هفته سلامت روان که از ۱۹ مهرماه آغاز شده است، فرصتی ارزشمند برای بازاندیشی در اهمیت «سلامت روان» به عنوان یکی از ارکان اساسی سلامت عمومی به شمار میآید. در دنیای پرشتاب و بحرانزده امروز، سلامت روان تنها یک مفهوم فردی نیست، بلکه پیوندی عمیق با سلامت اجتماعی، انسجام خانوادگی و پایداری فرهنگی دارد. از همین رو، پرداختن به آن ضرورتی انکارناپذیر در همه سطوح جامعه، از سیاستگذاری تا زندگی روزمره است.
هفته بهداشت روان، فرصتی طلایی برای افزایش آگاهی عمومی، شکستن تابوها و ترویج فرهنگ مراقبت از سلامت روان در جامعه است. در سال ۱۴۰۴، با شعار محوری «دسترسی به خدمات سلامت روان در بحرانها و شرایط اضطراری؛ یک اولویت همگانی»، این هفته اهمیت دوچندانی یافته است. در این راستا، نقش آموزش، اطلاعرسانی و گفتوگو درباره سلامت روان از جایگاهی ویژه برخوردار است؛ چراکه ارتقای آگاهی عمومی، نخستین گام در مسیر پیشگیری از آسیبهای روانی و اجتماعی محسوب میشود.
ایکنا در راستای بررسی موضوع سلامت روان و راههای دستیابی به این موهبت الهی در میان آحاد جامعه به گفتوگو با علی فتحی آشتیانی، استاد دانشگاه و روانشناس پرداخته که مشروح آن را در ادامه میخوانیم.
ایکنا ـ با توجه به اینکه تجربه بحرانهای فردی، خانوادگی و اجتماعی همواره با فشارهای روانی شدید همراه است، چرا آمادگی پیش از بحران از منظر روانشناختی و اجتماعی تا این اندازه اهمیت دارد و چگونه میتواند به کاهش آسیبهای روانی در چنین شرایطی کمک کند؟
برای هر فرد، چه در سطح فردی و چه در سطح خانوادگی و حتی در حوزه اجتماعی و جمعی، عقل سلیم حکم میکند که پیش از وقوع بحرانهای احتمالی، اقدامات و تمهیدات لازم را از پیش فراهم کند. در واقع، هر فرد عاقل و مسئول میداند که لازم است برای مواجهه با بحرانهای فردی، خانوادگی، اجتماعی و حتی سیاسی برنامههایی از پیش طراحیشده و تمهیداتی مشخص داشته باشد تا بتواند در شرایط بحرانی با آمادگی کامل و سازمانیافته عمل کند. داشتن چنین برنامهها و تمهیدات از اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا این امر به افراد و خانوادهها امکان میدهد پروتکلهای مقابلهای مشخصی برای بحرانها داشته باشند و حتی در صورت مواجهه با شرایط غیرمنتظره بتوانند به شیوهای منظم و هدفمند با آنها روبرو شوند.
برای مثال، در بحرانهای فردی مانند از دست دادن شغل یا بیماری داشتن یک برنامه از پیش طراحیشده برای مدیریت استرس، مشاوره روانشناختی و حمایت اجتماعی میتواند سطح اضطراب و آسیب روانی را به میزان قابل توجهی کاهش دهد. همچنین، در بحرانهای خانوادگی مانند جدایی یا مشکلات میان اعضای خانواده، پیشبینی مکانیزمها و آموزشهای لازم در زمینه مهارتهای ارتباطی و حل تعارض امکان مدیریت بهتر شرایط و جلوگیری از تشدید آسیب روانی را فراهم میکند. علاوه بر این در سطوح اجتماعی و جمعی بحرانهایی مانند بلایای طبیعی، ناآرامیهای سیاسی یا همهگیریها نشان دادهاند که جوامعی که پیش از بحران برنامهریزی، آموزش و آمادگی روانی و عملی داشتهاند، میزان آسیبهای روانی و اجتماعی بسیار کمتری را تجربه کردهاند.
