وقتی صحبت از بسیج میشود، ذهن همه ما به سمت جمعی از آدمهای ساده، بیادعا و پرانرژی میرود؛ آدمهایی که اگرچه نامشان «نیروی مردمی» است، اما حقیقتا نیروی امید این جامعه هستند. از همان روزهای پرآشوب انقلاب، تا سالهای جنگ، تا همین امروز که کشور با مسائل ریز و درشت درگیر است، یک خصلت همیشه همراه بسیجیها مانده؛ جهادگری. آنها همیشه جایی حضور دارند که نیاز هست، نه جایی که دیده شود.
بسیج فقط یک نهاد نیست؛ یک روحیه است؛ نوعی شیوه زیستن. نسل اول بسیجیها در دوران انقلاب دست مردم را گرفتند، نسل بعدیاش در سالهای جنگ ویرانیها را به دوش کشید و نسل امروز، همان جوانهایی هستند که در سیل و زلزله، در کوچهها و محلههای کمبرخوردار، در بیمارستانها و حتی پشت میزهای ساده کارهای داوطلبانه، قدم برمیدارند. اگر دنبال نشانی از «خدمت بیمنت» باشیم، معمولا باید سراغ همین آدمها برویم؛ کسانی که ظاهر سادهشان پشتوانهای از اعتقاد و عمل دارند.
شاید به همین دلیل است که روحیه جهادی بسیج، هر بار در قالبی تازه خودش را نشان میدهد. روزی در اردوهای خدمترسانی، روزی در توزیع غذای گرم و روز دیگر در گروههای کوچک و خودجوشی که با عشق و اعتماد مردم شکل گرفتهاند. گروههایی که چراغشان با کمکهای خرد روشن میماند و با دقت، نظم و صداقت جلو میروند؛ گروههایی که ثابت میکنند «کار جهادی» فقط یک شعار نیست و جریانی زنده است.
یکی از همین جریانهای زنده، گروه جهادی «احمد متوسلیان» است؛ گروهی مردمی که از دل همین روحیه بسیجی سر برآورده. جوانهایی که نه دنبال نام و عنوان هستند، نه تریبون و تبلیغ. آنها تنها ادامهدهنده همان مسیری هستند که از سالهای اول انقلاب آغاز شد؛ مسیری که میگوید اگر قرار است تغییری اتفاق بیفتد، از محله خودمان، از سه خیابان اطرافمان، از دل همین شهر و همین مردم باید شروع کنیم.
روایت شکلگیری گروهی که اعتماد مردم سرمایه اصلیشان شد
هفته بسیج فرصتی شد تا سری به گروه جهادی «احمد متوسلیان» بزنیم؛ گروهی که سالهاست کمکهای مردمی را مستقیم به دست نیازمندان میرساند و هر بسته و هر ریال را با نظم و شفافیت مدیریت میکند. مصطفی آقایی، مسئول گروه جهادی احمد متوسلیان با لحن صمیمی و روایتگرانه از مسیر فعالیتشان میگوید: «سالها پیش، قبل از سال ۸۹، از طریق برنامههای تئاتر و اجراهایی که در مناطق مختلف داشتیم شناخته شدیم و بعد از آن در حادثههایی مانند سرپل ذهاب و زلزله بم، کمکهایی را دریافت و به خانوادههای نیازمند میرساندیم. همان زمان بود که دیدیم شناخت مردم از ما و اعتمادشان، مسیر کمکرسانی را بسیار هموار میکند».
با گذشت زمان و افزایش حجم کمکها، از توزیع غذا به مبالغ نقدی رسیدند و تصمیم گرفتند فعالیتها را سیستماتیک کنند: «کمکم دیدیم حجم مبالغ زیاد شده و احساس کردیم باید کار را منظم کنیم تا مطمئن شویم کمکها واقعا به دست نیازمندترینها میرسد و جایی دیگر سوءاستفاده نشود».
برای همین با خیریههای محلی مشورت کردند و محدوده فعالیت خود را مشخص کردند. آنها سه خیابان اطراف محل زندگیشان را برای کمکهای مستقیم انتخاب کردند تا هوای محله خود را داشته باشند و از ایجاد کار موازی جلوگیری شود. آقایی توضیح میدهد: «ما که نمیتوانیم کل جامعه را تغییر دهیم، اما میتوانیم اطراف خودمان را درست کنیم. البته بعضیها هم ادای نیازمندی درمیآورند یا ممکن است بستهها را بفروشند، به همین دلیل همه چیز را دقیق و سیستماتیک مدیریت میکنیم.»
