«عليرضا نوروزیطلب» استاديار گروه مطالعات عالی هنر دانشگاه تهران، نقاش و مدرس نقد و زيباشناسی آثار هنری كه در قسمت نخست مصاحبه خود با خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا)، توضيحاتی درباره هنر اسلامی و رابطه آثار استاد احصايی با هنر اسلامی ارايه كرد در قسمت دوم گفتوگوی خود به بررسی 2 عنصر مهم هنر يعنی صورت و محتوا و سپس بررسی آثار استاد احصايی با توجه به اين دو عنصر پرداخت.
وی بيان كرد: تاريخ زيبايیشناسی، تاريخ تبدل، تجدد و تحول فرم است و اين مطلب در هنر خوشنويسی به صورت كاملاً مشخص قابل بررسی و تحقيق است. خطوط اصلی و اساسی عصر حاضر به ترتيب زمانی بر اساس مبدا پيدايش عبارتند از: كوفی، محقق، ثلث، نسخ، ديوانی، رقعه، نستعليق و شكسته. خط محقق و ريحان نيز از ديگر خطوط هستند كه تفاوت و فاصله زيادی با هم ندارند، جز اين كه در ريحان ظرافت و باريكی بيشتر است. همچنين اساس خط ثلث، توقيع و رقاع يكی است و بسيار به هم نزديك است و تفاوت جزيی در آنها ديده میشود.
مولف «جايگاه هنر اسلامی در جامعه نوين، نشر سوره مهر،31 خرداد1385» با طرح پرسش ملاك بررسی اين خطوط چيست، به اين پرسش چنين پاسخ داد: تنها ملاك و ميزان صحيح فنی برای تعيين خطوط اصلی و اساسی اين است كه ميزان تطابق اثر هنری را با دو وجه هنر يعنی صورت و محتوا مورد بررسی قرار دهيم. اگر محتوا متعالی باشد، صورت بايد از محتوا تبعيت كند. در يك بيان اين دو ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. منتها بايد ببينيم معنی يعنی چه و چه خصوصياتی دارد. اين خصوصيات اگر ذاتاً معنوی و ذاتی باشند، صورت هم بايد از لحاظ فرم تجلی همان زيبايی معنايی باشد. يعنی زيبايی فرم در گرو زيبايی معناست و زيبايی معنا بايد در فرم زيبا ظاهر شود. هر جا كه چنين اتفاقی افتد، هنر به معنای حقيقی تحقق پيدا میكند. حالا اگر در ايران باشد میگوييم هنر ايرانی، اگر در مغرب باشد میگوييم هنر غربی و... ، اينها تقسيمبندی جغرافيايی است.
نوروزیطلب در پاسخ به نقد خبرنگار ما با اين مضمون كه ما ناچار از چنين تقسيمبندی در عرصه هنر هستيم، پس راه حل چيست؟ گفت: ما در تقسيمبندی خود بايد توضيح دهيم كه اين تقسيمبندی ما بر اساس چه معياری است. يعنی آيا تقسيمبندی ما تاريخی است يا جغرافيايی يا ايمانی يا... بايد تقسيمبندی روشن باشد و كلمه را رها نكنيم. مولوی میگويد: «شاخ گل هرجا كه میرويد گل است/ خم می هر جا كه میجوشد مل است». يعنی اين حقيقت فرازمانی و فرامكانی است اما بالاخره در يك خمی و باغی اتفاق میافتد پس مقيد به زمان و مكان میشود.
نويسنده مقاله «سمبوليسم و هنر» در مجله فصلنامه هنرهای زيبا در ادامه اظهار كرد: وحی امر فرازمانی و فرامكانی است اما وقتی صورت محسوس میيابد، مقيد به زمان، مكان، فرد و تاريخ میشود. ما نبايد از آن نتيجه بگيريم كه آن حقيقت زمانی و تاريخی و جغرافيايی است و بلافاصله وقتی زمان و مكان و جغرافيا عوض شد، آن حقيقت ناحقيقت میشود. از آنجايی كه حقيقت مقيد به خودش است و هيچ تعهدی نسبت به زمان و مكان و تاريخ ندارد، هميشه حقيقت است كما اين كه مذاهبی در زمان و مكانی ظاهر شدند و مخاطبان با آنها عناد كردند. عناد و مقابله و عدم پذيرش مخاطبان هيچ خدشهای به ذات آن حقيقت وارد نمیكند. اين نظريه در هنر هم اتفاق میافتد.