فردی که سواد سلامت روان خود را ارتقا داده است، قادر خواهد بود با آگاهی کامل و شناخت دقیق از شرایط، بحرانها و فشارهای روانی را مدیریت کند و در نتیجه، اضطراب و استرس ناشی از آنها را به میزان قابل توجهی کاهش دهد
به طور مشخص این آمادگی شامل آموزش مهارتهای مقابلهای، ایجاد شبکههای حمایتی، دسترسی به خدمات روانشناختی و اطلاعرسانی صحیح از طریق رسانهها و سازمانهای مربوطه است. آموزشهای پیشگیرانه و تمرین مهارتهای مقابلهای به افراد کمک میکند که در صورت مواجهه با بحران، واکنشهای هیجانی و اضطرابی خود را کنترل کرده و تصمیمگیریهای منطقی و آگاهانه داشته باشند. علاوه بر آموزش و برنامهریزی، طراحی پروتکلهای مشخص برای بحران که شامل مراحل عملی مقابله با شرایط اضطراری، تعیین مسئولیتها، منابع مورد نیاز و روشهای مدیریت روانی و اجتماعی بحران است، نقش بسیار حیاتی دارد. این پروتکلها به افراد و خانوادهها امکان میدهد با کمترین هزینه و با کمترین آسیب روانی مسئله را مدیریت کنند و با آن روبرو شوند.
به عبارت دیگر آمادگی پیش از بحران نه تنها تابآوری فردی و خانوادگی را افزایش میدهد، بلکه سطح ایمنی روانی و اجتماعی جامعه را نیز به شکل چشمگیری ارتقا میبخشد. در نهایت میتوان گفت که هرگونه بیتوجهی به این آمادگی موجب افزایش آسیبهای روانی و اجتماعی در بحرانها خواهد شد و اهمیت پیشبینی، برنامهریزی و آموزش پیش از بحران را دوچندان میکند. بنابراین، اقدام پیشگیرانه، آموزش مهارتهای مقابلهای، طراحی پروتکلهای مشخص و ایجاد شبکههای حمایتی، همگی از ملزومات اساسی کاهش آسیبهای روانی در شرایط بحرانی محسوب میشوند و تضمین میکنند که افراد و جوامع بتوانند با آرامش، سازمانیافتگی و هوشیاری کامل در مواجهه با هر نوع بحران و چالش پیشبینی نشده، عمل کنند.
ایکنا ـ با توجه به افزایش فشارهای روانی در جوامع امروزی، ارتقای «سواد سلامت روان» تا چه اندازه میتواند در پیشگیری از اضطراب و استرس مؤثر باشد و چگونه آگاهی و آموزش در این زمینه به توانمندسازی افراد در مدیریت شرایط بحرانی کمک میکند؟
ارتقای سواد سلامت روانی تأثیر بسزایی در کاهش اضطراب و استرس دارد و از جمله ابزارهای کلیدی در توانمندسازی فرد برای مدیریت شرایط بحرانی محسوب میشود. همانطور که در سایر حوزهها انواع سوادها مانند سواد رسانهای یا سواد اجتماعی اهمیت دارند، سواد سلامت روان نیز نقشی اساسی در آگاهی و آمادگی فرد ایفا میکند. در واقع، سواد سلامت روان به فرد کمک میکند تا ابتدا شرایطی را که ممکن است منجر به بحران روانی شود، شناسایی و پیشبینی کند. این شناخت شامل آگاهی از علایم و نشانههای اضطراب، استرس، فشار روانی و سایر اختلالات روانی است که ممکن است در خود فرد یا دیگران ظهور پیدا کند. علاوه بر این، سواد سلامت روان فرد را قادر میکند تا منابع و افراد قابل اعتماد برای دریافت کمک را شناسایی کند و بداند در مواجهه با بحران از چه کسانی میتواند کمک بخواهد.
