کد خبر: 4303732
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۰

خاتم‌الانبیا(ص)؛ مظهر نور و هدایت در سپهر شعر مولوی + فیلم

آثار مولانا مملو است از مدایحی که پیامبر اسلام(ص) را به‌عنوان مظهر نور و هدایت معرفی می‌کند. ساعد باقری، از پیشکسوتان حوزه ادبیات فارسی در این مجال به بررسی نگاه عرفانی و آموزه‌های مولانا درباره پیامبر اکرم(ص) در شعر فارسی پرداخته است.

مدح پیامبر در شعر فارسی؛ نگاهی به آموزه‌های مولانانعت پیامبر اکرم(ص) در ادبیات فارسی از آغاز شکل‌گیری شعر دری تاکنون، یکی از درخشان‌ترین شاخه‌های شعر آیینی بوده است. بزرگانی چون سنایی، عطار، مولوی، سعدی و حافظ با زبان عشق و ایمان، پیامبر رحمت را ستوده‌اند و او را مظهر اخلاق و کمال انسانی دانسته‌اند. نعت‌سرایی تنها مدحی لفظی نیست، بلکه جلوه‌ای از دلدادگی شاعران و پیوند جاودانه ادب فارسی با سیره نبوی به‌شمار می‌رود.

در همین راستا ایکنا نیز همزمان با آغاز امامت حضرت ولی‌عصر(عج) و در آستانه هزار و پانصدمین سالگرد میلاد پیامبر رحمت، حضرت محمد مصطفی(ص)، مجموعه درس‌گفتارهایی را در ۹ بخش با محور نعت پیامبر اکرم(ص) در ادبیات فارسی منتشر می‌کند.

راوی این درس‌گفتارها ساعد باقری، شاعر و پژوهشگر برجسته ادبیات فارسی است؛ چهره‌ای که نام او با شعر آیینی، پژوهش‌های ژرف در عرصه ادب فارسی و تلاش برای پیوند میان شعر معاصر و میراث معنوی درخشان این سرزمین گره خورده است. نگاه پژوهشگرانه و تجربه‌های ادبی او فرصتی فراهم می‌کند تا مخاطب امروز، سیمای پیامبر رحمت(ص) را در آیینه زبان و ادب فارسی با نگاهی تازه و عمیق بازشناسد.

از علاقه‌مندان فرهنگ و ادب فارسی و نیز دوستداران سیره نبوی دعوت می‌کنیم در این مسیر همراه باشند و در هر بخش، با تأمل در سخنان ساعد باقری، به ژرفای سنت نعت‌سرایی در ادب فارسی قدم بگذارند؛ سنتی که همچنان جاری و زنده است و می‌تواند دل‌ها را با یاد و نام پیامبر رحمت(ص) روشن سازد.

در ادامه، بخش ششم با محور «مولانا جلال‌الدین بلخی و پیامبر اکرم(ص)» را با هم می‌بینیم و می‌خوانیم.

 

به نام چاشنی بخش زبان‌ها * حلاوت بخش معنی در بیان‌ها

سلام یاران گرامی

باد در مردم هوا و آرزوست * چون هوا بگذاشتی پیغام هوست

وقتی از هوا و هوس تهی و خالی شوی، خود به خود حضورت گسترده و فراگیر می‌شود.

خوش بود پیغام‌های کردگار * کو ز سر تا پای باشد پایدار

خطبه شاهان بگردد و آن کیا * جز کیا و خطبه‌های انبیا

زانک بوش پادشاهان ازهواست * بارنامه انبیا از کبریاست

از درم‌ها نام شاهان برکنند * نام احمد تا ابد برمی زنند

نام احمد نام جمله انبیاست * چونک صد آمد نود هم پیش ماست

در بررسی مدایح حضرت رسول اکرم(ص) در شعر فارسی، بی‌تردید به مولانا جلال‌الدین بلخی می‌رسیم. اگر بخواهیم تمام گفته‌های مولانا درباره پیامبر را از مثنوی نقل کنیم، به تعبیر خود او، «مثنوی هفتاد من کاغذ شود». از این‌رو، به نقل برخی از ابیات مثنوی بسنده می‌کنیم و همچنین تلاش خواهیم کرد، ان‌شاءالله، بخش‌هایی از غزلیات او را نیز ارائه دهیم.

یکی از نکاتی که مولانا بسیار بر آن تأکید دارد و مخاطب را با آن در پیوند و تأمل قرار می‌دهد، آیه‌ای است از کلام خداوند که فرموده: «ما خود حافظ قرآن و دین خواهیم بود.» مولانا در بخش‌های گوناگون آثارش به این معنا پرداخته است، اما مشهورترین جایی که به این موضوع اشاره می‌کند، آنجاست که می‌فرماید:

مصطفی را وعده کرد الطاف حق * گر بمیری تو نمیرد این سبق

من کتاب و معجزه‌ت را رافعم * بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم

من تو را اندر دو عالم حافظم * طاعنان را از حدیثت رافضم

پنددهندگان در قرآن را خود می‌شناسم.