وی در ادامه سخنان فوق افزود: اگر اثر هنری به معنای حقيقی كلمه باشد، اصلاً نقدناپذير است. شما شنيديد كسی شعر حافظ را نقد كند و بگويد اگر حافظ اينگونه میسرود، زيباتر بود يا مجسمه ميكلآنژ اگر اينگونه بود آناتومی آن بهتر میبود؟ آثار هنری طراز اول از حوزه نقد خارج میشوند. تنها كاری كه مخاطب میتواند بكند، اين است كه اجازه بدهد اثر هنری حقيقت خود را به او آشكار كند نه اين كه ذهن خود را به اثر هنری تحميل كند. اگر من بتوانم يك مكالمه صريح، مستقيم و درستی با اثر هنری منهای پيشداوریها و پيشزمينهها و پيشتصورات ذهنی ناآزموده داشته باشم، آن وقت اثر هنری با من گفتوگو میكند.
دوست و همكار استاد احصايی خاطرنشان كرد: ما توقع داريم كه خودمان با اثر هنری گفتوگو كنيم و اجازه نمیدهيم كه اثر هنری با ما گفتوگو كند، در نتيجه گفتوگوی ما با اثر هنری، گفتگوی يك طرفه است نه دوطرفه و اين مشكل هم از عارضههای غرب است كه متاسفانه ما هم به آن مبتلا شديم و به همين دليل يك فهم دقيق و اصيل در هنر خود نداريم. مشكل ما اين است كه پروفسور پوپ میآيد درباره هنر ما اظهار نظر میكند خودمان ساكتيم.
نوروزیطلب در توضيح هنر خوشنوسی عنوان كرد: خوشنويسی بافتی زيباشناسانه از نوشتار است، همچنان كه اصوات زيبا در دلالت مفاهيم، بافتی زيبايیشناسانه از گفتار است. اين قابل تسری در تمام شاخههای هنر و از جمله خط است. بنابراين در هنر خوشنوسی اصالت با زيبايی است. سعدی شاعر بزرگ قرن هفتم نيز بر اين نظر است آنجا كه حكايت میكند: ناخوشآوازی قرآن را به قرائت میخواند. صاحبدلی گفت برای چه میخوانی؟ خواننده گفت برای خدا میخوانم. صاحبدل گفت برای خدا نخوان و پولی هم به او داد تا نخواند و گفت: «گر تو قرآن بدين نمط(1) خوانی/ ببری رونق از مسلمانی». قرآن كلام الهی است و بايد با صوت زيبا خوانده شود. شيوه بيان بايد فرمی زيبا باشد. اگر فرم زيبا نباشد در معنی زيبا اخلال ايجاد میكند در نتيجه خوشنويسی كه به كمال خوشنويسی نرسيده به هيچ عنوان حق ندارد آيات الهی را خوشنويسی كند.
سردبير نشريه باغ نظر برای بهتر جاافتادن بيان خود مثالی را ذكر كرد: يك غزل واحد را به دو خوشنويس قابل و مبتدی بدهيد. وقتی غزلی را كه خوشنويس مجرب نوشته، میخوانيد زيبايی محتوا با زيبايی صورت وحدت ايجاد میكند ولی در غزلی كه توسط خوشنويس مبتدی نوشته شده چون صورت خوب ترسيم نشده، ديگر بين صورت و معنا وحدت ايجاد نشده و در اثر ايجاد اخلال كرده است. اگر در خوشنويسی صورت با معنی رابطه ذاتی و وحدت متعالی پيدا نكند، اخلال ايجاد میشود. اين اخلال در فرم است نه در معنا چون معنا كه حاضر است. شما از طريق فرم است كه معنا را متجلی میكنيد درنتيجه بايد صورت تجلی فرمها دارای زيبايی باشد وگرنه اخلال ايجاد میشود. اين میشود مبنای نقد هر اثر هنری از جمله خوشنويسی.
