مدینۀه منوره را داشت، امالبنین درحالیکه عبدالله فرزند حضرت عـباس(ع) را بـا خود به همراه داشت تا وی را در فراق پدرش دلداری دهد، به کسانی که همراه و ملازم ابـاعبدالله الحـسین(ع) بودند، چنین سفارش کرد: «چـشم و دل مـولایم امام حـسین(ع) و فـرمانبردار او بـاشید» (ربانی خلخالی، 1425ق: 133).
امالبنین؛ پاسدار حرمت و خاطره عـاشورا
یکی از ویژگیهای بسیار مهم امالبنین، توجه به زمان و مسائل مربوط به آن اسـت، او افزون براینکه فرزندانش را در راه امام حسین(ع) فدا کـرد، در زنده نگه داشتن نـهضت عـاشورا و رساندن پیام او نقش بسزایی داشـت. وی پس از واقعه عاشورا، از مرثیهخوانی و نوحهسرایی استفاده میکرد تا ندای مظلومیت کربلائیان را به گوش نسلهای آیـنده بـرساند. نقل شده است که ایـشان هـر روز بـه همراه پسرِ حضرت عـباس(ع)، ـ کـه همراه مادرش در کربلا حـضور داشت و سند زندهای برای بیان وقایع عاشورا بود ـ به بقیع میرفت و نوحه میخواند و بر سـید و سـالار شهیدان اشک میریخت؛ بهگونهایکه از نالهها و گـریههای جـانسوز او، قلب هـر شـنوندهای ـ اعـم از دوست و دشمن ـ متأثر مـیشد؛ حتی کسی همچون مروان، با آن قساوت قلب، تحت تأثیر مراثی او قرار میگرفت و اشکهای خود را پاک مـیکرد. وقـتی زنهای مدینه او را در این حال میدیدند، او را امالبنین خـطاب مـیکردند و بـه وی تـسلیت و تسلی میدادند؛ اما او میگفت: ای زنان مدینه! دیگر مرا امالبنین نخوانید و مادر شیران شکاری ندانید، مرا فرزندانی بود که بهسبب آنها امالبنینم مـیگفتند؛ ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده و هـمه را از دست دادهام. آری، مـن چـهار بـاز شکاری داشتم که آنها را هدف تیر بلا قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع کردند؛ و دشمنان با نیزههای خود بدنهای طیبۀ آنها را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بـردند که همه آنها با جسد چاکچاک بر روی خاک افتاده بودند (ربانی خلخالی، 1425ق: 95).
او با اشعار جانسوز خود، توانست هم حماسۀ کربلا و شجاعت پسران خود و مظلومیت حق را به مردم زمان خود و آیـندگان مـعرفی کند و هم تاریخ کربلا را بازگو کند و در قالب عزاداری و مرثیهسرایی، ماهیت پلید حکومت وقت را برملا سازد؛ بهگونهای که مردمی که اطراف او اجتماع میکردند، از عمال بنیامیه متنفر و منزجر میشدند.
امالبنین نسخه اصـلى رفـتار مادران شهدا
سالروز رحلت حضرت امالبنین(س) به عنوان روز بزرگداشت مادران و همسران شهدا نامگذاری شده است. خانواده شهید و در رأس آن، مادران و همسران شهدا، از جهات مختلف دارای مقام و مـنزلت ویـژهای در پیشگاه خداوند و در نظام و جامعۀ اسـلامیاند. مـقام معظم رهبری دربارۀ عظمت و مقام خانوادۀ شهید میفرمایند: خانواده شهیدان و ایثارگران، از نظر تأثیر و ارزش رفتار و حركت، فقط با خود شهدا قابل مقایسه هستند؛ با هـیچ قـشر دیگرى در انقلاب، این مـجموعه قـابل مقایسه نیستند. ارزش آن مادران و پدران، آن همسران و فرزندان و بازماندگان، كه حرمت خون شهیدشان را حفظ كردند و خودشان با صبرشان، با گذشتشان مظهر دیگرى شدند از فداكارى در پیشبرد اهداف انقلاب، این است كه یكى از مؤثرترین و نقشآفرینترین عـناصر كشـورند. نمىخواهیم تعارف كنیم یا خوشامد بگوییم؛ مىخواهیم حقیقت مطلب، آنچنانكه هست، روشن شود (حسینی خامنهای، 27/2/1386).
