به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، در حکمت 6 نهجالبلاغه آمده است: «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ وَ مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْه: سينه خردمند صندوق راز اوست و خوشرويى وسيله دوستيابى، و شكيبايى، گورستان پوشاننده عيبهاست و انسان از خود راضى، دشمنان او فراوانند.
حباله: دام، قید، بند
بشاشه: گشادهرویی، خوشی، طرب، شوخ بودن
همراهی و معیتِ عقل و رازداری؛ خوشرویی و دوستی؛ تحمل و عیبپوشی و خود شیفتگی و دشمنتراشی! مضمون و موضوع این سخن حکمتآمیز است.
چرا به حفظ سرّ و رازداری اشاره شده و این عبارات با آن شروع شده؟ آیا در آن میتوان شرایط اجتماعی زمان سخن را جستجو کرد؟ مجموعه این صفات و ویژگیها به چه انسان و نقشی برای او اشاره دارد؟ آیا این نقش فقط شخصی است و یا نشاندهنده نیاز و ضرورتی در اجتماع هم هست؟ امام(ع) چه ضرورت اجتماعی و اعتقادی را با بیان این ویژگیها هدف گرفته است؟
در این کلام، سینه فرد عاقل محل نگاهداری اسرار او برشمرده شده تا نقش عقل را در رازداری متذکر شود؛ او که عاقل است، میتواند اسرار را نگهبانی کند و باز و بسته شدن این صندوق را کنترل کند؛ از طرف دیگر، سینه (صدر) جای سرّ گفته شده است تا با شرح صدر بتوان اسرار بزرگتری را در خود جای دهد و از آن جایی که بزرگی هر انسانی به بزرگی حرفهایی است که برای نگفتن دارد! با نردبان حفظ این اسرار سینه و صدر خویش را وسعت دهد و ظرفیت بالاتری پیدا کند.
غم حبیب نهان به ز گفتوگوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز
از سوی دیگر، راز و سرّ موقعی ایجاد میشود که در صورت آشکار شدن اطلاعات و یا اخباری از فرد، بیم سوء استفاده یا ضرری به شخص یا نزدیکان و اطرافیان وی و جامعه و ... برود، به همین دلیل فرد باید آن اطلاعات را بپوشاند و در خود نگاه دارد که به این ترتیب، خصلت رازداری پیدا میشود. بنابراین وجود سرّ و راز در بطن خود شرایط ناامن اجتماعی را میرساند و احتمال خطر را، و هرچه این شرایط ناامنتر باشد، اسرار بیشتر میشوند و رازداری اهمیت بیشتری مییابد.
در سینه اسراری را پنهان کردهای که چه بسا تو را غمگین یا ناراحت و مضطرب میکند، اما در ظاهر باید شادمان باشی تا بتوانی به مسئولیتهای اجتماعیات سر و سامان بدهی و مهمترین این مسئولیتها، ایجاد محبت و دوستی با دیگران است؛ آیا این نوعی نفاق نیست؟ عدم تطابق ظاهر و باطن؟ سؤال سختیست، اما پاسخ سختتری میطلبد! راهش را علی(ع) در همان کلمه اول داده است، اگر رازها در ذهن ذخیره میشد، همین بود، اما وقتی پای سینه و صدر به میان کشیده میشود، یعنی تو باید چنان سینهات را بزرگ کنی تا دیگر هیچ سنگریزه و سنگِ سرّ و رازی، موج اضطرابی در این دریای بزرگ به وجود نیاورد و دچار طغیان کورتیزول و فشار و استرس و ... هم نشوی. سینهای باید فراهم کرد که بار سر و سرّ را بکشد! ظرفیتی که فکر را حمایت کند و تو را در زیر بار آن خرد شده رها نکند؛ اگر این سینهها فراهم نشود، گاه عظمتِ دریافتهای فکری و سختی واقعیات و چهره زیبایِ حقیقت و فاصله زیاد تو با آن زیباییها یا فاصله کمات با آن زشتیها تو را در خود خواهد شکست و پای رفتنات را هم، نیز؛ و آنچه در پی خواهد آمد، یأس است و یأس و یأس و.... یعنی دیگر حتی دریافت حقایق و زیباییهای آن نیز در تو به جای جذبه و امید و شور و حرکت، وازدگی و یأس و افسردگی و مرگ ایجاد خواهد کرد!