در اين قسمت از مصاحبه خبرنگار ايكنا به منطبقبودن مباحث صورت و محتوا در آثار استاد احصايی پرداخت و اين بحث را مطرح كرد كه آيا در آثار احصايی غلبه بر معناست يا فرم يا اين دو با هم همراه شدهاند؟ اين مطلب را با توجه به اين كه متن و محتوای خوشنويس از پيش حاضر است و بيشتر بر فرم تاكيد میكند، تحليل كنيد.
نوروزیطلب چنين تحليل كرد: در بعضی از آثار خوشنويسی استاد احصايی، غلبه فرم را بر معنا ملاحظه میكنيم. در هنر خوشنويسی محتوا و معنا توسط دلالتهای لفظی قابل ارجاع است يا وجود دارد. خوشنويس در فرم آن قراردادی كه در خوشنويسی وجود دارد، دخل و تصرف میكند. به طور مثال خط نستعليق كه در نيمه دوم قرن هشتم خودنمايی كرد از خطوط نسخ و تعليق اخذ شده است. نسعليق فرم را از دو خط مذكور اخذ كرده و در اينجا خط نستعليق در بيان فرم اصالت دارد نه در بيان محتوا. تمام خوشنويسان سعی میكنند كه زيباترين فرم را برای آن محتوايی كه وجود دارد، بيافرينند و احصايی نيز چنين میكند. خوشنويسان معنا نمیآفرينند فرم میآفرينند. خوشنويسی يكی از شاخههای هنری است كه اصالت و زيبايی فرم در آن حرف اول را میزند.
وی در پاسخ به خبرنگار ما با اين مضمون كه با اين توصيفاتی كه كرديد از نظر شما خوشنويسی هنر است و نه تكنيك در مقابل كسانی كه معتقدند خوشنويسی هنر نيست بلكه صرفاً تكنيك است، اظهار كرد: كسانی كه خوشنويسی را صرف تكنيك میدانند، فكر میكنند تكنيك يك چيز است و هنر چيز ديگر. آنان نمیدانند هنر چيست، قلم و مركب چيست. اگر تكنيك را از هنرها جدا كنيد چيزی به نام هنر تحقق نمیيابد. آيا تكنيك سخنوری من با شما يكی است؟ اگر من تكنيكم را بردارم چه چيزی جز يكسری كلمات مهمل میماند؟
او كه دبير نمايشگاه آثار نقاشان رآليست و هايپررآليست معاصر ايران در نگارخانه فرهنگسرای نياوران در آذرماه 1384 بوده، ادامه داد: بنا بر نظريههای فرماليستهای روسی(2) اصل فرم است و محتوا امر فرعی يا فرع لازم برای فرم است. اگر من فرم بيان خود را برهم بزنم شما هيچ دلالت معنايی را از فرم بيانی كه درهم ريخته نداريد. همين مقصودی كه من میگويم ممكن است ديگری هم بگويد.
وی در پاسخ به اظهارنظر خبرنگار ما با اين مضمون كه حقيقت قرآن كه قديم است ولی در يك برهه زمانی خداوند آن را در قالب زبان عربی نازل كرد در نتيجه حقيقت قديم قرآن در فرم زبان عربی حادث شده است و اعراب به دليل تسلط بر زبان عربی لايههای نخستين از حقايق قرآن را درك میكردند، تصريح كرد: پيامبر قرآن را میخواندند و اعراب آن را میفهميدند چون به خوبی اين فرم هنری را درك میكردند بنابراين میگفتند كه قرآن كار بشری نيست لذا خواندن قرآن ممنوع شد.
