دختر سخنور و دانشمند علی(ع) و فرزند شجاع و پارسای زهرا(س)/ زینب کبری(س)؛ پاسدار بزرگ ارزش‌ها
کد خبر: 3798577
تاریخ انتشار : ۰۲ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۱:۲۶

دختر سخنور و دانشمند علی(ع) و فرزند شجاع و پارسای زهرا(س)/ زینب کبری(س)؛ پاسدار بزرگ ارزش‌ها

گروه معارف - آیـا در مذهب و فرهنگ ما زن می‌تواند بینشی اصیل، مستقل و مناسب با طبیعت فطری خود داشته باشد، تا بازیچه مغرضان، استعمارگران و هوسرانان دنیای مادی نشود؟ برای به‌ دست آوردن پاسخ باید به سراغ قرآن و تاریخ اسـلام رفت. قرآن کریم زنانی را معرفی می‌کند که به خودسازی و زندگی پاکیزه دست‌یافته‌اند مانند آسیه (همسر فرعون) و مریم مادر مسیح. در تاریخ‌ اسلام‌ نیز افرادی این راه را پیموده و به ما آموخته‌اند که چگونه بـاشیم و چـگونه زندگی کنیم، آنها زندگان تاریخ‌اند.

زنی که نمی‌خواهد در حماقت‌ و جـهل‌ زنـدگی‌ کـند و تسلیم دنیاپرستان شود، چگونه زیستن را از کجا و چه کسی بیاموزد؟ در این دنیای پرتلاطم‌ مادی و زرق و برق‌های پرجاذبه و فـریبنده که ممکن است هر دین‌داری را به سوی‌ خود بکشاند آیا راهی‌ برای‌ خـود ساختن و صحیح زیستن وجـود دارد؟

آیـا در مذهب و فرهنگ ما زن می‌تواند بینشی اصیل، مستقل و مناسب با طبیعت فطری خود داشته باشد، تا بازیچه مغرضان، استعمارگران و هوسرانان دنیای مادی نشود؟ برای به‌ دست آوردن پاسخ باید به سراغ قرآن و تاریخ اسـلام رفت.

قرآن کریم زنانی را معرفی می‌کند که به خودسازی و زندگی پاکیزه دست‌یافته‌اند مانند آسیه (همسر فرعون) و مریم مادر مسیح. در تاریخ‌ اسلام‌ نیز افرادی این راه را پیموده و به ما آموخته‌اند که چگونه بـاشیم و چـگونه زندگی کنیم، آنها زندگان تاریخ‌اند.

در این نوشتار به برخی از صفات یکی از آن بانوان، حضرت‌ زینب‌ سلام الله علیها اشاره می‌کنیم و گوشه‌هایی از زندگی درخشان آن بانو را به نظاره می‌نشینیم.

محیط تربیتی خانه علی(ع)

اولیـن مـحیط تربیتی هر انسان خانه اوست‌خانواده زینب؛ پدر و مادر‌ او‌ نمونه‌های کامل انسانیت هستند؛ علی(ع) تا زمانی که زنده بود ذره‌ای غیر از حلال نخورد و برای غذای خود به نان جو خشکی هـمراه بـا شیر اکتفا می‌کرد. آخرت را‌ بر‌ آسایش‌ و راحتی زندگانی دنیا ترجیح می‌داد‌ و اگر‌ در‌ مقابل دو کار الهی قرار می‌گرفت کار سخت‌تر را انتخاب می‌کرد. خود آب از چاه می‌کشید و هیزم برای آتش می‌آورد. عـلی‌(ع) هـمیشه‌ خـوش‌رو‌ و متبسم، متواضع و فروتن بود. بـسیار سـاده مـانند بردگان‌ می‌نشست‌ و غذا می‌خورد. در عبادت بی‌نظیر بود. در هر شبانه روز ای بسا هزار رکعت نماز می‌خواند. کانون خانواده‌اش سراسر‌ ایثار‌، محبت‌ و تعاون بـود.

مـادر زیـنب یعنی فاطمه زهرا(س) نیز الگوی فضایل‌ و در تربیت فـرزندانش بـسیار کوشا بود، تمام کارهای خانه را خود انجام می‌داد. گندم آرد می‌کرد و آرد را‌ خمیر‌ می‌نمود‌ و نان می‌پخت و لباس‌ وصله می‌زد. شب‌های جـمعه تـا صـبح در حالت‌ رکوع‌ و سجده به سر می‌برد و جز برای دیگران بـرای خود هیچ دعا نمی‌کرد. در اثر کار زیاد‌ بدنش‌ رنجور‌ شد، تا آنجا که علی(ع) فرمود: در پی آب کشیدن از چاه‌ اثـر‌ آن‌ بـر سینه زهرا باقی ماند و در اثر آرد کردن با آسیاب دست‌هایش پینه بـست‌ و در‌ اثـر‌ نظافت و پخت و پز لباسش پیوسته گردآلود بود، در سخن گفتن از راستگوترین افراد بود‌.

