کد خبر: 4300643
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۱
محمدرضا سنگری در گفت‌وگو با ایکنا:

اربعین یعنی آنهایی که سَر بردند، به سَر نبردند + صوت

نویسنده کتاب «چهل روز عاشقانه» با تأکید بر آنکه اگر کسی لحظه ورود کاروان اسرا به کربلا را ببیند، درمی‌یابد این دشمن است که اکنون اسیر آنهاست و سَربُرندگان و سَربَرندگان، اکنون سرافکندگان هستند، تصریح کرد: اربعین یعنی آنهایی که سَر بردند، به سَر نبردند و به پیروزی و موفقیت نرسیدند.

اینجا، در میانه بیابان سوزان تاریخ، جایی که شن‌ها فریاد می‌کشند و خورشید بر فراز سرزمینی کهن می‌سوزد، «کربلا» برمی‌خیزد! نه فقط یک مکان که «امانی عظیم»، «حماسه‌ای جاودان» و «عشقی آسمانی» که در دل خاک جاری شد.

حال از میان این آتشفشانِ ایمان و ایثار، کتابی سر برمی‌آورد که نه گزارش جنگ است، نه فقط روایت تاریخ؛ بلکه «پروانه‌ای است که به گرد شمع وجود حسین(ع) عاشقانه می‌گردد»؛ کتاب «چهل روز عاشقانه» اثر استاد محمدرضا سنگری.

بشنو! این صدای پای کاروانی نیست که به سوی مرگ می‌رود؛ «این طبل عشق است که در فضای تاریخ می‌کوبد!» سنگری، چکاد ادب و عرفان معاصر، در این اثر بی‌همتا، زره حماسه را نه با فلز، که با «ابریشم عشق» می‌بافد. او به سراغ چهل روزِ پس از شهادتِ آفتابِ کربلا می‌رود؛ روزهایی که زمین از فراق یار می‌نالد، آسمان اشک می‌ریزد و اسیران داغ‌دیده، بارِ سنگینِ «رسالتِ عشق» را بر دوش می‌کشند. در این چهل روز، «اشک»، زبانِ گویای دل‌هاست و «صبر»، شمشیرِ برنده‌ ایمان!

استاد سنگری، همچون نقاشی چیره‌دست، با قلمی آغشته به لاله‌های خونینِ کربلا و نمِ شرجی گونه‌های مقدسِ حضرت زینب(س)، صحنه‌ها را نه با خشونتِ جنگ، که با ظرافتِ عاشقانه‌ای بی‌بدیل ترسیم می‌کند.

او از عشقِ بی‌پایانِ حضرت زینب(س) به برادر می‌گوید که کوه‌ها را متزلزل می‌کند. از عشقِ مادرانه حضرت رباب(س) که دلِ سنگِ دشمن را هم می‌شکافد. از عشقِ کودکانه حضرت رقیه(س) که تاریخ را به گریه می‌آورد و از عشقِ استوارِ امام سجاد(ع) که ستون خیمه‌ رسالت است.

کتاب «چهل روز عاشقانه»، حماسه‌ای است که با واژه‌های عشق نوشته شده! حماسه‌ای که در آن، «اشک، شمشیر می‌زند» و «سکوت، فریاد می‌کشد».

محمدرضا سنگری، عمقِ فاجعه را با ژرف‌نگریِ عارفانه و شورِ شاعرانه‌ای کاوِش می‌کند که دل را می‌لرزاند و روح را به پرواز درمی‌آورد. او نشان می‌دهد که چگونه در زیر تیغِ بیداد و زنجیرِ اسارت، گُل‌های پاکِ ولایت، عطرِ جاودانگی‌شان را در تاریخ می‌پراکندند و چگونه چهل روزِ رنج، تبدیل به «چهل فصلِ درخشانِ عشق و ایمان» شد.

«چهل روز عاشقانه» فقط کتاب نیست؛ سفرنامه دل است. سفر به اعماقِ عشقی آسمانی که بر بلندای حماسه‌ای زمینی قد برافراشت. استاد سنگری، ما را نه به تماشای صحنه‌های خشونت، که به مهمانیِ اشک‌های مقدس و پاسداشتِ عشق‌های بی‌شائبه دعوت می‌کند. او ثابت می‌کند که کربلا، «اوجِ تراژدیِ عاشقانه تاریخ» است؛ جایی که خون با عشق درآمیخت و اسارت، سکوی پروازِ پیامِ آزادگی شد.

