نوجوان دیجیتالی، فرزند عصر فناوری است که در فضایی میان واقعیت و مجاز رشد میکند. او با گوشی هوشمند به دنیا میآید، با تبلت نقاشی و با اینترنت نفس میکشد. دنیای او پر از امکانات بیپایان آموزشی و سرگرمی است که هرگز برای نسلهای پیشین قابل تصور نبوده است. این نوجوان میتواند در عرض چند ساعت برنامهنویسی یاد بگیرد، با همسالانش در آن سوی جهان ارتباط برقرار کند و مهارتهای پیچیده دیجیتالی را به سرعت فراگیرد.
با این حال، نوجوان دیجیتالی در میان این همه نور و رنگ، با چالشهای عمیقی نیز روبروست. او که به تحریکات سریع و پاداشهای آنی عادت کرده، گاه طعم صبر و تحمل را نمیچشد. ارتباطات عمیق انسانی جای خود را به گفتوگوهای متنی گذرا داده و مهارت همدلی و درک نشانههای غیرکلامی به تدریج کمرنگ میشود. این نوجوان در دنیای پرزرق و برق دیجیتال، گاهی فرصت تجربه زمین خوردنها و بلند شدنهای دنیای واقعی را از دست میدهد؛ همان تجاربی که روزی مایه صبوری و بردباری او در بزرگسالی میشد.
روز هشتم آبان، روز ملی نوجوان است که به مناسبت سالروز شهادت محمدحسین فهمیده نامگذاری شده است. خبرگزاری ایکنا این فرصت را غنیمت شمرده و به موضوع روز در رابطه با نوجوانان پرداخته است؛ «نوجوان دیجیتالی». زهیر احمدی، روانشناس و درمانگر در گفتوگو با ایکنا درباره همین موضوع به مسائل مهمی پرداخته است که میتواند پاسخگوی سؤالات بسیاری از مخاطبان باشد. مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
بزرگترین تغییری که امروز به وسیله فناوری دیجیتال در نوجوانها رخ داده و میتوانیم از آن نام ببریم، مسئله جابجایی هویتیابی و ارتباطات نوجوانان ما از دنیای فیزیکی به دنیای مجازی است. به عبارتی، در گذشته نوجوانان، ما هویتشان را از جامعه، از خانواده، محیط دوستان، مدرسه، تیم ورزشی که در آن بودند و از دوستان محلشان میگرفتند. یعنی محیط اطراف و جامعهای که در آن زندگی میکردند، باعث میشد که هویت آن فرد شکل گیرد؛ اما امروزه دیگر اینطور نیست. تا یک زمانی ما میتوانستیم آنها را در مسئله هویتیابی به محیط فیزیکی و محلهای که در آن زندگی میکنند محدود کنیم، اما از یک جایی به بعد، بخش بزرگی از این فرایند هویتیابی به دست دنیای دیجیتال، اینستاگرام و نرمافزارهای اجتماعی که امروزه سهم بزرگی را در اختیار میگیرند، میرود.
نمونههایی هم داریم از نوجوانانی که تا قبل از نوجوانی، بسیار مذهبی، با اعتقاد و دارای ارزشهای محکم بودند، اما بعد از اینکه وارد دنیای دیجیتال و بازیهای آنلاین میشوند، هویت و ارزشهای خود را از دست میدهند. پس مسئله هویت بزرگترین تغییر است.
یک تغییر بزرگ دیگر که میتوانیم از آن صحبت کنیم، مسئله ارزشها و اهداف است. زمانی در کشور، در فرهنگهای مختلف، من جمله ایران، کشوری با قدمت چند هزار ساله، علمآموزی و معنویت، علمآموزی، خداباوری، تلاش و پشتکار جزو ارزشهای مهم بودند و ما برای خودمان اهدافی را ترسیم میکردیم و در آن مسیر قدم برمیداشتیم. اما امروزه این ارزشها، کمرنگ شدهاند و جای خود را به ثروت، فردیت، حال شخصی و اقتصاد یکشبه دادهاند.
اگر از نوجوانان امروز سوال کنید که چه چیزی برایشان مهم است، میگویند: «میخواهم به پول برسم»، یا «میخواهم به زندگی خوب دست پیدا کنم». در فضای مشاوره با نوجوانها، تجربه شخصی و نه پژوهشی داشتهام و میتوانم بگویم اغلب نوجوانان دغدغه در سنی که باید دغدغه علمآموزی، هویت و رسیدن به اهدافشان را داشته باشند، دغدغه اقتصاد دارند.
