کد خبر: 4314539
تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۰
یادداشت

جستاری در ماهیت موسیقی عرفانی در ایران

یکی از خطاهای رایج در فضای موسیقی امروز، تبدیل سازهای خاص به نماد عرفان است. دف، تنبور، نی و سنتور، همگی سازهایی‌اند با پیشینه‌ای غنی در موسیقی آیینی و محلی ایران؛ اما حضور این سازها به‌تنهایی، به اثری هویت عرفانی نمی‌دهد.

جستاری در ماهیت موسیقی عرفانی در ایرانبه گزارش ایکنا، در روزگاری که موسیقی به سرعت در مسیر تجاری‌شدن پیش می‌رود و مرز میان اصالت و بازار در حال فروریختن است، نام «موسیقی عرفانی» بیش از پیش شنیده می‌شود. گروه‌های متعددی با این عنوان شکل گرفته‌اند؛ پوسترهای تبلیغاتی از کلماتی چون «سماع»، «راز»، «نیایش» و «عرفان» و بسیاری از آثار، تنها با چند ساز سنتی و اندکی سکوت میان نغمات، خود را در زمره‌ موسیقی عرفانی می‌دانند. اما پرسش اصلی این است که آیا عرفان را می‌توان تعمداً به موسیقی ایرانی افزود؟ آیا کافی است تنبوری به دست بگیریم، چند واژه‌ کهن از مولانا یا حافظ بخوانیم و دف را در ریتمی آرام بنوازیم تا موسیقی‌مان «عرفانی» شود؟ یا این واژه مفهومی عمیق‌تر دارد که از دل زیست، اندیشه و تجربه‌ هنرمند برمی‌خیزد؟

ریشه‌های تاریخی و مفهومی

برای درک درست موسیقی عرفانی، باید به ریشه‌ واژه‌ «عرفان» بازگردیم. عرفان در معنای اصیل خود، شناخت شهودی و بی‌واسطه‌ حقیقت هستی است. عارف، کسی است که به واسطه‌ دل و نه ذهن، با حقیقت ارتباط برقرار می‌کند. بنابراین، هر هنری که از چنین حالتی سرچشمه بگیرد، می‌تواند جلوه‌ای از عرفان در خود داشته باشد؛ اما این عرفان، در محتوا و نیت نهفته است، نه در شکل و ظاهر اثر.

در تاریخ موسیقی ایران، نمونه‌های فراوانی از این معنا دیده می‌شود. از نغمه‌های آیینی دوتار خراسان و دف کردستان گرفته تا آواهای مقامی تنبور لرستان، همگی در بطن خود حس رازآلودی از انسان و هستی دارند. با این حال، هیچ‌یک از این آثار به‌صورت مستقیم «عرفانی» نامیده نمی‌شدند؛ چرا که هنرمندانشان باور داشتند موسیقی، خود زبان روح است و نیازی به پسوند ندارد.

نمود درونی، نمود بیرونی

بسیاری از پژوهشگران معتقدند که موسیقی عرفانی بیش از آنکه در ساز و ساختار نمایان شود، در روح خالق اثر حضور دارد. چنان‌که در گفت‌وگوی مجید کیانی، پژوهشگر، نوازنده و مدرس سنتور، نیز آمده است: «موسیقی ردیف‌دستگاهی ایران ذاتاً دارای روحی متعالی و خداگونه است. وقتی درست نواخته شود، خودبه‌خود حالتی معنوی در مخاطب ایجاد می‌کند و نیازی به توصیف لفظی ندارد.» از دید او و بسیاری از صاحب‌نظران، تلاش برای ساخت «موسیقی عرفانی» به شکل برنامه‌ریزی‌شده، اشتباهی مفهومی است. همان‌طور که نمی‌توان از پیش تصمیم گرفت «اثر عاشقانه» خلق کرد، بدون آنکه عشق را تجربه کرده باشیم، نمی‌توان «موسیقی عرفانی» ساخت بی‌آنکه در مسیر سلوک درونی گام برداشت.

در حقیقت، عرفان در موسیقی، حالتی از بودن است نه ساختن. آهنگساز یا نوازنده‌ای که به آرامش، توازن درونی و نگاهی تأملی به جهان دست یافته، خواه‌ناخواه اثری پدید می‌آورد که نشانه‌های معنویت در آن جاری است؛ بی‌آنکه به عمد در پی برچسب عرفانی باشد.

سازها و سوءتفاهم بزرگ

یکی از خطاهای رایج در فضای موسیقی امروز، تبدیل سازهای خاص به نماد عرفان است. دف، تنبور، نی و سنتور، همگی سازهایی‌اند با پیشینه‌ای غنی در موسیقی آیینی و محلی ایران؛ اما حضور این سازها به‌تنهایی، به اثری هویت عرفانی نمی‌دهد. در واقع، دف می‌تواند در مجلس سماع چنان کوبنده و روحانی نواخته شود که شنونده را از خود بی‌خود کند، و همان ساز در اجرای دیگری به ابزاری پرصدا برای جلب توجه بدل شود. تفاوت، در نگاه و نیت نوازنده است، نه در صدای ساز.

بسیاری از گروه‌های جوانی که امروز با عنوان «موسیقی عرفانی» فعالیت می‌کنند، تنها به ظاهر این سازها تکیه دارند و تصور می‌کنند که با ترکیب چند قطعه فولکلور و شعرهای صوفیانه می‌توانند اثری معنوی بسازند. اما عرفان در هنر، از جنس تجربه‌ زیسته‌ درونی است؛ از جنس رنج، تردید، عشق و کشف و شهود! موسیقی بدون چنین عمقی، تنها تقلیدی ظاهری از معنویت است.

