
به گزارش ایکنا، «ما در زبان بهمثابه خانه هستی به سر میبریم.» این جمله مشهور هایدگر، نقطه عزیمت کتاب «زمین و خدایان» است؛ اثری که میکوشد فلسفه او را نه صرفاً در چارچوب مفاهیم انتزاعی، بلکه در پیوند زنده با زبان، شعر و حقیقت فهم کند.
در این کتاب، زبان نه ابزار نامگذاری، بلکه عرصهای است که خودِ هستی در آن رخ میدهد؛ جهانی که انسان پیش از آنکه سخن بگوید، در دل آن «سکنی» دارد. فلسفه مارتین هایدگر، بیش از هر چیز، فلسفهای است که با زبان آغاز میشود و در زبان به پرسش از هستی بازمیگردد؛ زبانی که نه صرفاً ابزار انتقال معنا، بلکه خود میدان رخداد حقیقت است.
در جهان فکری ما ایرانیها، بخش قابل توجهی از مواجهه با اندیشه هایدگر از مسیر زبان انگلیسی صورت گرفته؛ مسیری که به باور بسیاری از مفسران، بهسبب محدودیتهای ذاتی این زبان، ناگزیر با نارساییها و سوءتفاهمهای فلسفی همراه بوده است.

وینسنت وایسیناس نویسنده کتاب «زمین و خدایان»، از نخستین مفسرانی است که فلسفه هایدگر را از محدوده تفسیرهای رایج «هستی و زمان» فراتر میبرد و نشان میدهد که «هستی و زمان»، تنها عزیمتگاه تفکر هایدگر است و تمرکز افراطی بر آن میتواند مانع درک سیر تحول اندیشهای شود که در آثار متأخر، به سوی زبان شاعرانه از فهم جهان، امر مقدس و مفهوم بنیادین «سکنیگزیدن» گشوده میشود.
در مقدمه مترجم کتاب چنین میخوانیم: این کتاب در دورهای نوشته شد که زبان انگلیسی هنوز آمادگی لازم برای انتقال پیچیدگیهای زبانی و مفهومی فلسفه هایدگر را نداشت، اما با وجود این محدودیت، «زمین و خدایان» خیلی زود به یکی از معتبرترین و پرخوانندهترین تفاسیر این فیلسوف آلمانی درجهان انگلیسی زبان بدل شد؛ تفسیری که فلسفه پس از هایدگر را بیبازگشت به دوران پیش از او میداند.
علیرضا میرزائی، مترجم کتاب تأکید میکند که اندیشه هایدگر، بعد از شاهکارش «هستی و زمان» وارد نقد متافیزیک میشود، اما در ادامه راه به قلمرو زبان، امر شاعرانه و امر قدسی میرسد؛ مسیری که بازخوانی آن، بدون درک پیوند عمیق زبان و هستی، ممکن نیست. به همین دلیل، او در این ترجمه تلاش کرده است همراه با تحول محتوایی، لحن متن نیز از زبان استدلالی به بیانی آزادتر و شاعرانهتر نزدیک شود.
در این گفتوگو، مترجم فارسی کتاب از ضرورت رجوع مستقیم به سنت زبانی و فلسفی آلمانی، چالشهای ترجمه فلسفه از مسیر زبان انگلیسی، نسبت اندیشه هایدگر با زبان و امر شاعرانه و همچنین ظرفیت زبان فارسی برای فهم عمیقتر این دستگاه فکری سخن میگوید؛ نسبتی که به باور او، ریشه در پیشینه دیرپای اندیشه و شاعرانگی در فرهنگ ایرانی دارد.
ایکنا - درباره انتخاب کتاب «زمین و خدایان» توضیح بفرمایید، چه چیزی سبب شد که در میان آثاری که به هایدگر میپردازند، این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردید؟
کتاب «زمین و خدایان» یکی از پرخوانندهترین و کلاسیکترین تفسیرها از فلسفه مارتین هایدگر در جهان انگلیسیزبان است. ما میدانیم که «هستی و زمان» هایدگر به زبانهای مختلفی ترجمه شده و اگر اشتباه نکنم نزدیک به ۵۰ زبان است، اما ترجمه آن به زبان انگلیسی حدود ۳۰ سال طول کشید و دلیلش هم این بود که زبان انگلیسی اساساً کاستیهای بسیاری برای انتقال مفاهیم فلسفی، بهویژه در قیاس با زبان آلمانی دارد. هرچند به باور کارل لویت، یکی از شاگردان هایدگر، اساساً فلسفه هایدگر ترجمهناپذیر است.