این شناخت و دسترسی به مسیرهای مشخص مقابله، فرد را قادر میکند بهترین راهکارها و روشهای مواجهه با شرایط اضطراری و بحرانی را پیش روی خود داشته باشد. به عبارت دیگر، سواد سلامت روان شامل مجموعهای از توانمندیهاست که فرد را قادر میکند مسئله را شناسایی کند، راههای مقابله با آن را بشناسد و سازمانها و نهادهایی را که در این زمینه میتوانند حمایت ارائه دهند، شناسایی و از آنها استفاده کند. مجموعه این مهارتها و آگاهیها تحت عنوان سواد سلامت روان شناخته میشود و فرایندی جامع است که شامل سه بخش اصلی شناخت مسئله، شناسایی راههای مقابله و بهرهگیری از منابع و حمایتهای موجود در شرایط بحرانی است.
فردی که سواد سلامت روان خود را ارتقا داده است، قادر خواهد بود با آگاهی کامل و شناخت دقیق از شرایط، بحرانها و فشارهای روانی را مدیریت کند و در نتیجه، اضطراب و استرس ناشی از آنها را به میزان قابل توجهی کاهش دهد. این فرآیند موجب میشود که افراد نه تنها توان مواجهه با بحرانها را پیدا کنند، بلکه بتوانند با آرامش، سازمانیافتگی و توان مدیریتی بالا، از اثرات منفی روانی شرایط بحرانی جلوگیری و سلامت روان خود و اطرافیان خود را حفظ کنند.
ایکنا ـ با توجه به اینکه سلامت روان پدیدهای چندبعدی و متأثر از عوامل گوناگون فردی، خانوادگی و اجتماعی است، از نظر شما کدام دسته از عوامل نقش پررنگتری در شکلگیری و حفظ سلامت روان دارند؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت که نمیتوان بهصورت مطلق مشخص کرد کدام عامل بیشترین تأثیر را بر سلامت روان دارد؛ چراکه سلامت روان همانطور که اشاره شد، امری چندعاملی است به این معنا که از تعامل مجموعهای از عوامل گوناگون به وجود میآید. سلامت روان در واقع پدیدهای چندبعدی و چندجنبهای است که ابعاد گوناگون زیستی، روانی، خانوادگی، اجتماعی و حتی فرهنگی را دربرمیگیرد. هر یک از این ابعاد بهنوعی با یکدیگر در ارتباط متقابل هستند و در نهایت ترکیب و همافزایی آنها وضعیت روانی کلی فرد را تعیین میکند. سلامت روان میتواند تحت تأثیر عوامل گوناگونی قرار گیرد؛ از جمله عواملی که ریشه ژنتیکی و وراثتی دارند، عواملی که در درون فرد نهفتهاند و عواملی که از محیط بیرونی و تعاملات اجتماعی ناشی میشوند. در واقع، نمیتوان هیچکدام از این عوامل را به تنهایی علت اصلی یا غالب دانست، زیرا همه آنها در شکلگیری، حفظ یا اختلال در سلامت روان نقش مکمل و ضربآمیز دارند.
به تعبیر دیگر سلامت روان نتیجه «ضرب شدن» همه این مؤلفهها در یکدیگر است. به طور مثال، شرایطی مانند موقعیت جغرافیایی فرد، ساختار و روابط خانوادگی او، میزان دسترسی به امکانات رفاهی و خدمات اجتماعی، سطح آمادگیهای قبلی برای مقابله با بحرانها و همچنین، تجربیات گذشتهای که موجب آشنایی فرد با موقعیتهای دشوار شدهاند، همگی در کنار یکدیگر تعیین میکنند که فرد در برابر بحرانها تا چه اندازه تابآوری دارد و چگونه میتواند با مشکلات و تنشهای روانی مواجه شود. همه این عوامل، همانطور که گفته شد، در واقع دست به دست هم میدهند تا فرد بتواند در موقعیتهای گوناگون زندگی به ویژه در بحرانها، عملکرد روانی سالمتری از خود نشان دهد. در سببشناسی یا اتیوپاتوژنز آسیبهای روانی، معمولاً دو دسته اصلی از عوامل مورد توجه قرار میگیرند، عوامل درونی یا مستعدساز و عوامل بیرونی یا محیطی. عوامل درونی شامل تمامی آن دسته از مؤلفههایی است که از درون فرد ناشی میشوند و به نوعی در ساختار زیستی یا روانی او ریشه دارند. این عوامل میتوانند شامل ژنتیک، وراثت، سن، ویژگیهای عصبی و زیستشیمیایی، میزان ترشح هورمونها و همچنین، ویژگیهای سرشتی و خلقی باشند. به عنوان نمونه، برخی افراد به لحاظ ژنتیکی حساستر یا آسیبپذیرترند و در مواجهه با استرسهای روانی، واکنشهای شدیدتری نشان میدهند. در مقابل، برخی دیگر بهواسطه ویژگیهای بیولوژیکی یا خلقی خاص خود، مقاومتر و سازگارترند. این تفاوتهای درونی در واقع همان چیزی است که در روانشناسی سلامت با عنوان عوامل مستعدساز درونی از آن یاد میشود.
