به گزارش
ایکنا از خراسان رضوی، عبدالجبار کاکایی، شاعر و نویسنده، شب گذشته، 18 اسفند، در مراسم رونمایی از کتاب «روزگار من و شعر» اثر احمد امیر خلیلی و بزرگداشت استاد محمدعلی بهمنی همراه با شعرخوانی شاعران برجسته خراسانی در فرهنگسرای فناوری و رسانه گفت:
چقدر شادیانگیز است حضور در برنامهای که به نام محمد علی بهمنی آراسته شده؛ بهمنی درست مانند شعرش است.
کاکایی در ادامه غزلی را که شب گذشته در حرم امام رضا(ع) در صحن رضوی سروده، برای اولینبار در این مراسم بازخوانی کرد:
آمدم که از تو بپرسم/ از تو ای حقیقت هشتم/ ای گریز گاه تشعف/ ای قرارگاه تفهم/ بیگرهی نیست این حباب در سر پیاله سالخورد/ بیکششی نیست این شراب در مذاق این همه مردم/ دست برآورده از جگر پیرزنان ضعیف و زار/ خون به دل آکنده لب به لب باده کشان شکسته خم/ من یکی از این هزارها سربه تن آورده/ این غریب یافته خود را، دوباره باز کرده خود را، دوباره / صورت و معنی که نیستی معنی بی صورتی/ دریغ صورت اگر داشتی تو را دست می گرفتم به تظلم/ در تو گریزم به تو گویم بی تو نشینم به تو بالم/ این من بیگانه از چه نیست سزاوار ترهم آمدم که با تو بگوییم حرف حرف حرف که در سر گردباد شیون و اشک است موج بی امانم تکلم/ هفته دیگر چاره نکردند باز نشد این گره کور/ آمدم از تو بپرسم از تو ای حقیقت هشتم.
در ادامه محمدعلی بهمنی اظهار کرد: من شاگرد به دنیا نیامده شعر هستم. زمانی که شعری از جانب جوان شاعری خوانده میشود که دارای روح و شعری است که شعر من فاقد آن است، به این موضوع پی میبرم که شعر بحثی نیست که نام من بر آن قرار بگیرد و فراتر از آن است.
وی افزود: من شاگرد یکایک شما عزیزان هستم و وظیفه خود دانستم که امشب در خدمت شما عزیزان باشم. کتاب روزگار من و شعر نیز به همت احمد امیر خلیلی تهیه شده است.
بهمنی با اشاره به داستانی که در دیباچه کتاب خود «روزگار من و شعر» آورده، اظهار کرد: در شصت و سه سالگی دعوت شده بودم برای داوری جشنواره شعر رضوی، گفت: راستش دلم میخواست دست همسرم را بگیرم و به زیارتی که دوست دارم ببرمش اما حقیقیتی مرا از قبول این دعوت، باز میداشت؛ با خود میگفتم وقتی هنوز شعری شایسته برای حضرت نگفتهام نباید به خود، اجازه داوری شعر رضوی را بدهم!
شعر ناسروده در بارگاه مقدس
هتل اقامت ما نزدیک حرم بود. به حرم رفتیم. هوا سرد بود و ساعت، حدود دو ونیم شب. صحن، خلوت مینمود و ما خوشحال که چه وقت خوبی را برای زیارت انتخاب کردهایم؛ غافل از اینکه به خاطر سردی هوا، جمعیت به داخل حرم پناه برده است. همسرم را تاورودی بانوان مشایعت کردم، با او قرار گذاشتم که چهل و پنج دقیقه بعد برای بازگشت به هتل، در همان صحن، همدیگر را ببینیم و خود به سمت ورودی مردانه رفتم. اما از کفشداری مردانه، راهی برای ورود پیدا نمیشد؛ فوج جمعیت پناه برده به داخل حرم، دیگر جایی برای ورود نگذاشته بود. فکر کردم حضرت نمیخواهد اجازه ورود به من بدهد. شرمگین از دور سلامش کردم و به صحن محل قرار بازگشتم و در سرما منتظر همسرم ماندم! ناگهان گرمای غزل«اعتراف» ذهن و زبانم را تسخیر کرد. نه کاغذی بود و نه قلمی؛ از بیم فراموش شدن، بیت بیت آمده را با خود تکرار میکردم. همسرم که آمد شتابم برای رسیدن به هتل،شبیه دویدن شده بود. در اتاق را که باز کردم، مستقیم به سمت کاغذ و قلم رفتم و همسرم که تازه متوجه ماجرا شده بود، گفت« نگفتم مقدر است در بارگاه خودش سروده شود؟»
دو ماه بعد از جشنواره، تلفنی به من شد و اجازه خوشنویسی بیت آخر این غزل را برای نصب بر سردر یکی از ورودیهای حرم خواستند. پرسیدم«چرا فقط این بیت؟» پاسخ دادند«زوار بسیاری هستند که نمیدانند خوانده به زیارت آمدهاند یا ناخوانده! همان شب خواب نصب این بیت را بر سردر ثیکی از ورودیها دیدم. بیدار که شدم یاد لحظهای افتادم که با حسرت از دور چشم به ضریح دوخته بودم و میاندیشیدم که حضرت به همچو منی اجازه ورود نداده است...