نوجوانانی که قادر به یافتن همدم و برقراری ارتباط در فضای واقعی نیستند، به فضای مجازی پناه میبرند. در اینجا دو جنبه مطرح میشود: یکی فضای مجازی به عنوان پناهگاه و دیگری به عنوان پرتگاه
همچنین مسئله فردیت اهمیت بسیاری پیدا کرده است. زمانی گذشت و ایثار برای وطن، برای خانواده، دوست و ناموس بسیار مهم بود؛ اما امروزه مسئله فردیت، اینکه چه چیزی حال تو را خوب میکند، چه چیزی باعث میشود تو با آن به سلامتی و موفقیت برسی، فارغ از اینکه خانوادهات چه میخواهند، جامعه چه میپسندد، دین چه میپسندد و آیا اصلاً آنچه حال تو را خوب میکند، مورد تأیید جامعه، دین و ارزشهای شخصی تو هست یا نیست، حاکم و ارزشها کمرنگ شده است.
بسیاری از نوجوانان امروز درگیر این مسئله هستند که با ارز دیجیتال و برنامههای اقتصادی عجیب و غریب، به آن اقتصاد یکشبه برسند.
پس امروزه تغییرات مهمی که اتفاق افتاده، مسئله هویت، مسئله ارزشها و مسئله اهداف است. نوجوانان ما امروز هدف واقعبینانهای ندارند. در شبکههای اجتماعی، کلیپ یک نوجوانی را میبیند و خودش را با او مقایسه میکند و چون شرایط و ویژگیهای او را ندارد و محدودیتهایی بر سر راهش وجود دارد، دچار سرخوردگی و بحران هویت میشود که امروزه بسیار با آن مواجه هستیم.
درباره اصطلاح «نسل دیجیتال»، واقعاً این برچسب هم معنادار هست و هم میتوانیم از آن استفاده کنیم، اما به این نکته باید توجه کنیم که همه را یکسان نبینیم. نوجوانانی داریم که حواسشان به آسیبهای دنیای دیجیتال هست، اما غالب نوجوانان اینطور نیستند.
ویژگیهای مشترکی که میتوان از آنها یاد کرد؛ عمدتاً ناشی از سازگار شدن مغز نوجوانان با محیط دیجیتال است. یعنی نمیتواند محیطی غیر از دیجیتال را درک کند یا بفهمد. نسل ما هرگز دنیایی بدون تلویزیون را تجربه نکرد؛ از این رو، هنگامی که پدرم میگفت: «پسرم، روزگاری بود که ما تلویزیون نداشتیم و دور کرسی جمع میشدیم و کتاب، قرآن و شاهنامه میخواندیم، درک درستی از این سخنان نداشتم، زیرا آن دنیا را ندیده و لمس نکرده بودم. به همین ترتیب، نوجوان امروز نیز دنیای بدون اینترنت را نمیفهمد. زیرا او زمانی را که اینترنتی در کار نبوده، هرگز به چشم ندیده است. از همان نخستین روزهایی که چشم باز کرده و خود را شناخته است، ابزارهای دیجیتال، اینترنت و شبکههای اجتماعی، جزء جداییناپذیر از زندگیاش بودهاند. بنابراین، به کار بردن این اصطلاح برای توصیف تجربهاش کاملاً صحیح و گویاست.
ویژگیهایی که برای این نسل میتوانیم نام ببریم، ویژگیهای متعددی است، اما چند ویژگی را به عنوان نمونه بیان میکنم؛
نیاز به ارضای فوری: نسل امروز، خواهان دریافت پاسخهای سریع و دستیابی فوری به نتایج است؛ به عبارت دیگر، میتوان آن را «نسل فستفودی» نامید. دنیای کنونی نیز به دنیایی فستفودی تبدیل شده است، جایی که سرعت در همه چیز حرف اول را میزند. نوجوان امروزی حتی حاضر نیست محتوای دو دقیقهای در اینستاگرام را تا انتها مشاهده کند. اگر محتوایی طنزآمیز و خندهدار باشد، ممکن است، آن هم گاهی، آن را تا پایان ببیند، اما اگر دقیق شوید، متوجه میشوید که هنگام پیمایش در صفحه اکسپلور، مدام در حال تعویض محتوا و اسکرول کردن است. در واقع، برای نسل حاضر، صبر کردن دشوار شده است. حتی اگر اینترنت ۵G را در اختیارش بگذارید، میپرسد: «چه زمانی اینترنت جدیدتری با سرعت بالاتر میآید؟» در حالی که روزگاری اینترنت با سرعت پایین در دسترس بود و مردم با همان سرعت نیز کارهای خود را پیش میبردند.
نسل امروز، خواهان دریافت پاسخهای سریع و دستیابی فوری به نتایج است؛ به عبارت دیگر، میتوان آن را «نسل فستفودی» نامید. دنیای کنونی نیز به دنیایی فستفودی تبدیل شده است، جایی که سرعت در همه چیز حرف اول را میزند
حتی ما بزرگترها نیز از این قاعده مستثنی نیستیم؛ برای مثال، مسیر تهران تا اصفهان را که در گذشته با سه تا پنج روز پیادهروی یا با اسب و شتر طی میکردند، اکنون در دو سه ساعت با وسیله نقلیه میپیماییم، اما باز هم ناراضی هستیم و با خود میگوییم: «ای کاش زودتر میرسیدیم، ای کاش پشت چراغقرمزها توقف نمیکردیم و سریعتر به مقصد میرسیدیم.» این موارد نشان میدهد که صبر کردن برای ما، بهویژه نوجوانان، دشوار شده است. بنابراین، نخستین ویژگی، نیاز به ارضای فوری است؛ بهگونهای که بهسختی میتوان نوجوان را وادار به تحمل انتظار کرد.