ارسالی روز سه شنبه//// عصاره «اربعین» یعنی آنهایی که سَر بردند، به سَر نبردند! +صوت

در این کتاب، «حماسه»، جامه عشق می‌پوشد و «عشق»، در هیبتِ حماسه ظاهر می‌شود. اینجا، درسِ زیستن و مردن، نه در کلام که در نغمه عاشقانه دل‌های سوخته‌ای است که نورِ حسین(ع) را تا ابد در سینه‌هایشان جاودانه ساختند.

نویسنده با برگرفتن شعله‌هایی از نور و حقیقت این واقعه، گذری بر سرتاسر آن تا اربعین دارد و بیش از آن تأکیدش بر خوانش این معرفت در تمام طول روز سال و ماه بعد از اربعین استوار است. کتابی که با نثری زیبا و روان، خوانندگان خود را بر کرامت بی‌دریغ انسانی حسین(علیه‌السلام)، یارانش و آن بانوی بزرگوار بیان -حضرت زینب(س)- در ریگزارهای غم و خارستان‌های تازی می‌نشاند. کتاب «چهل روز عاشقانه» نوشته محمدرضا سنگری در سال ۱۴۰۲ منتشر شد. کتابی که روای عاشقِ حماسه‌ای است که نامش حضرت عشق، امام حسین(ع) است!

به پاس روایت راقم سطور کتاب «چهل روز عاشقانه» که این اثر برای تأمل، تفکر و تعمق بعد از چهل روز دلدادگی به سید و سالار شهیدان است در پسِ پشت اربعین حضرت ثارالله(ع) به گفت‌وگو با استاد محمدرضا سنگری نشستیم و حاصل این گفت‌وگو که بیش از روایتی رسانه‌ای؛ شوری عاشقانه است در ادامه خوش‌نشین کام و جان مخاطبان ایکنا است. گوارای وجودتان.

کد

ایکنا- از زاویه دید شما در روایت تاریخ عاشورا چگونه می‌توان چشم‌اندازهایی «نو» و در عین ‌حال «اصیل» نسبت ‌به واقعه‌ای که در سال 61 هجری به وقوع پیوسته را امروز به مخاطبان ارائه داد؟ آنچنان ‌که کتاب شما «چهل روز عاشقانه» در سال 1402 منتشر شده اما بسیار بدیع، نو و اصیل رُخ می‌نماید! آیا می‌توان مدعی بود و ادعا کرد که این همان تأکید بر روایت و ارائه چشم‌اندازی نو و اصیل نسبت ‌به واقعه‌ای است که 14 قرن پیش به وقوع پیوست است؟

می‌دانیم که عاشورا وراثت همه انبیاست. در زیارت اربعین هم می‌خوانیم: «أعطِیتُهُ مواریث الأنبیاء» (به او میراث‌های پیامبران را عطا کردی)؛ یعنی امام حسین(ع) کار 124هزار پیامبر را به اتمام رساند.

به دیگر زبان، قله‌نشین تلاش همه انبیای الهی(ع)؛ حضرت اباعبدالله(ع) است و خودش در کربلا فرمود: «لَکُمْ فِیَّ أُسْوَهٌ»؛ یعنی اگر قرار باشد شما اسوه برگزینید، الگویی برای زیستن زیبا و حیاتی جاودانه، کربلای من می‌تواند کشتی نجات شما و چراغ راه هدایت شما باشد.

در درنگ‌های گوناگونی که سال‌های سال در حوزه عاشورای حضرت اباعبدالله(ع) با این مؤلفه مهم داشتم، به این نتیجه رسیدم که اگر کربلا و عاشورا قله تکاپو و مجاهدت همه انبیا باشد، بی‌تردید و به تحقیق قله عاشورا، اربعین است.