استاديار گروه مطالعات عالی هنر پرديس هنرهای زيبا در ادامه سخنان فوق گفت: تمام واژگانی را كه در ديوان حافظ وجود دارد، در لغتنامه دهخدا هم هست و ما همه آنها را میدانيم ولی چرا نمیتوانيم با وجود اين كه واژهها را میدانيم و دلالتهای معنايی آن را میفهميم، مانند حافظ غزل بسازيم؟ پاسخ اين سوال برمیگردد به تكنيك.
وی ادامه داد: تكنيكی وجود دارد كه آن معنا در قالب آن تكنيك مبدل به اثر هنری میشود. تكنيك عين هنر و هنر عين تكنيك است. تكنيك میتواند به كمال برسد مثل خط نستعليق كه كمال نسخ و تعليق است. استادی در تعادل مسير دستيابی به تكنيك بالا است. تكنيك پايه تمام هنرهاست. چون تكنيك صورت هنری میآفريند. محتوا كه صورت هنری نمیآفريند. بلكه محتوا در قالب تكنيك، صورت هنری میآفريند.
اين استاد دانشگاه برای توضيح بيشتر سخان خود به بيان مثالی پرداخت و عنوان كرد: من توصيفی از هوای پاييزی میكنم و میگويم الان هوا سرد است و بايد لباس گرم پوشيد. برگ درختان زرد شده و از اين قبيل ولی تعبير شاعرانه آن بدين گونه است: خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است/ باد خنك از جانب خوارزم وزان است/ آن برگ رزان بين كه بر آن شاخ رزان است/ گويی به مثل پيرهن رنگرزان است/ دهقان به تعجب سر انگشت گزان است/ اندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلزار.
وی در توضيح شعر مذكور گفت: اين شعر نيز همان معنايی است كه من توصيف كردم معنا تفاوتی نكرده است. اين معنا با تكنيك شاعرانه ظاهر شده و در اين تكنيك شاعرانه بهتر متجلی شده تا در تكنيك محاورهای من. اين نقد عينی است. آزمايش زيبايیشناسانه است. در اينجا 2 صامت «خ» و «ز» داريم. شاعر از اين دو صامت موسيقی ساخته است. موسيقی در ذات كلام و نوشته نيست. مگر من كه حرف میزنم موسيقی است؟ موسيقی را هنرمند با ماده كلام میآفريند وگرنه نوشتار كه نقطه و خط است. اين آفرينش با تكنيك است كه منجر به فرم هنری میشود. بين فرم هنری و غيرهنری تفاوت است.
نوروزیطلب اذعان كرد: هدف تمام خوشنويسان طراز اول اين بوده كه زيباترين فرم را برای بلوغ معنا بيافرينند. احصايی هم در همين زمينه تلاش كرده و در اين تلاش به نمونهها و مصاديقی رسيده كه میتواند مبدا پرشی برای هنرمندان بعدی باشد. آثار هنری طراز اول به راحتی تحقق پيدا نمیكنند. هنرمندان طراز اول در تمام عمرشان 20 -30 تا كار بيشتر ندارند. ورمير نقاش حدود 24 اثر در قطع A4 دارد. هنر امر كيفی است كمی نيست. درنتيجه تعداد كار هنرمند دليل بر هنرمند بودن او نيست. امر كيفی هم در فرم هنری(3) است نه در فرم غيرهنری يا كاربردی(4).
استاديار گروه مطالعات عالی هنر دانشگاه تهران در توضيح فرم هنری گفت: در هنر خوشنويسی فرمی به اسم «مرغ بسمالله» داريم. فرم خط به گونهای است كه خطوط طوری كشش پيدا میكند و كمپوزوسيون آن به گونهای است كه هيات كلی مرغ را نشان میدهد كه معروف به مرغ بسمالله است. حال اين سوال مطرح میشود كه چرا فرم مرغ را موضوع كار خود قرار دادند؟ چون مرغ جنبه نمادی و معنايی دارد. مرغ در فرهنگ ما نماد روحالقدس است، درنتيجه حتی در خطهای تصويری مرغها دلالت معنايی دارند. علاوه بر دلالت معنای خود بسمالله كه به اسم اعظم كه جامع جميع اسماء است دلالت دارد.
