کد خبر: 4309980
تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۴ - ۱۵:۵۶
در نشست با قرآن تا رستاخیر مطرح شد

گذری به حقیقت انسان در پرتو اندیشه‌ها

عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) با بیان اینکه آنچه امروزه از معنای حقیقت انسان داریم چیزی نیست که از ابتدای صدر اسلام وجود داشته باشد، گفت: در تاریخ اندیشه‌ها نظرات مختلفی پدید آمده و رد و اثبات‌هایی صورت گرفته است که فهم این تاریخ به اندیشه امروز ما کمک خواهد کرد چرا که اگر امروزه دیدگاه جدیدی به بحث گذاشته شود که متفاوت با نظر غالب باشد، نباید از آن ترسید.

گذری به حقیقت انسان در پرتو اندیشه‌ها

به گزارش ایکنا، نشست «با قرآن تا رستاخیز» با سخنرانی مهدی نوری افشان، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) در انجمن اسلامی مهندسین برگزار شد.

بخش نخست این نشست به آشنایی با آرای مختلف درباره حقیقت انسان و سیر تاریخی اندیشمندانی که به این موضوع پرداخته و منطق اختلاف آرا آن‌ها اشاره شد.

 نوری افشان معتقد است آنچه امروزه درباره حقیقت انسان به آن معتقدیم تاریخی را پشت سر گذاشته و نفی‌ها و اثبات‌های بیشماری را دیده که آشنایی با این تاریخ به اندیشه امروز ما کمک خواهد کرد. او بر این باور است که آرا موافق و مخالف باید فرصت گفت‌وگو داشته باشد تا در پرتو تبادل آرا و دفاع‌هایی که صورت می‌گیرد بتوان انتظار پیشرفت داشت.

مشروح نشست را در ادامه می‌خوانیم:

اگر به تاریخ اندیشه رجوع کنیم متوجه خواهیم شد که در مورد حقیقت انسان و اصطلاحاتی که در این باره وجود دارد مانند نفس، روح، جسم  آرا و نظرات متفاوتی وجود داشته و این موضوع سابقه بلندی از گذشته تا به امروز دارد و می‌توان آن‌ها را در چند دسته کلی قرار داد: دیدگاه مفسران، متکلمان اعم از (اشعری، معتزله و شیعه) و فلاسفه ( مشاء، اشراق و حکمت متعالیه).

تقابل کلام و فلسفه

متکلمین و فلاسفه در طول تاریخ اسلام ارتباطاتی با هم داشتند. در پنج قرن ابتدایی کلام کاملا مسلط بود و فلاسفه غالبا طرد می‌شدند. در اواخر قرن 4 با آغاز  نهضت ترجمه تقابلی بین کلام و فلسفه ایجاد شد و فلسفه از سوی متکلمان شدیدا نقد شد. 

در قرن 5 تا 9 فلسفه جایگاه خود را یافت و دیدگاه فیلسوفان مسلمان مسلط شد و کسی نمی‌تواست اسلام آن‌ها را نادیده بگیرد و از سوی دیگر متکلمانی پیدا شدند که به مفاهیم و اصطلاحات فلسفی علاقه‌مند شدند. 

در قرن 12 به بعد علمایی آمدند که طالب بازگرداندن اصالت به کلام بودند و می‌خواستند خود را از نفوذ فلسفه رها کنند؛ گروه‌هایی به نام کلام جدید، نو معتزله‌ها، نو اشعری‌ها و همچنین در سنت فکری شیعه مکتب تفکیک تفکری بود که در تقابل با فلسفه می‌اندیشید، هر چند که بعضی از بزرگان آن‌ها با فلسفه آشنایی داشتند و حتی به تدریس فلسفه مشغول بودند. 

اگر بخواهیم از صدر اسلام اندیشه‌های تفسیری را بررسی کنیم، آرای اندیشمندان در قرون ابتدایی شباهت بیشتری به هم دارد و از قرون ۲ و ۳ اختلاف آرا پیدا می‌شود. هشام ابن حکم از صحابی امام کاظم (علیه السلام)، جز اولین کسانی است که در خصوص انسان دیدگاهی داشته که در تاریخ ثبت شده است. او انسان را ترکیب واقعی از روح و بدن می‌داند که از هم جدایی ناپذیر است و مثالی را مطرح می‌کند: اگر شما آهنی را گداخته کنید که تماماً تبدیل به آتش شود در این صورت چیزی که وجود دارد نه آهن است و نه آتش، بلکه آهن گداخته‌ای است که تبدیل به آتش شده، او در نهایت اصالت را به روح می‌دهد.