دومین ویژگی، توجه پراکنده است. نوجوانان امروزی قادرند چندین فعالیت را بهطور همزمان انجام دهند؛ آنها از توانایی چندوظیفگی برخوردارند؛ میتوانند تلویزیون تماشا کنند، پیام بدهند، به موسیقی گوش دهند و با دوستانشان گفتوگو کنند. با این حال، اگرچه این کارهای پراکنده را میتوانند انجام دهند، اما اغلب فاقد تمرکز عمیق و طولانیمدت بر یک موضوع واحد هستند، بهویژه اگر آن موضوع چالشبرانگیز باشد. برای مثال، نمیتوان به یک نوجوان کتابی، مثلاً یک رمان بدهید و از او بخواهید که آن را با دقت بخواند، تحلیل و خلاصهنویسی کند؛ چراکه به سرعت حوصلهاش سر میرود و تمرکز خود را از دست میدهد.
در فضای مشاوره، بهطور مکرر با این مسئله مواجه میشویم که نوجوانان مراجعه میکنند و میگویند: «آقای دکتر/مشاور، من نمیتوانم تمرکز کنم و حواسم را برای مطالعه جمع کنم.» بنابراین، توجه پراکنده یکی از نکات بسیار مهم و قابل تأملی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
سومین ویژگی که میتوان به آن اشاره کرد، هویت سیال است. کودکان و نوجوانان امروزی، شخصیتها و هویتهای متفاوتی در موقعیتهای مختلف دارند؛ در اینستاگرام یک هویت، در بازیهای رایانهای هویتی دیگر، در کنار خانواده و در جمع دوستان نیز هویتهای جداگانهای از خود نشان میدهند. ثبات و پیوستگی شخصیتی که انتظار میرود یک نوجوان در قالب مشخصی از خود بروز دهد، اغلب دیده نمیشود و آنها گویی نقابهای متفاوتی به چهره میزنند. دلیل این امر آن است که نوجوان نگران است، در هر فضا به هویت مطلوب و تصویری که میخواهد برسد. این مسئله، بهویژه هنگامی که نوجوان بزرگ شده و به سن ازدواج میرسد، به یک نگرانی تبدیل میشود و اگر این ازدواج در بستر اینترنت شکل بگیرد، مشکلات پیچیدهتر خواهد شد؛ چرا که نگرانیم این هویت یکپارچه و پایدار در فرد شکل نگیرد.
در مورد احساس تنهایی، مسئله از این قرار است که نوجوانانی که قادر به یافتن همدم و برقراری ارتباط در فضای واقعی نیستند، به فضای مجازی پناه میبرند. در اینجا دو جنبه مطرح میشود: یکی فضای مجازی به عنوان پناهگاه و دیگری به عنوان پرتگاه. این دوگانگیِ پناهگاه و پرتگاه بودن، محور بحث است.
اگر بخواهیم نگاهی خوشبینانه داشته باشیم، میتوان گفت فضای مجازی میتواند نقش یک پناهگاه را ایفا کند. این فضا به نوجوانان، بهویژه نوجوانانی که در برقراری ارتباط مشکل دارند، در گروههای اقلیت قرار میگیرند، یا به موضوعاتی علاقه دارند که در جامعه چندان مورد توجه نیست، این قدرت را میدهد که در فضای آنلاین افرادی مشابه خود را بیابند، با آنها ارتباط برقرار کنند و نیاز عاطفی خود را پاسخ گویند. در چنین شرایطی، اینترنت و فضای دیجیتال میتواند به راستی یک موهبت به شمار آید.
اما این پدیده تا چه اندازه واقعبینانه و مثبت است؟ اگر بخواهیم با همین میزان خوشبینی پیش برویم، شاید فقط بتوان از ۱۰ تا ۲۰ درصد ظرفیت فضای مجازی به این شکل استفاده کرد. در مقابل، در ۸۰ درصد موارد، این فضا میتواند به پرتگاهی خطرناک تبدیل شود. همان نوجوانی که در فضای مجازی ارتباط برقرار کرده و افرادی مانند خود را مییابد، باز هم ممکن است در فضای واقعی، در ارتباط با همسر، فرزندان، دوستان یا جامعه، ناتوان باشد. زیرا او هنوز در محیط واقعی قرار نگرفته و مهارتهای لازم را کسب نکرده است.
در فضای مجازی، کسی ما را نمیبیند؛ اشتباهاتمان پنهان میماند و میتوانیم خود را به هر شکلی که بخواهیم معرفی کنیم، مثلاً در اینستاگرام ادعا کنیم دانشجو یا ورزشکار هستیم. در این فضا، اگر خطایی هم رخ دهد، «منِ واقعی» آسیب چندانی نمیبیند، زیرا همهچیز در پشت پنجره مجازی رخ میدهد. این در حالی است که ما نیاز داریم در فضای حقیقی خود را ارتقا داده، روابطمان را استحکام بخشیم و صبر و حساسیت لازم را تقویت دهیم.
