بازشماری پنج حالت اعتماد عقلانی به دیگری/ اهمیت سه مؤلفه در فرایند اعتماد
کد خبر: 3792694
تاریخ انتشار : ۰۴ اسفند ۱۳۹۷ - ۲۳:۲۷
ملکیان تبیین کرد:

بازشماری پنج حالت اعتماد عقلانی به دیگری/ اهمیت سه مؤلفه در فرایند اعتماد

گروه اندیشه ــ مصطفی ملکیان با تأکید بر این نکته که اعتماد عام مضرات زیادی به دنبال دارد، به بازشماری پنج حالت اعتماد کردن عقلانی پرداخت.

به گزارش ایکنا؛ هفتمین گردهمایی سالانه کانون گفت‌وگو با حضور و سخنرانی مصطفی ملکیان و محمدمهدی مجاهدی، عصر امروز ۴ اسفندماه در تالار شمس برگزار شد.

ملکیان در این گردهمایی به ارائه نظارت خود پیرامون رابطه اعتماد و اخلاق پرداخت و اظهار کرد: بحثی که از بنده خواسته شده ارائه کنم درباره اعتماد از منظر اخلاقی است. البته من به بررسی نسبت اعتماد و گفت‌وگو نخواهم پرداخت، اما باید توجه داشت این رابطه موضوع مهمی است. در کشور ما موضوع اعتماد همانند بسیاری از امور اجتماعی دیگر که مورد توجه نیست، در کانون توجه قرار ندارد و به همین دلیل راه گفت‌وگو بسته شده است.

وی افزود: درباره اعتماد از گذشته مباحث فراوانی صورت گرفته است. یک فیلسوف آلمانی‌تبار آمریکایی که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم زندگی می‌کرد ادعایی را مطرح کرده است که به نظر من ادعای بی راهی نیست. عین جمله ایشان را برایتان قرائت می‌کنم. ایشان گفته است: عمیق‌ترین خاستگاه فلسفه هر انسان، یعنی خاستگاهی که کل فلسفه آن انسان را تغذیه می‌کند این است که تا چه حد به انسان اعتماد دارد. به نظر این فیلسوف، ما به میزان اعتمادی که به انسان داریم فلسفه‌مان شکل خواهد گرفت. میزان اعتمادی که شما به انسان دارید در سایر آرای فلسفی شما مؤثر است. این نکته گرچه اغراق‌آمیز است، اما سخنی حکیمانه است. 

وی با بیان اینکه کل تفکر درباره عالم و آدم از این امر تغذیه می‌کند که به نوع بشر چقدر اعتماد دارید، تصریح کرد: درباره اعتماد مسائل فراوانی را مد نظر دارم که به برخی از آن‌ها اشاره خواهم کرد. به عنوان نکته اول باید توجه داشت که دو موضوع لازم است از هم تفکیک شود: مسئله اعتماد و مسئله قابلیت اعتماد. این‌ها دو چیز است. هر انسانی به لحاظ اخلاقی موظف است چنان زندگی کند که قابل اعتماد باشد؛ اما آیا هر انسانی وظیفه دارد که به دیگران اعتماد کند؟ همان طور که من به عنوان یک انسان موظف هستم صادق باشم، موظف هستم ادای امانت کنم، وظیفه دارم وفای به عهد کنم، وظیفه دارم عهدشکنی نکنم، در عداد همه این موضوعات موظف هستم چنان زندگی کنم که دیگران به من اعتماد کنند. این وظیفه اخلاقی من است که در عداد سایر وظایف اخلاقی طوری زندگی کنم که قابل اعتماد باشم. با این توصیف قابل اعتماد بودن یکی از وظایف اخلاقی من است. حالا آیا هر انسانی وظیفه دارد به دیگران اعتماد کند؟ ظاهرا چنین نیست. همان طور که در خصوص لزوم قابل اعتماد بودن شک نداریم، به همان اندازه برایمان محرز نیست که وظیفه داشته باشیم به دیگران اعتماد کنیم و این‌ها دو بحث جداگانه است.