این‌ خانواده بهترین الگو بـرای احـترام مـتقابل نسبت ‌به یکدیگر است، احترام به همسر یکی‌ از‌ اصول‌ زندگی خانه آن‌هاست، عـلی(ع) مـی‌فرماید: «بـه خدا قسم من هیچ زمان فاطمه را خشمناک‌ نکردم‌ و او را بر کاری اجبار ننمودم تا ایـنکه از دنـیا رحـلت کرد و همچنین‌ هیچ‌گاه‌ فاطمه‌ مرا خشمناک نکرد و از من نافرمانی ننمود و هر وقت‌به او نگاه مـی‌کردم غـم‌ها از وجودم‌ رخت‌برمی‌بست‌»

انفاق این خانواده سرمشق زندگی همگان است، زیرا پناهگاه یتیمان، فـقیران و بـردگان‌ بـوده‌ و از‌ کوچک تا بزرگ ایشان حتی غذای خود را برای خدا از خویش دریغ می‌داشتند و به‌ نـیازمند‌ مـی‌دادند‌. (آیات‌7 تا 11 سوره «هل اتی‌» بیان کننده روحیه جود و بخشش این‌ خانواده‌ اسـت.)

فـرزندان ایـن خانواده که از جمله آن‌ها «زینب‌» است، از مکارم اخلاق این پدر و مادر‌ بهره‌ها‌ گرفته‌اند؛ در دانش، زهد، صـبر، عـفت، حضور در صحنه‌های سیاسی. از روایات‌ و اخبار‌ استفاده می‌شود که بخشی از علوم بانو زینب‌ سـلام‌ الله‌ عـلیها از جانب پروردگار به او افاضه‌ شده‌ بود. زینب در چنین خانواده و محیطی بزرگ شد. او نزد بهترین آمـوزگاران بـشریت‌ تـربیت ‌یافت‌.

دانشی از سوی خدا

از‌ روایات‌ و اخبار استفاده‌ می‌شود‌ که‌ بخشی از علوم بانو زیـنب سـلام‌ الله‌ علیها از جانب پروردگار به او افاضه شده بود. امام سجاد(ع) در‌ خطابی‌ به عمه‌اش زینب فرموده اسـت: «انـت‌بحمدالله‌ عالمة غیر معلمه و فهمه‌ غیر‌ مفهمه‌» تو بحمدالله دانشمندی معلم‌ ندیده‌ هـستی و دارای درک و فـهمی هستی که ذاتی تواست.

او «مفسر قرآن‌» بـوده اسـت‌ و در‌ ایـامی که علی(ع) در کوفه‌ حضور‌ داشت‌ این بـانوی بـزرگ‌ مجلسی‌ در منزل خود داشته‌ و برای‌ زنان تفسیر قرآن بیان می‌فرموده است. در یکی از روزهـا بـیان تفسیر «کهیعص‌» را‌ می‌فرمود‌. در آن میان امـیرمؤمنان(ع) وارد شـد‌ و فرمود‌: ای نـور‌ دیـده‌! شـنیدم‌ که تفسیر کهیعص را‌ برای زنان بـیان مـی‌نمودی. عرض کرد: بلی فدایت‌شوم! فرمود: ای نور دیده! این رمزی است‌ در‌ مصیبتی کـه پس از ایـن بر‌ شما‌ عترت‌ پیغمبر‌، وارد‌ می‌شود پس بـرخی‌ از‌ آن مصایب را برایش برشمرد تـا جـایی که گریه آن مظلومه بلند شـد.

گـواه دیگر بر‌ دانش‌ انبوه‌ آن بانو خطبه‌هایی است که در کوفه‌ و شام‌ ایراد‌ کرده‌ اسـت‌ و دانـشمندان‌ زیادی آن‌ها را ترجمه و شرح کـرده‌اند. ایـن خـطبه‌ها نشان‌دهنده تسلط عـلمی آن بـانو در علوم اسلامی بویژه قـرآن کـریم بوده است. آیاتی که او در این خطبه‌ها‌ مطرح کرده است جواب دهنده شبهات بسیاری در زمـینه‌های اعـتقادی و غیر آن است.

حضرت زینب در خطبه‌های خـود نـشان داده که بـه مـعارف قـرآن کاملا آشنا بوده اسـت. اگر کسی‌ به‌ آیات قرآن معرفتی جامع نداشته باشد چگونه می‌تواند هر آیه‌ای را برای استدلال مخصوص به گونه‌ای که دشمن را محکوم کند، بـه کار برد.

آری، تـنها غواص ماهر دریـای‌ قـرآن‌ و حقایق آن می‌تواند حامل پیام امامت ودیعه‌دار اسرار الهی باشد. او در زمان بیماری امام سجاد(ع) از جانب امام حـسین(ع) نـیابت‌خاصی بـرای مراجعات‌ و رفع‌ مشکلات مذهبی مردم داشته اسـت‌ و مـردم‌ نـیز در امـور حـلال و حـرام به زینب سلام الله علیها مراجعه می‌کردند تا زمانی که امام سجاد(ع) از بیماری شفا پیداکرد.