یکی از شاخصهای امالبنین، صبر و استقامت اوست. او با اینکه چهار فرزند خود را در رکاب سید و سالار شـهیدان از دسـت داده بود و بـه افتخار مادر چهار شهید بودن نایل گشته بود، لحظهای در برابر دشمن، بیصبری و ناله و جزع نکرد و با روحیهای قـوی، از شهامتها و شجاعت فرزندانش سخن میگفت و بر آنها افتخار میکرد. چنین بـرخوردی از مـادر ـ کـه منبع عطوفت و مهربانی است ـ بسیار شگفتانگیز و تأثیرگذار است. همین رفتار امالبنین بود که حقانیت صراط حق را بـیشازپیش روشـن ساخت و مشی او را امروزه الگویی بینظیر برای مادران شهید قرار داد. امروزه خانوادههای معظم شهدا بـا الگـوگیری از حضرت امالبنین(س) فرزندانی را تربیت کردند که برای حفظ اسلام و نظام اسلامی جانشان را تقدیم میکنند و در بـرابر این ایثار خود، نهتنها هیچ توقعی از نظام اسلامی ندارند، بلکه حتی برای ایـنکه دشمنان نظام اسلامی بـا دیـدن اشک چشم آنها شاد نشوند، از گریه بر فرزندان خود نیز چشم میپوشند. مقام معظم رهبری در بیان صبر و استقامت مادران شهدا میفرمایند:
در زیارت خانوادههاى شهدا، اغلب اوقات مادران شهید را شجاعتر و مقاومتر از پدران شـهید یافتم. مگر محبت مادر را مىشود با محبت پدر مقایسه كرد؟ روح لطیف زنانه، آنهم نسبت به جگرگوشه، این را پرورش بدهد، بزرگ كند مثل دستۀ گل؛ بعد راضى بشود كه او برود میدان جنگ و به شهادت برسد؛ بعد براى ایـنكه جـمهورى اسلامى دشمنشاد نشود، بر جنازه او گریه هم نكند! كه بنده مكرر به این خانوادههاى شهدا گفتم: گریه كنید؛ چرا گریه نمىكنید؟ گریه ایرادى ندارد. گریه نمىكردند؛ مىگفتند: مىترسیم جمهورى اسلامى دشمنشاد شـود. «زن مگو، مردآفرین روزگار». زنهاى ما اینهایند. امتحان خوبى دادند (همان، 23/2/1391).
بنده خانوادههایی را از نزدیک دیدهام؛ یعنی به خانه آنها رفتهام و با پدران و مادران صحبت کردهام. روایت نیست؛ خودم از نزدیک دیدهام. خانوادهای کـه دو پسـر داشتند، هر دو شهید شدند. خانوادهای که سه پسر داشتند و هر سه شهید شدند. این مگر شوخی است!؟ این مصیبت، مگر قابل تحمل است!؟ این پدر و مادر باید از غصه دیوانه شـوند. آنـوقت، مـادرـ که عواطف جوشانتری هم دارد ـ بـا کـمال قـدرت میگوید: «ما اینها را در راه اسلام دادیم و حرفی نداریم». پس تأثیر اسلام این است! تأثیر ایمان به خدا این است! این را دشمن فهمید (هـمان، 21/5/1371)
آری، مـادران، خـواهران و همسران شهدا با الهام از رفتار شایستۀ امالبنین(س) دیـروز در حـماسه دفاع مقدس و امروز در دفاع از حرم آلالله، از تقدیم جان عزیزانشان در راه ولایت لحظهای دریغ نکردند و چنان در این راه صبوری و شكیبایی نشان دادند كه قـلم از بـه تصویر كشیدن عظمت آن عاجز و ناتوان است.
در یكى از دیدارهاى خانواده شهدا بـا امام خمینى، مادرى با لهجۀ خرمشهرى فریاد مىزد: «اى امام! سه پسر داشتم و هر سه شهید شدند. دیگر فـرزندى نـدارم تـا در راه اسلام قربانى كنم؛ خدا مرا فداى تو كند» (شیدائیان، 1386: 196).
تکریم خانواده شهدا؛ راهبرد عزت و سـرافرازی ملت ایـران
امروزه استقرار و حاکمیت نظام اسلامی و عزت و سرافرازی ملت ایران، مرهون فداکاری و ازخودگذشتگى شهیدان، جانبازان، آزادگـان، رزمندگان و خانوادههاى مكرّم آنان است. امروز استقلال و امنیت مرزهای کشورمان، مرهون مجاهدت فـرزندانى اسـت كه در دامن همین مادران بیادعا تربیت شدهاند. بیشک، اگر ایثارگری، صبر و استقامت آنان نبود، کشور و انقلاب حـفظ نـمیشد، مـقام معظم رهبری درباره نقش مادران شهدا در گذر از سختترین شرایط انقلاب اسلامی مـیفرمایند:
مـادر شهید، مادر دو شهید، مادر سه شهید، مادر چهار شهید؛ شوخى نیست. اینها به زبان آسان مىآید. بـچه انـسان سرما مىخورد، دو تا سرفه مىكند، چقدر نگران مىشویم؟ یك بچۀ انسان برود كشـته بـشود؛ دومى برود كشته بشود؛ سومى برود كشـته بـشود؛ شـوخى است؟ و این مادر با همان احساسات مادرانه سـالم و جـوشان و پرفوران، آنچنان نقشى ایفا كند كه صد تا مادر دیگر تشویق بشوند بچههاشان را بـفرستند مـیدان جنگ. اگر این مادرها آن وقـتى كه جـنازه بچههاشان مـىآمد یـا حـتى نمىآمد، آه و ناله مىكردند، گله مىكردند، یـقه چـاك مىزدند، اعتراض به امام و اعتراض به جنگ مىكردند، مطمئناً جنگ در همان سـالهاى اول و در هـمان مراحل اول زمینگیر مىشد. نقش مادران شـهدا این است (بیانات، 14/10/1390).