از همین روی است که به جِد تأکید دارم؛ باید اربعین را بهتر و دقیق‌تر بشناسیم؛ نه آنکه تنها آن را در هیئت مناسک اربعین قدر بدانیم. بلکه ببینیم که اربعین چه پیام‌های روشنی برای همه دارد؛ کجای آن راه و رَهِ زیستن را به ما نشان می‌دهد.

ارسالی روز سه شنبه//// عصاره «اربعین» یعنی آنهایی که سَر بردند، به سَر نبردند! +صوت

این مهم را در زیارت اربعین به روشنی می‌توانیم بیابیم. در بیان روایی خود داریم که نشانه‌های مؤمن پنج چیز است و یکی از این نشانه‌های پنج‌گانه، زیارت اربعین است. زیارت اربعین به گمان من زیباترین زیارتی است که در مجموعه زیارت‌ها درباره حضرت اباعبدالله(ع) در اختیار داریم.

زیارت اربعین؛ فلسفه عاشورا را برای ما روشن می‌کند که در آنجا می‌خوانیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَهِ وَ حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ»؛ به این معنا که حضرت حسین(ع) خون قلبش را تقدیم کرد تا دو چیز را بشکند؛ نخست جهل را بشکند و دو دیگر، گیجی و سردرگمی را. «حَیْرَهِ الضَّلَالَهِ!» اینکه عاشورای حضرت ثارالله(ع)؛ پایان‌بخش جهالت، حیرت و سردرگمی است.

این مؤلفه مهم را به دقت و تحقیق می‌توانیم در خود حادثه اربعین به تحلیل بنشینیم. یعنی نخست در دو کاروانی که وارد زمین کربلا می‌شوند و پیام‌هایی که برای ما دارند بنگریم و سپس؛ ضلع سوم که همین زیارت اربعین است را به آنها اضافه کنیم.

کد

ایکنا- نکته‌ای که اشاره کردید بسیار جالب بود. لطفا در پاسخ به این پرسش معطوف به اثر خودتان، «چهل روز عاشقانه» پاسخ دهید. در مورد واقعه کربلا نه‌ تنها نقطه عطفی چون شهادت امام حسین(ع) یا شهادت حضرت عباس(ع) و یا دیگر اتفاقاتی که برجسته است؛ بلکه به زعم شما و به روایت این کتاب که از زاویه دید محمدرضا سنگری بیان‌ شده است؛ «اربعین قله واقعه حماسه حسینی» است! این را چگونه توضیح می‌دهید؟

در مواجهه با رویدادی که اتفاق می‌افتد، اگر آن رویداد را امتداد ندهیم، به دیگر معنا آنکه اگر در میانه راه بمانیم؛ بزرگترین ضربه و آفت را به خود آن رویداد بزرگ وارد کرده‌ایم.

اربعین یک قصه تمام است. در همین کتاب اشاره دارم که «اربعین، پایان جاده اسارت است و ابتدای اسارت، ستم است. یعنی اینجاست که دیگر ستم به بند کشیده می‌شود. اگر کسی لحظه ورود کاروان اسرا به کربلا را ببیند، درمی‌یابد این دشمن است که اکنون اسیر آنهاست! سَربُرندگان و سَربَرندگان، اکنون سرافکندگان هستند. لگام شتر امام سجاد(ع) و اسب حضرت زینب(س) که وارد زمین کربلا می‌شوند را سران بنی‌امیه در دست دارند. «نُعمان بن بشیر» که روزی حاکم کوفه بود، اکنون زمام این شتر را به دست گرفته و وارد زمین کربلا می‌شود.» به زبان ساده‌تر آنکه یعنی آنها که سَر بردند، به سَر نبردند؛ به پیروزی و موفقیت نرسیدند.

در این اثر گفته‌ام که اربعین، از یک سو؛ روز شکست حیرت، بهت و ضلالت؛ از سوی دیگر روز طلوع رَه‌یافتگی، صراحت و رشادت است. روز معراج است؛ معراجِ نام و یاد و یادگار حسین(ع). روز اربعین، روز نیست؛ فشرده همه روزهای خداست؛ مثل عاشورا که روح و جان زمان است.