پیوند موسیقی و سلوک درونی

در مسیر شناخت موسیقی عرفانی، شاید مهم‌ترین پرسش این باشد که «چگونه می‌توان از طریق موسیقی به تجربه‌ای عرفانی نزدیک شد؟» پاسخ، در خودِ موسیقی نهفته است. وقتی هنرمند از خود فاصله می‌گیرد، وقتی نوا از اراده‌ شخصی رها می‌شود و به جریان طبیعی احساس و شهود بدل می‌شود، موسیقی رنگ عرفان می‌گیرد. چنین لحظه‌ای را می‌توان در آوازهای محمدرضا شجریان، نی‌نوازی حسن کسایی یا تنبور نوازی سیدخلیل عالی‌نژاد احساس کرد؛ لحظه‌ای که مرز میان نوازنده و نغمه از میان می‌رود و صدا، تنها وسیله‌ بیان روح می‌شود.

در سنت‌های صوفیانه، موسیقی ابزاری برای «سماع» است، نه سرگرمی. سماع یعنی شنیدن حقیقت از درون. دف در اینجا نه ساز، بلکه وسیله‌ای برای حضور در لحظه و از خودگذشتگی و از خود رها شدن است. از این منظر، موسیقی عرفانی نه سبک یا ژانری جدا، بلکه حالت و تجربه‌ای روحی است که در هر قالبی می‌تواند رخ دهد؛ از آواز دستگاهی تا موسیقی محلی، از نواهای بداهه تا حتی قطعات مدرن امروزی.

جستاری در ماهیت موسیقی عرفانی در ایران

نقد جریان «عرفانی‌سازی» در موسیقی امروز

واقعیت این است که در سال‌های اخیر، عنوان «موسیقی عرفانی» به شعار تبلیغاتی تبدیل شده است. گروه‌ها و خوانندگانی که با استفاده از چند ساز سنتی و اشعار عارفانه، اثری می‌سازند، اغلب بیشتر به دنبال جذب مخاطب و فروش‌اند تا بیان و انتقال معنویت. چنین آثاری به‌جای تأمل، احساساتی سطحی و لحظه‌ای ایجاد می‌کنند. عرفان در آن‌ها به دکور صحنه بدل شده، نه جوهر اثر. در مقابل، هنرمندانی هستند که بی‌هیاهو و بی‌عنوان، در سکوت و صداقت کار می‌کنند و در نتیجه، آثارشان ناخودآگاه حامل نوعی صفا و آرامش است. شاید بتوان گفت، عرفان در موسیقی آن‌گاه حضور می‌یابد که نیت غایب می‌شود؛ زمانی که هدف، نه نمایش معنویت، بلکه خودِ تجربه‌ زیستن در لحظه است.

موسیقی عرفانی و مخاطب امروز

شنونده‌ امروز نیز در این میان نقشی اساسی دارد. او باید بداند که موسیقی عرفانی قرار نیست «هیجان‌انگیز» یا «پرزرق‌وبرق» باشد. این نوع موسیقی، دعوتی است به درون‌نگری، سکوت و تأمل. مخاطبی که با ذهن شلوغ و انتظار سرگرمی به سراغ این گونه موسیقی می‌آید، شاید آن را خسته‌کننده بیابد. اما برای کسی که در جست‌وجوی لحظه‌ای آرامش، یا پلی میان خود و جهان درون است، این موسیقی می‌تواند تجربه‌ای عمیق و دگرگون‌کننده باشد.

 

اگر بخواهیم موسیقی عرفانی را از شعار به حقیقت بازگردانیم، باید از آموزش و تربیت آغاز کنیم. هنرمند باید پیش از هر چیز، با ریشه‌های فرهنگی و فلسفی موسیقی ایرانی آشنا شود. درک دستگاه‌ها، بداهه‌نوازی، شعر کلاسیک و فلسفه‌ شرق، زمینه‌هایی هستند که بدون آن‌ها، هیچ معنویتی در اثر شکل نمی‌گیرد. در عین حال، لازم است فضای فرهنگی کشور از عرفان سطحی و نمادگرایی ظاهری فاصله بگیرد و به هنرمندانی میدان دهد که با صداقت، تفکر و تجربه‌ زیسته کار می‌کنند.

 

موسیقی عرفانی، نه سبکی از موسیقی است و نه مجموعه‌ای از قواعد و سازها. این موسیقی، حالتی از بودن انسان در جهان است؛ حالتی که در آن نغمه، آیینه‌ روح می‌شود. اگر هنرمند در مسیر شناخت خود و هستی حرکت کند، هر نغمه‌ای که بنوازد، عرفانی خواهد بود؛ حتی اگر با گیتار یا پیانو باشد. و اگر این شناخت غایب باشد، هیچ دف و نِی و مولانایی نمی‌تواند اثر را از سطح به عمق برساند. به قول مجید کیانی، «وقتی موسیقی ایرانی با صداقت و درک اجرا شود، خودبه‌خود روح خداوند در آن جاری است.» در نهایت، شاید بتوان گفت موسیقی عرفانی را نمی‌سازند؛ آن را می‌زیند. زیرا عرفان در نغمه نیست، در هنر هنرمندی‌ست که خود را در نغمه گم کرده باشد.

علیرضا سپهوند،‌کارشناس موسیقی

انتهای پیام
نویسنده:
علیرضا سپهوند
captcha