هرچند میتوان با نگاهی مثبت به فضای مجازی نگریست و آن را پناهگاهی محدود، حدود ۲۰ درصدی با مدیریت و هوشیاری بالا دانست، اما در ۸۰ درصد موارد، این فضا به پرتگاهی تبدیل میشود که نه تنها به رشد و شکوفایی نوجوان کمک نمیکند، بلکه او را در معرض خطرات جدی قرار میدهد
بنابراین، در نگاه مثبت، ممکن است فردی وارد فضای مجازی شود و با عضویت در گروههای سالم، از آن استفاده مطلوبی ببرد و دچار آسیب نشود. اما از سوی دیگر، در نگاه منفی، اگر همان نوجوان خجالتی، مضطرب و منزوی به گروههای ناسالم، افراطی یا پرخطر بپیوندد، مشکل صدچندان خواهد شد.
اگر او در چنین فضای خطرآفرینی قرار گیرد، حتی ممکن است قربانی سوءاستفادههای سایبری یا آزارهای اینترنتی شود. آزارگری که ممکن بود در مدرسه تنها پنجهزار یا دههزار تومان از او اخاذی کند، اکنون در فضای مجازی میتواند آسیبهایی بسیار جدیتر و غیرقابل جبران وارد کند.
در نتیجه، هرچند میتوان با نگاهی مثبت به فضای مجازی نگریست و آن را پناهگاهی محدود، حدود ۲۰ درصدی با مدیریت و هوشیاری بالا دانست، اما در ۸۰ درصد موارد، این فضا به پرتگاهی تبدیل میشود که نه تنها به رشد و شکوفایی نوجوان کمک نمیکند، بلکه او را در معرض خطرات جدی قرار میدهد.
در مسئله برقراری تعادل سالم بین نظارت و احترام، لازم است والدین توجه داشته باشند که نقش آنها نه به عنوان پلیس، بلکه در قالب یک همدم، رفیق یا مربی تعریف میشود؛ بنابراین محور اصلی، مربی و رفیق بودن در تقابل با پلیس بودن است.
هدف ما باید ایجاد رابطهای مبتنی بر اعتماد و محبت با فرزندانمان باشد؛ به گونهای که فرزندم به عنوان یک پدر یا مادر، هم به من علاقهمند باشد و هم به من اعتماد کند. این نکتهای اساسی است. نباید نقش پلیس فضای مجازی را ایفا کنیم، پیوسته اشتباهاتش را زیر نظر بگیریم، او را در موضع دفاعی قرار دهیم و باعث شویم مجبور شود، با ما به عنوان والد وارد چالش و درگیری شود و در نهایت ارتباطش را با ما قطع کند.
هدف ما باید ایجاد رابطهای مبتنی بر اعتماد و محبت با فرزندانمان باشد؛ به گونهای که فرزندم به عنوان یک پدر یا مادر، هم به من علاقهمند باشد و هم به من اعتماد کند
مهمترین مسئله در روابط بینفردی، برقراری ارتباط است. اگر این پیوند ارتباطی گسسته شود، انسانها از یکدیگر فاصله میگیرند. این دو نفر میتوانند دو دوست، همسران، پدر و فرزند، یا کارفرما و کارگر باشند؛ در هر صورت، حفظ این ارتباط ضروری است. بر این اساس، چهار راهبرد را مطرح میکنیم که به کمک آنها میتوانیم فرزندانمان را در کنار خود نگه داریم و ارتباط موثری با آنها برقرار کنیم؛
راهبرد اول: گفتوگوی کنجکاوانه، نه بازجویی
به جای ورود ناگهانی به حریم خصوصی آنها یا پرسشهای مکرر مانند «با کی صحبت میکردی؟ چه چیزی تماشا میکردی؟ چرا در اتاقت را میبندی؟»، بهتر است فضای گفتوگو را تغییر دهیم. مثلاً بپرسیم: «امروز چه چیز جالبی در اینترنت دیدی؟ چه چیز جدیدی یاد گرفتی؟ اگر بازی میکنی، میتوانی آن را به من هم یاد بدهی؟»
متأسفانه برخی والدین از همراهی با فرزندان خود خودداری میکنند؛ مثلاً با کنسول بازی یا تلفن همراه خود بازی نمیکنند. به بسیاری از مراجعانم توصیه میکنم که حداقل بازی سادهای مانند فوتبال را با پسرشان یاد بگیرند و با هم بازی کنند. نباید خود را از دنیای آنها دور نگه داریم؛ بنابراین گفتوگوی کنجکاوانه یعنی: «به من هم یاد بده، چه چیزی یاد گرفتی؟» نه اینکه بگوییم: «چقدر بازی میکنی؟ چرا وقتت را تلف میکنی؟» این گونه سرزنشها و بازجوییها تنها موجب تخریب ارتباط و گسست این پیوند میشود.