برای نظم بیشتر، پیج اینستاگرام گروه با جمله «این پیج جهت گزارش لطف و محبت شما زده شده است و ما فقط گزارش کار میدهیم» راهاندازی شد. با گذر زمان، این پیج به محلی برای گزارش شفاف فعالیتها تبدیل شد: «اول فقط یک عکس معمولی میانداختیم، بعد یکی از همین بچهها قاب درست کرد، دیگری پیشنهاد رنگ سازمانی داد؛ حالا لوگو، رنگ سبز، سربرگ و همه جزئیات طراحی شد تا کارها منظم جلو برود. اوایل کار فقط یک کیسه برنج یا یک شانه تخممرغ بود، اما همین مقدار کم هم ارزش داشت. الان بیش از ۲۰۰ فعالیت ثبت شده که طی چند سال انجام دادهایم».

از ۱۵ خانواده تا جریانی مردمی
گروه کار خود را با ۱۵ خانواده و حدود ۷۵ تا ۸۰ نفر آغاز کرد و به مرور، تعداد خانوادههای تحت پوشش بیشتر شدند. مسئول گروه انتخاب نام «احمد متوسلیان» را نه برای خودنمایی که به احترام نظم، اخلاق و کمک حاج احمد متوسلیان به مردم میداند: «حاج احمد کسی بود که سر وقت کارها را انجام میداد، نظم و انضباط داشت و کمک میکرد؛ ما هم همین مسیر را ادامه دادیم. آن حس عملیاتی، حس کمکرسانی، اخلاق خوب و اینکه کار باید منظم باشد. مثل همان قضیه گم شدن دو میلیون تومان سپاه که در فیلم ایستاده در غبار هم دیدید. آن صحنه که میگوید: «من با کارت سپاه، با لباس سپاه دارم میگویم شما مردم باید بخواهید این دو میلیون تومان کجا رفته». کسی که اینطور وسط کار، حواسش به همهچیز هست، میتواند همه چیز را متحول کند».
اما اصل ماجرای کمکرسانیها از مشورت با خیریه محلی «خاتم» شروع شد؛ خیریهای که ۱۲۰ خانواده تحت پوشش داشت، اما به دلیل مشکلات اداری و ثبتنشدن، مجبور بودند بخشی از خانوادهها را کنار بگذارند. آقایی توضیح میدهد: «آنها گفتند که نمیشود کسی را کنار گذاشت؛ من شرایط خانوادهها را میدانم» و اینجا بود که آقا سید، از بنیانگذاران خیریه، پیشنهاد داد: «شما قبول زحمت کنید، ما از سرریز مجموعهمان به شما کمک میکنیم».
اولویتبندی خانوادههای نیازمند
با همین اعتماد و همراهی، گروه «متوسلیان» پا گرفت. از ۱۵ خانواده شروع کردند و طی چند سال، به ۶۵ خانواده رسیدند. مصطفی با لبخند میگوید: «یک جرقه زده شد، یک پنجره باز شد؛ مردم دیدند میتوان در این مسیر قدم برداشت، حتی نوجوانها». بچههای گروه احمد متوسلیان اکثرا زیر ۲۳ سال سن دارند و با نظم و دقت، مبالغ مردمی را مدیریت میکنند.
ثبت رسمی مجموعه با مشکل مکان روبهرو شد، بنابراین گروه با ابتکار، بستهها را در مغازهها یا رستورانها پخش میکردند و مردم میآمدند ارزاق خود را میگرفتند و میرفتند. اکنون حسینیه «مکتبالقرآن» در اختیارشان قرار گرفته و پنجشنبه شبها وسایل خریداری شده با گاری به حسینیه منتقل و بستهبندی میشوند تا جمعه صبح بین خانوادهها توزیع شود.
