اختلاف نظر وهابیت و اهل‌سنت در تکفیر/ گفتمان محمدبن عبدالوهاب خلاف فِرق اسلامی است
کد خبر: 4059652
تاریخ انتشار : ۰۴ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۰۱
روح‌الله حیاتی مقدم تبیین کرد:

اختلاف نظر وهابیت و اهل‌سنت در تکفیر/ گفتمان محمدبن عبدالوهاب خلاف فِرق اسلامی است

حجت‌الاسلام روح‌الله حیاتی مقدم، پژوهشگر فرق اسلامی، گفت: فصل مقوم اندیشه وهابیت مواردی است که در اهل سنت ریشه ندارد؛ وهابیت چیزهایی را خروج از ملت می‌داند که سنی‌ها آن را جزء مستحبات می‌دانند؛ یک مورد هم نداریم که اهل سنت بگوید شیعه، توحید ندارد پس کافر است ولی کتب وهابیون مشحون و پر از این نوع تهمت‌ها است.

روح اله حیاتی مقدم به گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین روح‌الله حیاتی مقدم، پژوهشگر فرق اسلامی، شامگاه سوم خردادماه در نشست علمی «بررسی تطبیقی نواقض الاسلام از نگاه وهابیت و اهل سنت» که از سوی مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد، سخنرانی کرد که مباحث این جلسه را در ادامه می‌خوانید؛

اگر مسئله نواقض را از ائمه حنفی‌ها شروع کنیم، بدرالرشید حنفی که از علمای قرن هشتم است کتابی به نام الفاظ الکفر دارد، وی در ابتدای کتابش گفته من این کتاب را بر مبنای 13 کتاب فقهی قبل از خودم گرفته‌ام و نام هم برده که از آثاری چون؛ المحیط المبرهانی، الفتاوا سمرقندی، خلاصة الفتاوا و ... استفاده کرده است. بعدا در قرن دهم ملاعلی قاری حنفی، شرح الفاظ الکفر نوشت که کتاب مرجع حنفی‌ها شد. گرچه ملاعلی قاری، در خیلی از موارد بر نظر بدرالرشید نقد کرده و گفته است که وی کفر اکبر را با کفر دون کفر و معصیت اشتباه گرفته است.

کل فصول این کتاب، چهار فصل است از جمله فصل فی القرآن و الصلوة و شرایطها، فصل فی العلم و العلماء، فصل فی الکفر صریحا و الکنایة و فصل فی الموت و القیامة. وی سه چیز را عامل کفر می‌داند و به نظرات 13 فقیه استناد کرده است؛ اول استهزاء و تمسخر شریعت، دوم خوار و سبک شمردن شریعت و سوم حلال دانستن حرام خداوند است و کدام مسلمانی است که اینها را کفر نداند و در اینجا فرق بین مرز تکفیر در حنفی‌های اهل سنت و وهابیت روشن می‌شود. دریغ از یک مورد که این عالم حنفی، بگوید کفر است و محمدبن عبدالوهاب هم آن را کفر گرفته باشد.

اختلاف نظر شدید وهابیت و اهل سنت در تکفیر

یکی از فصل‌های مقوم وهابیت مواردی است که در اهل سنت ریشه ندارد؛ وهابیت چیزهایی را خروج از ملت می‌داند که سنی‌ها آن را جزء مستحبات می‌دانند؛ یک مورد هم نداریم که اهل سنت بگویند شیعه، توحید ندارد پس کافر است ولی کتب وهابیون مشحون و پر از این نوع تهمت‌ها است.

نساب الاحتساب سلامی، هم از دیگر آثار حنفی‌ها است که وی هم همه الفاظ الکفر را بررسی کرده است، و انور کشمیری دیوبندی حنفی در آثار خود مفصلا بحث کرده است؛ ما نمی‌گوییم هر چه محمد انورشاه کشمیری و  بدرالدین حنفی گفته‌اند درست است و نقد بر آنها داریم چنانچه خود اهل سنت هم آنها را نقد کرده‌اند ولی چارچوب کلی درست است منهای برخی موارد که ما بر آن نقد داریم. مثلا محمد انورشاه کشمیری سب صحابه را کفر بر شمرده است در حالی که بخش عظیمی از اهل سنت، کافر خواهند بود. سب صحابه در دوران بنی امیه در سطح بزرگی رخ داده است، خوارج سب و لعن کردند و کشتند و این مبنا، خروج از دایره انصاف است.

در بین شافعی‌ها هم کتاب اعلام بقواطع الاسلام ابن حجر هیتمی، مهمترین و بهترین کتاب در این زمینه است؛ وی مقدمه‌ای در حد 20 صفحه نوشته است؛ من در بین اهل سنت تتبع کرده‌ام و کاری عالمانه‌تر از این ندیده‌ام. وی منظور پیامبر(ص) از کفر را به خوبی تبیین کرده است و ما البته بر برخی موارد این کتاب هم نقد داریم و خطا کرده ولی چارجوب وی درست است و شیعه را کافر نمی‌داند؛ وی در بحث سب صحابه هرقدر تلاش کرده تا آن را کفر بداند نتوانسته است. وی به نظر یکی از فقهای مالکی هم اشاره کرده که فردی را نزد آنها آوردند و او سب صحابه کرده بود ولی آنها در نهایت به جمع‌بندی نرسیدند که او کفر گفته و باید مجازات شود.