راهبرد دوم: تعیین قوانین مشترک و شفاف
همانگونه که برای دنیای واقعی قوانینی داریم، برای استفاده از فضای مجازی نیز باید قوانینی وضع کنیم. همانطور که شهر، رانندگی، مدرسه و اداره قوانین خود را دارند، برای فضای مجازی نیز باید قوانین روشنی تعریف شود.
قوانین باید همراه با نظام پاداش و تنبیه باشد. همانطور که در رانندگی، تخلف منجر به جریمه میشود، در خانه نیز باید قوانینی وضع شود که در صورت رعایت، پاداش و در صورت تخلف، پیامدهای مشخصی در پی داشته باشد
برای مثال، استفاده از تلفن همراه سر میز شام ممنوع است. به عنوان یک خانواده باید در زمان صرف صبحانه، ناهار و شام دور هم جمع شویم، از غذا خوردن لذت ببریم و یکدیگر را ببینیم. هر برنامهای در فضای مجازی باید در این زمانها متوقف شود. همچنین، دسترسی به اینترنت پس از ساعت ۱۰ یا ۱۱ شب باید قطع شود و تلفن همراه نباید روی تخت یا زیر بالش قرار گیرد.
نکته مهم این است که قوانین باید دوطرفه باشد. اگر پدری تا ساعت ۲ نیمهشب در اینترنت است، نمیتواند از فرزندش انتظار داشته باشد که ساعت ۱۰ شب اینترنت خود را خاموش کند. باید ابتدا خودمان به عنوان والدین به قوانین پایبند باشیم و اگر نمیتوانیم عمل کنیم، موجب حساسیت و لجبازی نوجوان نشویم. علاوه بر این، قوانین باید همراه با نظام پاداش و تنبیه باشد. همانطور که در رانندگی، تخلف منجر به جریمه میشود، در خانه نیز باید قوانینی وضع شود که در صورت رعایت، پاداش و در صورت تخلف، پیامدهای مشخصی در پی داشته باشد.
راهبرد سوم: تمرکز بر تغییرات رفتاری، نه جاسوسی
متأسفانه برخی والدین رمز تلفن همراه فرزند خود را میدانند و در غیاب او پیامهایش را میخوانند تا خطاهایش را کشف کنند و سپس برای مشاوره مراجعه میکنند. ما باید بر تغییرات رفتاری تمرکز کنیم. اگر فرزندم گوشهگیر شده، پرخاشگر شده یا افت تحصیلی پیدا کرده، اینها نشانههای هشداردهندهای هستند که باید به آنها توجه کنیم.
اگر این راهبردها از ابتدای کودکی، زمانی که فرزند قوانین را درک میکند(حدود ۴ یا ۵ سالگی) و ارتباطات را میفهمد، اجرا شود و با این پیشفرضها حرکت کنیم، میتوانیم شاهد نتایج مثبتی در فرآیند تربیت باشیم.
در بررسی شکاف دیجیتالی بین نسلها، باید توجه داشت که این شکاف در چه شرایطی به تعارض تبدیل میشود. یکی از حساسترین موقعیتها زمانی است که والدین داشتههای فرزندان خود در فضای مجازی و دنیای آنلاین را بیارزش یا حتی مضر تلقی کرده و از آن فاصله بگیرند. در چنین وضعیتی، ممکن است والدین متهم به کهنهپرستی یا بیسوادی شوند. در نتیجه، نوجوان از پدر و مادر خود فاصله میگیرد، زیرا احساس میکند که آنها او را درک نمیکنند. نوجوان با خود میاندیشد؛ «شما نمیفهمید من چه میگویم، شما متعلق به نسل گذشته هستید، با فضای مجازی آشنا نیستید و از دنیای هوش مصنوعی بیاطلاعید.» هنگامی که این تصور در ذهن فرزند شکل بگیرد، طبیعی است که دیگر تمایلی به برقراری ارتباط با والدین خود نداشته باشد و این همان نقطهای است که شکاف نسلی عمیقتر میشود.
در مقابل، از نگاه فرزند، او در حال یادگیری است، یعنی در حال آموختن روابط اجتماعی، کسب مهارتهای جدید و دریافت آموزشهای مختلف است. برای مثال، ممکن است در حال یادگیری اصول عکاسی، روشهای تبدیل شدن به یک یوتیوبر یا سایر مهارتهای مرتبط باشد. اما وقتی پدر و مادر این فعالیتها را بیارزش میدانند، شکاف بین آنها عمیقتر میشود. به عنوان نمونه، پسری را تصور کنید که مشغول بازی با لپتاپ یا کامپیوتر شخصی خود است و پدرش از اتاق دیگر فریاد میزند: «پاشو از پای کامپیوتر! خجالت بکش! چقدر وقتت را تلف میکنی؟ خستهام کردی! برو با دوستانت بیرون برو، یک کار مفید انجام بده!» در چنین موقعیتی، پاسخ پسر قابل پیشبینی است و احتمالاً با عصبانیت و داد و فریاد خواهد گفت: «این بازی کردن من، یعنی ارتباط با دوستانم، تماشای فیلم، آموزش دیدن و انجام کارهای مفید!»
