امام راحل، سیدمصطفی خمینی را آینده جهان اسلام می‌دانست/ الطاف خفیه‌ای که پدر در شهادت فرزند دید
کد خبر: 3591687
تاریخ انتشار : ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۴:۰۲
گفت‌وگوی اختصاصی ایکنا با آیت‌الله موسوی بجنوردی؛

امام راحل، سیدمصطفی خمینی را آینده جهان اسلام می‌دانست/ الطاف خفیه‌ای که پدر در شهادت فرزند دید

گروه اندیشه: آیت‌الله موسوی بجنوردی از دوستان و همدرسان دیرین آیت الله شهید سیدمصطفی خمینی ضمن اشاره به تفسیر ناتمام وی، به بیان ویژگی‌های علمی و زوایای پنهان شخصیت و منش فرزند ارشد امام راحل پرداخت.

آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، اولین فرزند امام خمینی(ره)، در 21 آذر 1309 ه‌. ش مطابق با 21 رجب 1349‌ه‌. ق. دیده به جهان گشود.  او از همان سنین کودکی تحت تأثیر محیط زندگی خانوادگی خود که به طور کامل مذهبی و علمی بود، رشد کرد و تحصیل را از مکتبخانه‏‌های محلی شروع کرد و پس از فراگیری آموزش‌های دورۀ ابتدایی در مدارس دولتی، به حوزۀ علمیۀ قم وارد شد و به فراگیری علوم و تحصیلات حوزوی پرداخت. دیری نگذشت که نبوغ خود را در حوزه علمیۀ قم نشان داد و از اقران خود پیشی گرفت. او به زودی پله ‏های ترقی را پیمود و پس از گذراندن دوره‏ های مقدماتی، سطح و خارج در 27 سالگی به درجۀ اجتهاد نایل آمد. او در کنار تحصیل و تدریس، تألیف را نیز شروع کرد که تا پایان حیاتش هیچ گاه متوقف نگردید و آثار متعددی را به یادگار گذاشته‌‏اند.

 آیت‌الله موسوی بجنوردی، از شاگردان امام راحل و از دوستان صمیمی و همدرسان دیرین شهید‌مصطفی‌خمینی در گفت‌وگو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) به بیان خاطرات مشترک خود با آن شهید و معرفی ابعاد کمتر شناخته شده شخصیت ایشان پرداخت. در ادامه حاصل این گفتگوی مفصل را بخوانید:

 امام راحل، سیدمصطفی خمینی را آینده جهان اسلام می‌دانست/ الطاف خفیه‌ای که پدر در شهادت فرزند دید

ایکنا: آغاز آشنایی شما با حاج‌آقا مصطفی خمینی به چه دورانی باز می‌گردد؟

ایشان یک سفری نجف مشرف شدند، فکر کنم سال 1341 بود، بین 41 و 42 شک دارم، به پدر ما خیلی علاقه و ارادت داشت و متقابلا پدر ما چون با خود امام هم خیلی دوست بود به ایشان علاقمند بود. از آن وقت ما هم با ایشان به عنوان یک طلبه فاضل و خوش فهم محشور شدیم تا اینکه قضایای 15 خرداد شد و امام را دستگیر کردند. سال 43 بنده از نجف آمدم ایران. تابستان بود. رفتم قم. امام با حاج‌آقا مصطفی شب آمدند به دیدن من. برای فردای همان شب، حاج‌آقا مصطفی ما را ناهار دعوت کرد. یک عده از آقایان قم هم بودند. آنجا حاج‌آقا مصطفی هدفش معلوم بود، می‌خواست مقدار فضل ما را برای قمی‌ها نشان دهد. فرعی عنوان کرد و بحث شکل گرفت. آن وقت ما هم سرحال بودیم، افتادیم پی بحث کردن. خیلی پیش اینها گل کرد. جلسه دو سه ساعت طول کشید.

بعد ایران یک قراردادی بسته بود با آمریکا بنام کاپیتالاسیون یعنی مصونیت آمریکایی‌ها در ایران. امام اطلاعیه داد و سخنرانی کرد و گفت معمولا کشورهای استعماری با مستعمرات خود چنین می‌کنند. خیلی حمله شدید به شاه کرد. همین باعث دستگیری ایشان شد. ما یک برادری داریم که الان رئیس مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی است. دیدم برادرم اذان صبح آمد گفت دیشب آقای خمینی را دستگیر کردند. من و ایشان صبح رفتیم بازار ببینیم وضع بازار چطور است. دیدیم هر مغازه‌ای که تعطیل است و بسته است، پلیس می‌آید با بنّا با آجر جلوی مغازه را می‌گیرند. بعد می گویند که اگر می خواهید این را خراب بکنیم 30 هزار تومان باید بدهید. 30 هزار تومان آن وقت خیلی پول بود. خب تظاهرات شد. من بعد از سه چهار روز آمدم نجف. امام رفت ترکیه و بعد حاج‌آقا مصطفی هم رفت ترکیه.