وی تاكيد كرد: وقتی مینويسيم بسمالله چيزی مینويسيم كه جامع جميع اسماء الهی است يعنی آن بسماللهی كه از لحاظ زيبايی فرم اجازه دهد آن معنا به نسبت آن ظرف متجلی شود. براين اساس است كه فكر میكنم اگر حضرت علی(ع) بسمالله بنويسد بهترين بسمالله خواهد بود چون او حقيقت بسمالله را در زيباترين فرم نشان میدهد و لازمه آن اين است كه آن زيبای حقيقی را در فرم درك كند تا بتواند بسمالله را در آن متجلی كند و به منظر من هنرمند اول در خوشنويسی امام علی(ع) است و تمام هنرمندان در خوشنويسی به هنرمند اول برمیگردند.
نوروزیطلب در صحت گفتههای خود به ذكر شاهدی عينی پرداخت و گفت: ايرانیها پيچيدگی، بینظمی و دواير ناقص خط تعليق را نپسنديدند يعنی ذوق زيبايیشناسانه آنها يك افق زيبايی را در فرم خوشنويسی تشخيص میداد كه آن افق برتر بود از افقی كه در خط تعليق بود(5) و آن را با خط نسخ كه خطی منظم، معتدل و زيبا بود سنجيدند يعنی تعليق را با نسخ سنجيدند و ديدند كه نسخ يك نكات زيبايیشناسی بسيار متعالی دارد كه منظمتر، زيباتر و متعادلتر است.
وی ادامه داد: از تركيب اين دو خط، خط ثالثی به نام نتسعليق پديد آمد كه نه كندنويسی نسخ و نه بینظمی تعليق را داشت و دارای نظم و متانت و دواير ظريف و پسنديده بود. پسنديده در ذوق فرد، در ذوق عمومی هنرشناسان و مخاطبان فهيم و زيباشناس هنر. مثلاً دلالت معنايی را در اين شعر حافظ به راحتی میتوان درك كرد: صبح است ساقيا قدحی پرشراب كن/ دور فلك درنگ ندارد شتاب كن. هنرمند از طريق اثر هنری آن چه را كه در درون خودش است انكشاف میكند.
نوروزیطلب با ارايه نظريهای به قسمت دوم گفتوگوی خود چنين پايان داد: ميرعلی تبريزی گرايشهای ناقص نستعليق(6) را تحت قاعده و هيات و منظر متمايز و مشخص درآورده يعنی قواعد فرماليستی اين خط را تدوين كرد و ميرعماد الحسنی كه شكسته را ابداع كرده، وامدار خط نستعليق است. اگر نستعليقی نبود او نمیتوانست شكسته را ابداع كند. اين نظر اثباتكننده اين نظريه است كه هر اثر هنری طراز اول ميراثدار سنن هنری قبل از خودش است و نمیتواند ابتدا به ساكن و بريده از آن سنن هنری دست به آفرينش هنری بزند.
------------------------------------------------------------
(1) نمط يعنی شيوه، تكنيك و فرم بيان.
(2) كمتر كسی نظرات فرماليستهای روسی را درك كرده چرا كه گمان كردهاند فرماليستها میگويند محتوا اهميت ندارد البته در بعضی جاها سخنانی گفتهاند كه چنين برداشتی از آن میشود ولی نگفتهاند محتوا اهميت ندارد بلكه گفتهاند اصل نيست.
(3) فرم هنری شكل ظاهری هنرهايی مانند خوشنويسی و شعر و... است.
(4) فرم كاربردی، نوشتار معمولی، زبان محاورهای و... را شامل میشود.
(5) البته خط تعليق هم بسيار زيبا بود ولی ايرانيان آن را كمال بخشيدند.
(6) خط نستعليق قبل از ميرعلی تبريزی وجود داشته ولی ميرعلی آن را تحت قاعده و هيات و منظر متمايز و مشخص درآورده است.
----------------------------------------------------------
گفتوگو از فاطمه هلالی