نخستین ترجمه «هستی و زمان» به انگلیسی در سال ۱۹۶۲ انجام شد، اما این ترجمه با وجود اهمیتش، نارساییهای جدی داشت و بهشدت نیازمند تفاسیر ثانویه بود تا جهان انگلیسیزبان بتواند با مفاهیم پیچیده و دشواری که در نسبت با وضعیت انقلابی در تاریخ فلسفه شکل گرفته بود، مواجه شود.
این دشواری از آنجا مضاعف میشود که اساساً برخی از کلمات بنیادین در فلسفه هایدگر اصلاً در زبان انگلیسی معادل ندارند. بر خلاف ما فارسیزبانان که واژگانی مانند «هستی» و «نیستی» را در اختیار داریم و این مفاهیم در تاریخ ادبی و شعر ما حضور پررنگی دارند، چیزی که در زبان انگلیسی وجود ندارد. در انگلیسی فقط فعل «بودن» داریم (to be)، اما مفهومی معادل «هستی» به معنای فلسفیاش وجود ندارد.
این مسئله بعدها باعث شد واژههایی بهصورت جعلی یا قراردادی ساخته شوند؛ مثلاً با بزرگنویسی حرف اول (Being) برای «هستی» یا استفاده از صورت جمع (beings) برای اشاره به موجودات، که این معادلگذاریها خودشان نیازمند تفسیر بودند تا جهان انگلیسیزبان بتواند با فلسفه هایدگر آشنا شود.
ایکنا - با این وصف، به نظر میآید مزیت کتاب «زمین و خدایان» دقیقاً در همین تفسیر است.
مزیت کتاب این است که فلسفه هایدگر را در قلمرو جهان انگلوساکسون عمیقتر میکند و از سوی دیگر بهصورت آموزشی نوشته شده و درس به درس وارد فلسفه هایدگر میشود، اما مزایای آن فقط به این محدود نیست. این کتاب تا امروز یکی از پرخوانندهترین آثار در حوزه تفسیر هایدگر است و همچنان جایگاه خود را حفظ کرده است.
نکته مهم این است که کتاب صرفاً به «هستی و زمان» محدود نمیشود بلکه «هستی و زمان» یک عزیمتگاه میداند که باید از آن شروع کنیم و سپس وارد قلمروهای دیگر اندیشه هایدگر شویم.
در مقدمه کتاب نیز اشاره کردهام که برای فهم هایدگر باید از این عزیمتگاه شروع کند، و با گذر از آن به آثار بعدی برسد؛ مثلاً درسگفتارهای مربوط به هولدرلین در سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ یا مقاله معروف «خاستگاه اثر هنری».
امروزه مجموعه آثار هایدگر – که توسط انتشارات «ویتوریو کلوسترمان» ویرایش و منتشر میشود – بالغ بر ۱۰۲ جلد است که امسال سه جلد دیگر نیز به آن اضافه شده و به ۱۰۵ جلد رسیده است و نکته مهم این است که «هستی و زمان» فقط یک جلد از این مجموعه عظیم است. باوجود اینکه بسیاری از آثار هایدگر درسگفتارهای دانشگاهی هستند، اما از نظر ارزش فلسفی هیچچیز از کتابهای کلاسیک کم ندارند.
ایکنا - در کتاب «زمین و خدایان» تمرکز اصلی نویسنده، بهجز «هستی و زمان»، بر کدام آثار هایدگر است؟
آثار متعددی مدنظر نویسنده است؛ از جمله «درآمدی به متافیزیک»، «اصل بنیاد»، رساله معروف «لوگوس» هراکلیتوس، رساله «خاستگاه اثر هنری» و بهویژه مفهوم «چهارگانه» که نقش محوری در اندیشه متأخر هایدگر دارد از کتاب «راههای جنگلی» و «کورهراهها» بدانها اشاره شده است؛ مجموعهای از نوشتههای بسیار مهم که تا آن زمان توسط خود هایدگر منتشر شده بودند. البته میدانیم که بسیاری از آثار هایدگر پس از مرگ او و طبق برنامهای که خودش طراحی کرده بود، منتشر شد.

یکی از مشکلات رایج این است که تقریباً ۹۰ درصد تفسیرهای موجود صرفاً معطوف به «هستی و زمان» هستند، در حالی که این کتاب مزیتش این است که پا را فراتر میگذارد. با وجود آنکه یکی از قدیمیترین تفاسیر هایدگر است، هنوز هم خواندنی است و در جهان تدریس میشود و زبان نسبتاً سادهای دارد. من هم تلاش کردم این سادگی و روانی را تا حد امکان به فارسی منتقل کنم.