 ما خبردار شدیم امام وارد کاظمین شده است. ما رفتیم دیدن ایشان، بعد هم کربلا مشرف شدند، دو سه شب کربلا بوند. استقبال خیلی مفصلی شد از امام. بعد آمدند نجف. ما هم رفتیم تا نصفه راه بین کربلا و نجف. بین کربلا و نجف14  فرسخ فاصله است. ما رفتیم 7 فرسخی کربلا. استقبال خیلی شایانی از امام شد. امام که آمد نجف، روز دومش درس را شروع کرد، ما هم رفتیم پای درسش تا روزی که رفت. حدود 14 سال من یادم نمی‌آید که روزی درس امام را ترک کرده باشم. تا اینکه ایشان آمد ایران. من هم بعد از 2 هفته آمدم ایران. تازه انقلاب پیروز شده بود. بعد رفتم خدمت امام، امام گفت شما قم بمان. ما در بخش استفتاء قم بودیم. آقای راستی کاشانی بود، آقای غدیری بود، آقای سیدعباس خاتم یزدی بود. تا اینکه امام دچار عارضه قلبی شد و آمد تهران.

اما مسئله حاج آقا مصطفی. در نجف قبل از پیروزی انقلاب ایشان فوت کرد. خب ما صبح که فهمیدیم، من دیدم قیافه به مرده نمی خورد، پاهایشان هم لکه های سیاه داشت. سر و صدا کردم و رفتم رییس بیمارستان را که متخصص قلب بود آوردم. آمد نگاه کرد، به عربی گفت که ایشان مسموم است. این را مسموم کرده اند، من حاضرم کالبد شکافی کنم این را ثابت کنم برایتان. من زنگ زدم به حاج احمد‌آقا که جریان این است، ببینید امام اجازه می‌دهد کالبد شکافی کنیم. ایشان گفتند نه امام اجازه نمی دهد، می‌گوید که هرچه زودتر جنازه را ببرید کربلا آنجا زیارت دهید که  فردا تشییع شود. همینطور شد. فردایش تشییع بسیار مفصل و عظیمی برای مرحوم حاج‌آقا مصطفی شد. با وساطت هایی پیکر ایشان در ایوان طلای نجف دفن شد.  فاصله قبر حاج‌آقا مصطفی تا قبر مطهر امیرالمومنین شاید 10 متر باشد.

 

ایکنا: لطفا در خصوص جنبه‌های نبوغ فکری و علمی ایشان بیشتر صحبت بفرمایید.

حاج‌آقا مصطفی از نوجوانی طلبه شد و طلبه خیلی با استعدادی بود، نبوغ هم داشت، یعنی واقعا عجیب بود. شما الف را که می‌گفتی ایشان تا آخرش را می‌خواند. خیلی سرعت انتقال داشت درگرفتن مطلب و فهمیدن مطلب و پاسخ دادن مطلب. یک مقدار که ارتباط ما با حاج‌آقا مصطفی بیشتر شد، ایشان به نجف آمد. سه چهار روز بعد از ورود، از مرحوم پدر من خواست شب‌ها یک درس خصوصی بعد از نماز مغرب و عشا برای ما بگذارید. جلسه در منزل بود. حاج‌آقا مصطفی می‌آمد، برادر بزرگ من که الان در قید حیات هستند هم بود. کمترین سنشان بنده بودم. این جلسه حدود 10 سال 11 سال طول کشید تا اینکه پدر ما فوت کرد. آن درس خیلی مفید بود. بعضی شب‌ها سه ساعت طول می کشید. درس فقه بود. بقدری در آن جلسه بحث می‌شد. هم حاج آقا مصطفی بحّاث بود، هم آن برادر بزرگ ما تا یک حدودی، خود مرحوم پدر ما معرکه بود در بحث. بهمین جهت خیلی درس مفیدی بود. خیلی خیلی استفاده کردم. حاج‌آقا مصطفی می‌گفت این درس شب، ما را حسابی ملّا کرد، چون بحث آزاد می‌شد و خود همین گفتگو و بحث کردن خیلی آدم را ملّا می‌کند.