بعد از هشام ابن حکم، دیدگاه متکلمانی را داریم که انسان را همین جسم و ظاهری که می‌بینیم می‌دانند و در این زمینه از اصطلاحات مختلفی استفاده کردند مانند: اجتماع قوا، رنگ و رایحه و عموماً بزرگان معتزله هستند که در اصطلاح به «جزء لایتجزی» یا «روح؛ جسم لطیف» است اشاره کردند.

شیخ صدوق و روایات طینت

در بین آراء تفسیری به دیدگاه شیخ صدوق می‌توان اشاره کرد. رای ایشان به احادیثی که جمع‌آوری کرده‌اند باز می‌گردد. او معتقد است که انسان از نفس و بدن تشکیل شده و نفس امری باقی و بدن از بین رفتنی است و با مرگ از بین می‌رود و آنچه که باقی می‌ماند نفس است. او در خصوص معاد به روایات طینت باز می‌گردد که می‌گوید انسان وقتی می‌میرد چیزی از او باقی نمی‌ماند، مگر طینتی که ماندگار است. به نظر می‌رسد که شیخ صدوق با نفس مجرد موافق باشد اما این اصطلاح در آن زمان رواج نداشته است و گویی این اصطلاح به مرور وارد جریان فکر و اندیشه شده است.

بعد از شیخ صدوق، به دیدگاه شیخ مفید که به او شیخ المتکلمین می‌گویند متوجه می‌شویم که دیدگاهی متفاوت دارند و در آثارشان به نفس، معاد، روح و غیره پرداخته‌اند. او پنج معنا برای نفس آورده اعم از: نفس به معنای ذات شی، نفس به معنای هوا، نفس به معنای خون، نفس به معنای عذاب و نفس به معنای خواهش‌های نفسانی. او همچنین 4 معنا برای روح مطرح کرده است اعم از: روح به معنای حیات، به معنای جبرئیل، به معنای قرآن و به معنای فرشته‌ای از فرشتگان.

دو قرن حاکمیت فکری

پس از شیخ مفید، به دیدگاه سید مرتضی متوجه می‌شویم که از واژه «جوهر بسیط» استفاده می‌کند که این عبارت در کلام شیخ مفید نبوده است و در مسئله برزخ هم متفاوت با ایشان فکر می‌کند. سید مرتضی در اندیشه به حقیقت انسان تاثیری گذاشت که تا دو قرن بعد متکلمان به آرای ایشان رجوع می‌کردند. او معتقد است که روح، انسان را زنده نگه نمی‌دارد؛ بلکه انسان زنده روح دارد و هنگامی که می‌میرد دیگر روحی ندارد. او همچنین موافق عالم ذر نیست و بر این باور است که انسان اجزای اصلی دارد و پس از مرگ به همان اجزای اصلی باز می‌گردد. او مثالی می‌زند: وقتی دست انسان قطع می‌شود انسان نمی‌میرد، پس دست جز اعضای اصلی او نیست و با این کار معاد جسمانی را حل کند.

در سیر تاریخ اندیشه به آرا و دیدگاه شیخ طوسی بازمی‌گردیم که در مباحث علوم اسلامی، حدیث، تفسیر و کلام سرآمد زمانه خود بودند و در مباحث مربوط به حقیقت انسان معتقد است اثبات وجود نفس امری وجدانی و حضوری است و درک هر شخصی را از خود حقیقی‌اش بدون واسطه می‌داند. او همچنین پس از اثبات وجود نفس، به تجرّد، بساطت و جوهریت نفس پرداخته و در تبیین رابطه نفس و بدن به تباین آن قائل است.