شرمندهام که همت آهو نداشتم/ شصت و سه سال راه به این سو نداشتم/ اقرار میکنم که من – این های و هوی گنگ-/ ها داشتم همیشه ولی هو نداشتم/ جسمی معطر از نفسی گاه داشتم/ روحی به هیچ رایحه خوشبو نداشتم/ فانوس بخت گمشدگان همیشهام/ حتی برای دیدن خود سو نداشتم/ وایا به من که با همه هم زبانیام/ در خانواده نیز دعاگو نداشتم/ شعرم صراحتی است دلآزار، راستش/ راهی به این زمانه نه تو نداشتم/ نیشم همیشه بیشتر از نوش بوده است/ باور نمیکنید که کندو نداشتم؟!/ میشد که بندگی کنم و زندگی کنم/ اما من اعتقاد به تابو نداشتم/ آقا شما که از همهکس باخبرترید/ من جز سری نهاده به زانو نداشتم/ خوانده و یا نخوانده به پابوس آمدم؟/ دیگر سوال دیگری از او نداشتم
استاد بهمنی شاعر شنیدنی و دیدنی است
غلامرضا طریقی در ادامه این نشست افزود: به احمد امیرخلیلی بابت تهیه این کتاب تبریک عرض میکنم. در گذشته دیدن آدمها آسان نبود و صفحههای مجازی گستردگی امروز را نداشت. همیشه یکی از آرزوهای من دیدار استاد بهمنی بود. در دهه 70 در صدمین شماره سروش شعری از استاد چاپ و طرح چهرهای از ایشان نیز در کنار آن شعر قرار داشت. چند سال بعد با برگزاری کنگره شعر و قصه در بندرعباس به شوق دیدار ایشان به آنجا رفتم. استاد بهمنی شاعر شنیدنی و دیدنی است.
این شاعر غزلسرای معاصر در رابطه با تصور خود از شهر مشهد خاطرنشان کرد: در زمانهای قدیم معمولا آموزشوپرورش میانه خوبی با بچههای اهل شعر نداشت و برعکس تمام شهرها فقط آموزشوپرورش مشهد جزوهای از اشعار بچهها را گردآوری کرد که بعدها تبدیل به کتاب «روزنه» اثر محمد کاظمی شد و به صورت منظم جلساتی برای رسیدگی به این بچهها برگزار میشد. همیشه آرزو میکردم که ای کاش در مشهد تحصیل میکردم.
در ادامه سعید بیابانکی، شاعر غزلسرای فارسی، ضمن سرودن شعر مستی به شکستن سبویی بند است/ هستی به بریدن گلویی بند است/ گیسو مفشان، توبه ما را مشکن/ چون توبه عاشقان به مویی بند است... در پایان نیز شعری به مناسبت شهادت امام هادی(ع) سرود.
کیوان ساکت، استاد تار و سه تار و موسیقی فاخر ایرانی، نیز در این نشست اظهار کرد: نگوییم موسیقی سنتی زیرا موسیقی و سازهای ما اطلاق به واژه سنتی و محلی از اعراب ندارد. موسیقی ما در طول دوران ها تطور زیادی پیدا کرده و زمانی که رشتههای بافته از ابریشم تبدیل به زر و سیم شد، زنگ صدا نیز تغییر کرد. میگویند که ابوسعید ابوالخیر صبح زود مشغول عبادت بود و نوازندهای دوره گرد از کنار او رد میشود؛ سپس به یاران خود میگوید «صدایی از بهشت شنیدهام». مولانا میفرماید «ما همه ابنای آدم بودهایم/ در بهشت این لحنها بشنودهایم/ بانگ نای و ناله این سازها/ اندکی ماند به آن آوازها/ آتش است این بانگ نای و نیست باد/ هرکه این آتش ندارد نیست باد».
راز ماندگاری شعر فارسی به زیبایی و موزون بودن است
وی تصریح کرد: ترکیبات استاد بهمنی در شعر باید مورد توجه شاعران جوان قرار بگیرد. امروز بیش از آنکه به صورت و زیبایی شعر به مفهوم توجه میشود که زبان فارسی با اینگونه شعر بیگانه است. راز ماندگاری شعر فارسی به زیبایی و موزون بودن است. به شاعران جوان پیشنهاد می کنم که کتاب «موسیقی شعر» نوشته استاد محمدرضا شفیعی کدکنی را مطالعه کنند. استاد در این کتاب در صفحه 25 تأثیر تمام شاعران گذشته از شعر اروپا و فرانسه را اثبات کردهاند.
پس از وی احمد امیرخلیلی، نویسنده کتاب روزگار من و شعر، مطرح کرد: من در مشهد بسیار محبوب هستم و پس از انتخاب به عنوان نفر اول در جشنواره فجر، اولین انجمن ادبی که من را دعوت کرد، خانه ترانه مشهد بود. بسیارخوشحالم که استاد کیوان ساکت اینجا حضور دارند و شرمنده که امشب صدای سازشان شنیده نشد.
محمدعلی بهمنی خود شعر است
وی در رابطه با کتاب خود تأیید کرد: پنج شش سالی است که با استاد شبنشینیهایی داشتیم و شعرهای قبل و بعد از انقلاب ایشان و اتفاقات عجیبی که منجر به خاطره شده بود را تبدیل به کتابی کردم تا مردم بدانند که چه اتفاقی برای شعر و ادبیات فارسی افتاده است. ایشان از نه سالگی شعر سرودهاند و تا همین امروز نفس و زیست ایشان شاعرانه است. به عقیده من تمام محمد علی بهمنی در ظرف شعر جمع شده و ایشان خود شعر هستند.
انتهای پیام