شاهد دیگر بر‌ مقام‌ علمی او روایاتی است‌ که‌ آن محدثه نقل کرده است، از جـمله آن‌ها، خطبه مادرش فاطمه(س) در مسجد مدینه است و حدیث «ام ایمن‌» پیرامون حوادثی که در آینده در کربلا به وقوع خواهد پیوست.

در‌ محضر‌ خدا

چنانکه نوشته‌اند آن بانوی پاک در همه عمر هیچ‌گاه نمازهای نافله را تـرک نـکرده است. امام سجاد(ع) فرمود: «عمه‌ام زینب در مسیر کوفه تا شام نمازهای واجب و مستحب‌ را‌ به جا‌ می‌آورد و در بعضی جاها به علت گرسنگی و تشنگی زیاد نمازش را نشسته می‌خواند»

از آنجا که امـام‌ حـسین(ع)، از عبادت‌های خواهرش زینب کاملا مطلع بود می‌دانست که او‌ نزد‌ پروردگار‌ خود مقام استجابت دعا دارد در آخرین وداع به وی می‌فرماید: «یا اختاه لا تنسینی فی نافلة ‌‌اللیـل‌‌»: ای خـواهرم! مرا در نمازهای شبت فراموش نـکن.

مـراتب عرفانی حضرت زینب با‌ مقام‌ امامت‌ چندان فاصله‌ای ندارد، او مانند مادرش زهرا چنان در عبادت کوشا بود که پاهای مبارکش‌ متورم شد.

نشان داد که تـفاوتی بـین زن و مرد برای رسیدن بـه عـبودیت‌ پروردگار نیست و ملاک و امتیاز‌ انسان‌ نزد خداوند مذکر و مؤنث‌بودن نیست. قرآن می‌فرماید:«من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون‌»: هـر کـس عمل صالحی انجام دهد‌ - مرد باشد یا زن - در صورتی که ایمان داشته باشد ما حتما به او زندگی پاکیزه روزی گردانیم و بهتر از آنچه عمل کرده‌اند به آنها پاداش می‌دهیم.

در آیینه زهد

زاهد‌ آن‌ فـقیری نـیست که بـه دلیل ناتوانی خویش دنیا را نخواهد بلکه کسی است که با وجود ثروت و امکانات، به زر و زیور دنیا دلبـسته نباشد. زینب پاک در دامن مادری تربیت ‌شد‌ که‌ پوست گوسفند فرش خانه‌اش بـود و پدر بـزرگوارش بـارها کفش خود را پینه می‌زد و در زمان خلافت هرگز دو خورشت‌یکجا مصرف نکرد.

همسرش «عبدالله بن‌جعفر» از نیکان زمان و ثروتمندان آن‌ ‌عـصر‌ بود و در جود و بخشش مشهور به «ابوالمساکین‌» است. با این حال زینب سلام الله عـلیها بـرای خـود هیچ اندوخته نداشت و با دست‌خالی به کربلا به اسارت رفت و بازگشت. امام‌ سجاد‌(ع) فرمود‌: «زیـنب سلام الله علیها در‌ زندگانی‌ خود‌ برای آینده‌اش هیچ چیز ذخیره نکرد»

او هجرت و شرکت در حـماسه کربلا و اسارت را بر مـاندن در مـدینه و زندگی در کنار‌ شوهر‌ و داشتن‌ کنیزان و غلامان ترجیح داد و فریفته خوشی چند روزه‌ دنیا‌ نشد و نام خود را در کنار امام حسین(ع) ثبت کرد، آگاهی داشتن آن بانو از حوادث کربلا، شهادت برادرش‌ و اسارت‌ خود‌، بر عـظمت این زهد می‌افزاید.

وی دو فرزند خود را‌ نیز به کربلا برد و آن‌ها به شهادت رسیدند، با اینکه علاقه مادر نسبت ‌به فرزند امری ذاتی و فطری است‌ وقتی‌ که‌ آن دو به شهادت رسیدند برای اینکه در صـبر و ایـمان او‌ خللی‌ پیدا نشود برای دیدن دو فرزند شهیدش از خیمه‌ها بیرون نیامد.

او به زنان مسلمان آموخت ‌به‌ جای‌ نظاره‌ و تقلید زندگی دیگران و توجه به زیورهای دنیا و دل بستن به آن‌ها باید‌ دنیا‌ را‌ وسیله رسـیدن بـه آخرت دانست و زخارف دنیا انسان را ابدی نمی‌کند و آنچه به انسان‌ حیات‌ جاوید‌ می‌بخشد تکیه به معنویت است.