ملکیان در ادامه یادآور شد: درباره اعتماد بحث دیگری مطرح است و آن مسئله متعلق اعتماد است. در اینجا لازم است بین اعتماد به خود و اعتماد به دیگری قائل به تفکیک شد. ما گاهی وظیفه داریم به خودمان اعتماد کنیم. هر کسی وظیفه دارد در مواردی به خودش اعتماد کند، اما گاهی متعلق اعتماد، دیگری است. وقتی متعلق اعتماد موجودی غیر از من است، در اینجا سه فرض قابل طرح است: گاهی دیگری که به او اعتماد می‌شود شخص دیگری است، مثلاً انسان دیگری است؛ گاهی دیگری که به او اعتماد می‌شود شی است، مثلاً من به استحکام صندلی اعتماد می‌کنم و روی آن می‌نشینم؛ گاهی متعلق اعتماد، نه شی است و نه شخص است بلکه نهاد است. مثلاً ما به نهاد آموزش و پرورش اعتماد داریم. پس روشن شد وقتی بحث اعتماد به دیگری مطرح است گاهی باید به اشخاص اعتماد کنیم، گاهی به اشیا و گاهی به نهادها. یک بحث دیگری که وجود دارد این است که وقتی قرار است من به خودم یا به دیگری اعتماد کنم باید در چه چیزی اعتماد کنم؟ این بحث در واقع بحث از حدود اعتماد است. ممکن است من در یک موضوع به شما اعتماد داشته باشم، اما راجع به موضوع دیگری اعتماد نداشته باشم.

پژوهشگر حوزه فلسفه تصریح کرد: برای مثال ممکن است من به صداقت شما اعتماد داشته باشم، اما به سخاوت شما اعتماد نداشته باشم. از این زاویه حدود اعتماد مورد بحث است. مثال دیگر اینکه من گاهی به استحکام و اصالت جنسی که شما به من فروختی اعتماد دارم، اما به اینکه آن را به قیمت عادلانه به من فروخته باشی اعتماد ندارم. با این توصیف نباید تصور کنیم اگر به کسی در یک موضوع اعتماد کردیم حتماً باید در مسائل و موضوعات دیگر هم به او اعتماد کنیم. بحث بعدی این است که اعتماد چه فوایدی در بر دارد و اساساً چرا به اعتماد کردن به دیگران نیاز داریم؟ به تعبیر دیگر، اعتمادکننده از اعتماد کردن چه سودی خواهد برد؟ در مقابل اگر اعتماد نکنم چه ضرری متوجه من خواهد شد؟ از این زاویه ضرورت اعتماد برای گذران زندگی محل بحث است. آیا فواید اعتماد کردن همواره یکسان است یا خیر؟ آیا فواید اعتماد بیشتر است یا ضرر‌های ناشی از آن؟ آیا اعتماد کردن مفید است، ولی ضروری نیست یا اینکه ضرورت هم دارد؟

این پژوهشگر اخلاق ادامه داد: بحث آخری که باید به آن توجه داشت این است که اگر قرار است اعتماد کنیم باید اعتماد را امری دوسویه بدانیم یا اینکه من نیازی ندارم از سوی طرف مقابلم توقع اعتماد کردن به خود را داشته باشم. آیا اعتماد پدیده طرفینی است یا اینکه می‌تواند فقط یک طرف داشته باشد؟ این‌ها مباحثی است که فیلسوفان اخلاق هر کدام آرای مختلفی پیرامون آن بیان کرده‌اند. باید به این مسئله توجه داشت که در مسئله اعتماد، ما یک اعتمادکننده داریم، یک اعتمادشونده داریم و یک حد اعتماد. مثلاً من در صداقت شما اعتماد دارم، اما در مسئله دیگری به شما اعتماد ندارم. با این توضیح مشخص می‌شود که اعتماد سه مؤلفه دارد: اعتمادکننده، اعتمادشونده و امری که در آن به شما اعتماد می‌کنم. حالا کسانی هستند، یعنی چنین به دنیا آمدند یا چنین تربیت شدند که مولفه دوم و سوم برایشان مهم نیست. در خصوص مؤلفه دوم مثلاً من به حسن اعتماد دارم، اما به حسین اعتماد ندارم. یعنی کاملا معقول است که من به برخی افراد اعتماد داشته باشم و به برخی دیگر اعتماد نداشته باشم. از طرفی معقول است که من در امر «الف» به یک نفر اعتماد داشته باشم، اما در امر «ب» به او اعتماد نداشته باشم.