در سپهر فکری فلسفه

پس از او، دیدگاه غزالی است که در این زمینه رویکرد متفاوتی داشته و تعاریف دیگری در خصوص انسان دارد، شباهت به دیدگاه فلاسفه و باور به تجرد نفس در افکار او دیده می‌شود. پس از او دیدگاه شیخ طبرسی را شاهدیم که به آراء سید مرتضی همسویی بیشتری دارد. در بررسی تاریخ اندیشه، به آراء ابن سینا اشاره نکردیم، چرا که کسی او را مفسر نمی‌داند و آرای او به آیه قرآن مستقیماً رجوعی ندارد. در میان فیلسوفان سهروردی از آیات قرآن استفاده می‌کند او معتقد است در نگاه سهروردی، «نفس» یا «نور اسفهبد»، نوری از انوار الهی، هستی صرف، جوهر مجرد روحانی، مدبر جسم و مدرک معقولات است و ثبوت آن به علم درونی و اثبات تجردش بر شهود باطنی استوار است.

یک تاریخ تفکیک یا اشتراک

اما نکته‌ای که از دیرباز تا به امروز وجود دارد خلط میان روح و نفس است. عده‌ای نفس و روح را یکی می‌دانند و بعضی‌ تفاوت‌هایی برای آن قائل شدند. در این زمینه اگر روایاتی وجود داشته باشد که بخواهیم به آن رجوع کنیم باید گفت که این روایات کامل نبوده و یا در این زمینه روایات متضاد بسیار وجود دارد. لذا می‌بینیم که فلاسفه، حقیقت انسان را نفس می‌دانند و در مورد روح مطلبی را بیان نمی‌کنند و یا رابطه بین نفس و بدن را یک رابطه شوقی می‌داند که نفس از روی اشتیاق با بدن همراه می‌شود. فخرالدین رازی با آنکه متکلمی اشعری است اما دیدگاهش به تجرد و بقای نفس میل می‌کند. او تفسیر بلند بالایی به نام «مفاتیح الغیب» یا «تفسیر کبیر» دارد.

در ۷ قرن اول با رجوع به  میراث فکری که به دست ما رسیده، می‌بینیم که حقیقت انسان را جسم و مادی می‌دانسته‌اند و با الفاظ متفاوت نسبت به آن صحبت می‌شود، از قرن 7 به بعد با پیشتازی خواجه نصیرالدین طوسی که اولین فیلسوف و متکلم است و به دلیل سمت حکومتی که داشته، آراء او انتشار بیشتری هم پیدا می‌کند رو به رو می‌شویم. او معتقد است نفس چون مجرد است نمی‌میرد و در قیامت به بدن دیگری منتقل می‌شود. پس از خواجه، دیدگاه محقق حلی و ابن میثم بحرانی که هر دو متکلمان بزرگی بودند و در این زمینه آرایی مخالف با تجرد نفس داشته‌اند. آنان معتقد‌ند انسان همین پیکر مشهود است که پس از مرگ به اجزای اصلی خود باز می‌گردد.

 پاسخ به یک شبهه

مسئله دیگری که متکلمان به آن مواجه بودند پاسخ گفتن به شبهه آکل و ماکول بود. شبهه‌ای قدیمی در نفی و انکار معاد جسمانی که بسیاری از متکلمان درباره آن سخن گفته‌اند. شبهه به صورت خلاصه این‌گونه است که اگر انسانی معین غذای انسان دیگر شود، اجزای مأکول(خورده شده) در روز معاد در بدن آکل(خورنده) باز می‌گردد یا در بدن مأکول؟ به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز محشور نخواهد شد. این مسئله در سوره بقره هم وجود دارد آنجا که حضرت ابراهیم پرنده‌ای را می‌بیند که بخشی از اعضای او خورده شده یا گم شده و سپس از خدا در مورد چگونگی رستاخیز سوال می‌کند.

ملاصدرا و حرکت جوهری

با ظهور ملاصدرا نظریه تجرد نفس بسیار پررنگ می‌شود. او به عنوان فیلسوفی مفسر و متکلم شناخته می‌شود که کسی نمی‌تواند تردیدی در پایگاه ایمانی و اعتقادی او داشته باشد. ترویج و تکثیر اندیشه او همان مقطع زمانی است که فلسفه قدرت پیدا می‌کند و علم کلام فلسفی می‌شود. ملاصدرا قائل به تجرد نفس است و با توجه به شبهاتی که تا پیش از این نسبت به تجرد نفس وجود دارد طرح جدیدی به نام «حرکت جوهری» و اصطلاح «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس انسان» را مطرح می‌کند.