اربعین یعنی بلافاصله‌گی با حضرت حسین(ع)؛ مثل بلافاصله‌گی گونه‌هایی که در این روز پس از فراقی چهل‌ روزه بر خاک نهاده شدند و اندوه جدایی را بر حاشیه مزار قطره قطره افشاندند.

اربعین یعنی از حضرت عشق، امام حسین(ع) آغاز می‌کنیم و به نامِ امام حسین(ع) پایان می‌دهیم. این نام، قیام و مرام، بدایت و نهایت ماست. شاید همین چند سطری که من از این کتاب خواندم، به اندازه کافی گویا باشد که جایگاه رفیع اربعین کجاست.

کد

ایکنا - یکی دیگر از مؤلفه‌های برجسته کتاب «چهل روز عاشقانه» وجه عاطفی و عاشقانه‌ای است که از بُعد معنوی به این اثر بخشیدید. روایتی که چنین قلمی را در عرصه نگاشتن از حماسه، نهضت و مکتب سرخ و سبز حسینی بسیار کم داریم و جالب آنکه قلم شما عمیق، عجیب، شریف و حریف، به حوزه شعر نیز در این اثر شانه می‌زند. درمورد بُعد روایت عاشقانه‌ این اثر توضیح می‌دهید؟

اگر عشق به معنای آن است که عاشق با معشوقی یگانه می‌شود و در هر لحظه‌ای و در هر فرصتی با او همراه است؛ آنگونه که «باباطاهر» سروده:

چو شُو گیرم خیالش را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آیو

یعنی عاشق و معشوق یگانه می‌شوند. به زبان ساده آنکه «تمام همه چیز حضرت حسین(ع) است! یاد امام حسین(ع)، نام حسین(ع)، دفاع از آرمان حسین(ع)، رویارویی با دشمنان حسین(ع)، شکست دشمن و پایان دادن به شادی آنها و نشان دادن چهره واقعی حق که خود حضرت اباعبدالله(ع) است.

این شکل، شیوه و نمطِ نوعی یگانگی میان عاشق و معشوق است. هر جا از امام حسین(ع) سخن گفته می‌شود، عاشقانه سخن گفته می‌شود. دریغا این راه را کمتر بررسی کردیم. کدام راه؟ اینکه وقتی کاروان در اسارت به سمت کوفه و شام برمی‌گردد، در این راه چه اتفاقاتی می‌افتد و آنها امام حسین(ع) را چگونه به ما معرفی می‌کنند؟ ما همیشه همه قصه را در گودال(عاشورا) تمام می‌کنیم! در حالی که گودال پایان نیست؛ آغاز راه حضرت حسین(ع) است. باید بعد از این ببینیم که چه تصویری از امام حسین(ع) و چه تفسیری از کربلای اباعبدالله(ع) داده می‌شود.

ارسالی روز سه شنبه//// عصاره «اربعین» یعنی آنهایی که سَر بردند، به سَر نبردند! +صوت

با قدرت می‌گویم و این عینِ واقع و حقیقت است که هرچه تصویر و تفسیر پس از این است، عاشقانه است. در واقع پژواک آن صداست. آیا از این صدا می‌توان اصیل‌تر و مهم‌تر پیداکرد؟

اگر اسارت نبود، شهادت حضرت ثارالله(ع)، هرگز به فرداها نمی‌رسید؛ یعنی به قول همان دوست عزیزمان:

سر نی در نینوا می‌ماند! اگر زینب(س) نبود

کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب(س) نبود...

پس بار دیگر تکرار می‌کنم در روایت از حضرت اباعبدالله(ع)، تبیین «نهضت سرخ حسینی» و «مکتب سرخ عاشورا»؛ پژواک صدا از خود صدا مهم‌تر است. امتداد راه از خود راه مهم‌تر است. آنانی بزرگند که در آغاز حرکت، خود را در مقصد نمی‌بینند و همیشه به خود می‌گویند که: «باید چشمت را به دورترها پرتاب کنی.»

