روایت یک آزاده از سرباز عراقی که سپر بلای جان او شد
کد خبر: 3808274
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۷:۱۶
در رونمایی «زمان ایستاده بود» بیان شد:

روایت یک آزاده از سرباز عراقی که سپر بلای جان او شد

گروه ادب ــ یک آزاده در نشست رونمایی کتاب «زمان ایستاده بود» گفت: یک سرباز عراقی سپر بلای جان من شد و خودش را مسلمان و شیعه معرفی کرد و حتی اسم امام را با احترام بر زبان آورد.

روایت یک آزاده از سرباز عراقی که سپر بلای جان او شدبه گزارش خبرنگار ایکنا، کتاب «زمان ایستاده بود» نوشته فرزانه قلعه‌قوند ظهر امروز ۱۲ اردیبهشت با حضور نویسنده و جمعی از راویان کتاب در غرفه مجمع ناشران انقلاب اسلامی در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران برگزار شد.

قلعه‌قوند، نویسنده و مدیر انتشارات مؤسسه پیام آزادگان با اشاره به روایت اسرای دفاع مقدس در کتاب «زمان ایستاده بود» گفت: وقتی به همه جنگ‌های دنیا رجوع می‌کنیم، همه، اسارت را سخت‌ترین و رنج‌آورترین موضوع جنگ می‌دانند، دوره‌ای مبهم که خود اسیر هم نمی‌داند، قرار است چه اتفاقی برایش بیفتد. انگار که دنیا برای آن‌ها تمام شده و زمام ایستاده است.

وی افزود: من از خانواده دفاع مقدس هستم، اما با شرمندگی اسارت ندیده‌ام و تجربه‌ای نداشته‌ام. برخی هم با ناراحتی به من می‌گفتند چرا کاری کرده‌ایم که برخی به اسارت درآمدند. با توجه به اینکه حقایقی درباره اسارت برای من ناگفته بود، باعث شد که به سمت نگارش این کتاب بروم. از این رو سعی کردم با نگارش کتاب «زمان ایستاده بود» هر قشری از افراد جامعه را با این کتاب درگیر کنم.

قلعه‌قوند ادامه داد: در این کتاب ۶۱ روایت از اسرا بیان شده است، در این راستا سراغ افراد مشهور نرفتم و افراد گمنامی از مناطق مختلف این روایت‌ها را بیان کرده‌اند. جمع‌آوری این خاطرات کار ساده‌ای نبود و برخی از آن‌ها نیاز به جزئیات بیشتری داشت.

سعید نفر، از اسرای دوران دفاع مقدس و یکی از راویان کتاب «زمان ایستاده بود» در ادامه گفت: این کتاب قلمی رسا داشته و خوشخوان است. چنین آثاری برای روشنگری در جامعه و آگاهی مردم به ویژه جوانان نسبت به جبهه و جنگ حائز اهمیت است.

وی افزود: من ۷ سال در اردوگاه‌های موصل اسیر بودم. متأسفانه برخی به ویژه نسل جوان که آن دوره را ندیده و تجربه نکرده‌اند، تصور می‌کنند ما اسرا مثل تصویری که فیلم‌ها از ما ساخته‌اند، بدون هیچ مقاومتی و برای حفظ جان خود، سریع دستمان را بالا می‌بردیم؛ در حالی که تا آخرین نفس و آخرین فشنگ مقاومت می‌کردیم. حتی بسیاری از ما در جراحت اسیر می‌شدیم.

وی ادامه داد: من ۱۸ ساله بودم که اسیر شدم. زخمی بودم و چندین ساعت از من خون رفته بود. وقتی مرا با این حالت گرفتند، تا جایی که توانستند مرا زدند. سرباز بعثی هم اسلحه را روی پیشانی‌ام گذاشته بود که واقعاً مرا بکشد، چشمم را بستم و اشهدم را خواندم که شلیک کند. واقعاً لحظه سختی بود. تا یک قدمی شهادت رفتم. چشمم را که باز کردم، متوجه بگومگوی دو سرباز عراقی شدم که بالاخره مرا بکشند یا نکشند. این یکی از لحظه‌های سخت زندگی‌ام بود.
این آزاده گفت: وقتی آن سرباز عراقی نتوانست شلیک کند، پا روی پای شکسته من گذاشت و تا توانست فشار داد و من از درد می‌نالیدم. وقتی آن سرباز رفت، دیگری که سپر بلای جان من شده بود، خودش را مسلمان و شیعه معرفی کرد و حتی اسم امام را با احترام بر زبان آورد. اگر او نبود، همان لحظه کشته شده بودم؛ بنابراین ما در نهایت ناچاری به اسارت تن می‌دادیم و مانند بعثی‌ها نبودیم که سریع پیراهن درمی‌آورند و تسلیم می‌شدند.

وی با بیان اینکه ما با الگوی صبر حضرت زینب (س) به رسالت خود عمل کردیم، بیان کرد: امروز دشمن با انواع دشمنی‌ها در شبکه‌ها و کانال‌های فراوان سعی در محاصره ما دارد و این کار را هم به خوبی انجام می‌دهد، اما ما باید آگاهی کاملی از شبیخون فرهنگی دشمن داشته باشیم و با تمام قوا به ویژه در فضای مجازی حضور داشته باشیم.

انتهای پیام

captcha