مقام تسلیم و رضا

از ارزش‌های اخلاقی برای کمال ایمان‌ و شرافت‌ انسان، راضی بـودن بـه قضای الهی و تسلیم محض بودن در مقابل شداید، بلاها‌ و گرفتاریهای‌ ناخواسته‌ زندگی است. «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون - و لقد فتنا الذین‌ من‌ قبلهم...»: آیا مردم می‌پندارند همینکه گـفتند مـا ایـمان آورده‌ایم رهایشان کنند و امتحان نـخواهند‌ شـد‌! (هـرگز‌ چنین نیست) و ما امتهای پیشین را همه امتحان و آزمایش کردیم»

تمام پیامبران مورد آزمایش و امتحان‌ الهی‌ قرار گرفتند اما امتحان همه یـکسان نـبود، بـرخی سخت‌تر و برخی ساده‌تر بود‌. بسیاری‌ از‌ این آزمایش‌ها مـوفق بـیرون نمی‌آیند و درجه‌ای هم نمی‌گیرند اما زینب سلام الله علیها از این‌ آزمایش‌ سربلند‌ بیرون آمد. او نسبت ‌به دین الهی سخن ناسزا بـر زبـان نـراند و پس‌ از‌ مادرش بالاترین افتخار برای زنان مسلمان شد. این پیـام رضایت و تسلیم در مقابل حوادث از سوی‌ امام‌ حسین(ع) آن «نفس مطمئنه‌ای‌» که ندای «ارجعی‌» را با مقام بلند «راضیة‌ مرضیة‌‌» لبـیک گـفته اسـت در روز عاشورا به‌ زینب‌ واگذار‌ شد.

ابن ‌زیاد به حضرت زینب سلام الله عـلیها‌ می‌گوید: «کیف رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک‌»: معامله خدا را با برادرت‌ حسین‌ و اهل بیتت چگونه دیدی؟ زیـنب جـواب‌ مـی‌دهد‌: «ما رایت‌ الا‌ جمیلا‌» جز زیبایی چیزی ندیدم. یعنی او‌ نه‌ تنها راضی بـه شـهادت بـوده است ‌بلکه بر این خون و نبرد شجاعانه مباهات‌ می‌کند‌ زیرا فرجام آن را زیبا می‌بیند‌. کسی کـه خـون و شـهادت‌ و سر‌ از تن جدا شدن و بر‌ بالای‌ نیزه رفتن را «زیبا» می‌بیند سربلند همیشه روزگار اسـت. وی عـلیت این زیبایی‌ را‌ چنین بیان می‌کند: «اینها از‌ آن‌ انسان‌هایی‌ هستند که خداوند‌ کشته‌ شـدن را بـر پیـشانی‌ آنها‌ ثبت کرده است و اکنون به سوی جایگاه‌های حقیقی خود رفته‌اند»

آری، وی با این‌ هـمه‌ رنـج‌ها و بلاها نه تنها روحیه خود‌ را‌ نباخت ‌بلکه به‌ مقام‌ خشنودی‌ رسید، این فرهنگ زیـنبیان‌ اسـت کـه از کار پاکیزه خود پشیمان و ناراضی نیستند.

صبر و استقامت

به فرموده رسول گرامی‌ اسلام‌ صابر حـقیقی کـسی است که بر‌ مصیبت‌، طاعت‌ و معصیت‌ صبر‌ بورزد و زینب در‌ این‌ سه در درجـه بـالایی قـرار داشت. عبادات آن بانو بهترین نشانه صبر بر اطاعت ایشان است‌ و کسی‌ که‌ بر ترک گـناه شـکیبا نـباشد لیاقت‌حمل پرچم‌ کربلا‌ را‌ بعد‌ از‌ برادرش‌ ندارد. اما صبر بر مصیبت، راستی چـه زنـی به اندازه زینب مصیبت، رنج و اندوه دیده است، این زن قهرمان شاهد رنج‌های مادرش زهرا(س) و پدرش علی(ع) بـوده اسـت‌.

شاهد شهادت مادرش و فرق شکافته پدر، شهادت برادرش حسن مجتبی و بیرون ریختن جـگر او، شـهادت برادرش حسین و چهار یا پنج‌برادر دیگرش، دو فـرزند خـود و فـرزندان برادرش حسن و حسین که مجموع‌ شهدای‌ ایـن خـانواده 18 نفر می‌باشند. او خود به اسارت رفته است و گرسنگی، تشنگی، آوارگی و سرگردانی در بیابان‌ها و .. را تـحمل کـرده است. اینها بخشی از مصیبت‌های زیـنب اسـت و به هـمین‌ عـلت‌ او را «ام‌المـصائب‌» نامیده‌اند. به راستی اگر این رنج‌ها بـر قـامت کوهی بلند فرو می‌ریخت ‌خم می‌گشت و اگر بر روز روشن بار می‌شد به‌ شـب‌ تـار تبدیل می‌گشت.