سلامت روان را باید نتیجه یک تعامل پویا میان وراثت، محیط، تجربیات زندگی، و میزان آگاهی و آموزش فرد دانست. هر چه فرد در هر دو بعد زیستی و اجتماعی از وضعیت مطلوبتری برخوردار باشد، احتمال حفظ سلامت روانی و توان مقابله مؤثر با مشکلات نیز افزایش مییابد
در کنار عوامل درونی، عوامل بیرونی یا محیطی نیز نقش بسیار مهمی در سلامت روان دارند. این دسته از عوامل شامل تأثیرات محیط خانوادگی، کیفیت روابط والدین و فرزندان، نقش مدرسه و نهادهای آموزشی، تعامل با دوستان و همکاران، شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و همچنین، شبکههای حمایتی است که فرد در طول زندگی در اختیار دارد. برای مثال، فردی که در محیطی با روابط خانوادگی سالم و حمایت اجتماعی قوی زندگی میکند، در برابر فشارهای روانی و بحرانها تابآوری بیشتری از خود نشان میدهد. در حالی که نبود حمایت خانوادگی یا ضعف ارتباطات اجتماعی میتواند احتمال بروز آسیبهای روانی را افزایش دهد. همچنین، تجربیات قبلی فرد در زمینه رویارویی با مشکلات، سطح آگاهی و سواد سلامت روانی او و میزان مهارتهای کسبشده در مدیریت بحران از جمله عواملی هستند که به طور مستقیم بر توان فرد برای مقابله با تنشها اثر میگذارند.
سواد سلامت روان در این میان جایگاه ویژهای دارد، زیرا فردی که از سواد سلامت روان بالاتری برخوردار است، بهتر میداند که در شرایط بحرانی چه نشانههایی را باید جدی بگیرد، از چه کسانی میتواند کمک بگیرد و چه راهکارهایی برای مدیریت احساسات و کاهش اضطراب مؤثر است. در مجموع، تمامی این عوامل اعم از درونی و بیرونی در هم ضرب میشوند و برآیند آنها سطح کلی سلامت روان فرد را شکل میدهد. هیچ کدام از این مؤلفهها بهتنهایی تعیینکننده مطلق نیستند، بلکه تعامل و تداخل میان آنهاست که میزان آمادگی فرد برای مواجهه با مشکلات زندگی را مشخص میکند. به همین دلیل است که سلامت روان را باید نتیجه یک تعامل پویا میان وراثت، محیط، تجربیات زندگی، و میزان آگاهی و آموزش فرد دانست. هر چه فرد در هر دو بعد زیستی و اجتماعی از وضعیت مطلوبتری برخوردار باشد، احتمال حفظ سلامت روانی و توان مقابله مؤثر با مشکلات نیز افزایش مییابد.