روال فعالیتها نیز بهینه شده است: «قبلا هر دو هفته یکبار بستهها را میدادیم و حجمشان زیاد بود، اما حالا تمرکز روی 10 قلم کالای مصرفی یک خانواده است؛ مثل پنیر، رب، روغن، شکر و موارد مصرف روزانه. تمرکز اصلی ارزاق است، اما اگر خانوادهای اجاره عقبافتاده یا بیمار دارد، کمک مالی هم میکنیم».
خانوادهها تک به تک شناسایی شده و هر شش ماه لیست بهروزرسانی میشود. گروه، اولویتبندی دارد از خانوادههای نیازمند واقعی دارای معلول یا بیمار سرطانی تا خانوادههایی که مشکل دارند اما سطح نیازشان کمتر است. حتی برای خانوادههای مسنتر چرخدستی فراهم شد تا حمل بستهها آسانتر شود: «یکبار خیراتی از یک پدر به ما رسید. گفتیم: بسیار خوب. چند بچه بودند که تا آن روز شهربازی نرفته بودند، آنها را به شهربازی بردیم». گاهی نیز کمکها معنویتر میشود؛ چند نفر از خانوادهها بانی سفر به کربلا شدند و گروه این کار را انجام داد.
این روایت، تصویر زندهای از جهاد مردمی است؛ جهادی که نه به دنبال تبلیغات است، نه خودنمایی و میخواهد سایهای از امید و مهر بر زندگی نیازمندان بیفکند. مصطفی و گروهش نشان دادهاند که با انگیزه، نظم و صداقت، میتوان پنجرهای روشن در دل جامعه گشود؛ حتی اگر همه امکانات محدود باشد، حتی اگر همه مسیرها به رویتان بسته باشد، باز هم میتوان قدم برداشت و دنیای اطراف را کمی بهتر کرد.
از دل بنبستها تا کمکهای ناگهانی
مصطفی آقایی هنوز هم وقتی از مسیر کمکرسانی میگوید، نگاهی پر از تجربه و آرامش دارد. او خاطرهها را مثل تکههای کوچک پازل کنار هم میچیند تا تصویر کامل کار را نشان دهد. وقتی گروهشان ۱۰ میلیون تومان خرج میکرد، دغدغه بعدی همیشه در ذهنش بود؛ «برج بعد چه کار کنیم؟» اما تجربه سالها به او آموخته بود که مسیر خیر همیشه راهی برای ادامه دارد. گاهی یک نفر نیت میکند، گاهی دیگری بیخبر از جایی کمک میرساند و باور کنید هنوز هم همینطور است؛ درست وقتی به بنبست میخورند، کمکی از جایی ناگهانی وارد جریان میشود.
آقایی به یاد خانم دکتری میافتد که از همان روزهای سرپل ذهاب همراهشان بود. کمکهای او هیچگاه علنی نشد، اما بیشمار بار باعث شد جریان کمکرسانی هیچگاه قطع نشود: «این فقط یکی از نمونههاست؛ دوستی دیگر پیام داد که گوسفندی را نذر کرده و میتوانند برای کمک استفاده کنند. همه این اتفاقها حاصل ارتباط و اعتماد بود؛ همان پیوندهای انسانی که گروه متوسلیان را شکل داد و نگه داشت».
در طول پنج سال، عجیبترین نکته برای آقایی همین بود که حتی پیش از آمادهکردن بستهها، مبلغ مورد نیاز برای ارزاق به دستشان میرسید. این استمرار او را به یک اصل راسخ رسانده؛ مسیر زندگی آدمها با انتخابهایشان شکل میگیرد اگر دنبال کار خوب بروی، راهش باز میشود.
ایستادگی در مسیر خدمت
البته مسیر همیشه آسان نبود. بیشتر اعضای گروه به سربازی رفتند و مصطفی بارها با کمبود نیرو دست و پنجه نرم کرد؛ گاهی یک یا دو نفر بودند که همه کارها را جمع میکردند، حتی یک نفره. با این حال، پایبندی او به اعتقادش ثابت و بیتغییر ماند. جملهای که حالا به شعار گروه تبدیل شده، خودش گواه این پایبندی است: «به آنچه اعتقاد داریم پایبند باشیم، حتی اگر هزینهاش تنها ایستادن باشد». مهمترین درس این مسیر این بود که باید خودشان پای کار باشند؛ باید عمل کنند و به وعدههای خود وفا کنند.