زینب در‌ صبر‌ بی‌نظیر اسـت، او از پیامبران اولوالعزم بویژه پیـامبر خـاتم صبر را به ارث برده است، قـرآن پیـامبر را چنین دعوت به صبر می‌کند: «فاصبر‌ کما‌ صبر اولواالعزم من الرسل‌‌»او‌ صبر را از بـرادرش آمـوخت. حسین(ع) همه را از صبر خود بـه شـگفتی درآورد: «لقـد عجبت من صـبرک مـلائکة السماء» از صبرش نه تـنها انـسان‌ها بلکه فرشتگان نیز که بر‌ کرده‌ صابران عالم آگاهند به شگفت آمدند.

امام سـجاد(ع) مـی‌فرماید: «وقتی ما وارد گودال قتلگاه شدیم و چـشم مـن به‌ بدن‌های قـطعه قـطعه پدرم و یـاوران او افتاد سینه‌ام دچار تـنگی شد و حالتی به من‌ دست‌ داد که‌ نزدیک بود روح از بدنم پرواز کند. در این حال عمه‌ام زینب وقـتی نـگرانی مرا دید، گفت‌: «مالی اراک تجود بنفسک؟»: ای یـادگار جـد و پدر و بـرادرانم، ایـن چـه حالی‌ است‌ کـه‌ در تـو مشاهده می‌کنم؟ چرا با جان خود بازی می‌کنی؟ غمگین مباش و بیتابی مکن! به خدا سوگند این پیمان ‌‌رسـول‌ خـداست‌ با جـد و پدر و عموی تو»

شجاعت زینب

شجاع تنها آن نـیست کـه در‌ مـیدان‌های‌ جـنگ‌ دلیـران بـجنگد و ترسی به دل راه ندهد. چه، ای بسا همین شخص اگر بلاهای بزرگی‌ به او برسد تحمل خود را از دست دهد. و اگر هوای نفس بر‌ او غلبه کند چیره‌ وی‌ شود. همان‌طور کـه پیامبر اکرم(ص) فرموده است‌ شجاعترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غالب شود. مؤمن به کسی گویند که همانند کوه استوار است و حوادث روزگار ایمان او را‌ سست نمی‌کند.

زینب کـبری سـلام الله علیها در حادثه کربلا نه تنها ایمانش ضعیف نشد بلکه با تکیه به خداوند هر روز بر عزت و شوکتش افزوده می‌گشت. دلاوری زینب، پس از‌ حادثه‌ کربلا تجلی می‌کند. در زمانی شجاعت ‌خود را بروز می‌دهد کـه حـکومت جلاد و ظالم بنی‌امیه مهر خاموشی بر دهان همه زده است، تا زمان حسین(ع) تنها او بود که قدرت مقابله‌ با‌ طاغوت زمان را داشت اما بـعد از امـام حسین(ع) کسی جرات مبارزه عـلنی و افـشاگری با آن حکومت را نداشت. در چنین زمانی که خفقان کامل حکمفرما بود تنها زینب‌ حافظ‌ آیین خدا روی زمین و مصداق روشن آمر به معروف و ناهی از منکر، افـشاگر مـفاسد حاکمان جور، پاسدار آیـین مـحمد و خون حسین و یاران او شد.

وی در دو مجلس کوفه‌ و شام‌ این‌ قدرت را به نمایش گذاشت‌، با‌ بی‌اعتنایی‌ وارد مجلس ابن‌زیاد شد. ابن‌زیاد پرسید این زن کسیت؟ زینب جوابی به او نداد. پس وی برای تحقیر حضرت گفت: «ستایش خـدای‌ را‌ کـه‌ شما را رسوا کرد و شما را کشت و سخن‌های‌ دروغتان‌ را نمایان کرد»

اما پاسدار خون حسین به او چنین فرمود: «ستایش خدای را که ما را با پیامبری‌ چون‌ محمد‌(ص) گرامی داشت. بدان که فاسق رسـوا شـد و دروغگو انـسان نابکار‌ است که آن هم غیر از ما (خاندان نبوت) است.»، یعنی شمایید فاسق و فاجر. این سخن رویارو در‌ حـضور‌ نماینده‌ یک حاکم ظالم است، اما زینب در حضور خود ظالم یـعنی‌ یـزید‌ بـا عزت و قوت قلب بیشتر وارد مبارزه می‌شود:

ای یزید! سلطنت، انسانیت تو را از بین‌ برده‌ است‌؛ تو اهل عذاب آخـرت ‌‌هـستی، تو کسی نبوده‌ای «یابن الطلقاء»؛ آزاد شده‌ جد‌ من‌ رسول خدایی؛ نفرین‌ها بر تـو بـاد. ارزش تـو را بسیار پست و ناچیز می‌دانم، تو‌ را‌ سرزنش‌ها‌ و نکوهش‌های بسیار و کوبنده می‌نمایم. تو با دین رسول خـدا مبارزه می‌کنی اما بدان اگر‌ تمام‌ تلاش‌هایت را به کارگیری دین ما از بین نـمی‌رود و تا ابد باقی خـواهد‌ مـاند‌، اما‌ تو نابود خواهی شد.

