آرامش اینجا همان آرامش صدای جریان آب است/ آمدم تا خودم را جای شهدا بگذارم
کد خبر: 3797357
تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۰:۲۵
گزارش ایکنا از زائران مناطق عملیاتی جنوب؛

آرامش اینجا همان آرامش صدای جریان آب است/ آمدم تا خودم را جای شهدا بگذارم

گروه فرهنگی ـ مناطق عملیاتی استان خوزستان در روزهای نوروز میزبان زائران بسیاری از سراسر کشور است که آمده‌اند تا خودشان را جای شهدا بگذارند و حالشان را درک کنند و معتقدند که آرامش این مناطق همان آرامش صدای جریان آب است.

روزهای نوروز و سال جدید فرصتی است برای سفر و گشت و گذار در شهرها و مناطق ایران زیبا و عزیز. اما برخی از مردم فرصت سفر را به حضور در مناطق عملیاتی جنوب کشور اختصاص می‌دهند تا از نزدیک فضایی را که در آن جوانان وطن از مرزها و خاک و دین و کشور دفاع کردند را ببینند و از آن محیط سرشار از آرامش کسب فیض کنند.

متن زیر گفت‌وگوی خبرنگار ایکنا خوزستان با زائران مناطق عملیاتی دفاع مقدس در استان خوزستان است. زائرانی که از سراسر استان‌های کشور در قالب کاروان‌های راهیان نور و سفر فردی خود را به یادمان‌های شهدا رسانده‌اند. 

گزارش راهیان نور (عید)

مادری 33 ساله که با پسر کوچکش از شوشتر به مناطق عملیاتی آمده است، می‌گوید: «شهدا ایستادگی کردند و حیف است که الآن این ویژگی‌ها کمرنگ شده. بار اولم است که به اینجا می‌آیم، با پسرم آمدم اگرچه دلم می‌خواست تنها بیایم. اینجا عالی است، حال و هوای خوبی دارد. آرامش دارد و آمده‌ام از شهدا آرامش بگیرم.

فرزانه 26 ساله است و پرستار؛ «سال گذشته عید نوروز برای سال تحویل هم به یادمان شلمچه آمده بودم. مأموریت داشتم، پرستار هستم و سال گذشته 25 اسفند تا 12 فروردین اینجا بودم. از مازندران اینجا آمدم در پادگان شهید باکری اقامت دارم.

آمدم تا خودم را جای شهدا بگذارم

اگر بگویم برای خانواده دلتنگ نمی‌شوم دروغ است اما در زندگی باید خیلی جاها خودمان را جای خیلی از افراد بگذاریم. این بار آمدم تا خودم را جای شهدا بگذارم که زن و بچه‌هایشان را می‌گذاشتند و می‌آمدند از کشور و ناموسشان دفاع می‌کردند. ما نمی‌توانیم کامل شهدا را درک کنیم اما می‌توانیم خودمان را جایشان بگذاریم و بدانیم و بفهمیم که چگونه بودند.

گزارش راهیان نور (عید)

غزل 23 ساله است، وقتی دیدمش چشمانش پر از اشک بود و صدایش بغض داشت؛ «در راهی که ادامه می‌دهیم باید هدف داشته باشیم مثل شهدا.

من تقریباً همه مناطق عملیاتی را رفتم و دیدم که هر منطقه حال و هوای خاص خودش را دارد مثلاً سال تحویل در معراج شهدا خادم بودم.

توسط شهدا متنبه شدم؛ ماجرایش اینطور بود...

این هم بگویم که من چادری نبودم و توسط شهدا متنبه شدم؛ ماجرایش اینطور بود که سال 94 شهید سید جاسم نوری مدافع حرم تازه شهید شده بود، پدربزرگم فوت کرده بود و رفته بودیم سر مزارش. خواست خدا بود راهم را کج کردم که سر مزار شهید سید جاسم نوری بروم. آنجا که رسیدم دوست داشتم بنشینم. سر مزارش نشستم و زیارت عاشورا خواندم. خیلی گریه کردم. هر کسی که رد می‌شد و من را با مانتو می‌دید تعجب می‌کرد. همان شب شهید به خوابم آمد در یک خرابه بودم و داشتم از پله‌ها می‌رفتم بالا، پایم پیچ خورد و می‌خواستم از همان بالای پله بیفتم پایین اما شهید آمد و من را کشید بالا و نگذاشت بیفتم. از همان موقع چادر سرم کردم و تصمیم گرفتم راهشان را ادامه دهم که خیلی تأثیر مثبتی در زندگی‌ام داشت. حوزوی شدم و روبند میزنم و از صفر به صد رسیدم.»

گزارش راهیان نور (عید)

قبلاً فکر می‌کردم اوج لذت یک سفر در این است که بروی کنار دریای خزر بنشینی و به صدای موج آب گوش بدی...

لیلا 30 ساله است و شاغل؛ سفر کردن را دوست دارم قبلاً فکر می‌کردم اوج لذت یک سفر در این است که بروی کنار دریای خزر بنشینی و به صدای موج آب گوش بدی و آرامش بگیری اما اینجا در شلمچه فهمیدم که آرامش همینجاست. هرکسی که حرف‌های من را می‌شنود باید خودش بیاید و اینجا را از نزدیک ببیند تا بفهمد آرامش اینجا همان آرامش صدای جریان آب است. خیلی وقت است دیگر به سفرهای طولانی مدت فکر نمی‌کنم می‌آیم اینجا و حالم خوب می‌شود برخلاف تصور همه اینجا اصلاً غمگین نیست برعکس همه‌اش آرامش است. شهدا واقعاً آدم‌های خوبی بودند که ما اینجا حس خوبی داریم.»

شهیدان مرگ را به بهترین وجه برای خودشان ماندگار کردند

فاطمه مادر سه فرزند پسر است و یک نوه هم دارد که تجربه تحویل سال در جوار شهدای گمنام را دارد؛ او گفت: «همه آدم‌ها یک روز می‌میرند این سرنوشت حتمی همه ماست و فرار نمی‌شود از آن کرد اما شهیدان این آینده بشریت فناپذیر را به بهترین وجه برای خودشان ماندگار کردند تا به فرموده قرآن کریم (بَل أَحياءٌ ) باشند.»

گزارش از سیما محسنی

انتهای پیام

captcha