
به قلم حسین عبداللهی، کارشناس مسائل سیاسی
جنگ ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی، یکی از مهمترین رخدادهای امنیتی و ژئوپلیتیک سالهای اخیر در خاورمیانه بود. این درگیری کوتاه اما پرشدت، نه تنها توان نظامی طرفین را آشکار کرد، بلکه پیامدهای گستردهای بر معادلات منطقهای و جهانی بر جای گذاشت.
برخلاف گزارشهای خبری که عمدتاً به آمار حملات و تلفات بسنده کردند، بررسی کارشناسی نشان میدهد این جنگ نقطه عطفی در تغییر موازنه قدرت و بازتعریف مفهوم بازدارندگی در منطقه بود.
در ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، رژیم صهیونیستی با حملات هوایی و سایبری به برخی تأسیسات هستهای و نظامی ایران، تلاش کرد ضربهای پیشگیرانه وارد کند. هدف اصلی اسرائیل، تضعیف توان موشکی و هستهای ایران و حذف فرماندهان کلیدی بود اما پاسخ سریع و گسترده ایران، معادله را بهکلی تغییر داد. ایران با بهرهگیری از زرادخانه موشکی و پهپادی خود، پایگاههای نظامی و شهرهای اسرائیل را هدف قرار داد و نشان داد که توانایی ضربه متقابل مؤثر و فوری دارد.
این جنگ برای نخستین بار نشان داد که سامانههای دفاعی اسرائیل، از جمله «گنبد آهنین»، در برابر حجم بالای حملات ایران ناکارآمد هستند. برآوردها حاکی است که حدود ۷۰ درصد رهگیریها توسط سامانههای آمریکایی انجام شد، نه اسرائیلی. این واقعیت آشکار کرد که اسرائیل بدون حمایت مستقیم آمریکا قادر به ادامه جنگ طولانی نیست.
ایران نیز بخشی از ظرفیت کامل خود را بهکار گرفت، اما همچنان بخشهایی از توان موشکی و پهپادی را ذخیره کرد تا پیام روشنی به طرف مقابل بدهد؛ هرگونه حمله مستقیم، هزینههای سنگین و غیرقابل پیشبینی خواهد داشت.
در روز نهم جنگ، آمریکا با اعزام بمبافکنهای B-2 و حمله به برخی سایتهای هستهای ایران وارد میدان شد. این اقدام بحران را به سطحی رساند که میتوانست به یک درگیری منطقهای تمامعیار تبدیل شود. خطر نشت مواد رادیواکتیو از تأسیسات فردو و بوشهر، نگرانیهای جهانی را برانگیخت. در این میان، کشورهای عربی و بهویژه قطر نقش میانجی ایفا کردند.
نهایتاً در ۳ تیر ۱۴۰۴، با فشارهای بینالمللی و توافقات پشتپرده، آتشبس برقرار شد. این روند نشان داد که بحرانهای امنیتی خاورمیانه دیگر تنها به دو طرف محدود نمیمانند، بلکه به سرعت به سطح منطقهای و جهانی ارتقا مییابند.
در اسرائیل، احساس ناامنی عمومی به اوج رسید. شهروندان از تلآویو تا حیفا دریافتند که هیچ نقطهای امن نیست. هزاران نفر آواره شدند و اعتماد به توان دفاعی دولت بهشدت کاهش یافت. در ایران بهرغم خسارات و ترور برخی فرماندهان، انسجام ملی تقویت شد. مردم با مشاهده توان دفاعی کشور، اعتماد بیشتری به ساختار امنیتی پیدا کردند. علاوه بر قدرت سخت، قدرت نرم ایران نیز نقشآفرین شد. روایت مقاومت و ایستادگی، بهعنوان بخشی از هویت ملی، در کنار توان نظامی به تثبیت بازدارندگی کمک کرد.
جنگ ۱۲ روزه را باید نقطه پایان توهم امنیت مطلق اسرائیل دانست. این رژیم دریافت که حتی با پیشرفتهترین سامانههای دفاعی، قادر به مقابله با توان موشکی و پهپادی ایران نیست. از سوی دیگر، ایران توانست بازدارندگی فعال خود را اثبات کند؛ یعنی نه تنها توان دفاعی، بلکه قابلیت پاسخ سریع و مؤثر به هرگونه تجاوز.
این جنگ همچنین نشان داد که امنیت اسرائیل از این پس مشروط به ملاحظات ایران و محور مقاومت خواهد بود. آمریکا نیز دریافت که ورود مستقیم به چنین درگیریهایی، هزینههای سنگین و غیرقابل کنترل به همراه دارد.
جنگ ۱۲ روزه بیش از یک درگیری کوتاه بود؛ آزمونی راهبردی برای آینده خاورمیانه. این جنگ ثابت کرد که موازنه قدرت در منطقه تغییر کرده و بازدارندگی کلاسیک جای خود را به بازدارندگی فعال داده است. اسرائیل دیگر نمیتواند امنیت مطلق را ادعا کند، و ایران توانست جایگاه خود را بهعنوان قدرتی تعیینکننده در معادلات منطقهای تثبیت کند.
انتهای پیام