این شجاعت زینب چنان یزید سرمست را به ذلت کشاند‌ که‌ او را پشیمان نمود و مردم نیز چهره پلید یزید را به خوبی شناختند‌. «یزید‌ را‌ دشنام دادند و لعن کردند و به اهـل بیت علیهم السلام روی نمودند و یزید آگاه شد، خواست ‌خویش‌ را‌ از خون آن حضرت تبرئه نماید نسبت قتل را به «ابن زیاد‌» داد‌ و او‌ را نفرین کرد و بر کشتن آن حضرت اظهار پشیمانی نمود ...»

سرچشمه این قدرت زینب، ایمان‌ بـه‌ خـداست‌ و انسان مؤمن همیشه دارای عزت و شوکت‌ بوده، ذلت در او راه ندارد: «فلله‌ العزة‌ و لرسوله و للمؤمنین‌» این در حالی است که زینب سلام الله علیها عاطفه، رقت و گریه خود در‌ پی‌ داغ‌های بسیار سنگین را در سینه خفه کرده است و ایـن‌گونه بـر یزید‌ می‌تازد‌.

پس چرا گریه؟

با چنین حال، وی در‌ جاهای‌ متعدد‌ گریه کرده و همه را نیز به گریه‌ انداخته‌ است، چه اینکه گریه با شجاعت و استقامت منافاتی ندارد. او همان‌طور که با‌ شجاعت‌ و صـبر و اسـتقامت، مقام خویش را‌ بالا‌ برد با‌ گریه‌ بر‌ سیدالشهدا و شهیدان خود در حماسه آنان‌ و حفظ‌ خون ایشان، جایگاه آنها را ارج نهاد. آری گریه بر سیدالشهدا برای‌ زینب‌ پلکان عروج و آرام جان اوست و برای‌ مـا وسـیله آمـرزش گناهان‌ است‌.

دیگر این کـه انـسان هـر‌ چه‌ مقامات معنوی بالایی داشته باشد اما چون دارای جسم و جان انسانی است، از‌ عاطفه‌، رقت و محبت‌ بیشتری برخوردار است. کسی‌ که‌ چنین‌ عـزادار اسـت عـاطفه‌اش‌ تحرک‌ دارد و باید بر عزیز‌ از‌ دست رفته‌اش بیشتر اشـک بـریزد، همان‌طور که فاطمه زهرا(س) بر پدرش و امام صادق(ع) بر‌ فرزندش‌ گریستند.

پرستار یادگاران

در عظمت او‌ همین‌ بس که‌ حضرتش‌ مدتی‌ از عـمر خـود را‌ پرسـتار یادگاران آخرین برگزیده خدا بوده است. کودکان بی‌سرپرست و بیماری کـه وی عهده‌دار تیمار آنان‌ بود‌ نیاز شدید به عطوفت، محبت و سرپرستی‌ وی‌ داشتند‌. پس‌ از‌ واقعه کربلا، حضرت‌ سجاد‌(ع) سـخت مـریض و کـودکان بی‌سرپرست و یتیم شده بودند و از نظر غذا، آب و امکانات در مضیقه قرار داشتند‌ و در‌ ایـن‌ حـال یک پرستار و سرپرست قوی نیاز داشتند‌ و آن‌ حضرت‌ زینب‌ سلام‌ الله‌ علیها بود.

امام سجاد فـرمود: «مـن در آن شـبی که پدرم فردای آن کشته شد نشسته بودم و عمه‌ام زینب نزد من بود و از مـن پرسـتاری مـی‌کرد» در‌ جای دیگر فرمود: «در سفر اسارت از کوفه تا شام مشاهده کردم عمه‌ام زینب گاهی غـذای خـود را بـین کودکان تقسیم می‌نمود و خود از شدت گرسنگی و ضعف نماز شب را‌ نشسته‌ می‌خواند.» در بین راه شام در یـکی از مـنازل کودکی از شتر می‌افتد، فریاد می‌کند «یا عمتاه‌»! چون حضرت به کمک وی می‌شتابد بـچه را در زیـر دسـت و پای‌ شتر‌ کشته می‌بیند.

هنر یک پرستار این نیست که بالای سر بیمار بـاشد بـلکه باید خود را جای او قرار دهد و بگوید گرسنگی او‌ گرسنگی‌ من و درد او درد من‌ و ناله‌های‌ او ناله‌های مـن اسـت. و زیـنب در تیمار خود چنین بود.

هنرآفرین عصر

هنر روش‌های ویژه و شیوه‌های پیرایش شده حرکت انسان اسـت، در هـر امری‌ اگر‌ انسان با روش خاص‌ حرکت‌ کرده و به آن نظم دهد تا بـه نـتیجه مـطلوب و نهایی برسد، این هنرمندی است. زینب سلام الله علیها در سفر آسمانی خود با سه خطر بـزرگ مـواجه بـوده است: یکی‌ از‌ بین رفتن و توجیه کردن خون سیدالشهدا از طرف دشمنان، دیگری ادامـه خـلافت غاصبانه و سوم حفظ امانت‌هایی که به او سپرده شده بود. او باید ودیعه امامت را که از جانب‌ برادرش‌ حـسین بـه‌ او واگذار شده صحیح و سالم به صاحبش تحویل دهد و دیگر اینکه جان کـودکان، دخـتران و بیمار عزیزیش علی‌ بن‌الحسین(ع) را به قیمت جـان خـود حـفظ کند.