نکتهای که باید به آن اشاره کنم این است که متأسفانه زبان روشنفکری ما زبان انگلیسی است و این به اتفاقی که در شهریور ۱۳۲۰ رخ داده، منجر به یک شکاف فکری بزرگی میشود که زبان آلمانی و فرانسه کم رنگ میشود. این در حالی است که زبان فکری ما تا قبل از این بسیار متنوع بوده است. در این وضع فلسفه را که عمدتا خاستگاهی آلمانی دارد، به واسطه زبان انگلیسی میشناسیم. هرچند چند سالی است که با مترجمانی که تازه پا به عرصه گذاشتهاند در کار ترجمه از متن آلمانی هستند.
ایکنا - برای پرداختن جدی به آثار هایدگر، از کجا باید آغاز کرد؟ آیا زبان در این مسیر نقش تعیینکنندهای دارد؟
بیتردید برای پرداختن به آثار هایدگر باید به زبان و منابعی که این آثار در آن متبلور شده، یعنی آلمانی رجوع کرد. این در حالی است که حتی اگر با نظر به تقسیمبندی فرضی و انتزاعی ایدهی زبانهای هند و اروپایی شویم، زبان فارسی از جهاتی به زبان آلمانی نزدیکتر از زبان انگلیسی است. این از عجایب روزگار است. درست است که زبان انگلیسی ریشه ژرمنی دارد، اما آنقدر از لاتین وام گرفته که عملاً خاستگاه ژرمنیِ خودش را از دست داده است.
مشکل اصلی ما این است که فلسفه را با زبان انگلیسی میفهمیم، فرقی هم نمیکند روشنفکری چپ باشد یا راست؛ جهان متافیزیکیِ هر دو، جهان انگلوساکسون است. در حالی که زبان انگلیسی اساساً زبان فلسفی نیست. این زبان برای علم، فوقالعاده است؛ زبانی است کارکردگرا، ابزاری و پراگماتیستی. مثل تاکسی که سوارش میشوید تا به مقصد برسید؛ لازم نیست بدانید راننده کیست یا ماشین چیست، اما در آلمانی، خودِ زبان مسئله است، همانطور که در سنت ایرانی ما نیز کلمه فینفسه اهمیت دارد، نه فقط کارکردش.
ما پیشینهای شاعرانه داریم؛ کلمه برای ما موضوع است، پیش از آنکه ابزار باشد. ایرانیان نخستین قومی بودند که باور داشتند هر پدیداری در جهان، یک مئینیو یا همان «مینو» دارد؛ مینو در برابر «گیتی» قرار میگیرد؛ گیتی جهان مادی است، پس مینو در عین حال که یک جهان است، درعین حال معنا و فرشته نیز هست. در انگلیسی meaning ، درآلمانی Meinung و در زبان عربی واژه «معنا» همین وجه را حفظ کرده است؛ یعنی هر راه یافتن به معنای کلمه، ملاقات با مینوی آن پدیدار و کلید و رمز ورود به جهان مختص آن است.
در حالی که در زبان انگلیسی و در کل شاخه رمی و لاتین، چنین نگاهی وجود ندارد؛ کاملاً ابزارشناختی و پراگماتیک به زبان مینگرد، اما این ویژگی در زبان آلمانی وجود دارد، بهویژه در اندیشه هایدگر، معنایی که او از کلمات استخراج میکند، کاملاً از زبان روزمره جداست. در اینجا کلمه اهمیت دارد، نه فقط آنچه منتقل میکند.
ایکنا - با این توضیحات، کتاب زمین و خدایان چه نسبتی با مسئله زبان و با خوانش متفاوت از هایدگر آن هم در زبان فارسی دارد؟
یکی از مشکلات رایج در مواجهه با هایدگر این است که حدود 90 درصد تفسیرها به «هستی و زمان» محدود میشود؛ گویی همه اندیشه هایدگر در همان اثر خلاصه شده است، در حالی که آثار هایدگر اساساً پس از مرگ او تکمیل میشود. بسیاری از ایدهها در قالب مجموعههایی که بعداً تنظیم و تدوین میشوند، شکل نهایی پیدا میکنند. آنچه در این کتاب روی میدهد همین فرا رفتن از دامی است که ممکن است ما و اندیشیدن به هایدگر را در هستی و زمان متوقف کند.
ضمن اینکه معتقدم زبان فارسی ظرفیتهای بسیار بیشتری از آنچه تاکنون در ترجمههای هایدگری به کار رفته، دارد. بهویژه آنجا که هایدگر در دوره متأخر اندیشهاش به سوی زبان شاعرانه میرود، هایدگر به «امر شاعرانه» روی میآورد، و این تصادفی نیست.