اگر با دقت به این گفتوگو بنگریم، هر دو طرف در حال دفاع از دیدگاه خود هستند. پدر تأکید دارد: «تو باید از وقتت به درستی استفاده کنی» و پسر پاسخ میدهد: «من دارم از وقتم به درستی استفاده میکنم.» بحث اصلی بر سر چگونگی استفاده از وقت و تعریف درست از بهرهوری است؛ تعریفی که گاهی اوقات ممکن است اشتباه باشد.
راه حل این مشکل چیست؟ راهکار در این است که ما نیز با دنیای دیجیتال، هوش مصنوعی و ابزارهای جدید آشنا شویم. در مواقعی که دانش کافی نداریم، حتی میتوانیم از فرزندمان بخواهیم که به ما آموزش دهد. این درخواست، به او احساس ارزشمندی و اعتماد به نفس میبخشد. هنگامی که به فرزندمان میگوییم: «بیا و این موضوع را به من یاد بده»، این پیام را به او منتقل میکنیم که برای دانش و مهارتش ارزش قائل هستیم. این اقدام میتواند پل ارتباطی بین نسلها ایجاد کند و فرآیند یادگیری متقابل، شکاف نسلی را کاهش دهد. حتی والدین میتوانند به صورت مستقل به یادگیری بپردازند و از منابع مختلف استفاده کنند تا درک بهتری از دنیای فضای مجازی و چگونگی عملکرد آن به دست آورند.
با بررسی دقیقتر میتوان دریافت که فضای مجازی به مشکلی جدی تبدیل شده است، چرا که عملکرد اصلی زندگی در دنیای واقعی را مختل کرده است. فعالیتهای روزمره، ورزش و تعاملات خانوادگی همگی تحت تأثیر منفی این فضا قرار گرفتهاند.
در ادامه به چند مورد از این تأثیرات اشاره میشود؛
یکی از مهمترین موارد، انزوای اجتماعی در دنیای واقعی است. کودکان و نوجوانان امروزی تمایل بیشتری به بازیهای دیجیتال و آنلاین نشان میدهند تا بازیهای حرکتی و تعامل با همسالان در فضای بیرون. این فاصلهگیری از دنیای واقعی و انزوا میتواند تأثیرات قابلتوجهی بر اعتماد به نفس و روابط آینده آنها بگذارد.
مورد دیگر، افت محسوس عملکرد تحصیلی است. کودکان پس از بازگشت از مدرسه، به جای تمرکز بر درس و تکالیف، ساعتها وقت خود را در فضای مجازی و بازیهای آنلاین سپری میکنند. این مسئله در دوران امتحانات نیز ادامه دارد و باعث میشود، آنها از هدف اصلی خود که تحصیل است، دور بمانند.
کودکان و نوجوانان امروزی تمایل بیشتری به بازیهای دیجیتال و آنلاین نشان میدهند تا بازیهای حرکتی و تعامل با همسالان در فضای بیرون. این فاصلهگیری از دنیای واقعی و انزوا میتواند تأثیرات قابلتوجهی بر اعتماد به نفس و روابط آینده آنها بگذارد
اختلال در الگوی خواب نیز از دیگر پیامدهای منفی است. در گذشته کودکان معمولاً ساعت 10 یا 11 شب میخوابیدند تا برای فعالیتهای روز بعد آماده باشند، اما امروزه تا پاسی از شب بیدار میمانند و به بازی یا گفتوگو در فضای مجازی مشغول هستند. این مسئله در طول روز به وضوح در خوابآلودگی، بیحوصلگی و کمانرژی بودن آنها مشاهده میشود. متأسفانه برخی از شرکتهای اپراتور تلفن همراه با ارائه اینترنت نامحدود شبانه و هدیههای مشابه، به تشدید این مشکل دامن میزنند.
واکنشهای هیجانی شدید نیز در میان کودکان و نوجوانان افزایش یافته است. بازیهای خشن و فیلمهای نامناسب، پرخاشگری را تشدید میکنند و از سوی دیگر، مواجهه با محتوای ترسناک، باعث افزایش اضطراب میشود. همچنین، دیدن سبک زندگی همسالان در فضای مجازی مانند اینستاگرام، در مواردی به احساس سرخوردگی و افسردگی منجر میشود. علاوه بر این، قطعی اینترنت اغلب با واکنشهای تند و منفی از سوی آنها همراه است.