او چه شیوه‌ای‌ برگزیند‌ تا‌ این سـه خـطر را دفع کند؟ با الهام از فکر بلند و ایمان قوی دو شیوه حساس و مهم را ‌‌انتخاب‌ می‌کند: یـکی حـضور در صحنه مبارزه، سیاست و اجتماع مـخوف آن زمـان و دیگری شـیوه‌ تـبلیغ‌ در‌ زمـان اسارت.

حضور زینب(س) در صحنه اجتماع

سـیاست در نـگاه او اداره جامعه بر اساس‌ عدل است نه فریب‌کاری. حضور زینب در صحنه‌های سیاسی از کـوفه تـا شام‌ و از شام تا مدینه‌ در‌ پی از دست دادن یـک برادر یا به خـاطر چـند عزیز نیست‌بلکه از دیدگاه زینب مـساله اسـلام و کفر، ایمان و نفاق و اصل خلافت مطرح است.

حرکت زینب مفهوم گسترده‌ای دارد و در اعماق‌ خـود تـصمیم راسخی را نشان می‌دهد که بـر آن اسـت تـا حکومتی بناحق غـصب شـده را بازستاند و امتی را که بـه جـاهلیت گذشته خود باز گشته به راه اعتدال آورد. در‌ کوفه‌ مردم را متوجه اصل امامت کرده، در مجلس ابـن‌زیاد، ایـن جنایتکار را محکوم می‌کند، خشم این ظـالم تـحریک می‌شود تـصمیم بـه قـتل امام زین‌العابدین(ع) می‌گیرد، امـا زینب خود راسپر قرار‌ داده‌، می‌فرماید: «اگر تصمیم بر قتل او داری باید از جسد من بگذری و اول مـرا بـکشی.»

در شام و مدینه نیز مردم را علیه حـکومت وقـت مـی‌شوراند و مـردم بـا فرستادن نفرین‌ها‌ و حـرکتهای‌ مـبارزاتی مخفیانه متاثر می‌شوند و زینب در هر فرصتی وضعیت‌خلافت را به تصویر می‌کشد و مفاسد را افشاگری می‌کند.

بنابراین حضور زیـنب در صـحنه سـیاست‌ یعنی تحکیم اسلام در جامعه که این‌ مساله‌ هـم‌ بـه دوش مـرد اسـت و هـم‌ مـربوط‌ به‌ زن، جز آنکه هر وجودی چون دارای ظرفیتی خاص است ‌شیوه خاص نیز باید طی کند. زن از دیدگاه اسلام آنجا که‌ لازم‌ شود‌ باید در جامعه حضور داشته باشد، اما بـا‌ شرایط‌ ویژه خود؛ حفظ عفت، ایمان، خود نباختن در برابر هر اجنبی، دفاع از حق، عدالت و ولایت.

تبلیغ در زمان‌ اسارت‌

در‌ زمان اسارتش او تبلیع را یک وظیفه الهی می‌دانست. با‌ فصاحت و بلاغت موروثی، عـلم ذاتـی، شجاعتی علی‌وار، با اینکه در بند است اما شمشیر برنده و گویای خود را‌ برهنه‌ کرده‌، آن را با تمام وجودش علیه تمام اقتدار یک حکومت طاغوتی‌ فرود‌ می‌آورد.

این قهرمان بزرگ تاریخ بـرای کـاری سترگ بپا خاست ‌بی‌آنکه کمترین تردیدی به خاطرش راه یابد‌ یا‌ از‌ آن وقعیت‌خطرخیز بهراسد. او در کوفه با مشاهده مردمی فریبکار در اوج‌ استعداد‌ و قله‌ توانایی و در اجرای طرح و شـیوه دفـاعی خود در نهایت پایداری و ثبات قـدم، قـرار می‌گیرد‌. پای‌ نهادن‌ در چنین راهی برای زن، به علت ضعف طبیعتش و فراوانی دردها و رنج‌هایش نه تنها‌ آسان‌ نیست‌بلکه علاوه بر همت و شجاعت، قدرت ادبی، فـصاحت‌ بیان و قـوه خلاقه‌ای می‌طلبید تا کـلمات‌ را‌ بـه تمامی‌ از معانی انقلابی و اعتقادی پربار سازد. و مهارت هنرآفرینی نیاز است که حقایق و درد و رنج‌ها‌ را‌ تصویر و وضع موجود را نقد و ترسیم، و حسین و یزید دو چهره متضاد را معرفی‌کند‌.

