به گزارش ایکنا، آیتالله جوادی آملی در اولین جلسه از تفسیر سوره مبارکه نبا در مسجد اعظم برلزوم جهانی اندیشیدن طلاب و حوزه تاکید کرد؛ وی همچنین بحث از معاد را محور سوره نبا برشمرد. متن بیانات ایشان به شرح زیر است:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ (1) عَنِ النَّبَإِ الْعَظيمِ (2) الَّذي هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ (3) كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (4) ثُمَّ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ (5) أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً (6) وَ الْجِبالَ أَوْتاداً (7) وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً (8) وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً (9) وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِباساً (10) وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً (11) وَ بَنَيْنا فَوْقَكُمْ سَبْعاً شِداداً (12) وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً (13) وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجَّاجاً (14) لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً (15) وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً (16) إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً (17)﴾.
چند سؤال مربوط به سوره مبارکه «مرسلات» بود که بعضيها دير به دست ما رسيد که ـ إنشاءالله ـ فردا مطرح ميشود. يکي دو سؤال که مطرح ميشود اين است که سؤال شده در سوره مبارکه «مرسلات»، ده بار کلمه ﴿وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ﴾ تکرار شده نه بيش از آن. درست است ده بار در اين سوره تکرار شد و در قرآن تقريباً در حدود بيست مورد يا قدري کمتر يا قدري بيشتر بازگو شد. کلمه ﴿وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ﴾ دوازده بار که ده بار آن در سوره مبارکه «مرسلات» است که گذشت، يک بار در سوره مبارکه «طور» است؛ آيه سوره «طور» اين است: ﴿فَوَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبينَ ٭ الَّذينَ هُمْ في خَوْضٍ يَلْعَبُونَ ٭ يَوْمَ يُدَعُّونَ إِلى نارِ جَهَنَّمَ دَعًّا﴾؛[1] يک بار سوره مبارکه «مُطَفِّفِينَ» است.
مطلب ديگر اين است که جهان مثل حلقات رياضي بودن منافات ندارد با آنچه وجود مبارک حضرت امير(سلام الله عليه) در هنگام وداع اباذر در مرز مدينه از مدينه به ربذه گفته شد. قبلاً عنايت فرموديد که مرحوم کليني در کتاب شريف روضه کافي مراسم توديع اباذر(رضوان الله تعالي عليه) را که خواستند او را از مدينه به ربذه تبعيد کنند گفتند کسي حق توديع ندارد؛ ولي حضرت امير اعتنا نکرد و وجود مبارک حسنين هم در خدمت حضرت بودند بعضي از صحابه هم در خدمت حضرت بودند؛ برخي از کلمات را اين ذوات مقدس ذکر فرمودند، بعضي از کلمات را خود اباذر در پاسخ آنها. يکي از آن کلمات نوراني که وجود مبارک حضرت امير به اباذر فرمود اين بود که اگر کل آسمان قطرهاي از آن نازل نشود و از بستر زمين نظير فلز گياهي روييده نشود خدا ميتواند بندهاش را روزي دهد. اين فرمايش حضرت امير است که در جلد هشت کافي آمده است.[2]
گاهي سؤال ميشود اگر جهان مثل حلقات رياضي است اين سبک چگونه است که هيچ باراني نيايد و هيچ گياهي روييده نشود؟ مستحضريد که جريان رياضي بودن يعني منظم بودن، يعني فشار مالياش منظم است فشار نظامياش منظم است فشار اخلاقياش منظم است؛ چه اينکه رفاه اقتصادياش منظم است رفاه نظامياش هم منظم است؛ ﴿إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ﴾؛[3] گاهي ﴿نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ﴾ گاهي ﴿وَ الْخَيْرِ﴾ گاهي ﴿بَلَوْناهُمْ ... وَ السَّيِّئاتِ﴾[4] گاهي ﴿بِالْحَسَناتِ﴾. معناي رياضي بودن اين نيست که آنها راحتاند هميشه راحتاند، فقر در جاي خود، غنا در جاي خود، بيماري در جاي خود، بيماري در جاي خود، هلاکت در جاي خود اينها مثل حلقات رياضي است که اينجا جاي بيمار شدن است که شخص را با بيماري ميگيرند، فلان جا جاي رفاه است که شخص را با رفاه ميگيرد ﴿بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ﴾، يک؛ ﴿وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾، دو؛ معناي رياضي بودن منظم بودن است نه مرفّه بودن. اما آنچه مربوط به سؤالات بعدي است ـ إنشاءالله ـ در فرصتهاي ديگر ذکر ميشود.
