به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ؛ هفتمین جلسه تفسیر و تدبر در قرآن مرجع عالیقدر تقلید و مفسر تفسیر من هدی القرآن(هدایت) حضرت آیتالله العظمی سیدمحمدتقی مدرسی دام ظله، بامداد دوشنبه، ۲۳ اردیبهشت برابر با هفتم ماه مبارک رمضان در دفتر تهران معظم له با محوریت تفسیر آیات نهم و دهم و یازدهم سوره انسان برگزار شد.
إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا ﴿۹﴾
ما براى خشنودى خداست که به شما مى خورانیم و پاداش و سپاسى از شما نمىخواهیم (۹)
إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا ﴿۱۰﴾
ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت هراسناکیم (۱۰)
فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَهً وَسُرُورًا ﴿۱۱﴾
پس خدا [هم] آنان را از آسیب آن روز نگاه داشت و شادابى و شادمانى به آنان ارزانى داشت (۱۱)
مشروح بیانات معظم له به شرح زیر است:
چرایی شوق و عشق به بهشت/ شوق جمیع انبیاء و اولیاء به بهشت
بهشت چه هست؟ و چرا این قدر عاشق دارد؟ و چرا کُملین بشر(مردمان عالم و دانا و فاضل و حکیم) انبیاء، صدیقین، شهداء، صالحین از همه چیز دنیا میگذرند، تا به بهشت برین برسند؟ مگر در این بهشت چه هست؟
در فرازی از کلمات گهر بار آقا امیرالمومنین(ع) آمده که ایمان ۴ پایه دارد: شوق، شفقت، صبر، جهاد و در روایت میخوانیم: «فمن اشتاق إلى الجنه سلا عن الشهوات»؛ پس اگر کسی شوق بهشت را داشته باشد، دیگر اصلا دنیا و شهوات و لذات آن به چشم او نمیآید و توجهی به آن ندارد.
انفاق افطار به خاطر خشنودی خدا و بهشت
آقا امیرالمومنین(ع) خانم حضرت صدیقه زهرا(س) و حسنین(ع) به اضافه فضه که افطار خود را بعد از آن روزه طولانی انفاق کرد، به خاطر این بود که به فکر بهشت بودند. «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا». (ما براى خشنودى خداست که به شما مى خورانیم و پاداش و سپاسى از شما نمى خواهیم) آیه ۹ انسان.
مؤمنینی که به این نتیجه برسند که در انتخاب بین دنیا و آخرت، آخرت اهمیت بیشتری دارد، او آخرت را همیشه مد نظر دارد. حتی اینها در دنیا مثل همه زندگی میکنند و شاید حتی بهتر از بقیه هم باشند ولی روح آنها، هدف آنها جای دیگری است.
ماجرای گنج حواریون حضرت عیسی(ع) و گنج واقعی از منظر ایشان
یک روز حضرت عیسی(ع) به اتفاق حواریون از کنار شهری می گذشتند، در بیرون از شهر گنجی را یافتند و از عیسی خواستند تا زمانی را در مورد گنج جستجو و تحقیق کنند. حضرت عیسی(ع) گفت شما اینجا باشید تا من به داخل شهر بروم. اما حواریون در آن صحرا گنجی پیدا کردند و این گنج را در آوردند و سر آن با یکدیگر بحث کردند که چگونه آن را تقسیم کنند؟ تا اینکه گرسنه شدند و گفتند فعلا اول غذایی تهیه کنیم بعد روی گنج بحث کنیم. پس یکی را جهت تهیه غذا به بازار فرستادند و در همین حین توطئه کردند که تا او برگشت او را بکشند که سهم بیشتری نصیب بقیه بشود، و اما آن فرد هم که به بازار رفته بود در غذا زهری ریخت، تا آنها را بکشد و گنج را خودش ببرد! و هر سه کنار گنج کشته شدند.
