عباس خامهیار، فعال فرهنگی عرصه بینالملل و رایزن فرهنگی سابق ایران در لبنان یادداشتی را به انضمام عکسهایی اختصاصی با عنوان «استاد فرشچیان؛ نگهبان هنر و میهن» در اختیار ایکنا قرار داده است که در ادامه میخوانیم:
در سپیدهدم دیروز که آسمان فرهنگ و هنر ایران، ستارهای از دست داد، قلب من نیز پارهای از خویش را گم کرد. استاد محمود فرشچیان، نه تنها هنرمندی بیبدیل، که نغمهای جاودان در ارکستر روح و ایمان این ملت و اين مرز و بوم بود؛ نغمهای که از دو سوی زندگیام با من پیوند داشت: از روزهایی که در بنیاد شهید و امور ایثارگران با دوستانمان همقدم شدیم برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، تا سالهای مأموریت فرهنگىام در آن سوی مرزها، که نامش در حلقههای نخبگان و محافل مردمى، روشنفکری و نخبگى منطقه، همچون نگینی بر انگشتری افتخار ایران میدرخشید.
بیشتر بخوانیم
در میان شیعیان جهان، محبوبیتی اما ويژه داشت که تنها بزرگان تاریخ نصیبشان میشود. خانهها، حسینیهها و دلها، همه پر از یاد و نام او بود. در میانه این همه، «عصر عاشورا» همچون پرچمی برافراشته بود؛ نه تنها تصویری از یک واقعه تاریخی، که پلی میان فرهنگ ایران و تشیع با فلسفه خونین کربلا. آن تابلو، فریادی خاموش بود که از اعماق ایمان برخاست، روایتی که با قلم، اما به زبان اشک و عشق نوشته شد.
استاد خود گفته بود آن روز، در خلوت خانه، دستش بیآنکه اراده کند، قلم را به حرکت درآورد. آنچه بر بوم نشست، بیهیچ تغییر، همان شد که امروز نیز پیش چشم ماست؛ تصویری که مرکز آن، خالی از حضور امام حسین(ع) است، تا سوگ، سنگینتر و غیبت، سوزناکتر شود.
هنر او نه در قاب دیوار که در دلها جا گرفت. ضریح امام حسین(ع) را به طلا و نگار آراست و دل شیعیان را به وجد آورد.
در میان برجستهترین جراحان قلب آمریکا، زمانی که نفس زندگیاش به تنگ آمد و دلش دردمند از نیاز به تیغ جراحی بود، بیدرنگ به حضرت رضا(ع)، آن امام مهربانیها، در مشهد مقدس پناه برد. به مدد عنایت و کرامت آن امام رئوف، معجزهای رخ داد و بدون هیچ جراحی، دلش به سلامت رسید. تابلوی ماندگار «ضامن آهو» و طراحی و ساخت ضریح مطهر امام رضا(ع)، آینهای تابناک از ثمرات عمر پر برکت و آکنده از عشق و معرفت اوست؛ مکاشفات روحانی و خوابهای پی در پیاش از حضرت رضا(ع)، شاهدی بر دلبستگی عمیقاش به آن امام مهربان بود.
بارها در پی آن بودم که در کشوری از حوزه خلیج فارس كه محل مأموريتم بود، برایش بزرگداشتی بینالمللی برپا کنم؛ میزبان، این افتخار را سخت مغتنم میشمرد، اما تواضع استاد اجازه نداد. هنوز چهره مرزبانان لبنانی را به یاد دارم که در گذر از مرز سوریه، با شوقی کودکانه، خواستار پوستر یا نسخهای از آثارش بودند.
استاد تنها نقاشی زبردست بر بوم نبود؛ او بوم جانها را نیز نقاشی میکرد. در روزگار فشار و غربت، بیهیچ لغزشی، بر عشقش به «ایران» پای فشرد. پیوندش با جانبازان و ایثارگران، صحنههایی آفرید که دیدنش بغض را در گلوی هر بیننده مینشاند؛ مانند آن روز که در جمع جانبازان نابینا در خرداد ۱۳۹۰، سخن را به اشک سپرد و در رونمایی از «جانباز دو چشم نابینا» گفت: «من دست شما را میبوسم؛ استقلال این سرزمین، مرهون شماست.»
آن تابلو، تصویری از جوانی بود که دو چشم خویش را به راه خدا داده، اما سیمایش از نور الهی لبریز بود. استاد میگفت: «این نور، همان نور خداست که از عمق جان جانبازان میتابد و جهان را روشن میکند.»
من هرگز بهمن ١٣٨٣ را هم فراموش نمیکنم، که نخستین کنگره ملی تجلیل از ایثارگران را برپا کردیم. استاد به دلیل حضور در آمریکا نیامد، اما تصویر زندهاش بر پرده، همه سالن را گرم کرد؛ گویی خود، از هزاران کیلومتر آن سوتر، روحش را به جمع آورده بود.
امروز که او در میان ما نیست، تنها آثارش مانده است و یادش، که همچون شمعی، راه فرهنگ و ایمان را روشن نگاه میدارد. استاد محمود فرشچیان، نه فقط چهره ماندگار مینیاتور ایران، که تجسم فرهنگ، اخلاق، شکوه و ايمان یک ملت بود. او رفت، اما قلمش بر بوم جاودانگی کشیده شد، و این نقش، هرگز رنگ نخواهد باخت.
يادش گرامى باد ….