سؤال از معاد
اما سوره مبارکه ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ﴾ که آخرين جزء قرآن است فرمود: ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ﴾ که اين مستحضريد الف در اثر تکرار اين سؤالها براي خفّت ساقط شده، «عمّا» است مثل «لِمَ، بِمَ» و مانند آن که «عما يتسائلون» نه ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ﴾. «تسائل» گاهي بين مؤمن و کافر است گاهي بين مؤمنين است گاهي بين کفار است مسئله قيامت از مهمترين مسائلي است که آن روز محل تسائل بود. اگر ما خواستيم ببينيم که آن محور تسائل چيست بايد در اين مقطعي که سوره مبارکه «نبأ» نازل شده است به تاريخ آن عصر و مصر مراجعه بشود.
3 فراز در تفسیر قرآن
مستحضريد که بررسي قرآن و تفسير قرآن سه فراز دارد: يکي شأن نزول دارد، يکي جوّ نزول دارد و يکي فضاي نزول. شأن نزول مربوط به آيه است، جوّ نزول مربوط به سوره است فضاي نزول مربوط به کل قرآن است؛ مثلاً سوره مبارکه «بقره» که در مدينه نازل شد اينکه يک شبه يا يک روزه نازل نشد در طي اين مدتي که اين سوره نازل شد بايد بررسي بشود که رخدادهاي تلخ و شيرين مدينه چه بود؛ يا سوره «انبياء» و مانند آن که در مکه نازل شد يک روزه که نازل نشد بعضي از سور کوچک يک روزه نازل شد؛ اما بعضي از سورهها دو سال سه سال طول کشيد آن رخدادهاي تلخ و شيرين زمان نزول اين سوره دو سه ساله را ميگويند جو نزول. يک تعامل متقابلي است بين رخدادهاي آن مکه با سوري که نازل ميشود و اگر اين سوره بخواهد به خوبي روشن بشود آن مسئله جَو نزول الا و لابد بايد روشن بشود چون جو نزول سوره به مثابه شأن نزول آيه است؛ چه اينکه اگر کسي بخواهد کل فضاي قرآن مشخص بشود بايد فضاي جهان را بررسي کند.
دستورات ملی، منطقهای و بینالمللی قرآن
در ظرف اين 23 سال که اگر بخواهد ببيند پيام اين 23 سال چيست بايد ببيند در اين 23 سال در جهان گذشت؛ چون قرآن کريم در سه بخش سوره و آيه دارد يک بخش آن ملي و محلي است که با مسلمين و مؤمنين درباره احکام و حکَم شرعي کار دارد ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ حکم اين است اين است اين است. يک بخش از آن منطقهاي است، ملي و محلي نيست که با مسلمانها از يک سو، مسيحيها از سوي ديگر و کليميها از سوي ديگر و ... ؛ اينها که موحدند و از يک خانوادهاند قرآن با اينها کار دارد ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ﴾[5] اين است، به اينها چگونه جزيه بدهيد ﴿لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّی يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ﴾[6] که اين بخش، بخش منطقهاي است نه ملي و محلي. بخش سوم بخش جهاني و بينالمللي است کاري به حوزه اسلامي يا کاري به حوزه ايماني مخصوص ندارد با بشر کار دارد؛ نظير سوره مبارکه «مدّثر»، در آنجا کلمه بشر سه بار تکرار شد يک بار حرف آن شخصي بود وليد که از اتاق فکر درآمده که بررسي کنند که درباره قرآن کريم چه بي ادبي کنند گفتند فرشتهاي از آسمان نيامده، پيغمبري از زمين برنخاسته ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ﴾[7] يک آدم عادي ـ معاذالله ـ اين حرف را ميزند. در همان سوره مبارکه «مدّثر» بعد از بيان عظمت قرآن کريم دو بار کلمه بشر ذکر شده است که ﴿ذِكْري لِلْبَشَرِ﴾،[8] ﴿نَذيراً لِلْبَشَر﴾[9] يعني حقوق بشر است، اين مربوط به عرب و عجم نيست، مربوط به مسلمان و مسيحي و اينها نيست.
