به گزارش ایکنا از همدان، کتاب «راز نگین سرخ» به قلم حمید حسام، زندگینامه داستانی سردار شهید مهندس محمود شهبازی فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷محمد رسول الله (ص) است که تأثیر زیادی در دوران قبل از جنگ تحمیلی در کردستان و مبارزه با گروهکهای ضدانقلاب و تجزیهطلب و همچنین پس از آغاز آن داشتهاست.
کتاب راز نگین سرخ در شاخه مستندنگاری در سال ۱۳۸۶ به عنوان برگزیده کشور شناخته شد و پیش از این انتشاراتی همچون فاتحان، صریر، پالیزدار و نشر ۲۷ بعثت، این اثر را چاپ و منتشر کردهاند، سوره مهر نیز شانزدهمین چاپ کتاب را به عهده گرفته است.
«راز نگین سرخ» با زبانی ساده و به دور از هرگونه پیچیدهگویی و با تصویرسازی و فضاسازیهای خوب نویسنده برای تلطیف فضای خشک جنگ، تبدیل به یکی از بهترین کتابهای تاریخ دفاع مقدس شده است و شمارگان آن تاکنون در طول شانزده چاپ رقمی قابل توجه به خود اختصاص داده است که نشان از اهمیت این کتاب در میان آثار دفاع مقدس دارد.
زندگینامه داستانی «راز نگین سرخ» در شصت وچهار فصل با موضوع داستانهای جنگ ایران و عراق تنطیم شده است.
ویژگی این کتاب در این است که علاوه بر معرفی شخصیت برجسته شهید محمود شهبازی، از ابتدای کتاب خواننده را با شهیدانی همچون حاج احمد متوسلیان، شهید محمد ابراهیم همت، شهید حسین قجهای، شهید وزوایی و دیگر شهیدان معرفی شده در این کتاب همراه میکند، در کل میتوان گفت که اطلاعات موجود در کتاب خاطرات شهید از زبان خانواده و همرزمانش است.
نویسنده در بخشی از مقدمه این کتاب مینویسد:
«بعد از سالهای دست نیافتنی و رویایی دفاع مقدس، همواره بر این اندیشه بودهام که کدامین قلم یارای ثبت وانعکاس آن همه نور و صفا و عشق و گمنامی را برمیتابد.
نیک خرسندم از اینکه تمام شخصیتهای این داستان نه ساخته ذهن و تخیل این قلم، که پرورده اکسیر عرفان و جهادند.
و طرفه اینجاست که به جز یک نفر همه در آن سوی هستی، رحل اقامت گزیدهاند
حوادث این داستان گوشهای از فراز و نشیبهای دفاع مقدس از آغازین روز جنگ تا هنگام آزادی خرمشهر است، لذا همه حوادث واقعیاند، که نقش آفرینانش، سردار شهید لشکر سلحشور انصارالحسین (ع) استان همدان و موسسان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بوده اند...»
دربخشی از کتاب میخوانیم:
«گامهای حسین همدانی به بیرون پل رسید همان جا ایستاد. مات و متحیر مانده بود. اصلاً نفهمید محمود شهبازی کِی از زیر پل بیرون آمده، داشت نماز شب میخواند، کمی دورتر، نزدیک دهنۀ پل و تپۀ مجاهد. همان جا که خمپارههای صد و بیست مثل باران میبارید. شهبازی نشسته بود وسط آتش، مثل ابراهیم خلیل، با آرامش تمام قنوت میبست، خم میشد، به سجده میرفت ...»
و در بخش دیگر این کتاب...