البته آقایی باز هم لبخندی میزند و میگوید: «واقعا این کار لطف خداست». او اعتقاد دارد دوستانی که دور گروه هستند، گلچیناند و نمیتوان با هر کسی صمیمی شد: «همان کسانی که با آنها سلامعلیک داریم، همگی قلبهای مهربانی دارند و همهشان دوست دارند کاری انجام دهند».

معجزه کمکهای کوچک مردمی
یکی از نکات جالب این مسیر، باور نکردن بسیاری از مردم است؛ بسیاری نمیتوانند تصور کنند با ۵۰ یا ۱۰۰ هزار تومان بتوان کاری بزرگ انجام داد. مصطفی مثال میزند: «اگر ۴۰ یا ۵۰ تا دوست داشته باشیم؛ البته خیلی بیشتر هستند؛ اگر هر کدام صد هزار تومان واریز کنند، میشود یک کار حسابی کرد». این شفافیت و مشارکت بانیان ثابت، باعث میشود خانوادههایی که تحت پوشش هستند، هرگز کمکها را از دست ندهند.
در بازار هم راه خودشان را دارند: «من خودم در بازار کار میکنم و دیگر همه مرا میشناسند. ماهی یک بار در حد چهار پنج تومان در بازار جمع میشود». او کیسهای برمیدارد و روی آن مینویسد: «کمک به نیازمندان» و در کوچهها و بازار محله میچرخد. هر کسی به اندازه توانش میاندازد: «باور کنید بعضیها ۱۰ هزار تومان، ۲۰ هزار تومان؛ بعضیها ۵۰ هزار تومان».
این کمکها فقط از بازار نیست. بخشی از جمعآوریها از اینستاگرام، بخشی از واتساپ و بخشی هم از دوستانی است که حضوری کمک میکنند. مصطفی توضیح میدهد که وقتی بستهها آماده میشوند، حتی برای کسانی که کمک نقدی فرستادهاند، فیلم کوتاهی میفرستند تا ببینند فعالیت واقعی است و همه چیز جلو میرود. «میگوییم: آقای فلانی، ممنون محبت شما؛ با مبلغ ارسالی شما این ارزاق تهیه شد». همین باعث میشود شوق در دل کمککننده بیشتر شود و پای کار بماند.
تمرکز اصلی گروه روی ارزاق روزمره خانوادههاست، اما خدمات جانبی هم کم نیست. چند هفته پیش لوازمالتحریر برای تمام بچهها تهیه شد، گاهی کفشهای نو برای اعضای خانوادهها آماده میشود و کفش فروشهایی که کفشهای قدیمیشان را به گروه میدهند، سایزبندی میشود و با جعبه تحویل خانوادهها میشود. نذورات هم هر شکل و رنگی دارد؛ یکی گوشت نذر میکند، دیگری پرچم اباعبدالله و مصطفی تأکید میکند: «واقعا اینجا هرکس هرچه دارد برای این کار میآورد و باور کنید ما از هیچ نهاد دولتی چیزی نگرفتهایم».
تلاش برای ثبت رسمی گروه هم ادامه دارد. نوریزاده، رئیس جهادگران تهران، آنها را راهنماییهای زیادی کردهاند، اما داستان اداری همیشه یک مانع کوچک ایجاد میکند. با این حال، مصطفی و گروهش ناامید نمیشوند: «کار ما دارد انجام میشود، مردم هم همینطور کمک میکنند و روزیِ خانوادهها میرسد». آنها نیازی به حمایت دولتی ندارند، هرچند ثبت رسمی مجموعه میتوانست کمک بزرگی باشد. آقایی مطمئن است که حتی بدون آن، مسیر ادامه دارد و روزی، به هر شکلی، برکت خودش را نشان میدهد.