خاصیت فضای نزول
لذا در اين بخشها وقتي پيام قرآن روشن ميشود که فضا در طي اين 23 سال جهان چه حادثهاي اتفاق افتاده است، ما با اين فضاي نزول کار داريم، قرآن با اين فضاي نزول کار دارد، اين ايام که مربوط به خلاف و ولايت و امامت وجود مبارک حضرت است با اين فضاي نزول کار دارد. حالا ما که هميشه منتظريم و آمادهايم ـ إنشاءالله ـ موظفيم اما حالا حضرت ظهور کرد، حضرت ظهور که کرد هم بخش ملي و محلي را زنده ميکند هم بخش منطقهاي را زنده ميکند هم بخش بينالمللي را. حالا حوزههاي علميه که شاگردان مستقيم حضرتاند حضرت به اينها دستور ميدهد که شما به فلان کشور برويد فلان شهر برويد. اين ﴿مَا هِيَ إِلاّ ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾ را در آيات ديگر به اين صورت بيان فرمود که فرمود: ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾،[10] ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾ ﴿وَ كَفي بِاللَّهِ شَهيداً﴾.[11] اين ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ﴾ يعني همان بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است که «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه»؛[12].
بارها به عرض شما رسيد اين جمله خبريهاي است که به داعي انشاء، القا شده است اين «الْإِسْلَامُ يَعْلُو» خود اين بيانات و قرآن و آيات اينکه خودبه خود بالا نميآيد اين به دست شما بايد بالا بيايد. فرمود «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه» يعني «يجب عليکم» که حرف جهاني بزنيد؛ حالا کسي منتظر ظهور حضرت است حداکثر فکرش حرم تا جمکران باشد اينکه جهاني نيست اين ظهور حضرت نميخواهد اين حداکثر يک پيادهروي ثواببري ميخواهد. کسي که نميداند دکارت چه گفته هايدگر چه گفته، کانت چه گفته اين چگونه ميتواند شاگرد حضرت باشد؟ کجا ميخواهد برود؟ اين ميخواهد بين جمکران و حرم برود يا ميخواهد جهان را اصلاح کند؟ حرف حضرت را به جهان برساند يا نرساند؟ اين بدون اطلاع و آگاهي از جهان، بدون ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾، ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾،[13] ﴿وَ كَفي بِاللَّهِ شَهيداً﴾ در اين سه آيه، اينکه فرمود: «الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَي عَلَيْه» به دست چه کسي بايد احيا بشود؟ کسي نداند غرب چه خبر است کسي نداند آگاهي غرب چه خبر است مکتبهاي غرب چه خبر است اديان غرب چه خبر است، او چگونه ميتواند شاگرد حضرت باشد؟ اين فقط جمکراني فکر ميکند نه جهاني؛ اين بايد حواس ما جمع باشد.