 

ایکنا: چرا شخصیت علمی ایشان با گذشت این همه سال از وفاتشان هنوز به درستی معرفی نشده است؟

اساسا خود امام هم مظلوم است، فقط خود حاج‌آقا مصطفی مظلوم نیست. امام هم آنطوری که باید شخصیت علمی‌اش مطرح شود در جوامع علمی کشور، هنوز مطرح نشده است. خود امام یک فقیه بزرگ، یک اصولی بسیار بزرگ، یک فیلسوف بسیار بزرگ بود. یک موجود فوق العاده‌ای بود. واقعا من که 14 سال درسش رفتم خیلی خیلی خیلی استفاده کردم. یعنی آمدن امام خمینی در نجف، حوزه نجف را تحول داد. طلبه‌های فاضلی که پای درسشان می‌آمدند مطالب جدید می‌شنیدند. خیلی هم خوش بیان بود، خیلی قشنگ مطالب را تقریر می‌کرد. خیلی بیان زیبایی داشت امام.

 امام راحل، سیدمصطفی خمینی را آینده جهان اسلام می‌دانست/ الطاف خفیه‌ای که پدر در شهادت فرزند دید

ایکنا: حاج‌آقا مصطفی یک کتاب تفسیری دارند که متاسفانه با شهادتشان ناتمام باقی مانده. لطفا در این خصوص توضیحاتی بفرمایید:

ایشان مدت‌ها بود این تفسیر را می‌نوشت. خیلی هم زحمت می‌کشید. ایشان کتاب‌های فقهی- اصولی هم نوشته. حاج‌آقا مصطفی یک آدم جامعی بود. در فقه، اصول، فلسفه، عرفان متبحر بود. ادبیات عربش چقدر قوی بود، خیلی قوی بود. خوش قلم بود، یعنی مطلب را قشنگ تقریر می‌کرد و می‌نوشت. خوش بیان بود. بهمین جهت حاج‌آقا مصطفی در تمام مدتی که نجف بود عمرش برای یک دقیقه ضایع نشد. مدام مشغول بود. الان کتابهایش چاپ شده، اهل فن اگر ببینند می‌فهمند چطوری است.

متاسفانه عمرش کفاف نداد تفسیر را تمام کند. حدود 50 سالش بود که شهید شد. چه ایادی‌ای ایشان را مسموم کردند نمی‌دانم. خب اینطور افراد باید هرجا نروند، خانه هرکس نروند، هرجا چایی نخورند. ایشان خیلی طلبگی عمل می‌کرد. حالا معلوم نیست کجا به چه وسیله‌ای چطور ایشان را مسموم کرده‌اند. پزشک تصریح کرد، گفت ایشان را مسموم کرده‌اند.

 

ایکنا: چه ویژگی هایی در این تفسیر وجود دارد که آن را از سایر کتب تفسیر ممتاز ساخته است؟

اولا ایشان اهل تحقیق بود، دنباله رو نبود. بعضی جاهایش بحث‌های فلسفی خوبی دارد. بحث فقهی هم می‌کند. در خود تفسیر هم حرفای تازه زیاد می‌زند. برداشت‌های خوبی دارد از آیات. ببینید، حاج آقا مصطفی‌ مسلح بود. چون در ادبیات عرب خیلی قوی بود. نکات ادبی قرآن را قشنگ بحث می‌کرد. یک تفسیر خیلی جامعی است. خب حیف که به پایان نرسید والا از تفاسیری بود که در جهان تشیع بی‌نظیر بود.

 

ایکنا: نقش شهید مصطفی خمینی در شکل‌گیری و پیشبرد جریان انقلاب اسلامی چه بود؟

امام می‌گفت حاج‌آقا مصطفی آینده جهان اسلام بود. امام خمینی در این قضیه نهایت صبر را کرد. بعد از هفت یا هشت روز پس از فوت حاج‌آقا مصطفی درس را شروع کرد. گفت شروع کنید، نگذارید حوزه تعطیل شود. امام بعد از رحلت ایشان یک سخنرانی کرد. گفت فوت حاج‌آقا مصطفی از الطاف خفیه الهی بوده. مطلع فرمایش امام با این جمله شروع شد که ایشان از الطاف خفیه الهی بود. بعد شروع کرد الطاف را شرح دادن.  

آغاز حرکت انقلابی از فوت ایشان شروع شد. یعنی برای فوت حاج‌آقا مصطفی مجلس ختمی در مسجد ارک گرفتند. اولین باری که گفته شد «امام خمینی» آنجا بود. دیگر شروع شد.