آنچنان که گفته و سروده‌اند:

راهرو چون سیل، می‌باید که بر دریا زند

 پیش پای خویش، دیدن راه ما را  دور کرد

آن‌ها که نگاه را به دوردست‌ها پرتاب می‌کنند - مثل حضرت زینب(س)، مثل امام سجاد(ع)، مثل این کاروان چهل‌ نفری که وارد زمین کربلا می‌شوند - اینان عاشقان واقعی هستند. عاشق در بدایت راه، خود را تمام ‌شده نمی‌بیند. او همه لحظه‌های خود را با معشوق خود پُر می‌کند.

کد

ایکنا - اگر از کلام شما درست دریافته باشم شما در کتاب «چهل روز عاشقانه» به قطع و یقین خوانش خود را از این بخش از تاریخ در کنار التزام به آن با نگاهی متفاوت و قلمی مشرف بر بُعد نگاه عاطفی ارائه کرده‌اید. این خوانش صحیح است؟

قلمِ من در راه اباعبدالله(ع) وجه ذوقی محض ندارد؛ هم روایت تاریخ است و بیش از روایت تاریخ؛ تحلیل، تبیین و بررسی زیارت اربعین در هیئتی ادیبانه است.

ایکنا - پس یعنی آن بخش نگاه شما بر حوزه پژوهش که می‌دانم بسیار هم برای شما مهم است و دهه‌ها بر روی آن وقت گذاشته‌اید در این اثر نسبت ‌به دیگر آثارتان چندان بُعد پُررنگی ندارد؟ ما (مخاطب) از یک‌سو در کتاب «چهل روز عاشقانه» هم نگاه تاریخی متقن و هم تحلیل پژوهشگری به‌نام محمدرضا سنگری را به شکل توأمان داریم؟

در پاسخ به این پرسش باید کمی به تحلیلِ روایتِ کتاب «چهل روز عاشقانه» بپردازم.

این اثر سه ضلع دارد. یک ضلع آن تاریخ است. من تاریخ را تام و تمام پیش روی خود داشتم؛ منابع را هم در خود کتاب ذکر کرده‌ام. یعنی اتکای قلمِ من در این اثر بر منابع اصیل است.

ضلع دوم این مسئله، به خوانشِ من بازمی‌گردد. یعنی اینکه با منظری ادبی سعی کردم به این قصه و ماجرا بپردازم، بی‌آنکه خدشه‌ای به خود روایت تاریخی وارد کنم. اما همان‌طور که گفتم، ضلع سوم این مسئله - که توصیه من به همه خوانندگان این کتاب آن است که بار دیگر با دقت بیشتر زیارت اربعین را با درنگ و تامل کافی بخوانند – آن است که در مواجهه با متن این زیارت به وضوح و شفافیت درمی‌یابیم که در بطن و متن آن هیچ نکته‌ای وا نهاده نشده است. حجت همه چیز برای ما در این زیارت تمام شده است.

وقتی در این زیارت می‌خوانیم که: « فَأَعْذَرَ فِی الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ» (امام حسین(ع) راه چانه‌ها و بهانه‌ها را به روی انسان بست) یعنی تمام! چه عوامل بازدارنده‌ای انسان را از بودن در جبهه حق باز می‌دارد؟ در همین زیارت اربعین است که می‌گوید: سعی کنید خودتان را ارزان نفروشید! آنهایی که مقابل حضرت حسین(ع) قرار گرفتند، ارزان‌فروشی کردند و قیمت انسان را ندانستند. این به غایتِ معنا، تحلیلی زیبا و نیکو است.

پس بنابراین کتاب «چهل روز عاشقانه» سه ضلع دارد؛ زیارت، تاریخ و خوانشی که منِ نویسنده از این حادثه دارد.

کد

ایکنا - نظرتان در مورد آثار «ادبیات عاشورایی» که این روزها در قامت گفتمان و ساحت کلان «ادبیات دینی» کشورمان تولید می‌شود را جویا می‌شوم. محمدرضا سنگری، ادبیات عاشورایی ما را چگونه می‌بیند؟ به ‌نظر شما نویسندگان، پژوهشگران و راقمان این گونه ادبی، در سطح روایت با همان نگاه حسی حماسی و عاطفی متوقف مانده‌اند؟ توانسته‌اند به درونِ آن دلالت‌های ثانویه حسب تأکید و روایت شما نفوذ کنند؟ یا هنوز اسیر آن مناسکی هستند که ما را به آن بُعد احساسی و معرفتی در لایه بیرونی رسانده است؟ ساده و صریح می‌پرسم؛ شما وضعیت ادبیات عاشورایی ما را چگونه تفسیر می‌کنید؟