کس نتاند بیش و کم کردن درو * تو به از من حافظی دیگر مجو

نگران نباش و بدان که من حافظِ قرآن تو خواهم بود؛ چراکه خود آن را نازل کرده‌ام: «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»

رونقت را روز روز افزون کنم * نام تو بر زر و بر نقره زنم

منبر و محراب سازم بهر تو * در محبت قهر من شد قهر تو

نام تو از ترس پنهان می‌گوند * چون نماز آرند پنهان می‌شوند

از هراس و ترس کفار لعین * دینت پنهان می‌شود زیر زمین

در آغاز، دین به‌طور پنهانی آشکار می‌شد؛ پیامبر اسلام، از ترس و هراس کفار لعین، دین را در خفا و زیرزمین گسترش می‌داد. این وضعیت، هم اشاره‌ای است به آن دوران آغازین و هم یادآور احادیثی‌ است که می‌گویند در روزگاری، اظهار مسلمانی با خطر همراه خواهد بود؛ حفظ دین در آن دوران، مانند نگه‌داشتن آهن گداخته در کف دست بود. در چنین شرایطی، زیر بمباران کینه‌ورزی‌ها، اظهار ایمان نیز دشوار می‌شود.

من مناره پر کنم آفاق را * کور گردانم دو چشم عاق را

چاکرانت شهر‌ها گیرند و جاه * دین تو گیرد ز ماهی تا به ماه

تا قیامت باقیش داریم ما * تو مترس از نسخ دین‌ ای مصطفی

وعده حضرت حق است؛ دین تو همچون دین‌های پیشین نیست که با آمدن پیامبری دیگر پایان یابد. این دین، دین هدایت است و تا پایان، باقی و پایدار خواهد ماند.‌

ای رسول ما تو جادو نیستی * صادقی هم‌خرقه موسیستی‌

ای رسول ما، تو جادوگر نیستی. این سخن، نص صریح قرآن کریم است. در اینجا واژه «جادو» به معنای جادوگری آمده است و هنگامی که در برخی متون واژه «جادوان» می‌خوانیم، مقصود همان «جادوگران» است.

هست قرآن مر تو را همچون عصا * کفر‌ها را در کشد، چون اژد‌ها

قرآن هست، چنان که عصای معجزه‌آسای موسی بود که مار‌ها و اژد‌ها را فرو برد و از بین برد.

تو اگر در زیر خاکی خفته‌ای * چون عصایش دان تو آنچ گفته‌ای

فارغ از اینکه خود قرآن ناطق بودی، آنچه بیان کردی براساس هوس و هوای نفس نبود، بلکه همان قرآن را بازگو کردی و ناطق آن بودی و سخنانت، تفسیر و تعبیر صریح قرآن بود.

قاصدان را بر عصایش دست نی * تو بخسپ‌ ای شه مبارک خفتنی

در اینجا اشاره‌ای به آیاتی است که نزدیک شدن مرگ پیامبر(ص) را نشان می‌دهد و اینکه اگر پیامبر(ص) از دنیا بروند، شما ممکن است از دین خود بازگردید.

تن بخفته نور تو بر آسمان * بهر پیکار تو زه کرده کمان

پیکار تو، یعنی پیکار به نیابت از توست. تو در خاک آرام گرفته‌ای، اما آسمان‌ها برای تو می‌جنگند. به این معنا که جهان، هرچند ظاهرش خلاف آن باشد، به سوی اتمام حجت بر خلق پیش می‌رود، تا دین حق سرانجام آشکار و برپا شود.

گاهی شعر درباره حضرت رسول چنان است که می‌توان آن را به‌عنوان مدح ایشان خواند و گاهی تنها اشاره‌ای ظریف در قالب غزل دارد. این غزل، اما از آن دسته نیست که به‌طور خاص برای پیامبر(ص) سروده شده باشد؛ بلکه موضوع اصلی آن، بعثت پیامبر است.

جامه سیه کرد کفر نور محمد رسید * طبل بقا کوفتند ملک مخلد رسید

روی زمین سبز شد جَیب درید آسمان * بار دگر مه شکافت روح مجرد رسید

گشت جهان پرشکر بست سعادت کمر * خیز که بار دگر آن قمرین خد رسید

دل چو سُطُرلاب شد آیتِ هفت آسمان * شرح دل احمدی هفت مجلد رسید

عقل معقل شبی شد برِ سلطان عشق * گفت به اقبال تو نفس مقید رسید

پیک دل عاشقان رفت به سر، چون قلم * مژده‌ همچون شکر در دل کاغد رسید

پیک دل عاشقان یعنی قلم، با شوق و اشتیاق روی کاغذ می‌دود و مژده‌ای شیرین و دل‌انگیز می‌رساند. کاغد نیز همان کاغذ است.