بنابراين تا فضاي جهان و نزول روشن نشود کل قرآن روشن نميشود تا آن چند سال تاريخي روشن نشود جوّ نزول روشن نشود سوره مشخص نميشود چه اينکه تا شأن نزول مشخص نشود آيه مشخص نميشود. در آن چند سال، تسائل محوري مردم مکه مسئله معاد بود که انسان زنده ميشود يعني چه؟ خيال ميکنند پايان خط همين گور است خيال ميکنند مرگ پوسيدن است.
دین آمده مرگ را معنا کند
دين آمده مرگ را معنا کرده که مرگ از پوست به درآمدن است نه پوسيدن و قبر مَعبر است نه منتها، آخر خط نيست، مَعبر است از اينجا باز دوباره سر در ميآوريم و آنکه وارد قبر ميشود بدن است نه روح، روح که مردني نيست نميماند زنده است و همين روح که زنده است به آن سؤال ديگر هم پاسخ داده ميشود که قرآن کريم اصرار دارد که ما آبرويمان محفوظ باشد و اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ بيراهه رفت يا راه کسي را بست «مسلوب الحيثيه» ميشود.
حالا اگر زنده است که «مسلوب الحيثيه» ميشود اگر مُرد روحش زنده است باخبر است رسوا ميشود و رنج ميبرد؛ اين طور نيست کسي که مُرد، خيليها هستند که وضع ماليشان خوب است از راه حرام، بعد ميميرند دست کسي هم به آنها نميرسد خير، اولين رنجي که ميبرند خودشان زندهاند بيدارند آبرومند هستند، گذشته از اينکه تاريخ و قصص انبيا و قصص اوليا آبروبر است، خود آنها هم زندهاند کاملاً درک ميکنند، هيچ فرقي بين زنده و مرده نيست؛ ممکن نيست که کسي بيراهه برود و «مسلوب الحيثيه» نشود و زنده است.
بنابراين ما حالا نه وقت ميتوانيم تهيه کنيم، جز آرزو و اميد کاري از دست ما برنميآيد، فقط اين را آرزو داريم که حضرت ما را به عنوان شاگردي بپذيرد، کار را از ما نگيرد به ديگري ندهد؛ حالا اگر کار را از ما نگرفت به ديگري نداد و ما را به عنوان شاگردي قبول کرد و فرمود برو فلان شهر، فلان کشور پيام مرا برسان ﴿لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ﴾، ﴿وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ﴾ بايد مکتب آنها را بدانيم يا ندانيم؟ يک روحاني با عرضه بفهم فتح يک کشور را به عهده دارد.
همه ما شنيديم وقتي فتح مکه شد وجود مبارک پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين بيان را ذکر کرد پسرعمويش جعفر از مهاجرت از حبشه آمده به مدينه؛ او بيش از ده سال در حبشه بود، ميدانيد تمام مردم مدينه تحت فشار يهوديهاي کاخنشين بودند، پول دست آنها بود قدرت دست آنها بود جاسوسي دست آنها بود ستون پنجم دست آنها بود، چقدر رنج و غصه از همين يهوديهاي مقتدر سرمايهدار مدينه ميبردند؛ بعد از فتح خيبر خيلي راحت شدند. آن قدرت علوي(سلام الله عليه) هم بالاخره در را باز کرد.
کار طلبه عالم و به روز همانند فتح خیبر است
در روز فتح خيبر جعفر(سلام الله عليه) از حبشه آمده بود مدينه خدمت حضرت. چند سال در حبشه بود، وجود مبارک پيغمبر چه فرمود؟ فرمود امروز من دو تا جشن دارم، نميدانم به کدام يک از اين دو خوشحال بشوم، به قدوم جعفر يا به فتح خير؟[14] پسرعموي او از مسافرت آمده اين کار فتح مکه را ميکند؟ بفهم يعني بفهم! يک روحاني بفهم، مبلّغ، معلم، آگاه، بيش از ده سال در حبشه بماند فرهنگ حبشي و حبشه را عوض بکند، تحت تأثير قرار نگيرد تحت تأثير قرار بدهد، آثار اسلام را در آنجا روشن کند، ارزش اين به اندازه فتح خيبر است پس چرا ما نباشيم چرا ما نباشيم؟ جعفر که امام نبود، پسرعموي حضرت بود اين کار از ما برميآيد. چرا اگر ما را فرستادند بگويند برو لندن برو فلان جا، حرف روز را نزنيم؟ شما سؤال کنيد بيش از ده سال جعفر در آنجا بود چه کار ميکرد؟ زودتر از جاي ديگر، حبشه مسلمان شدند؛ از بس اين عميق حرف زد عالمانه حرف زد مبلّغانه حرف زد، فرهنگي فکر کرد.