ایکنا ـ با توجه به تغییرات گسترده در سبک زندگی انسان معاصر و گسترش حضور افراد در شبکههای اجتماعی، این دو عامل چه تأثیری بر سلامت روان دارند و چگونه میتوان بین بهرهمندی از فناوری و حفظ تعادل روانی و اجتماعی توازن برقرار کرد؟
زمانی که درباره سبک زندگی سخن میگوییم، در واقع به مجموعهای از متغیرها و عادتهای رفتاری اشاره داریم که هر یک میتوانند تأثیر بسزایی بر ابعاد مختلف زندگی انسان از جمله سلامت روان، سلامت جسم و سلامت اجتماعی داشته باشند. سبک زندگی، الگوی کلی رفتارهای روزمره انسان است، یعنی مجموعهای از انتخابها و عادات که اگر به درستی رعایت شوند، میتوانند موجب ارتقای سطح سلامت عمومی فرد شوند و در مقابل اگر نادیده گرفته شوند، میتوانند زمینهساز بروز مشکلات روانی و جسمانی باشند. به طور مشخص، مؤلفههای سبک زندگی سالم شامل داشتن خواب مناسب، تغذیه متعادل و سالم، برقراری ارتباطات اجتماعی مثبت و سازنده، داشتن وعدههای غذایی منظم و مشخص، ورزش مستمر و متناسب با توان فردی و پرهیز از رفتارها یا موادی است که برای بدن و روان مضر هستند. برای مثال، پرهیز از مصرف سیگار، مواد مخدر، الکل و سایر مواد آسیبزا از مهمترین اصول سبک زندگی سالم به شمار میرود.
بنابراین، بخشی از سبک زندگی سالم در عصر حاضر، شامل مدیریت هوشمندانه زمان و نوع استفاده از شبکههای اجتماعی است تا فرد بتواند از مزایای آن بهرهمند شود و در عین حال از آسیبهای روانی ناشی از مصرف بیش از حد در امان بماند
رعایت این موارد بهویژه در دنیای امروز که استرسها و فشارهای روانی در زندگی روزمره افزایش یافته، میتواند به تقویت سیستم روانی و جسمی فرد کمک کند. افرادی که از سبک زندگی سالمتری برخوردارند، به طور طبیعی آمادگی بیشتری برای مقابله با مشکلات روانی و شرایط بحرانی دارند. به بیان دیگر، رعایت اصول سبک زندگی سالم موجب افزایش تابآوری روانی و کاهش احتمال ابتلا به اختلالات روانشناختی میشود. برای مثال، خواب کافی باعث بهبود عملکرد شناختی و هیجانی فرد میشود، تغذیه مناسب تعادل هورمونی و شیمیایی بدن را حفظ میکند و ارتباطات اجتماعی سالم، احساس حمایت و تعلق را در فرد تقویت میکند. مجموعه این عوامل به شکل هماهنگ از بروز اضطراب، افسردگی و فرسودگی روانی جلوگیری میکنند. از سوی دیگر، در دنیای امروز نقش شبکههای اجتماعی نیز در سلامت روان قابلانکار نیست. استفاده آگاهانه، محدود و هدفمند از شبکههای اجتماعی میتواند فرصتهایی برای رشد، آگاهی و ارتباط فراهم کند، اما استفاده افراطی یا نادرست از آنها میتواند موجب اضطراب، مقایسه اجتماعی ناسالم، کاهش تمرکز، و حتی بروز احساس ناکامی و افسردگی شود.
بنابراین، بخشی از سبک زندگی سالم در عصر حاضر، شامل مدیریت هوشمندانه زمان و نوع استفاده از شبکههای اجتماعی است تا فرد بتواند از مزایای آن بهرهمند شود و در عین حال از آسیبهای روانی ناشی از مصرف بیش از حد در امان بماند. در مجموع، سبک زندگی سالم شامل خواب و تغذیه مناسب، فعالیت بدنی منظم، روابط اجتماعی مثبت، و پرهیز از عادات مضر در کنار مدیریت صحیح شبکههای اجتماعی، میتواند به میزان قابل توجهی به ارتقای سلامت روان کمک کند. افرادی که چنین سبکی از زندگی را اتخاذ میکنند، نه تنها از نظر روانی در وضعیت پایدارتری قرار دارند، بلکه در برابر فشارها و بحرانهای زندگی نیز مقاومترند و در نتیجه، کیفیت زندگی بالاتری را تجربه میکنند.