و اما حضرت عیسی(ع) که به شهر رفته بود، به منزل پیرزنی رفتند، که با پسر جوانش در نهایت فقر و تنگدستی زندگی می کردند و پیرزن ناله داشت که پسرش عاشق دختر پادشاه شده است! و اصلا ما کجا و پادشاه کجا! حضرت عیسی(ع) فرمود: به پسرت بگو به خواستگاری دختر پادشاه برود و پادشاه هم قبول خواهد کرد.
وقتی نزد پادشاه آمد، وزیر گفت از او بخواهید یک ظرف یاقوت و مروارید باید برای صداق و مهریه تهیه کند؛ و وقتی حضرت عیسی(ع) درخواست پادشاه را فهمیدند به آن جوان گفت ظرفی بیاور و در آن مقداری سنگ و کلوخ ریختند و گفتند این را نزد پادشاه ببر. بعد پادشاه هم قبول کرد و دختر را به ازدواج این جوان فقیر در آورد.
نکته مهم این جریان اینجا است، دقت کنید؛ مدتی گذشت و پادشاه فوت کرد و این جوان پادشاه شد. بعد از پادشاه شدن این جوان حضرت عیسی به دیدن او رفت، این جوان خیلی زرنگ بود و وقتی حضرت عیسی(ع ) را دید، به ایشان گفت: شما که مرا به اینجا رسانید، پس چرا برای خودتان چنین کاری نکردید و در فقر هستید؟!
حضرت عیسی(ع) در پاسخ گفتند: من به چنین چیزهایی فکر نمیکنم و دنیا فانی است و من در مقام تقرب خدا به لذتی معنوی رسیدهام که لذت دنیوی در برابرش ارزشی ندارد. بعد حضرت به آن جوان گفت: وقتی دو تا نان در دست تو هست، که یکی نان خشکی از دیشب و دیگری نان تازهای است، کدام یک را انتخاب میکنی؟ گفت مشخص است نان تازه را.
حضرت هم فرمود: ما نیز چنین هستیم و آخرت را انتخاب کردهایم و آخرت آن نان تازه است، در صورتی که دنیا میگذرد و این آخرت است که نمیگذرد. وقتی این پاسخ حضرت را آن جوان پادشاه شده شنید، او نیز گفت: پس مرا با خودت ببر و تخت پادشاهی را رها کرد و جزء اصحاب حضرت عیسی(ع) شد.
بعد حضرت رفت جایی که آن سه حواریون در صحرا بودند و دید آنها در کنار گنج هر سه مردهاند. بعد حضرت به امر خدا آنها را زنده کرد و گفت گنج من این جوان است. نتیجه اینکه این جریان سیره تمام انبیاء و اولیاء بوده است.
خوشحالی و شوخی حبیب بن مظاهر در شب عاشورا
بهشت چییست که حبیب بن مظاهر از اصحاب امام حسین(ع) در شب شروع به شوخی کرد و خیلی شاد بود و یکی به او گفت: مگر امشب شب شوخی است، ما فردا جنگ داریم! او نیز در پاسخ گفت: ما فردا یک مقدار میجنگیم _ به تعبیر من یک مقدار شمشیر بازی است و شمشیر میخوریم و میزنیم _ بعد به بهشت نزد خداوند میرویم.
خدا شاهد است من دیدم و لمس کردم که خیلی از جوانان نیز با همین عشق و روحیه به جبهه رفتند و عدهای از آنها هم شهید و این روحیه را داشتند.
من امشب دلم میخواهد سه بُعد از بهشت را عرض کنم.
اول: نجات از جهنم دلیل اولِ تمایل به بهشت
بعد اول عشق و علاقه به بهشت، برای نجات از جهنم است. فرضاَ اگر شما در راهی رفتید و در این راه همه هلاک شدند ولی شما نجات یافتید و به مقصد رسیدند، در آن لحظه چقدر خوشحال هستید؟ حالا مومنین در آخرت وقتی میبینند همه را در آتش میریزند، ولی آنها مورد استقبال ملائک قرار گرفته و وارد بهشت میشوند، همین وارد بهشت شدن و نجات از جهنم به تنهایی خودش نعمتی بزرگ است.