پس ميشود آدم کاري بکند که پيغمبر اسلام بگويد ارزش ديدار او به اندازه فتح خيبر است اين کار است حالا آن مسئله بهشت و درجات بهشت سرجايش محفوظ است چرا ما اين نباشيم؟ اين را که نگفت مخصوص پسرعموي من است همه شما ميتوانيد اين کار را بکنيد اگر کسي از طرف رهبري و غير رهبري رفته لندن رفته آلمان کار همين بزرگوار يعني جعفر پسر ابيطالب اين طور کار انجام بدهد شهيد بهشتي هم آنجا بود ديگران هم بودند پس ميشود درس خوب بخواند حرف خوب بفهمد خوب مطالب عقلي و جهانبيني اسلام را بفهمد جهانبيني آنها را بشناسد زبان آنها را بداند به زبان آنها، آنها را روشن کند تا روشني چشم وجود مبارک وليّ عصر بشود همان حرفي که وجود مبارک پيغمبر فرمود حضرت هم همان حرف را ميزند دو تا حرف که ندارند.
شرط جهانی شدن دین
غرض اين است که اين جمله نوراني که فرمود دو تا جشن من دارم نميدانم به کدام يک از اينها خوشحالتر باشم براي يک آدم بفهم و يک روحاني بفهم است يک روحاني بروز است که بداند اگر رفته آلمان چه کند، اگر رفته فرانسه چه کند اگر رفته فلان کشور چه کند اين هم پس ميشود وگرنه ما اينجا تا جمکران فکر بکنيم دين جهاني بشود که نميشود. غرض اين است که قرآن در سه بخش حرف زد سوره آن در سه بخش است تفسير هم سه بخش است اگر بخواهيم خصوص يک آيه را بفهمد بايد درباره شأن نزول آن بجدّ تلاش کند اگر بخواهد کل اين سوره را بفهمد بايد جو نزول را که در اين مدت در مکه يا مدينه چه خبر بود اگر بخواهد کل قرآن را بفهمد بايد فضاي نزول که جهان چه حادثهاي را ديد چه حادثهاي را ميبيند آبستن چه حادثهاي است اين را کاملاً بفهمد.
آن روز سؤال محوري مسئله معاد بود گرچه هميشه مسئله معاد هست اما آنکه بعضي قبول داشتند بعضي نکول داشتند آن کساني که نکول داشتند بعضيها ميگفتند مستحيل است بعضيها ميگفتند مستبعد است آنهايي که قبول داشتند در حد ضروري بودند جسماني بود روحانی بود کيفيتش بود اين مورد تسائل است. بعد ذات اقدس الهي میفرمايد: ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ﴾.
مرگ پوسیدن نیست
اين کتاب العقد الفريد ابن اثير را که اينها سه تا برادر بودند و هر کدام يک کار علمي قابل توجهي کردند: يکي نهايه ابن اثير نوشت يکي تاريخ ابن اثير نوشت يکي العقد الفريد کتاب ادبي است که قصائص فراواني را جمع کرد ايشان نقل ميکند که لوح قبر بعضي از بزرگان اسلامي اين جمله بود ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيم ٭ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُون﴾[15] اين حرفها را در اول سنگ قبر مينوشتند، خبر مهمي است آنجا! اين دستور ديني که به ما دادند در اين تابلوها نوشته اين مدرسه است.