ایکنا - چرا هایدگر به امر شاعرانه اهمیت میدهد و این مسئله چه نسبتی با سنت ایرانی دارد؟
امر شاعرانه نزد هایدگر، شعر به معنای مدرنش نیست. شعر مدرن، برآمده از سوژه مدرن اروپایی است، اما درک بنیادین هایدگری از شعر، نام بردن از قدسیان و خدایان است و گوش سپردن به صدای «لوگوس». این تعریف، بهطرزی شگفتآور با سرودههای زرتشت، یعنی گاتها و همچنین تداوم آن در تاریخ ادبیات ما قرابت دارد.
ما در مورد گاتها میگوییم «سروده»، نه آیه و نه گزاره فلسفی. این سرودهها دقیقاً همان نسبتی را با هستی دارند که هایدگر در جستوجوی آن است. از این منظر، میتوان گفت امر شاعرانه نام بردن و فراخواندن قدسیان اساساً زادهی ایرانیان است. به همین دلیل است که ما پیشینهای عمیق در شاعرانگی داریم؛ گویی ایران در آغوش امر شاعرانه متولد شده است و اگر بخواهم تعبیر جسورانهتری به کار ببرم، گویی هایدگر در جستوجوی جهانی است که ما ایرانیان قرنهاست آن را زیستهایم و این یکی از دلایلی بود که مرا به ترجمه این کتاب ترغیب کرد.
ایکنا _ با توجه به این مباحث، هایدگر زبان را چگونه تعریف میکند و زمین و خدایان تا چه حد به این موضوع پرداخته است؟
میتوان گفت در کل، دو تعریف اساسی از زبان در تاریخ تفکر وجود دارد. در یک تعریف، زبان قراردادی است برای نامگذاری اشیاء و پدیدارها؛ اما نزد هایدگر، زبان اساساً این نیست. زبان در نسبت نزدیک با خودِ پدیدارها قرار دارد. به همین دلیل است که هایدگر بارها به مفاهیمی مانند «لوگوس» (λογος) و ریشههای یونانی زبان بازمیگردد و آنها را از ترجمههای تقلیلگرایانه جدا میکند. در این نگاه، زبان خانه هستی است؛ جایی که پدیدار خود را میگشاید، نه ابزاری صرف برای انتقال معنا. زمین و خدایان نیز در بخشهای مختلف خود به همین نسبت بنیادین میان زبان، هستی، شعر و امر قدسی میپردازد.
او روی واژههایی مانند «فوسیس» (φωσις )، «لوگوس» (λογος) و «آلثیا» (ἀλήθεια) توقف و تأمل میکند؛ واژههایی که در ترجمه لاتینی به طبیعت ، «عقلانیت» و درستی و صدق تقلیل یافته و بهنظر هایدگر معنای بنیادین خود را از دست دادهاند.
برای مثال، «آلثیا» در یونانی بهمعنای «ناپوشیدگی» است، اما در ترجمه لاتینی به Veritas یعنی حقیقت در معنای صدق و تطابق فروکاسته میشود. هایدگر این را یکی از بزرگترین انحرافات متافیزیک غرب میداند که نخستین بار در ترجمههای سیسرون رخ داده است.
در دستگاه فکری هایدگر، جهان اساساً زبان است. آن «پرتابشدگی» (Geworfenheit) که در «هستی و زمان» مطرح میشود، بعدها بهروشنی اشاره به زبان و لوگوس دارد. در مقابل، نظریههای زبانشناسی مدرن، مثلاً در سنت سوسوری، زبان را صرفاً قراردادی میان انسانها میدانند که هیچ نسبت ذاتی با پدیدارها ندارد؛ نگرشی که هایدگر آن را پیشپاافتاده میداند.
ما اگر به سنت ایرانی نگاه کنیم، میبینیم که برای مثال در زرتشت مفهومی مانند «اشه» یعنی هماهنگی و «راستی» با «راه» و «همراستایی» پیوند دارد. این نسبتهای معنایی در ترجمههای سطحی از بین میرود. هایدگر دقیقاً چنین روابطی را در زبان آلمانی پیگیری میکند.
بر این باورم که ما ایرانیها از این منظر، به جهان فکری هایدگر بسیار نزدیکتریم؛ حتی نزدیکتر از بسیاری از اروپاییها. شاید بتوان گفت که میراث هایدگر عملاً از اروپا خارج شده است و یکی از مقصدهای آن قطعاً جهان فکری ایران تاریخی است. دلیلش این است که ما نسبتی عمیق با امر شاعرانه داریم و برای کلمه شأن والایی دارد. چرا که شاعر زبان را صیقل میدهد و خودِ کلمه برایش مسئله است، نه فقط کارکرد آن.
انتهای پیام