نجات از جهنم مهمترین هدف بشر در دنیا
بشر در دنیا هدفهای زیادی را شاید تعقیب کند. اما هدفی را که خدا و ائمه(ع) گفتند این است خودمان را از آتش جهنم نجات دهیم. و خداوند نیز میفرماید: «فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّهَ فَقَدْ فَازَ». (پس هر کس را از آتش جهنم دور دارند و به بهشت ابدی درآرند چنین کس سعادت ابد یافت آیه ۱۸۵ آل عمران)
بنابراین مرد آن است که خودش را از آتش جهنم نجات دهد. میخی که در دیوار کوبیدید، اگر بخواهید آن را در بیاورید، باید اول تکانش بدهید تا شل شود و بعد درش بیاورید. بعضی را مثل میخ در آتش فرو می برند و خیلی کار دارد تا خود را از این آتش در بیاوریند.
درخواست نجات از جهنم در دعای قنوت
جنت جای خودش اما مسئله مهم نجات از آتش است. در این آیه که مشهور به دعای قنوت است، سه چیز را از خداوند درخواست میکنیم و میگوییم: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ». (خدایا ما را از نعمتهای دنیا و آخرت هر دو بهرهمند گردان و از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.آیه ۲۰۱ بقره) ابتدا میگوییم: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً»؛ یعنی بهترین زندگی که در آن آرامش و پیشرفت و سلامت و عافیت در آن باشد را از خداوند درخواست میکنیم، بعد میگوییم: « وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً» و همچنین آخرت حسنه را هم درخواست داریم، و اما سوم اینکه «وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »؛ ابتدا میگویید خدایا سعادت و حسنه دنیا و همچنین آخرت را به من عطا کن، و حالا بعد از این دو درخواست باز میگویید خدایا از آتش جهنم هم ما را نجات بده.
چرا این مطلب سوم را گفته است؟ چون بعضی مستقیم به بهشت نمیروند و ممکن است چند سال در جهنم باشند، مثلا یک سال، یا دو سال، یا سیصد سال، یا بیشتر به خاطر کیفر گناهی که کردند باید در جهنم باشند و دوران محکومیت خود را طی کنند، و سپس وارد جهنم شوند. بنابراین در اینجا درخواست نجات از آتش جهنم شده است.
لذات دنیا به یک لحظه آتش جهنم نمیارزد!
اگر کسی را یک لحظه به جهنم بردند و او را در آتش فرو بردند و سریع هم درآورند؛ حالا از او بپرسند که آیا در دنیا خیر دیدی؟ او میگوید: نه خیری ندیدم، بلکه این شهوات و لذات دنیا به این یک لحظه آتش جهنم هم نمیارزید. با اینکه فقط یک لحظه جهنم رفته است، چنین میگوید.
حالا کسی به بهشت رسیده و این مراحل را طی کرده و همین به بهشت رسیدن بعد از این همه عقوبات خودش نعمتی بزرگ است. اهل بهشت گاهی یک نگاهی میکنند و جهنم را میبینند و میگویند عجب جایی بود که خدا ما را نجات داد. در روایت داریم این مارهای جهنم اندازه کوه، عقرب آن اندازه قاطر است.
گریه امام زینالعابدین(ع) با دیدن غل و زنجیر
آقا امام زینالعابدین(ع) را روز یازدهم محرم سوار بر استر کردند، اما از شدت ضعف حضرت نتوانست سوار شوند و افتادند. گفتند زنجیر بیاورید و آقا را با زنجیر بستند و با خباثت گردن آقا را با زنجیر بستند. حضرت لحظهای که زنجیر را آوردند شروع به گریه کردند! یکی از این بی دینها شماتت کرد و گفت: با دیدن این زنجیرها گریه میکنید؟ حضرت گفت من از زنجیر و غل شما گریه نمیکنم، من با دیدن این غل و زنجیر به یاد غل و زنجیر جهنم افتادم. این بزرگواران چه میدیدند که این گونه به گریه می افتادند!