 

ایکنا: چه کسی این عنوان را بکار برد؟

در ذهن من می‌آید این آقای روحانی که الان رییس جمهور است. منبری‌اش او بود. چون نوارش را آوردند نجف، من گفتم این باید آقاشیخ حسن باشد، بعدا گفتند آقا شیخ حسن روحانی است. دیگر نهضت بعد از او شروع شد. چله گرفتن برای حاج‌آقا مصطفی بهانه شد. یزد، تبریز، قم همینطور ادامه داشت تا اینکه امام را دستگیر کردند و فرستادند ترکیه.

 

ایکنا: رابطه امام خمینی با فرزند ارشدش چگونه بود؟

ترکیه با هم رفتند. مثل پدر و پسر نبودند، دو تا دوست بودند. بقدری هر دو عاشق همدیگر بودند. واقعا عجیب بود. همه فکر می‌کردند که امام بعد از فوت حاج‌آقا مصطفی نمی‌تواند بماند و فوت می‌کند. ولی صبر کرد. با نفسش خیلی مجاهده کرد. عاشق حاج‌آقا مصطفی بود. انقلاب هم از فوت حاج‌آقا مصطفی شروع شد. آنجا جرقه زده شد، دیگر مدام اوج گرفت. امام که گفت فوت حاج‌آقا مصطفی از الطاف خفیه الهی است در حقیقت می‌خواست بگوید که هر چه می‌آید از جانب دوست، لطف است. این از الطاف خفیه الهی بود چون انقلاب از فوت او شروع شد. جرقه انقلاب از او شروع شد پیروزی انقلاب مرهون فوت حاج‌آقا مصطفی بود.

 

ایکنا: از مجلس درس کدام اساتید بهره برد؟

خود امام، مرحوم بروجردی، مقداری هم پیش مرحوم سید محمد داماد. نجف درس امام می‌آمد. شب‌ها هم همان جلسه‌ای که عرض کردم با پدر ما داشت. خیلی آن جلسه مفید بود.

 

ایکنا: ایشان درس هم می‌دادند؟

نجف درس می‌گفت. هم فقه، هم اصول. شاگرد زیاد داشت. طلبه‌های فاضل پای درسشان می‌آمدند.

 

ایکنا: چه ویژگی های اخلاقی و شخصیتی ممتازی در ایشان مشهود بود؟

خیلی اهل عبادت بود. سالی 5 مرتبه با حاج‌آقا مصطفی پیاده کربلا می‌رفتیم. دوشب در راه بودیم بین نجف و کربلا. شب‌ها اهل عبادت بود، گریه می‌کرد، نماز شب می‌خواند. در راه که می‌رفتیم کاری می‌کرد که کسی غیبت نکند. فوری یک فرعی عنوان می کرد، بحث اطراف آن می‌شد. یکی از خصوصیاتش این بود جلسه‌ای که حاج‌آقا مصطفی در آنجا بود غیبت نمی‌شد. فقط بحث علمی بود. آنهایی که اهل فن بودند حرف می‌زدند، یک عده هم مستمع بودند. این خیلی امتیاز بزرگی بود. حالات خیلی خوبی در ایشان می‌دیدم. وقتی زیارت امام حسین (ع) می‌رفتیم دائم اشکش می‌آمد. اخلاص عجیبی داشت. فانی بود در ائمه اطهار (س).  

 

ایکنا: در خصوص نحوه خاک سپاری ایشان توضیح بفرمایید.

امام در مجلسشان تشریف آوردند.  تقریبا ربع ساعت نشستند، بعد آمدند بیرون. امام به من فرمودند که بگویید آیت‌الله خویی نماز را بخوانند. تعجب کردم. خودشان رفتند خانه. نمیخواستند نماز بخوانند. نمیدانم تحمل نداشت نماز بخواند، نمیدانم چه بود. 

حاج احمد آقا برای من تعریف کرد که «امام جلوی هیچ کس گریه نمی‌کرد. بعضی وقت‌ها آرام در اتاقشان را باز می‌کنم می‌بینم امام مشغول قرآن خواندن است و همین طور اشک می‌ریزد و قرآن می‌خواند. گریه هایش را آنجا می کرد. خیلی مقید بود جلوی مادر گریه نکند.»

 

ایکنا: چرا شما تاکنون خاطرات خود را منتشر نساخته اید؟

خیلی به من می‌گویند. در بیان خاطرات من عقیده‌ام این است که آدم باید راستش را بنویسد. خیلی چیز‌ها را آدم نمیتواند بنویسد. لذا من دروغ هم بلد نیستم بنویسم. دیدم بهترین راه این است که اصلا ننویسم. خیلی قضایا را ما بودیم و می‌دیدیم. هنوز احساس تکلیف نکردم چون من تبعیض نمی‌توانم بکنم و همه چیز را باید بنویسم. لذا تصمیم گرفتم که اصلا اینها را مکتوب نکنم.

captcha