طبل قیامت زدند، صور حشر می‌دمد * وقت شد‌ ای مردگان، حشر مجدد رسید

بعثر ما فی القبور، حصل ما فی الصدور * آمد آواز صور، روح به مقصد رسید

(تلمیحات قرآنی مولاناست)

دوش در استارگان غلغله افتاده بود * کز سویِ نیک‌اختران اختر اسعد رسید

اختر اسعد در واقع خوش‌یمن‌ترین و سعادت‌آورترین ستاره است که نقش نجات‌بخش برای انسان‌ها ایفا می‌کند.

رفت عطارد ز دست لوح و قلم درشکست * در پی او زُهره جَست مست به فرقد رسید

قرص قمر رنگ ریخت سوی اسد می‌گریخت * گفتم خیرست گفت ساقی بیخود رسید

عقل در آن غلغله خواست که پیدا شود * کودک هم کودکست گو چه به ابجد رسید

خیز که دوران ماست شاه جهان آنِ ماست * چون نظرش جان ماست عمر مؤبد رسید

ساقی بی‌رنگ و لاف ریخت شراب از گزاف *‌ رقص جمل کرد قاف عیش ممدد رسید

(شراب زیادی ریخت)

باز سلیمان روح گفت صلای صبوح * فتنه بلقیس را صرح ممرد رسید

واژه «صلای صبوح» چند معنا دارد، «صلای» به معنای «سلام گفتن» یا «درود فرستادن» است، یا «مهمانی دادن» هم می‌تواند معنی دیگر آن باشد. «صبوح» نیز به بامداد یا صبحگاه اشاره دارد، ولی در اصطلاح عرفانی و ادبی گاه به شراب صبحگاهی یا همان «صبوح الهل» نیز گفته می‌شود، که معمولاً مقداری شراب است که صبحگاهان خورده می‌شده تا اثر سردرد ناشی از نوشیدن شب قبل را کاهش دهد. شاعر در اینجا با استفاده از ایهام و چندمعنایی کلمات، هم به دعوت عام به نماز و برانگیختگی روحی اشاره دارد، هم به حالات عرفانی و معنوی که با بعثت پیامبر(ص) و نجات انسان‌ها مرتبط است. به عبارت دیگر، «صلای صبوح» می‌تواند هم پیام بیداری و دعوت به نماز صبح باشد. موضوع بیت کاملاً به بعثت و نجات انسان‌ها مرتبط است و شاعر با این تعبیر‌ها می‌خواهد پیام برانگیختگی و هدایت را منتقل کند.

رغم حسودان دین کوری دیو لعین * کحل دل و دیده در چشم مرمد رسید

از پی نامحرمان قفل زدم بر دهان * خیز بگو مطربا عشرتِ سرمد رسید

هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد * هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد

غم پرستی که تو را بیند و شادی نکند * همه سرزیر و سیه کاسه و سرگردان باد

چونک سرزیر شود توبه کند بازآید * نیک و بد نیک شود دولت تو سلطان باد

نور احمد نهلد گبر و جهودی به جهان * سایه دولت او بر همگان تابان باد

منظور این نیست که گبر و جهود را از بین می‌برد یا نابود می‌کند؛ بلکه اشاره دارد به این‌که نور احمدی، چنان فراگیر و گسترده است که جایی برای تاریکی و کفر باقی نمی‌گذارد. یعنی به‌محض طلوع این نور، همه چیز را در بر می‌گیرد.

گمرهان را ز بیابان همه در راه آرد * مصطفی بر ره حق تا به ابد رهبان باد

آن خیال خوش او مشعله دل‌ها باد * وان نمکدان خوشش بر زبر این خوان باد

کمترین ساغر بزم خوش او شد کوثر * دل، چون شیشه ما هم قدح ایشان باد

منظورش کوچک شمردن کوثر نیست، بلکه از اغراق و مقایسه برای بزرگ‌داشت آن بزم و حال خوش استفاده می‌کند.

شمس تبریز توی واقف اسرار رسول * نام شیرین تو هر گمشده را درمان باد

کسی است که به درک و شناخت حضرت رسول می‌رسد؛ در اینجا مولانا، «شمس» را با این عنوان معرفی می‌کند که او به واسطه نام محمد راهنمای گمشدگان و درمان‌بخش دل‌های سرگردان است.

تا نوبت بعد که مدح‌ها را دنبال کنیم، نه فقط به مدح‌ها، بلکه به بخش‌ها و اوصاف پیامبر(ص) در شعر فارسی هم دقیق‌تر خواهیم پرداخت و خدمت شما ارائه خواهیم کرد. موفق باشید.

انتهای پیام
اکرم ماکویی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۴/۰۶/۱۶ - ۰۸:۵۹
0
0
دل‌انگیز بود. سرشار شدم از عشق
captcha