تقدیر و تکریم مادران شهدا
در برابر اینهمه ایثار، مقاومت و ایستادگی مادران و هـمسران شـهدا، تقدیر و تکریم آنها کوچکترین وظیفهای است که باید انجام داد. وظیفهای که سنت و سـیرۀ پیـشوایان دین بر آن جاری بود و ثـمرۀ آنـ، خـشنودی و رضایت حقتعالی اسـت. پیـامبر خدا(ص) در ضمن گفتاری فـرمود: وقـتی انسان بهشهادت میرسد، منادی حق ندا سر میدهد: «مژده باد تو را نعمتهایی که هـیچ چـشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و در هیچ دلی خـطور نـکرده است کـه خـداوند آن نـعمتها را برای تو فراهم نـموده است». سپس فرمود: خداوند میفرماید: من سرپرست بازماندگان شهیدم. هرکس آنها را خشنود کند، مرا خـشنود کـرده؛ و هرکس آنها را بهخشم آورد، مرا بهخشم آورده اسـت. (طـبرسی، 1372، ج2: 538).
مـقام مـعظم رهـبری دربارۀ ضرورت تـکریم خـانواده شهدا میفرمایند: اگر من از شهدا احترام مىكنم، اگر اظهار اخلاص به خانوادههاى شهدا مىكنم، این صـِرف یـك احـساسات خشك و خالى نیست؛ بهمعناى این است كه ایـن یـك راهـبرد حـقیقى بـراى مـلت ماست. یاد شهدا باید گرامى داشته شود. این جوانان عزیز، این خانوادههاى پُرطاقت، این پدران و مادران، این همسران و فرزندان، اینهایى كه با صبر و پایدارى خودشان توانستند این راه طولانى را از ایـن گردنههاى دشوار عبور بدهند، باید مورد تجلیل قرار بگیرند تا براى نسل جوان ما و براى آینده كشور ما این پرچم بر سرپا بماند (بیانات، 16/4/1383).
امید است با تکریم و احترام بـه بـازماندگان شهدا، بهویژه مادران و همسرانشان، بتوانیم یاد این قهرمانان واقعی تاریخ را گرامی بداریم و با ترسیم جایگاه معنوى آنان در فرهنگ عمومى كشور و الگوپذیرى از شجاعت و صبر و استقامت آنها، قدمی هرچند کوتاه در گـسترش ارزشهاى انقلاب اسلامى و دفاع مقدس برداریم.
«سیدرضی سیدنژاد»
کتابنامه:
امین، سیدمحسن (1403ق). اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف.
حسینی خامنهای، سیدعلی (14/10/1390). بیانات در سومین نشست اندیشههای راهبردی.
ــــــــــــــــــــــ (14/3/1378). بیانات در خطبههای نـماز جـمعه.
ــــــــــــــــــــــ (16/4/1383). بیانات در دیدار بسیجیان استان هـمدان.
ــــــــــــــــــــــ (21/5/1371). بـیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی.
ــــــــــــــــــــــ (27/2/1386). بیانات در دیدار خانوادههای شهدا و ایثارگران خراسان.
ربانی خلخالی، علی (1425 ق). ستارۀ درخشان مدینه، قم، مکتب الحسین(ع).
شریف قـرشی، بـاقر (1373). زندگی حضرت ابوالفضل العـباس، تـرجمۀ سیدحسن اسلامی، قم، اسلامی.
شیدائیان، حسین (1386). عوامل معنوی و فرهنگی دفاع مقدس، قم، زمزم هدایت.
طبرسی، فضلبنحسن (1372). مجمع البیان، تهران، ناصرخسرو.
مامقانی، عبدالله (1389). تنقیح المقال، قم، مؤسسۀ آلالبیت(ع)
انتهای پیام