دروغگویی درباره میزان استفاده از فضای مجازی نیز از دیگر مشکلات رایج است. بسیاری از کودکان فقط یکچهارم یا یکپنجم زمان واقعی استفاده خود را به والدین اطلاع میدهند. برای نمونه، آنها در اتاق خود به بازی یا گشتوگذار در فضای مجازی مشغول میشوند، اما به والدین میگویند که در حال درس خواندن هستند. یا هنگامی که با تلفن همراه چت یا بازی میکنند، با ورود پدر و مادر به اتاق، ادعا میکنند که مشغول مطالعهاند. برای مثال، از یک نوجوان در فضای مشاوره سؤال کردم که روزانه چقدر اینترنت مصرف میکند و پاسخ داد؛ روزی 10 گیگابایت. در بسیاری از موارد، والدین از این میزان استفاده بیاطلاع هستند و از آنجا که نوجوانان از پول توجیبی خود برای خرید بستههای اینترنتی استفاده میکنند، این پنهانکاری و دروغگویی تشدید میشود.
برای درک بهتر این موضوع، یک نوجوان را در نظر بگیرید که پیش از این عضو تیم فوتبال مدرسه و باشگاه بود، بهطور منظم تمرین میکرد و درس میخواند؛ اما از زمانی که تلفن همراه شخصی در اختیارش قرار گرفته است، دیگر به تمرین نمیرود، با همسالان خود در محله بازی نمیکند و هیچ فعالیت بیرونی ندارد. او به سرعت به خانه بازمیگردد تا به تلفن و فضای مجازی خود برسد. در این شرایط، ممکن است والدین تصور کنند، این وضعیت مطلوبی است؛ آنها خوشحال هستند که فرزندشان در خانه و در کنار آنها است و احساس میکنند کنترل بهتری روی او دارند. اما در واقعیت، این تصور نادرست است. گرچه به ظاهر، والدین بر فرزند خود نظارت دارند، اما این کودکان با دنیایی نامحدود در ارتباط هستند و در معرض آسیبهای جدی قرار میگیرند.
به عنوان فردی که سالها با نوجوانان کار کردهام، دو دغدغه اصلی در ذهن من وجود دارد؛ نگرانی اول، مسئله توانایی تحمل سختیها است. به باور من، کودکان و نوجوانان نسل حاضر در دو مهارت اساسی با افول روبهرو هستند که نخستین آنها، همین ظرفیت تحمل دشواریها است. همانگونه که امام کاظم(ع) میفرمایند: «بگذارید فرزندانتان در خردسالی با رنجها درگیر شوند تا در بزرگسالی شکیبا و استوار باشند.» هنگامی که یک نوجوان دیجیتالی که همه چیز برایش فراهم بوده، هرگز سختی نکشیده، در کوچه بازی نکرده، زمین نخورده و با چالشی روبهرو نشده است، این توانایی در او تضعیف میشود.
از آنجا که ما در فضای مجازی غرق شدهایم، از ارتباط عمیقی که میتوانستیم با همسر، فرزندان یا دوستان خود داشته باشیم، فاصله گرفتهایم و این فاصلهگیری، به شکلگیری روابط سطحی میانجامد که متأسفانه منشأ بسیاری از مشکلات است
در حالی که این احساس ملالت و بیحوصلگی، میتواند سرچشمه خلاقیت باشد. یعنی زمانی که حوصلهمان سر میرود، شروع به اندیشیدن میکنیم تا کاری برای رفع آن بیابیم؛ پرداختن به یک فعالیت تازه، یادگیری مهارتی جدید، کتاب خواندن، یا حتی پرورش ایدهای نو که ممکن است به یک اختراع بینجامد. اما این نسل آموخته است که به محض احساس خستگی یا کسالت، بلافاصله به سراغ فضای مجازی، تلویزیون یا تلفن همراه برود؛ محرکهایی فوری و جذاب که توجه آنها را جلب میکند. هیچکس نمیتواند انکار کند که فضای مجازی برای نوجوانانی که دنیای بیرون را کمتر تجربه کردهاند یا اگر هم تجربه کردهاند، بسیار محدود بوده، جذابیت بیشتری دارد. این وضعیت میتواند آن خلاقیت ذاتی و توانایی خودآگاهی را در کودکان تضعیف کند.
نکته دوم، مربوط به مهارت دومی است که با افول روبهرو شده است؛ همدلی عمیق. باید توجه داشت که ارتباطات آنلاینی که امروز در فضای مجازی شکل میگیرد، فاقد نشانههای غیرکلامی، مانند لحن صدا، زبان بدن و تماس چشمی است. این عناصر، اجزای درک متقابل و همدلی به شمار میروند. به عبارت دیگر، همان لحن گفتار، آهنگ کلام، حرکات بدن و نگاهها هستند که به ما کمک میکنند از حال و احساسات یکدیگر آگاه شویم؛ اما هنگامی که ارتباطات عمدتاً به شکل متنی، تصویری یا صوتی انجام میشود، حتی در زمان ارسال پیام یا احوالپرسی، این نوع تعامل، از عمق ارتباط میکاهد و چهبسا به شکلگیری روابطی سطحی یا حتی نامتعارف بینجامد.