ملاصدرا معتقد است نفس همراه با بدن خلق می‌شود، پس نفس، امری حادث و جسمانی بوده که همراه با بدن به وجود می‌آید و به مرور در یک حرکت جوهری تکامل پیدا می‌کند و ماهیتش عوض می‌شود و به تجرد می‌رسد تا جایی که در زمان مرگ انسان، کاملا از ماده جدا می‌شود و این جسم است که می‌میرد. مسئله‌ای که او مطرح می‌کند امروز نیز می‌تواند مورد سؤال و بحث باشد. برخی از موافقان دیدگاه ابن سینا مخالف رأی ملاصدرا هستند و جسمانیت الحدوث بودن نفس را نمی‌پذیرند و شبهاتی را در این زمینه مطرح می‌کنند مانند: هنگامی که نوزادی به دنیا می‌آید و یک روز بعد می‌میرد نفس چگونه مجرد می‌شود؟ ملاصدرا پاسخ‌هایی در این زمینه و همچنین به سوالات بیشتری نیز پاسخ داده است.

علامه مجلسی و برگشت از فلسفه

علامه محمد‌باقر مجلسی عالم و محدثی است که به فلسفه علاقه داشته اما در مقطعی دیدگاهش عوض می‌شود و از فلسفه برمی‌گردد و آن را راهی نمی‌دانند که انسان را به حقیقت برساند. او راه حقیقت را، راه قرآن و روایات می‌داند. علامه مجلسی همانند بسياری از ديگر هم مسلكانش در صدد اثبات مسائل كلامی به شیوه برهانی نيست؛ از این جهت رجوع به ظواهر آيات و روايات و استفاده از آن را تنها شیوه اثبات مسائل مربوط به نفس می‌داند؛ از این رو به نظر او ادله عقلی، هم در زمینه اثبات تجرد و هم جسمانیت نفس، مخدوش و غير قابل اعتناست. 

در مسیر پیگیری این موضوع به اندیشمندان معاصر باز می‌گردیم؛ به شخصیتی به نام «محمد صادقی تهرانی» که از مراجع تقلید و مفسران قرآن بوده و مبدع فقه قرآن محور است. او بر این باور است که روح نه مجرد است و نه مادی بلکه ویژگی‌های ماده را دارد و در این زمینه به توضیحاتی بیشتری نپرداخته است. همچنین می‌توان به مهندس بازرگان اشاره کرد که تجرد نفس و روح مجرد را نفی می‌کند و معاد را با قواعد طبیعی و فیزیکی پاسخ می‌دهد و اصطلاحی که فلاسفه نسبت به حقیقت انسان را مطرح می‌کنند را رد می‌کند. در اندیشه معاصر می‌توان به مکتب تفکیک و دیدگاه مرحوم حکیم اشاره کرد که مخالف تجرد نفس بودند.

در هفت قرن اول صدر اسلام در شناخت حقیقت انسان آرا بر جسمانی بودن تکیه داشت و بعد از آن و با تسلط فلسفه و آرای ملاصدرا رای غالب در تجرد نفس بود. در گذشته رأی بر جسمانی بودن، مترادف با مادی گرایی نبود و آن گونه نبود که کسی به شخصی مثل شیخ مرتضی و شیخ طوسی مادی گرایی را اطلاق کند. شاید بتوان مهمترین دلیل این تغییر نگرش را نفوذ گسترده فلسفه در آرای اسلامی دانست.

فکر به حقیقت انسان ادامه دارد

آنچه که امروزه تحت عنوان حقیقت انسان داریم چیزی نیست که از ابتدای صدر اسلام وجود داشته باشد؛ بلکه آرای مختلف به بحث گذاشته شده و صورت‌های متفاوتی گرفته تا به این نقطه رسیده است. اگر امروزه کسی نظر غالبی که رواج دارد را نقد کند و از آن فاصله بگیرد و  دلایلی از قرآن، آیات و روایات و علوم طبیعی بیاورد و نظر دیگری داشته باشد به معنای خروج از اسلام و دین نیست، بلکه این هم نظری در کنار آرای دیگر است که نباید از آن ترسید، که اگر ترس بر دیدگاه و اندیشه ما غلبه کند پیشرفتی اتفاق نمی‌افتد، باید به آرای مخالف فرصت گفت‌و‌گو داد؛ چرا که در تبادل آزاد و دفاع‌هایی صورت می‌گیرد، پیشرفت اتفاق می‌افتد.

انتهای پیام
captcha