به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، میتوان تفسیر قرآن را ذیل دو غایت علمی و عمومی بررسی کرد. تفاسیر صرفا به خاطر تفسیرکردن صورت نگرفته و به دنبال رسیدن به اهدافی خاص بودهاند. نگاهی به تاریخ تفسیر نشان میدهد که علما اسلامی از جمله کلام و فقه به سوی تفسیر قرآن رفتهاند تا بتوانند باورهای خود را مستند به قرآن سازند. از سوی دیگر «قصاص» و «واعظان» کسانی بودند که عمدتا از قرن چهارم هجری مجموعههای واعظانه تفسیر را آغاز کردند که در قرن ششم هجری قمری به اوج خود رسید.
کارکرد علمی تفسیر قرآن
اولین دسته از کارکردهای تفسیر قرآن را میتوان کارکردهای علمی دانست. مراد از کارکرد های علمی و یا آموزشی کارکردهایی در جهت استناد علوم به قرآن و یا توسعه آن علوم بوده است. مخاطب این دسته از تفاسیر تنها علماء هستند نه عامه مردم . دسته دیگر را عموم مردم شکل میدهند.
کارکردهای استنادی تفسیر در قرون اولیه توسط علمای فقه و کلام برای اثبات عقایدی که داشتند مورد استفاده قرار میگرفت. «از آنجایی که بخشی از اندیشههای کلامی و آراء فقهی مستقیما از ظاهر آیات قرآنی استخراج میشد و احتیاج به تبیین داشت، به این ترتیب عملا علمی به عنوان علم تفسیر شکل گرفت».
اما استناد چطور به تفسیر منجر میشود و چرا میتوان استناد به قرآن را تفسیر نامید. «به عنوان مثال یک فقیه اگر بخواهد برای وقت نماز عصر زمانی را تعیین کند به آیه «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ وَقُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا: نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپادار و [نیز] نماز صبح را زیرا نماز صبح همواره [مقرون با] حضور [فرشتگان] است». (اسرا، 78) تمسک میکند و این تمسک مستقیم به قرآن است، پس چرا از تفسیر سخن میگوییم؟
به نظر میرسد استناد به قرآن توسط گروههای متفاوت فقهی و کلامی صورت گرفته باشد، این بدان معناست که آیاتی قرآن مستند آرائی متعارض شدهاند از این رو برای توجیه این استنادات علمی ایجاد شد تا استنادی خاص را توجیه کند.
«برای اینکه این استنادها شکل قابل توجیه و قابل دفاعی داشته باشند، ]دانشمندان اسلامی[ عملا به این سمت رفتهاند که این استنادهای به قرآن را با استفاده از تفسیر مورد بازبینی و تبیین قرار بدهند و هر کدام از آنها سعی کردند باورهای خودشان را به نحوی با قرآن تطبیق بدهند که این تطبیق در قالب تفسیر صورت میگرفت».
تفسیر از این منظر به نوعی بنیادی به کار میگیرد از این رو که اندیشههای مومنان به واسطه تفسیر به قرآن مستند میشود. از این رو شاهد آن هستیم که دو متکلم معتزلی و مشایی که در مقابل هم هستند هر دو به قرآن استناد میکنند و این استناد به واسطه تفسیر صورت میگیرد.
کارکرد دیگر تفسیر در علوم نقشی توسعهای است. این کارکرد در علومی صورت میگیرد که مرجع و مستند اصلی آنها قرآن نیست و از این میان به علم حدیث و ادبیات استناد کرد.
«در کلام و فقه اولین مستند و منبع اصلی، قرآن است اما در حالت کارکرد توسعهای راجعبه علومی صحبت میکنیم که اولین مستند آنها قرآن نیست، لذا محدثین و ادبا که در قرون متقدم درگیر تفسیر قرآن شدند، ماخد آنها مستقیما قرآن نبوده و به دنبال استاد به قرآن نبودهاند». نقش قرآن در این علوم به توسعه آنها منجر میشد.
این دسته از علوم از قرآن برای توسعه علم خود استفاده می کردند، برای مثال در بررسی ظرایف ادبی ادیبان کوشش کردهاند با استفاده از آیاتی در قرآن و ابزارهای ادبی به گسترش آن علم بپردازند. «توجه ادبا به مساله تفسیر، توجه توسعهای بوده؛ یعنی به دنبال توسعه افقهای دانش و علم ادبی خودشان بودند و در واقع میخواستند دانش خود را در مورد متون مختلفی پیادهسازی کرده و توسعه بدهند و یکی از آن متونی که میشد این دانش را در موردش توسعه داد، قرآن بود». داستان ادیبان در خصوص حدیث هم صادق بود. ایشان نیز بر محور آیات قرآن به جمعآوری و سنجش احادیث میپرداختند.
کارکردهای عمومی تفسیر
اما تفسیر تنها به قوام و توسعه علوم نمیپردازد و کارکردهایی عمومی نیز دارد، در قرن اولی هجری کسانی پیدا شدند که به آنها «قاص» گفته میشد که به معنای قصهسراست. این افراد کسانی بودند که بر روی «قصص» قرآن کار میکردند. میتوان از ایشان به عنوان نخستین واعظان نخستین اسلامی بودند. تمایل به سخنرانیهای دینی خاص اسلام نیست و ادیان دیگر نیز این مساله را داشتهاند.
ریشه تفسیر عمومی شاید به توصیه قرآنی بر می گردد که در آن مسلمانان توصیه شدهاند که نسبت به هم وعظ کنند. از زمان خلیفه دوم کار وعظ مسلمانان توسط «قصاصین» منجر به شکلگیری و رواج تفاسیر عمومی شد. در دهه 30 هجری قمری گزارشهایی از اقصی نقاط سرزمین اسلامی مبنی بر فعالیت واعظان وجود دارد.
«البته خلیفه دوم با این مساله برخورد شکنندهای انجام داده و دستور داد اولین قصاصی را که وجود داشته کتک بزنند چون احساس میکرد بدعتی صورت گرفته و حتما باید با آن مقابله شود».
واعظان اولیه در نخستین سخنرانیهای مذهبی عمومی از آیات قرآن استفاده کرده و در این حول سخن میگفتند. این واعظان ار روشهای تمثیلی و داستان در خطابههای خود بهره میجستند «و به این ترتیب عملا سبک خاصی از تفسیر شکل گرفت که برای مردم کارکرد داشت و این جریان، یکی از نقطههای آغازین ارتباط تفسیر با مردم عادی» بود.
تداوم این سنت ابتدا به سمت غیررسمی به رسمیت آن منجر شد و در دوران اموی سمتی حکومتی در کنار امام جمعه و قاضی با عنوان «قاص الجماعه» به وجود آمد که به معنای واعظ اعظم است. از قرن سوم هجری اصطلاح «قاص» به «واعظ» تغییر یافت. این تغییر در پی غلبه استفاده از احادیث و حکمتهای غیر قرآنی در خطابات مذهبی بود.
قرن چهارم را میتوان تاریخ شکلگیری تفاسیر واعظانه دانست که در قرن ششم هجری با گسترش مواجه شدند و بر تفاسیر فنی غلبه پیدا کردند، علت را شاید بتوان در مسائل اجتماعی یافت. اولین تفاسیر به زبانهای محلی برای کارکرد عمومی نوشته شدند.