ما فاتحهاي ميخوانيم عرض ادبي ميکنيم وقتي وارد قبرستان شديم اين وظيفه ماست اما يک سؤال و جوابي و يک ديالوگي هم داريم در اين تابلو يک سؤال و جوابي است: «يَا أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[16] شما را به «لا اله الا الله» قسم بگوييد آنجا چه خبر است؟ پس معلوم ميشود که ميتوان با آنها رابطه برقرار کرد اگر ما با اموات رابطه برقرار نکنيم فقط يک فاتحه بخوانيم و برگرديم اينکه مدرسه نشد.
اينکه مرحوم آقاي قاضي(رضوان الله تعالي عليه) بارها و مدتها و ساعتها در وادي السلام ميرفت براي همين سؤال و جواب بود اين دستور ديني ما هست يا نيست؟ اين ـ معاذالله ـ لغو است يا ما ميتوانيم مدرسه داشته باشيم با اينها حرف بزنيم چيزي ياد بگيريم؟ شما را به «لا اله الا الله» قسم بگوييد آنجا چه خبر است؟ پس معلوم ميشود راه دارد «يَا أَهْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ بِحَقِّ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه» کسي که قبرستان ميرود فقط براي فاتحه خواندن اين خيلي با آنها فرقي ندارد کسي که مدرسه برود چيزي بالاخره ياد بگيرد پس ما اين طور ميتوانيم باشيم و در لوح قبر بسياري از بزرگان ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيم ٭ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُون﴾ اين اول قبر نوشته ميشد حالا القاب و اينها که مشکل را حل نميکند ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ﴾؟ ﴿قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيم ٭ أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُون﴾ که در بخشهاي ديگر است ﴿الَّذي هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ﴾، اختلاف هم قرآن کريم در سور ديگر نقل ميکند بعضي گفتند مستحيل است ﴿إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفي خَلْقٍ جَديدٍ﴾ بعضي ميگفتند مستبعد است ﴿ذلِكَ رَجْعٌ بَعيدٌ﴾ استبعاد کردند نه استحاله بعضي جسماني قبول کردند بعضي روحاني قبول کردند.
اصلاً مسئله معاد براي ما مطرح نيست درسش مطرح نيست بحثش مطرح نيست کيفيت مردن مطرح نيست ما فقط در حد عادي فکر ميکنيم اين طور نيست فرمود اين مسئله خيلي مهم است بعد براي اثبات مسئله فرمود عالم رياضي است عالم مثل حلقات رياضي دقيق و نظم است من اين را بيخود خلق کردم؟ که هر کسي بيايد بخورد و بميرد و هر کاري ميخواهد بکند بکند يا حساب و کتابي هست؟ فرمود اين آسمان منظم اين زمين منظم اين خواب منظم خواب چه عظمتي است؟ ﴿النَّوْمَ سُباتاً﴾ بعد فرمود اين خوابي که نعمت و برکت است بايد مواظب باشيد چشمتان را بگيرد نه چشم جانتان را اين بيان نوراني حضرت امير است در نهج «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْل»[17] اينجا سبات با سين سبت يعني تعطيلي، آرامش.
در اينجا فرمود اين خواب شما آرامش شماست يکي از بهترين نعمتهاي خدا همين خواب است که انسان خستگياش با اين خواب برطرف ميشود اين خواب برای چشم است نه برای عقل، برای بصر است نه برای بصيرت، اگر ـ خداي ناکرده ـ بصيرت ملتي به خواب برود نميشود با آنها زندگي کرد ولو رهبر علي بن ابيطالب هم باشد. مگر رهبر علي بن ابيطالب نبود؟! مگر شکستش مسلّم نبود؟! داشتن رهبر خوب يک طرف قضيه است «نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْل»؛ پناه ميبرم از اينکه عقل يک ملت بخوابد اينها را فرمود من منظم خلق کردم خيال کردند اين عالم منظم را خلق کرد که هر کسي بيايد هر کاري بکند و برود حسابي و نيست؟ ﴿إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً﴾ تمام اينها براهين است که حلقات رياضي بودن براي اين است که هيچ چيزي نيست مگر اينکه ﴿كُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ جاي خوشي بايد جاي خوشي، جاي ﴿وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾، ﴿بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّيِّئاتِ﴾.