ایکنا ـ با توجه به نقش عوامل فردی و اجتماعی در سلامت روان، افراد جامعه برای حفظ و ارتقای سلامت روان خود چه اقداماتی میتوانند انجام دهند و رعایت چه مؤلفههایی در سبک زندگی روزمره میتواند بیشترین تأثیر را در افزایش تابآوری و پیشگیری از آسیبهای روانی داشته باشد؟
برای حفظ سلامت روان، افراد و آحاد جامعه میتوانند مجموعهای از اقدامات، رفتارها و سبکهای زندگی سالم را در پیش بگیرند. شاید مؤثرترین و مهمترین این اقدامات، رعایت سبک زندگی سالم باشد، همان سبک زندگی که پیشتر توضیح داده شد و شامل مجموعهای از رفتارها و عادات روزمره است که میتوانند سلامت روان، جسم و روابط اجتماعی فرد را ارتقا دهند. از جمله این مؤلفهها میتوان به خواب مناسب و کافی، تغذیه سالم و متعادل، ورزش و فعالیت بدنی منظم، و همچنین، پرهیز از مواد و رفتارهایی که ممکن است برای بدن و روان مضر باشند اشاره کرد. رعایت این موارد نه تنها موجب تقویت سلامت جسمی و روانی فرد میشود، بلکه آمادگی او را برای مقابله با چالشها، فشارها و بحرانهای احتمالی زندگی افزایش میدهد. علاوه بر رعایت سبک زندگی سالم، باید توجه داشت که آمادگیهای پیشین و ویژگیهای ذاتی فرد نیز نقش مهم و غیرقابلانکاری در حفظ سلامت روان دارند. این عوامل که در ادبیات علمی تحت عنوان عوامل ژنتیکی و وراثتی شناخته میشوند، میتوانند زمینهساز یا مستعدکننده بروز برخی مشکلات روانی باشند.
حفظ سلامت روان نتیجه تعامل چندجانبه بین عوامل درونی و بیرونی است، از یک سو سبک زندگی سالم، رفتارهای پیشگیرانه و مدیریت منابع حمایتی و از سوی دیگر عوامل ژنتیکی، وراثتی و ویژگیهای ذاتی فرد
برای مثال، برخی ویژگیهای بیولوژیکی و سرشتی میزان ترشح هورمونها، ساختار عصبی و عوامل ژنتیکی میتوانند تأثیر مستقیمی بر توانایی فرد در مدیریت استرس و فشارهای روانی داشته باشند. طبیعتاً این عوامل بیتأثیر نیستند و میتوانند احتمال بروز یا عدم بروز بیماریهای روانی را تحت تأثیر قرار دهند. با این حال، تجربه و شواهد علمی نشان میدهد که رعایت سبک زندگی سالم میتواند اثرات این عوامل ذاتی را تعدیل کند. یعنی حتی افرادی که از نظر ژنتیکی یا وراثتی مستعد برخی مشکلات روانی هستند، با رعایت عادات سالم، تغذیه متعادل، ورزش منظم و پرهیز از مواد مضر میتوانند سطح تابآوری روانی خود را افزایش دهند و خطر بروز آسیبهای روانی را کاهش دهند. علاوه بر این، ایجاد و حفظ شبکههای حمایتی اجتماعی، روابط خانوادگی و دوستانه مثبت نیز نقش مکملی در محافظت از سلامت روان دارد و در ترکیب با سبک زندگی سالم، اثرگذاری بیشتری خواهد داشت.
بنابراین، میتوان گفت که حفظ سلامت روان نتیجه تعامل چندجانبه بین عوامل درونی و بیرونی است، از یک سو سبک زندگی سالم، رفتارهای پیشگیرانه و مدیریت منابع حمایتی و از سوی دیگر عوامل ژنتیکی، وراثتی و ویژگیهای ذاتی فرد. ترکیب این مؤلفهها به افراد و آحاد جامعه این امکان را میدهد که سلامت روان خود را ارتقا دهند، تابآوری روانی خود را افزایش دهند و در مواجهه با مشکلات و فشارهای زندگی، با آمادگی، سازمانیافتگی و هوشیاری کامل عمل کنند. به بیان دیگر، سلامت روان فرایندی پویا است که هم عوامل ذاتی و بیولوژیکی و هم سبک زندگی و رفتارهای روزمره را در بر میگیرد و تنها از طریق رعایت مجموعهای هماهنگ از این مؤلفهها میتوان آن را حفظ و تقویت کرد.