از آنجا که ما در فضای مجازی غرق شدهایم، از ارتباط عمیقی که میتوانستیم با همسر، فرزندان یا دوستان خود داشته باشیم، فاصله گرفتهایم و این فاصلهگیری، به شکلگیری روابط سطحی میانجامد که متأسفانه منشأ بسیاری از مشکلات است.
بر این مسئله تأکید میکنم که؛ شما نباید پلیس باشید، بلکه باید راهنما باشید. شما نباید نگهبان باشید، بلکه باید دوست باشید. فناوری یک ابزار است، همچون چاقویی که هم میتواند کاربردی خطرناک داشته باشد و هم برای پوست کندن یک میوه به کار رود. بنابراین، وظیفه ما گرفتن چاقو از دست کودکان نیست، زیرا این کار ممکن نیست؛ آنها در نهایت در موقعیتی به آن نیاز پیدا خواهند کرد و در جایی که ما حضور نداریم، از آن استفاده میکنند. نمیتوانیم فضای مجازی را از فرزندانمان بگیریم؛ چرا که آنها فرزندان زمان حال ما نیستند، آنها فرزندان آینده هستند.
من سه نکته کلیدی را در این زمینه بیان میکنم؛
میزان استفاده، زمان استفاده و نحوه استفاده از فضای مجازی باید در چارچوب قوانین خانوادگی تنظیم شود. این قوانین نیز فقط مختص کودکان نباشد، بلکه باید برای تمام اعضای خانواده اجرا شود
نکته اول، هدفگذاری و برنامهریزی برای استفاده از فضای مجازی است. نباید به فرزندمان بگوییم که اصلاً وارد فضای مجازی نشود، بلکه باید به او بگوییم: «حال که وارد این فضا میشوی، این مسیرها را دنبال کن، برنامهنویسی یاد بگیر، نجوم را پیگیری کن، مهارتهای تعمیراتی بیاموز یا طراحی را دنبال کن.» یک هدفگذاری مشخص، یک برنامهریزی منسجم و یک جهتدهی آگاهانه برای استفاده از فضای مجازی ضروری است.
نکته دوم، موضوع قانونگذاری است که میزان استفاده، زمان استفاده و نحوه استفاده از فضای مجازی باید در چارچوب قوانین خانوادگی تنظیم شود. این قوانین نیز فقط مختص کودکان نباشد، بلکه باید برای تمام اعضای خانواده اجرا شود. مگر در مواردی که پدر یا مادر به دلیل شغل خود نیاز به استفاده خارج از این چارچوب داشته باشند که در این صورت این استثنا در نظر گرفته میشود. برای مثال، اگر فرزندم ببیند که من در ساعات پایانی شب با تلفن همراه کار میکنم، باید درک کند که پدرش در حال کار است، نه تفریح؛ اینکه در فضای مجازی به گشتوگذار نمیپردازم، بلکه مشغول انجام وظیفه است.
نکته سوم، ایجاد برنامههای متنوع و جذاب در زندگی واقعی است. به این معنا که زندگی فرزندان ما نباید خالی از برنامه باشد. این زندگی را باید با فعالیتهای گوناگون از جمله ورزش، کلاسهای مهارتی و برنامههای مطالعاتی پر کنیم. همه این بخشها باید برنامهریزی شده و پُررنگ باشد، تا فرزندان ما احساس نکنند که از صبح تا شب و از شب تا صبح بیکار هستند. اگر چنین حسی به آنها دست دهد، خودشان برنامههای خود را پر خواهند کرد و اوقات فراغتشان را به روش خود خواهند گذراند.
بنابراین، در این شرایط نیز وظیفه ما تغییر نمیکند، نقش ما به عنوان والدین دگرگون نمیشود، فقط زمین بازی عوض شده است. در این فضای جدید نیز همان ارزشهایی که در دنیای واقعی نگران یادگیری آن توسط فرزندانمان بودیم، باید به آنها آموزش داده شود، آن صداقت، احترام، مهربانی و مسئولیتپذیری آموزش دهیم. همه این ارزشها را باید بتوانیم در زمین بازی دنیای دیجیتال به فرزندانمان بیاموزیم.
نخ تسبیح همه این موارد، ارتباط خوب و مؤثر است. اگر ارتباط سازندهای بین والدین و فرزندان شکل نگیرد، نخواهیم توانست از بسیاری از آسیبها جلوگیری کنیم. باید مراقب باشیم این نخ تسبیح زندگیمان پاره نشود، زیرا اگر پاره شود، تمام دانهها بر زمین میریزد و آنگاه دیگر کاری از دستمان برنمیآید. در آن صورت، راه جبرانی وجود نخواهد داشت، چراکه دانههای ریخته شده به این سادگی جمع نمیشوند. مراقب ارتباطمان باشیم، فضای صمیمی، دوستی، مهربانی، تفریح، اوقات خوش در کنار یکدیگر و برنامههای مشترک داشته باشیم و همه این موارد میتواند در تربیت فرزند و حفظ آنها در این فضای پرچالش و پرآسیب، یاریمان کند.
گفتوگو از سمیه قربانی
انتهای پیام