مرحوم امين الاسلام نقل کرد وجود مبارک حضرت امير کسالتي پيدا کرد رفتند به حضورشان عرض کردند «کيف حالک»؟ فرمود: «عَلي شَرّ»[18] خواست اينها را بفهماند. عرض کردند شما هم ميگوييد شرّ؟ فرمود بله براي اينکه خدا در قرآن فرمود: ﴿وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً﴾ بيماري همين شرّ است؛ گرچه هر چه از آن دوست ميرسد نيکوست چون آزمايش است ميخواهد جواب بهتر بدهد ولي براي تفهيم اينها فرمود اين يک حلقه رياضي است عددها يکسان نيستند کم و زياد دارد، زوج و فرد دارد، شرّ و خير داريم حسنات و سيئات داريم عالم عالم امتحان است. الآن ما در کلاس امتحان سلامت نشستيم، تعبير لطيف قرآن را ببينيد چيست؟ ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن﴾، ﴿أَكْرَمَنِ﴾؛ ﴿وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَن﴾،[19] ﴿أَهَانَنِ﴾؛ يعني ما اگر اين را سالم بکنيم مريض نباشد ميگويد خدا مرا گرامي داشت، اگر بيمار بشود ميگويد خدا مرا تحقير کرد، در مسائل مالي اين طور است، سلامت بدن همين طور است؛ فرمود: ﴿كَلَّا﴾![20] الآن افرادي که سالماند مبتلا به سلامتاند آنها که در بيمارستاناند مبتلا به مرضاند مبتلا يعني ممتحَن در هر دو جا تعبير به ابتلا کرده است. ﴿فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَن﴾؛ يعني اگر ما او را مبتلا بکنيم به ثروت، مبتلا بکنيم به مال، مبتلا بکنيم به جواني، ميگويد من در گراميداشت خدا هستم؛ مبتلا بکنيم به بيماري مبتلا بکنيم به مرض مبتلا به فلان بکنيم ميگويد خدا مرا اهانت کرد؛ ﴿كَلَّا﴾ هر دو امتحان است.
بنابراين آنها که در بيمارستاناند مبتلا به بيمارياند، کساني هم که در منزل دارند استراحت ميکنند مبتلا به سلامتاند، هر دو آزمايش است؛ اين آزمايشها و اين تشکيلات متفرقه رياضيگونه براي حساب و کتاب است؛ لذا بعد از چند آيه ميفرمايد زمين را گهواره قرار داديم؛ البته به اين مطلب اشاره هم کرد کسي که زميني فکر ميکند به هر حال کودک است. فرمود اينها را ما انجام داديم ﴿إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كانَ ميقاتاً﴾ که به منزله جواب است؛ ﴿عَمَّ يَتَساءَلُونَ﴾؛ از خبر مهم سؤال ميکنند، بعضيها محال ميدانند بعضيها ضروري ميدانند بعضيها مستبعد ميدانند؛ ﴿الَّذي هُمْ فيهِ مُخْتَلِفُونَ﴾ اختلافاتشان هم به همين است، اختلافاتشان را هم قرآن کريم در موارد ديگر ذکر کرده است. ﴿كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ ٭ ثُمَّ كَلاَّ سَيَعْلَمُونَ﴾ تکرار است، يقيناً ميفهمند حالا زود يا دير، به خوبي ميفهمند که معاد براي چيست چون هر چيزي که کردند زنده است؛ نتيجه کار خودش را کسي ببيند معلوم ميشود که کارهاي او هدر نرفته. بعد ميفرمايد که زمين را ما گهوارهگونه قرار داديم هم مهد قرار داديم هم مِهاد قرار داديم هم به منزله گهواره است مادامي که زميني فکر ميکنيد گهوارهاي هستيد کودک هستيد براي آرامش شما خوب است و کوهها را «وَتَد»، «وَتَد»؛ يعني ميخ به منزله ميخ و ميخکوبکردن زمين قرار داديم که اين گسلهاي زمين را آرام