مردم، خودشان قهرمان میشوند
امروز بیش از همیشه مشخص است که این خودِ مردم هستند که به مردم کمک میکنند: «بعضی وقتها یکی از بچههای گروه میگوید که وقتی با بعضی از مسئولین صحبت میکنیم و میگوییم برای خانوادهها ارزاق تهیه کنید، میگویند مگر میشود مبلغ ارزاق کمتر از ۶۰۰ هزار تومان باشد؟! اصلا مگر میشود کسی در این جامعه زیر ۵۰ میلیون تومان حقوق بگیرد؟ کسی که طرز فکرش این باشد چطور میتواند دل بسوزاند؟» او ادامه میدهد که این طرز تفکر قابل تغییر نیست و وقتی چنین افرادی مسئول میشوند، امیدی به کمک از طرف دولت نیست؛ بنابراین خودشان باید کار را پیش ببرند.
تجربه اخیر جنگ ۱۲ روزه هم این حقیقت را روشن کرد. آقایی تعریف میکند که «خود مردم بودند که کمک کردند، رفتند مکانها را شناسایی کردند، خانهبهخانه گشتند و در نهایت، خود مردم کمک را جمع کردند». او باور دارد که مردم همیشه به هم کمک میکنند و این روحیه باعث شده مسیر گروه پابرجا بماند.
در مورد اعضا هم قواعد مشخصی وجود دارد: «هر کسی بخواهد کمک کند، میتواند بیاید. اکثر بچهها نوجوان هستند و از اهالی بسیج منطقه. فعلا یک شماره کارت برای واریز کمکها وجود دارد تا ثبت رسمی انجام شود و علاوه بر آن کانال ایتا و پیج اینستاگرام «جهادی ـ حاج احمد» فعال است».
خاطرات خود از فعالیتهای پیشین بسیج را مرور میکند؛ از گروههای تئاتری و مسابقات محله تا گروههای مشارکتی؛ اما به مردم توصیه میکند: «فقط هوای همدیگر را در جامعه بیشتر داشته باشند. همین که خودمان هوای خودمان را داشته باشیم، کافی است.» او تأکید میکند که حتی یک نیت کوچک برای اهلبیت(ع) میتواند چند برابر بازگردد: «میگویند علی و آل علی بدهکار هیچکس نمیمانند».
پرچم کار جهادی بالا میماند
این گروه باور دارد که حتی کوچکترین کمک میتواند زندگی یک خانواده را تغییر دهد: «بعضی وقتها همین مبلغی که شاید پول یک شانه تخممرغ باشد، به دغدغه یک خانواده تبدیل میشود. کسی که ماهی ۲۰۰ هزار تومان نذر میکند، یا حتی ۱۰۰ هزار تومان؛ در حال کاسبی است؛ کاسبی با خدا».
او درباره خانوادهها میگوید: «آیهای از قرآن کریم میفرماید: ایثار میکنند در حالی که خودشان سخت نیازمندند». بعضی خانوادهها بستهها را تحویل میگیرند اما میگویند: «ما این ماه نمیآییم، چون بسته قبلیمان مانده؛ سفر بودیم، یا هنوز استفاده نکردیم».
جوانهایی که کمک میکنند، ستونهای این مسیر هستند؛ «آقا طاها، آقای طیبی، آقای رزاقی، آقای مازیاننژاد… اینها با وجود همه حاشیهها کنار ما هستند. چندین بار به بچهها گفتم، بعد از این همه سال فهمیدم ته این دنیا هیچ چیز نمیماند. فقط همین کمک کردن میماند و ذخیره آخرت. خوش به حال شما که در این سن وارد این مسیر شدید؛ 10 سال از ما جلوتر هستید».
تجربه دوران کرونا هم در شکلگیری اعتماد مؤثر بود. گروه به بیمارستانها رفت، در سمپاشی محلهها کمک کرد و در سرپل ذهاب کنار پزشکان فعالیت داشت. سه دکتر با آنها همراه شدند و ماهانه در رساندن ارزاق مشارکت میکنند. مصطفی امیدوار است روزی گروه یک ساختمان مستقل داشته باشد که تمام فعالیتها، انبار و کارگاههای تولیدی در آن مستقر باشد؛ جایی که خانوادهها بتوانند روزیشان را تولید کنند؛ مثلا ماستبندی، خیاطی، غذاپزی و کارگاههای دیگر. با این حال، او نگران است که با اعتقادات مردم بازی شود؛ با این حال، نگاهشان به بغلدستی نیست؛ هرچه زور دارند برای ادامه مسیر و بالا نگه داشتن پرچم به کار میگیرند.
انتهای پیام
خدا قوت