در‌ رویارویی‌ با «ابن‌زیاد» و «یزید» در کوفه و شام در اطرافش زنـان چـندی از نزدیکان و خویشان او مانند‌ ستارگان‌ پراکنده بر صفوفی نامنظم گرد آمده بودند که همه آنها جوانب این‌ مبارزه‌ را‌ اندیشیده، آماده پیکار بودند. گویی زینب در آن لحظه برای رویارویی با دشواری‌ها، قلب «امـام‌ حـسین‌‌» را‌ به عـاریت گرفته بود. حاضر شدن در کنار ظالمانی که کوه‌های سرکش‌ را‌ به هراس می‌انداخت و انسان‌های زیادی را مرعوب می‌نمود و مـردم آن روز رنگ پریده با ترس و هراس‌ جرات‌ خود را از دست داده بودند کاری بـس دشـوار مـی‌نمود. اما زینب‌ هر‌ چند قلبش پردرد، خاطرش مکدر و تنش ناتوان‌ به‌ نظر‌ می‌رسد اما در عمق وجود ژرفای انـدیشه‌ ‌ ‌دوربـینش‌ صبح شادی و بهجت دمیده و اطمینان خاطری می‌یابد و این اطمینان خاطر از آن نظر‌ است‌ کـه پیـروزی واقـعی را در‌ برابر‌ چشم، مجسم‌ می‌بیند‌.

زینب‌ با فصاحت و بلاغتی تمام رسالت‌ خود را‌ اداء‌ می‌نماید، به‌گونه‌ای که «ابن‌زیاد» اقـرار به فصاحت و بلاغت این بانوی سخنور می‌کند‌ و پس‌ از سخنان زینب می‌گوید: «این زنـی‌ است که سخن بـه‌ سـجع‌ و قافیه گوید و به جان خودم‌ همانا‌ پدرش سخن به سجع می‌گفت و شاعر بود.»

در مجلس یزید چنان فصاحت و بلاغت ‌سر‌ داده‌، جنایات یزید را بر حاضران‌ در‌ مجلس‌ آشکار نمود که‌ یزید‌ خویشتن را حیران دید‌ و مـجلسی‌ را که برای افتخار خود تنظیم کرده بود موجب رسوایی و افتضاح او شد. این‌ سخن‌ها‌ به اطراف پایتخت ‌سرایت کرد و بنی‌امیه منفور‌ و مورد‌ غضب مسلمین‌ شدند‌ و یزید‌ را آشکارا لعن کردند‌ و یزیدی که می‌خواست ‌برای پیـروزی خـود جشن‌ها بگیرد، با سخنان این بانو چنان پست ‌شد که چاره‌ای‌ ندید‌ جز اینکه قتل حسین را از‌ خود‌ دفع‌ کند‌ و به‌ ابن‌زیاد نسبت دهد‌. و در‌ مجلس بصراحت گفت: خدا لعنت کند پسر مـرجانه را، مـن به قتل حسین راضی نبودم. ابن‌زیاد‌ عجله‌ کرد‌ و او را به قتل رسانید!

ولی این‌ سخن‌ در‌ نفوس‌ مردم‌ تاثیر‌ نکرد بلکه کار به جایی رسید که دودمان یزید بکلی نیست و نابود گـردید. یـکی از دانشمندان لبنانی می‌نویسد: «زینب نشان داد که در میان اهل بیت ‌با جرات‌ترین‌ بانو و فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین آنهاست. او کارهایی مانند استدلالات عقلی، قوت نفس، شجاعت همراه با فصاحت و بلاغت، در کربلا و بعد از آن انجام داد کـه شـهرتش هـمه جا پیچید و ضرب‌المثل گردید‌. مـورخان‌ و نـویسندگان بـه این مطلب گواهی می‌دهند.»

زینب با استفاده از دو اصل همدوش «پیکار» و «تبلیغ‌»، رسالت عاشورای حسین را با همه ویژگی‌هایش به طرز صحیح بـه پایـان مـی‌رساند و با‌ قهرمانی‌ خاص خود در بحران‌های فرساینده زندگی مـسؤولیت ‌خویش را فـراموش نمی‌کند و بسان یک «پیامبر تبلیغی‌» نقشه طرح‌ریزی شده مکتب انقلاب حسین(ع) را شکل می‌بخشد‌.

این‌ بانو زینب است، نواده بـزرگ‌ پیامبر‌، دخـتر سخنور و دانشمند علی، فرزند شجاع و پارسای زهرا، یادگار قیام و پایـداری محمد(ص)، چهره نمونه بانوان تاریخ، پیشوای شایسته همه زنان عالم، پرچم‌دار نهضت‌ خونین کربلا‌، سیاستمدار‌ آگاه به عصر خـود‌ و تـنها‌ حـامی ولایت، دین و مکتب و ...

والسلام، سلام بر او در روز میلاد و میعاد

«حسین علوی‌مهر»

انتهای پیام

captcha