اینها پند است، پس نتیجه اینکه بهشت خودش به تنهایی یک نعمت بزرگ است.
این شبهای ماه مبارک رمضان و این لحظات، لحظات مهمی است، هر چند کل لحظات دنیا لحظاتی مهم است اما این لحظات و شبهای ماه رمضان مهم تر است و باید آن را خیلی جدی بگیریم.
دوم: شراب طهور
نعمت دوم اهل بهشت همان شراب طهور است که در ابتدای ورود به بهشت به آنها داده میشود، که با خوردن این آب در آنها تحولی ایجاد میشود.
خیر مقدم در ورودی بهشت و نوشاندن جام آب کوثر
در هنگام ورود به بهشت اولین حرف خیر مقدم است که در همین سوره انسان میفرماید: «إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُورًا ». (این پاداش براى شماست و کوشش شما مقبول افتاده است آیه ۲۲ سوره انسان) امروز بهشت نتیجه اعمال و رفتار خوب شما در دنیا بود که اعمال خوبتان شما را به بهشت رساند.
پس ملائکه در ورودی بهشت به آنها سلام می کنند و یک جام آب هم به آنها می دهند که بنوشند. در روایات داریم که این آب به دست آقا امیرالمومنین(ع) است و همان آب کوثر است که در همین سوره آمده: «رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا». (و پروردگارشان باده اى پاک به آنان مى نوشاند آیه ۲۱ سوره انسان)
منظور از «شَرَابًا طَهُورًا» / پیرها به بهشت نمیروند!
طهور هم به زبان عربی به معنای پاک نیست به معنای پاک کننده است، که انسان را پاک میکند. یعنی تمام مرضها، بدیهای ظاهری و باطنی را پاک میکند؛ مثلا اگر پیر است جوان میشود، اگر مریض است سالم میشود، اگر پیر است جوان میشود، اگر زشت است زیبا میشود؛ و اینگونه با نوشیدن شراب طهور وارد بهشت میشوند.
یک روز پیامبر اکرم(ص) نشسته بودند یک خانم مُسنی آمد خدمت ایشان و گفت: دعا کنید من اهل بهشت شوم؛ اما پیامبر(ص) فرمود پیرها به بهشت نمیروند! بعد یک پیرمردی آمد و همین درخواست را داشت و باز پیامبر(ص) فرمود: پیرها وارد بهشت نمیشوند! بعد آقا امیرالمومنین(ع) تشریف آورند و آنها خدمت ایشان رفتند و گفتند پیامبر(ص) فرمودند ما اهل بهشت نیستیم و ناراحت بودند؛ حضرت امیرالمومنین(ع) فرمودند: پیامبر(ص) فرمودند پیرها به بهشت نمیروند، چون هنگام ورود به بهشت اگر کسی پیر است، جوان میشود، و یا اگر مریض است، سالم میشود و سپس وارد بهشت میشود.
من از لابهلای روایات و آیات استفاده کردم کسی که آن آب را میخورد، قبل از ورود به بهشت قدرت مادیاش هزاران برابر میشود؛ مثلا برای غذا خوردن خیلی توان خوردن پیدا میکند و از آن لذت میبرد، در صورتی که ما در دنیا برای همین غذا خوردن محدود بودیم، در صورتی که بر حسب روایات یک مجلس غذاخوردن در بهشت چهارصد سال طول میکشد.
از همه نظر این انسان تغییر و تحول نموده و یک انسان جدیدی میشود و این تحول سبب این میشود که از نعمتهای بیشتری و بهترین استفاده کند که این یک فایده مهم بهشت است.