ایکنا ـ خانواده و دوستان چه نقشی در حمایت از افرادی که با مشکلات روانی مواجه هستند ایفا میکنند و چه نوع رفتارها، آگاهیها و مهارتهایی میتواند به آنان کمک کند تا حمایت مؤثرتر، آگاهانهتر و انسانیتری از این افراد ارائه دهند؟
یکی از مهمترین اقدامات خانواده و دوستان برای حمایت از افرادی که با مشکلات روانی مواجه هستند، افزایش و بالا بردن سطح سواد خود در زمینه سلامت روان است. این سواد شامل توانایی شناخت علائم هشداردهنده، رفتارها و افکاری است که ممکن است نشاندهنده آغاز یک مشکل روانی باشد. با داشتن این آگاهی، اعضای خانواده و دوستان قادر خواهند بود در اولین فرصت، نشانههای غیرعادی یا اضطرابآور را شناسایی کنند و متوجه شوند که یک فرد در حال پیشروی به سمت یک مشکل روانی است. شناسایی به موقع و درست این علائم نقش بسیار حیاتی در پیشگیری از تشدید مشکلات دارد و مسیر ارائه کمک سریع و مؤثر را فراهم میکند. علاوه بر شناسایی علائم، خانواده و دوستان باید با اماکن و مراکزی که میتوانند در زمینه حمایت روانی کمک کنند، از قبل آشنا باشند و دسترسی به این منابع را برای خود فراهم کنند. این مراکز شامل مراکز مشاوره روانشناختی، مراکز خدمات سلامت روان، گروههای حمایتی و سایر نهادهای تخصصی هستند که میتوانند خدمات حرفهای و تخصصی ارائه دهند. آشنایی قبلی با این مراکز، نحوه دریافت خدمات و دسترسی به آنها، به خانواده و دوستان این امکان را میدهد که در شرایط بحرانی و اضطراری به موقع و به صورت مؤثر اقدام و فرد نیازمند را به مسیر درست هدایت کنند.
ترکیب سه عامل کلیدی یعنی افزایش سواد سلامت روان، توانایی شناسایی به موقع علائم و نشانههای هشداردهنده، دسترسی و آشنایی با مراکز و منابع حمایتی تخصصی میتواند کمک قابل توجهی به فرد دارای مشکل روانی ارائه دهد و فرآیند حمایت و بهبود را مؤثرتر کند
علاوه بر شناسایی و دسترسی، رفتارهای عملی و همراهی مستمر خانواده و دوستان نیز نقش تعیینکنندهای در حمایت از فرد مبتلا دارد. این رفتارها شامل مواردی همچون گوش دادن فعال و همدلانه بدون قضاوت یا انتقاد است تا فرد احساس کند شنیده و درک میشود. ایجاد محیط امن و حمایتکننده که فرد بتواند احساسات و افکار خود را بدون ترس از طرد یا سرزنش بیان کند. تشویق به استفاده از منابع حمایتی و مراکز تخصصی و همراهی در مسیر دریافت کمک حرفهای، حفظ ارتباطات اجتماعی سالم و سازنده برای فرد که حس تعلق و حمایت اجتماعی را تقویت و از احساس تنهایی جلوگیری میکند، پشتیبانی عملی در زندگی روزمره مانند کمک در مدیریت کارهای روزمره، تنظیم برنامههای درمانی و یادآوری جلسات مشاوره یا داروها که میتواند فشار روانی را کاهش دهد و ... نیز از دیگر عوامل مهم در این زمینه است.
همچنین، خانواده و دوستان باید به این نکته توجه داشته باشند که حمایت مؤثر نیازمند صبر، استمرار و آگاهی از فرایند بهبود روانی فرد است. مشکلات روانی معمولا یک شبه برطرف نمیشوند و همراهی طولانیمدت و پایدار خانواده، میتواند تفاوت چشمگیری در روند بهبود ایجاد کند. در مجموع، ترکیب سه عامل کلیدی یعنی افزایش سواد سلامت روان، توانایی شناسایی به موقع علائم و نشانههای هشداردهنده، دسترسی و آشنایی با مراکز و منابع حمایتی تخصصی میتواند کمک قابل توجهی به فرد دارای مشکل روانی ارائه دهد و فرآیند حمایت و بهبود را مؤثرتر کند. چنین ترکیبی موجب میشود که خانواده و دوستان نه تنها از بروز آسیبهای شدید روانی جلوگیری کنند، بلکه سلامت روان فرد را تقویت و توان مقابله او با مشکلات زندگی را افزایش دهند. به بیان دیگر، حمایت آگاهانه، مستمر و سازمانیافته خانواده و دوستان، از جمله کلیدیترین عوامل در ارتقای سلامت روان و تسهیل مسیر بهبود فرد به شمار میرود.