کند انفجارهاي زمين را آرام کند، سختگيري زمين را آرام کند که نلرزد و زمينلرزه دائم نيايد. اين بيان نوراني حضرت امير که در خطبه اول نهج البلاغه هم هست که «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ»[21] که مفعول «وَتَد» است؛ «مَيدان» يعني اضطرات و نوسان. «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أَرْضِهِ»؛ يعني لرزش زمين را با اين سنگها ميخکوب کرده است. اين از همين تعبيرات قرآني که اوتاد گاهي دارد ﴿وَ الْجِبالَ أَرْساها﴾ دارد؛ اينجا تعبير اوتاد دارد يعني وتد و ميخ زمين.
﴿وَ خَلَقْناكُمْ أَزْواجاً﴾ شما که مثل فرشته نيستيد که قائم به شخص باشيد قائم به نوعيد، بعضي زناند بعضي مردند براي توليد اين طوري بايد باشد. ﴿وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً﴾؛ آرامش شما را ما در خواب قرار داديم. در بخشهاي ديگر فرمود اگر زمين طرزي بود که هميشه روز بود زندگي نميشد کرد. اين آقا ميخواهد کار کند آن آقا ميخوابد بخوابد همهاش شب بود زندگي نميشد کرد. فرمود اگر شب بود ﴿مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتيكُمْ بِضِياءٍ﴾؛[22] بعد اگر همهاش روز بود ﴿مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتيكُمْ بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فيهِ﴾[23] اين روز بودن و شب بودنِ رياضيگونه البته اين بخش خيلي رياضي بودنش واضح و شفاف است؛ اگر يک رياضيدان قوي و قَدَري باشد ميتواند بگويد که از پنج هزار سال قبل يا ده هزار سال قبل، تاکنون چند تا کسوف اتفاق افتاده چند تا خسوف اتفاق افتاده چند تا جزئي بود چند تا کلي بود منظم و اگر رياضيدان قوي هم باشد نسبت به آينده هم همين جور ميکند اين ميشود به معني رياضي.
«و الحمد لله رب العالمين»
1. سوره طور، آيات11 ـ13.
2]. الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج، ص206 ـ208.
3. سوره قمر، آيه49.
[4]. سوره اعراف، آيه168.
5]. سوره آل عمران، آيه64.
[6]. سوره توبه، آيه29.
[7]. سوره مدثر، آيه25.
[8]. سوره مدثر، آيه31.
[9]. سوره مدثر، آيه36.
. سوره توبه، آيه33.
[11]. سوره فتح، آيه28.
[12]. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص334.
[13]. سوره توبه، آيه32؛ سوره غافر، آيه14؛ سوره صف، آيه8.
1. الخصال، ج1، ص77.
[15] . سوره ص، آيات 67 و 68.
[16]. جامع الأخبار(للشعيري)، ص50؛ «عَنْ أَصْبَغَ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ كُنْتُ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامْ فَمَرَّ بِالْمَقَابِرِ فَقَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامْ السَّلَام ُ عَلَي أَهْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه...».
[17]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه224.
[18]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج7، ص74.
[19]. سوره فجر، آيات15 و 16.
[20]. سوره فجر، آيه17.
[21]. نهج البلاغة(للصبحي صالح)، خطبه1.
1. سوره قصص، آيه71.
[23]. سوره قصص، آيه72.
انتهای پیام