پرسش بسیار مهم و عظیمی است. در مسیر پیمودن و نوشتن از ادبیات دینی و به ویژه در ادبیات عاشورایی دچار جزر و مد بودیم. همیشه گفته‌ام که عاشورا چهار ضلع دارد - البته شاید دقیق‌تر بگویم پنج منظر- که می‌توانیم از این مناظر دید خود را به سوی عاشورا متمرکز کنیم.

یک منظر که منظری غالب است و رویکرد اغلب جامعه ما را تشکیل می‌دهد وجه تراژیک عاشوراست که آن را «کربلای عاطفی» می‌نامم؛ یعنی نگاهی که اغلب سعی می‌کند اشک‌برانگیز باشد. این نگاه بسیار قالبی است. فضاهای نوحه‌های ما، حتی بخش قابل توجهی از سروده‌های ما به این سمت است. به شکل معمول شاعران ما وقتی در محافل قرار می‌گیرند، فضا و اتمسفر محافل، آنها را به این سمت بیشتر می‌کشاند؛ این یک نوع نگاه است.

دومین نوع نگاهی که به کربلا می‌توان داشت، وجه «حماسی» کربلاست که باید گفت در وجه حماسی کربلا کمتر کار کرده‌ایم! ما می‌توانستیم منظومه‌های بسیار بزرگی در باب عاشورا و کربلا داشته باشیم. به گمان من منظومه «ظهر دهم» دوست عزیزمان زنده‌یاد دکتر قیصر امین‌پور؛ کتابی با نگاه حماسی به کربلاست که در نوع بافت و ساختار خود (مربوط به شعر نوجوان و جوان) به خوبی مطرح شده است. نمونه‌های این نوع نگاه را کم داریم؛ چراکه کمتر به این نگاه پرداخته شده است.

وجه سومی که در نگاه به کربلا وجود دارد؛ وجه «عارفانه» است. خوشبختانه در این زمینه آثار شاخصی داریم. شاخص‌ترین آنها کتاب‌های «گنجینه‌ الاسرار» عمان سامانی، «روضه‌الاسرار»؛ «زبده‌الاسرار» و «آتشکده» نَیِرِ تبریزی است. این چهار اثر، درخشان‌ترین نمونه‌ها در حوزه نگاه عارفانه به کربلای حضرت اباعبدالله(ع) هستند. باید بگویم که این وجهِ عارفانه در عصر، زمانه و روزگار ما پابه‌پای وجه تراژیک یا سوگِ کربلا خود را نشان داده است.

ارسالی روز سه شنبه//// عصاره «اربعین» یعنی آنهایی که سَر بردند، به سَر نبردند! +صوت

اما بُعد چهارمی که از کربلا وجود دارد؛ بُعد «پیام، درس‌ها و عبرت‌ها» است. این بُعد در هیچ روزگاری به اندازه روزگار ما مورد توجه شاعران نبوده است! که البته دچار افت و خیزهایی نیز بوده است.

در این میان می‌توان به اثر ارزشمند استاد علی معلم اشاره کرد:

روزی که در جام شفق مُل کرد خورشید

بَر خشک چوب نیزه‌ها گل کرد خورشید

در برگریز باغ زهرا برگ کردیم

زنجیر خائیدیم و صبر مرگ کردیم

این بُعد عبرت کربلاست.

نگاه پنجمی نیز وجود دارد که می‌توان گفت تلفیقی از همه این چهار مؤلفه است. عصر ما؛ یعنی شعر عصر انقلاب اسلامی، تلفیق این چهار دیدگاه با یکدیگر است. البته گفتم همواره دچار فراز و نشیب‌ها و جزر و مدها بوده، ولی در بسیاری از موارد این کشتی بر ساحل امن و آرامش و اغلب بر مدار سوگ پهلو گرفته است.

گفت‌وگو از امین خرمی

انتهای پیام
captcha