ملاعلی قاری هم مطلب لطیفی دارد؛ او گفته است من تحدی می‌کنم که یک دلیل از کتاب و سنت بیاورید که سب صحابه کفر باشد، حتی یک دلیل روایی ضعیف بیاورید. تمام روایات را آورده و مواردی که در آن گفته شده صب فلانی و فلانی و انکار آنها کفر است تمامی آنها را مجعول دانسته است. تکفیر شیعه هم با تهمت‌هایی چون سب صحابه هیچ مبنایی ندارد.

مخالفت نظرات وهابیت با حنفی‌ها، مالکی‌ها و شافعی‌ها

دقت‌های ابن حجر هیتمی سبب شده تا نظر کسانی مانند، ابن عابدین حنفی جلب شود، بکری شافعی هم کتاب او را جزء بهترین آثار بر شمرده است. این کدها توسط اهل سنت داده شده و وهابیون هم وقتی کد می‌دهند سراغ فتوای یک صفحه‌ای محمدبن عبدالوهاب می‌روند و آن را با آب و تاب  در قالب‌های مختلف شرح می‌دهند.

گفتمان محمدبن عبدالوهاب کافرانه است

در بین مالکی‌ها هم امثال قاضی عیاض، صنعانی مالکی و در حنبلی‌ها هم افرادی مانند ابن قدامه و ... اظهارنظر کرده و کتاب نوشته‌اند و فاصله بین اینها و وهابیت را به خوبی می‌توان فهمید. بنابراین مواردی که وهابیت می‌گوید شرک و کفر و مخرج عن الملة است همه سنی‌ها می‌گویند مستحب است. در مسائلی مانند شفاعت وتوسل و ... 17 فقیه مالکی، و بیش از 15 فقیه شافعی آنها را مستحب می‌دانند و انکار آن را انکار ضروری دین می‌دانند؛ بنابراین عقیده محمدبن عبدالوهاب، اسلام نیست و به نام اسلام و سلفی و سنت رواج یافته است، ممکن است بهایی هم به نام شیعه فعالیت کند ولی نمی‌توان آن را به پای شیعه زد؛ البته اینکه محمدبن عبدالوهاب کافر است یا خیر بحث دیگری است ولی این عقاید، کفر است.

در بین حنفی‌ها، خلیل احمد دیوبندی درباره شخص محمدبن عبدالوهاب گفته است، اگر تکفیر محمدبن عبدالوهاب منطقی و برمدار حق باشد نعم المطلوب ولی اگر کفر او بر مدار حق نباشد و باطل باشد، دو حالت دارد؛ یا او بدون دلیل این کار را کرده است که او کافر است ولی اگر با دلیل باشد او فاسق است زیرا در برابر نظر علما که آن را مستحب دانسته‌اند ایستاده است و در بهترین حالت او را فاسق می‌دانند.

ایمان را  با اسلام ظاهری بسنجیم؟

کسی بخواهد محمدبن عبدالوهاب را نقض کند نباید به او تخفیف بی جهت بدهد کما اینکه سؤال ما از خوارج این است که شما با چه ادله‌ای، حکمیت را معادل کفر دانستید، چرا حکم به غیر ماانزل الله می‌کنید و از امام علی(ع) می‌خواهید توبه کند، محمدبن عبدالوهاب هم می‌گوید شما باید از چیزی که اسلام و مستحب است توبه کنید یعنی از حکم خدا دست برداریم و حکم او را اجرا کنیم.

از جمله کتب نواقض الایمان، نواقض الایمان دکتر ببحیری است؛ وی از چارچوب محمدبن عبدالوهاب تخطی نکرده است و جالب اینکه وی از نواقض الایمان به نواقض الاسلام تعبیر کرده و مرز آنها را یکی گرفته در صورتی که مواردی داریم که با ایمان ناسازگار است ولی با اسلام ناسازگار نیست. وهابیت گفته‌اند که رابطه بین اسلام و ایمان از صدر اسلام حل نشده است؛ وی گفته سلف از جمله بخاری و ...قائل به یکی بودن و برخی قائل به تغایر بودند.

اسلام دو استعمال عام و خاص دارد؛ در ادبیات قرآن، اسلام مدنظر قرآن جز یکی دو مورد برابر ایمان است، وقتی ما می‌خواهیم دو مفهوم را رابطه سنجی کنیم، یک مفهوم مانند ایمان، استعمال واحد دارد ولی اسلام، مفهوم ضیق و اضیق دارد و ما باید ببینیم ایمان را با کدام مفهوم اسلام می‌سنجیم؛ اگر ایمان را  با اسلام ظاهری بسنجیم قطعا هر مسلمانی، مؤمن نیست ولی اگر بخواهیم اسلام را به معنای ایمان بدانیم هر مسلمانی، مؤمن است.

وهابی‌ها از جمله ابوعمر، اسلام را به دو دسته حقیقی و ظاهری تقسیم کرده است و اسلام ظاهری را مانند ما متصل به شهادتین می‌دانند، ولی چرا با اینکه خودشان به این موضوع معترف هستند از نواقض الایمان تعبیر به نواقض الاسلام کرده‌اند؟ خطاب وهابیت در این موارد به جهان اسلام است همچنین بسیاری از اقوال و افعال فرقه‌های مذهبی شیعه و سنی بر خلاف توحید است و وقتی چیزی خلاف توحید بود کفر است. لذا اصلا به این سمت نرویم که اینها رابطه بین اسلام و ایمان را نفهمیده‌اند بلکه با مبنای خودشان چنین تکفیری را دامن می‌زنند.

انتهای پیام
captcha