وی در ادامه تأکید کرد: با وجود این کسانی هستند که به شرط دوم اهمیت نمی‌دهند و برایشان مهم نیست و به همه افراد اعتماد می‌کنند. این افراد چنان بار آمدند که به همه مردم اعتماد کنند. انگار اساساً شرط دوم برایشان مهم نیست و به همه اعتماد عام دارند. از این موضوع با عنوان اعتماد عام یا اعتماد به همه یاد می‌شود. کسانی هم هستند که شرط سوم برایشان اهمیت ندارند. مثلاً اگر در موضوع الف به کسی اعتماد دارند در همه امور به او اعتماد می‌کنند. این افراد وقتی مثلاً به معلومات یک نفر اعتماد دارند به صداقت او هم اعتماد دارند، در صورتی که منطقی ندارند اگر کسی معلومات داشته باشد صداقت هم داشته باشد یا اگر کسی معلومات داشته باشد قدرت تفکر هم داشته باشد یا بالعکس، اگر کسی قدرت تفکر داشته باشد، معلومات هم داشته باشد. کسانی که مولفه سوم برایشان مهم نیست اگر در موضوعی به کسی اعتماد کنند در چیز‌های دیگر هم به او اعتماد می‌کنند. باید توجه داشت به فراموشی سپردن شرط دوم و سوم به لحاظ روان‌شناسی اجتماعی مضراتی در پی دارد؛ لذا والدین نباید فرزندان خود را اینگونه تربیت کنند.

مصطفی ملکیان در ادامه به عوامل بروز این مسئله اشاره کرد و گفت: دو عامل باعث این مسئله می‌شود که افراد مؤلفه دوم و سوم را نادیده بگیرند. یک عامل، عامل ژنتیکی است یعنی ممکن است فرزند من از من یا همسرم به صورت ژنتیکی، اعتماد کردن عام را به ارث ببرد. عامل دوم این است که متأسفانه از قدیم کسانی بودند که فرزندانشان را اینگونه تربیت می‌کردند و اعتقاد داشتند اعتماد استثناناپذیر فضیلت است. در هر دو صورت، به لحاظ روان‌شناختی فردی که اعتماد عام داشته باشد زندگی مثبتی نخواهد داشت. باید در اعتماد کردن عقلانیت وجود داشته باشد. در پنج حالت، اعتماد کردن از عقلانیت برخوردار است: حالت اول اینکه اگر ثابت شود فردی عاشق من است یا لااقل مرا دوست دارد، در این صورت نفع من نفع او نیز هست و به همین دلیل می‌توان به او اعتماد کرد. وقتی کسی عاشق شما نیست، اگر برای شما اثبات شود که منافع او با منافع شما هم‌سرنوشت است می‌توانید به او اعتماد کنید و اعتماد کردن در این مورد هم عقلانی است.

وی ادامه داد: اگر شخصی عاشق شما نبود و منافعتان هم مشترک نبود در صورتی باید به او اعتماد کنید که برایتان ثابت شود آن فرد نصاب اخلاقی بودن را داراست. اگر احراز کنید که فرد نصاب اخلاقی را دارد، اعتماد شما به او عقلانی است. حالت چهارم این است که وقتی طرف مسئولیتی دارد و شما می‌دانید به کار او نظارت می‌شود، یعنی برایتان ثابت می‌شود رفتار او مانیتورینگ می‌شود در این صورت اگر به او اعتماد کنید، اعتماد شما از عقلانیت برخوردار است. مورد پنجم این است که اگر شخصی تاکنون به شما خیانت نکرده است، در صورتی که به او اعتماد کنید اشکالی نخواهد داشت. با وجود این لازم به ذکر است این مورد، کمترین حد عقلانیت را دارد؛ چون وقتی کسی برای اولین بار به کسی خیانت می‌کند، برای اولین بار است که به او خیانت می‌کند و معنایش این است که قبلا به او خیانت نکرده بود؛ اما اینکه قبلاً خیانت نکرده بوده باعث نشده بعدا هم خیانت نکند. به زبان ساده هیچ وقت نمی‌شود از گذشته کسی آینده او را استنتاج کرد.

انتهای پیام

captcha