پاک شدن از حسد جهت ورود به بهشت
و بعد دوم اینکه کسی که در دلش حتی یک ذره تکبر، حسد، بدبینی و امثال آن باشد هم به بهشت وارد نمیشود و باید قبل از ورود به بهشت پاک شود. و قرآن هم به صراحت در این باره میفرماید: «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ». (و ما آیینه دلهای پاک آنها را از کدورت کینه و حسد و هر خلق ناپسند به کلی پاک و پاکیزه ساختیم و همه برادروار روبروی یکدیگر بر تختهای عزت بنشینند. آیه ۴۷ حجر) ما در دنیا افرادی داریم که نسبت به دیگران بدبین هستند و یا حسد و کینه و خودخواهی دارند، حتی شاید مومن هم هستند ولی این حسد نمی گذارد ما به بهشت برویم و یک لحظه آنها را از خط بی خط میکند.
خوشحالی علامه بحرالعلوم از نداشتن حسد
یکی از این علمای بزرگ، علامه سید محمد مهدی بحرالعلوم است که ایشان شخصیتی عظیم بودند که خیلی بحث در باره ایشان است. معروف است ایشان مرتب خدمت امام زمان(عج) می رسید. نقل است که یک روز درایام جوانی یا نوجوانی با یک عده نشسته بود وخیلی خوشحال و شاد بود! علت این شادی را از ایشان پرسیدند و گفت: من امروز یقین پیدا کردم که حسد ندارم و حسد در دلم محو شده است.
این است که مومنین در دنیا میگویند: « رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذینَ سَبَقُونا بِالْإیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فی قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذینَ آمَنُوا رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحیمٌ». (پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز ، و در دلهایمان حسد و کینه ای نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا ، تو مهربان و رحیمی. آیه ۱۰ سوره حشر) پس همیشه از خداوند بخواهید که هیچ حسد و کینه ای نسبت به دیگران نداشته باشید.
احترام به علمای گذشته و توصیه به خواندن سیره زندگی آنان
من عادت دارم نسبت به علمای گذشته ادای احترام کنم و از خطبای محترم می خواهم که سیره علمای گذشته را بخوانند و بدانند این بزرگواران چه کسانی بودند؟ درست است که ائمه(ع) در قله های اخلاق هستند اما یک عده هم هستند که بالاخره از ائمه(ع) درس گرفتند.
داشتن صفت رضایت
بعد از این صفت رضایت است که مومنین همواره راضی هستند و نفس آنها راضی است هم خودشان راضی هستند و هم اینکه خدا هم از آن ها راضی است. در قرآن هم می فرماید: « یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ؛ ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَهً مَرْضِیَّهً ؛ فَادْخُلِی فِی عِبَادِی ؛ وَادْخُلِی جَنَّتِی». (ای جان آرام گرفته و اطمینان یافته!؛ به سوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در میان بندگانم درآی، و در بهشتم وارد شو. آیات ۲۸ تا ۳۰ سوره فجر)
آیا ما میتوانیم صفات اهل بهشت را در دنیا در خودمان ایجاد کنیم؟ و اگر ایجاد کردیم چه فایده دارد؟
اول فایدهاش این که آن طرف کارمان آسوده است. حسدی که در دلمان است ممکن است در قبر و قیامت گریبانگیرمان شود، داشتن نارضایتی و ناشکری باعث گرفتاری ما درآخرت می شود.
هرگز ناراضی از خدا نباشید!