ایکنا ـ با توجه به شرایط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه امروز، از نظر شما شایعترین و نگرانکنندهترین مشکلات روانی در میان افراد جامعه کدام موارد هستند و این مشکلات چگونه میتوانند بر کیفیت زندگی و سلامت روان عمومی تأثیر بگذارند؟
در پاسخ به این پرسش، میتوان گفت که افسردگی و اضطراب به عنوان شایعترین و رایجترین مشکلات روانی در جامعه امروز ما شناخته میشوند. این دو اختلال روانی نه تنها در گروههای سنی مختلف مشاهده میشوند، بلکه تأثیرات گستردهای بر سلامت روان، روابط خانوادگی و اجتماعی فرد دارند و میتوانند کیفیت زندگی و توانایی فرد برای انجام فعالیتهای روزمره را کاهش دهند. افسردگی و اضطراب غالبا با یکدیگر همپوشانی دارند و میتوانند به صورت ترکیبی، مشکلات روانی پیچیدهای ایجاد کنند که نیازمند توجه و مداخله حرفهای است. در کنار افسردگی و اضطراب، مشکلات خانوادگی نیز از جمله مسائل شایع در جامعه محسوب میشوند و میتوان آنها را در ردیف بعدی اهمیت قرار داد.
این مشکلات شامل ناهماهنگیهای خانوادگی، اختلافات میان اعضای خانواده، مشکلات ارتباطی و مسائل تربیتی است که به طور مستقیم یا غیرمستقیم بر سلامت روان فرد اثر میگذارند. تجربه و مطالعات نشان دادهاند که وجود مشکلات خانوادگی میتواند موجب افزایش استرس، کاهش تابآوری روانی و بروز اختلالات روانی در اعضای خانواده شود. علاوه بر این موارد، جامعه امروز ما با آسیبهای اجتماعی جدی نیز مواجه است که سلامت روان افراد را تحت تأثیر قرار میدهند. از جمله این آسیبها میتوان به اعتیاد، طلاق، پرخاشگری و خشونتهای خانوادگی و اجتماعی اشاره کرد. این آسیبها نه تنها باعث بروز مشکلات روانی در سطح فردی میشوند، بلکه پیامدهای اجتماعی و اقتصادی گستردهای نیز دارند و میتوانند چرخه مشکلات روانی و اجتماعی را در جامعه تشدید کنند.
برای مثال، طلاق و اختلالات ارتباطی خانوادگی میتوانند زمینهساز اضطراب و افسردگی در فرزندان شوند و پرخاشگری و خشونت میتواند سلامت روانی و اجتماعی سایر اعضای جامعه را تهدید کند. در نهایت میتوان گفت که شایعترین مشکلات روانی و رواناجتماعی در جامعه امروز ما شامل یک طیف گسترده است که از افسردگی و اضطراب، مشکلات خانوادگی، تا آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد، طلاق و پرخاشگری را در بر میگیرد. شناخت و آگاهی نسبت به این مشکلات، گام نخست در برنامهریزی برای پیشگیری، ارائه حمایت روانی و اجتماعی و ارتقای سلامت روان فرد و جامعه محسوب میشود. به بیان دیگر، شناسایی دقیق شایعترین مشکلات و درک پیامدهای آنها میتواند به طراحی سیاستها، برنامههای آموزشی و مداخلات پیشگیرانه مؤثر در سطح فردی و اجتماعی کمک کند و سلامت روان جامعه را تقویت کند.
گفتوگو از مجتبی افشار
انتهای پیام