«...کاش یه بارم که شده، لب باز کنی و به من بگی چکارهای ؟ معلم قرآنی، درس مهندسی میخوانی یا یه بسیجی هستی؟
مادر در خیالش با محمود حرف میزد. میپرسید: اما جواب نمیشنید. هربار که او را میدید، چشمانش نور میگرفت، لبش به خنده وا میشد،اما گوشه دلش همچنان نگران او بود. فکر بدرقه عذابش میداد. دستپاچه میشد و میزد به حیاط یا زیر سردر حیاط می ایستاد، با قرآن و اسپند. اما این دفعه دل و دماغ دفعات قبل را نداشت. نشست کنار حوض، این پا و آن پا کرد و منتظر محمود ماند. باز طاقت نیاورد.
چشمش به آب پاش پلاستیکی افتاد.بلند شد و دستهای لرزانش را دور دسته پلاستیکی آن حلقه کرد و گلدانهای قد و نیم قد حیاط را یکی یکی آب داد، اما باز غرق در خیال محمودش بود. ذهن ناآرام او زندگی نوجوانی و جوانی فرزندش را در بستر زمان مرور میکرد...تا شر شر آبی که از دهانه گلدان سرریز شده بود و روی پلهها میریخت، او را به خود آورد... »
گفتنی است؛ محمود شهبازی در سال ۱۳۳۷ در اصفهان متولد شد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر گذارند و در سال ۱۳۵۶ جهت ادامه تحصیل در رشته مهندسی صنایع به تهران رفت.
وی در دوران مبارزات انقلاب نقش اساسی داشت، در جریان بازگشت امام خمینی(ره) به عضویت کمیته حفاظت درآمد، پس از آن به عضویت سپاه درآمد و ضمن تحصیل در دانشگاه، در دفتر هماهنگی ستاد کل سپاه فعالیت کرد.
با شروع جنگ تحمیلی همراه شهید محسن وزوایی به سرپل ذهاب رفت و تا اواخر بهمن ۵۹ در آنجا حضور داشت، در اسفند سال ۱۳۵۹ به فرماندهی سپاه پاسداران همدان منصوب شد.
در دی ماه ۱۳۶۰ به همراه چند تن از پاسداران سپاه همدان راهی جبهههای جنوب شد و از بدو تشکیل تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در سمت قائم مقام فرماندهی تیپ خدمت کرد.
شهبازی در سمت قائم مقام فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله در عملیات فتحالمبین شرکت کرد. وی سال ۱۳۶۱ در جریان عملیات آزادسازی خرمشهر به شهادت رسید.
قسمتی دیگراز متن کتاب:
«همدانی با اشاره به اسماعیلی فهماند که بیا جلوتر. اسماعیلی کنار شهبازی و همدانی ایستاد. خم شد و نشست. اما هرچه پرسیدند جوابی نداد. همدانی هم چیزی نگفت. اما این سکوت برای شهبازی سوال برانگیز بود. منور عراقی که گر گرفت و بالا رفت نور قوی و نور زرد به اطراف پاشید. در پرتو آن، چهره اسماعیلی بهتر نمایان شد. قطرات اشک گونههایش را تر کرده بود. حبیب قیافه متعجب فرمانده را که دید. جلوتر آمد و دم گوش شهبازی گفت. دست خودش نیست. از وقتی که بهمن شهید شده انگار روحش تو این دنیا سیر نمیکند.
شهبازی نیمخیز شد، دست روی شانه اسماعیلی انداخت و آرام گفت: شنیدم اصلاً دلت نمیخواهد برگردی شهر. باشد تا هر وقت که مایلی اینجا بمان. منور که
خاموش میشد، اسماعیلی با گوشه آستین دانههای اشک را گرفت».
گفتنی است که بر روی جلد کتاب، تصویری از محمد شهبازی فرمانده سپاه همدان در نبرد «الی بیت المقدس» و آزادسازی خرمشهر در سال ۶۱ طراحی شده است.
رازنگین سرخ زندگینامه سردار شهید محمود شهبازی است که توسط حمید حسام به رشته تحریر در آمده و انتشارات سوره مهر آن را به بازار کتاب عرضه کرده است.
انتهای پیام