چندی قبل آقایی نقل می کند؛ من در مسجدم در بغداد دیدم یک شخصی می آید در گوشه ای زا مسجد می نشیند و گدا هم نیست، ولی فلج است. یک روز پیش او رفتم و گفت تو که هستی؟ و او ماجرایش را تعریف کرد و گفت تازه ازدواج کرده بود و چند سال هم گذشته بود و بچه دار نمی شدیم و خدا به ما بچه ای نمی داد، تا اینکه بعد از چندین سال خداوند به ما دختری عنایت کرد ولی بعد از مدتی مریض شد و پزشکان گفتند او می میرد و من با عصبانیت رو به خدا کردم و بدجور به خدا گفتم حالا که به ما دادی می خواهی از ما بگیریش!
به هر صورت دخترمان از آن مریضی جان سالم به در برد و زنده ماند، ما هم به او خیلی رسیدیم و بزرگش کردیم تا اینکه به دانشگاه رفت ولی یک روز هر چه منتظر ماندیم به خانه برنگشت و هر چه هم گشتیم او را پیدا نکردیم. تا اینکه بعد از مدتی معلوم شد، دخترمان با رفیقی بد دوست شده و رفته است، و بعدها متوجه شدیم در فلان کاواره خواننده شده است.
به اتفاق همسرم تصمیم گرفتیم به دیدن دخترمان برویم، وقتی به آن کاواره رسیدیم و دخترمان را دیدیم، من و مادرش سکته کردیم، مادرش همانجا که سکته کرده بود، فوت شد، اما من زنده ماندم ولی فلج شدم؛ حالا فهمیدم این جزای حرفی بود که آن روز به خدا زدم، شاید اگر آن روز در بیماری دخترمان راضی به رضای خدا بودیم و او نیز فوت کرده بود، خدا فرزند بهتری به ما عنایت می کرد.
بنابرین دقت کنید که هیچ گاه ناراضی از خدا نباشید پس ناراضی از خدا نباشیم و دوم مراقب حرف زدنمان هم باشیم. گاهی کلماتی گفته می شود که گفتن آن درست نیست، مثلا به زمانه فحش می دهند و بد این و آن را می گویند. که این نوع حرف زدن برای ما مشکل به بار می آورد.
دین خود را با شهوات و لذات دنیا نفروشید
انسان می تواند در همین دنیا در بهشت باشد. با پاک کردن دل و حسد نداشتن و همچنین توجه به دنیا نداشتن، در همین دنیا در بهشت هستید. این قدر شهوات و لذایذ دنیا، ماشین و خانه، پست و مقام اهمیت ندهید، و نگذارید این شهوات دین را از شما بگیرد، در صورتی که دین مهم تر است.
دین فروشی «سمره بن جندب» با جعل حدیث
«سمره بن جندب» از جاعلان حدیث است که با گرفتن پانصد هزار درهم از معاویه بر علیه آقا امیرالمومین(ع) حدیث جعلی ساخت و گفت: علی(ع) در مکه و مدینه بدعت آورده و پیامبر(ص) گفته چنین کسی اهل جهنم است.
معاویه به خاطر این حدیث جعلی به او پول زیادی داد و گفت چرا این حدیث را گران فروختی؟ وی به معاویه گفت: اصلا گران نفروختم. – در صورتی که آن زمان با این مبلغ پانصد هزار درهم یک شهر را می شد خرید – حالا جندب در جواب معاویه می گوید گران نفروختم و خیلی هم ارزان فروختم. چون با این کار دینم را فروختم.
همیشه مواظب باشید هرگز دین خود را ارزان یا گران نفروشید چون هر دو یکی است. آقا امیرالمومنین(ع) در آخرین وصیت خود به فرزندشان امام حسن(ع) می فرمایند: هیچ توجه ای به این دنیا نداشته باشید و به ما یاد دادن که چگونه آزاده زندگی کنیم.
بنابراین ما نیز می توانیم در دنیا مقداری از آن صفات را داشته باشیم که هم در دنیا راحت زندگی می کنیم و هم در آخرت راحت باشیم.
و اما مسئله سوم که شب آینده درباره نعمتهای آخرت و بهشت بیان خواهم کرد.
امیرمحسن سلطان احمدی
انتهای پیام