این مادر شهید اظهار کرد: بعد از اینکه دوران خدمتش تمام شد مدتی را در نیروی انتظامی تهران مشغول شد، بعد از آن به همراه پدرش در مخابرات فعالیت کرد ولی به شغلهای ساکن و پشت میز نشینی علاقهایی نداشت. مراکز زیادی برای استخدامی آزمون داد ولی آتشنشانی را انتخاب کرد و واقعاً عاشق شغلش بود اصلاً دنبال حقوق و مزایای کار نبود. از آنجایی که مدرک تحصلیاش هنگام ورود به آتشنشانی لیسانس بود میتوانست محل خدمتش را انتخاب و به قسمت اداری برود اما بخش عملیات را انتخاب کرد.
وجه تمایز شهید از نظر مادرش
وی خصوصیات اخلاقی پسرش را اینگونه
توصیف کرد: سال۸۸ با خانواده به مکه رفتیم که پسرم از نیابت پدر پدر بزرگش که اصلا او را ندیده بود نیز طواف انجام داد؛ در سال ۹۳ در
پیاده روی اربعین شرکت کرد و در سن ۲۷
سالگی به زیارت مکه و کربلا رفت.
شاهوار بیان کرد: رضا خیلی خوش برخورد و مردم دار بود همچنین بسیار با حیا بود و در رابطهاش با نامحرم بسیار محتاط عمل می کرد واقعٱ لیاقت شهادت را داشت؛ او بسیار ساده و پاک بود.
این مادر شهید گفت: این غم برایمان خیلی سخت است، پسر من مجرد بود و من یک داغ دیدم ولی عزیزانی که متأهل بودند و بچه داشتند چند غم دیدند هم پسرشان را از دست دادند هم عروسشان در جوانی بیوه شد و از همه بدتر کودکی یتیم جلوی چشمشان مانده که هر لحظه بهانه پدر را میگیرد، مسئولین و مردم باید وجدان خود را در نظر بگیرند و با رعایت نکات ایمنی از این حوادث جلوگیری کنند.
رضا تنها پسر شما نیست/ برادر و پسر
ما هم هست
وی ادامه داد: البته مردم شریف ایران
در این مدت تمام وقت کنار ما بودند و غریبه و آشنا از ابتدای آتشسوزی تا همین امروز به صورت خود جوش با ما
همدردی میکردند زمانی هم که فرزندانمان زیر آوار بودند برایشان دعا میکردند، به
ما سر میزدند و میگفتند فکر نکنید رضا تنها پسر شماست بلکه پسر و برادر ما نیز
هست. سازمانهای مختلف ما را تکریم کردند و احترام گذاشتند ما قدر دان ملت هستیم
ولی این مراسمات جای خالی پسرم را پر نمیکند از ما دلجویی کردند ولی پسرم دیگر
برنمیگردد.
مادر شهید تصریح کرد: اما بعضی از
مردم در چهارشنبه سوری مراعات ما را نکردند، انتظار ما از مردم بیشتر از این بود
زیراکه با وجود کمپینهای نه به چهارشنبه سوری، بازهم رعایت نکردند و دردسرهایی
برای خود و خانوادههایشان ایجاد کردند.
خیلی دوست داشت مدافع حرم شود
وی بیان کرد: پسرم خیلی دوست داشت
مدافع حرم بشود و ۵۰ روز قبل از شهادتش یک مداحی به دستش رسیده بود که مدام زمزمه
میکرد. یک روز گفت: «مادر یک مداحی دارم انقدر آرامش بخش است من مصرع اول را میخوانم
شما ادامهاش را بخوان؛ منم باید برم، برم سرم بره، نذارم یک حرومی سمت حرم بره...
شما هم بخوان: منم یه مادرم جونما دوسش دارم...» که من خوشم نیامد گفتم نه مامان
شما جونی چرا این شعر را میخوانی پسرم گفت: مادر این شعر خیلی قشنگه، وقتی این
مداحی را در خلوتم گوش میکنم حال خوبی دارم و احساس آرامش میکنم. این شعر پسرم
را عاشق کرد، برای مراسم چهلم خیلی دنبال مداحش آقای نریمانی گشتم حتی از سازمان
آتش نشانی و شهرداری نیز خواستم که با مداح همانگ کنند تا همین شعر را در مراسم
بخواند اما متأسفانه مداح را پیدا نکردیم.
خدا به من صبر عطا کرد
این مادر غمدیده از صبر و تحملش در
داغ عزیزش بیان کرد: چند ماه پیش شوهر خواهرم فوت کرد و من از شدت ناراحتی برای
خواهرم و فرزندانش دچار بیماری افسردگی شدم و دارو مصرف میکردم اما برای شهادت
پسرم حتی یک قرص هم نخوردم و این نشانه این است که خداوند طاقت تحمل این غم را به
من داده است.
زینب رحیمی