با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد، آیی چو چنگ اندرخروش
و خوشرویی دام دوستی است و مودت و دوستی نیاز جامعهای که بر اساس ایمان شکل گرفته است. دوستی و مودت ملاط استحکام روابط اجتماعی در جامعه است و از طرفی نقطه آغاز دعوتگری و انتقال و دریافت مؤثر پیام به شمار میآید؛ مهمترین وسیله این دوستی نیز چهره بشاش و شاد و شوخ است. اگر تو مسئولیت دیگران را بر دوش نداشته باشی، نیاز چندانی نیز به این وسایل نخواهی داشت، اینها وسایل انسان آگاه و مسئول است.
همچنین لفظ صندوق برای پنهان کردن اسرار به کار رفته و قبر برای عیبها، در صندوق میتوان چیزی گذاشت و بر درش قفل زد و در وقتش از آن خارج کرد، اما چیزی که میمیرد را در قبر میگذارند تا آن را برای همیشه دفن کنند! بنابراین صبر و تحمل، قبر عیوب است و عیبها را میکشد و میمیراند و در خود دفن میکند و دیگر اثری از آن عیبها نخواهی دید؛ یعنی از بعد شخصی صبر و تحمل هر چند تلخ است، اما میوه شیرین میدهد و با این تحمل، عیبهای تو میمیرند و دفن میشوند و از سویی توصیهای است اجتماعی مبنی بر عیبپوشی از دیگران، تا سرحد ممکن، چیزی مانند دفن در قبر!
به پیر میکده گفتم چیست راه نجات بخواست جام می و گفت، عیب پوشیدن
از این کلام امام علی(ع) میتوان اینگونه برداشت کرد که آنان که سر در عیب دیگران کردهاند و کارشان در عیبجویی و سرزنش دیگران است، قدرتشان در صبر و تحمل رازها و اخبار دیگران کم بوده است و قصد مودتی در جبینشان پیدا نیست و الا اینچنین ناموس عشق و رونق عشاق نمیبردند.
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
گویی سیر واقعی عدم التزام عملی! به این نصایح چیزی جز خود شیفتگی به دنبال نخواهد آورد و بر چیزی جز همین خشت کج و کوژِ خودبینی و زهدِ خشک و ریایی متکی نیست. آیا نتیجهای جز سخط و دشمنی عمومی مردم در انتظارشان خواهد بود؟
یارب آن زاهدِ خودبین که به جز عیب ندید دود آهیش در آیینه ادراک انداز
با نگاهی به مجموعه این صفات و ویژگیها، آنچه میتوان به عنوان اهدافی کلی در وجه اعتقادی و اجتماعی استنباط کرد، یکی مسئولیت دعوتگری است که نیازمند دوستی و رازداری و عیب پوشیست و دیگری ضرورت انسجام اجتماعی به منزله مهمترین عامل حفظ و بقای اجتماع.
به گفته پارسونز، هرگاه در موقعیتهای اجتماعی کنشهای اظهار خود معطوف به دیگران باشد، به نوعی همکاری و انسجام میانجامد و هرگاه این انسجام نهادینه شود، میتوان آن را همبستگی نامید. حال اگر بشاشت و خوشرویی و صبر و تحمل و رازداری و عیبپوشی و عدم خودشیفتگی معطوف به دیگران شدهاند، میتوان نتیجه آن را در جهت همین همبستگی اجتماعی ارزیابی کرد که در سطح بالای آن این کنشهای اخلاقی معطوف به جمع میشوند و مسئولیت و وفاداری در قبال دیگران را به دنبال میکشند، به نحوی که روابط دوستانه و محبتآمیز و تعامل و یکپارچگی و نه دشمنی و خصومت در جامعه مشهود خواهد بود.
از دید جامعهشناختی، همبستگی پدیدهایست که بر اساس آن در سطح یک گروه یا یک جامعه اعضاء به یکدیگر وابستهاند و به طور متقابل نیازمند یکدیگر هستند. حال برخی چون دورکیم در پاسخ به آنچه جامعه را متحد و یکپارچه نگاه میدارد و اقشار مختلف را به هم نیازمند میسازد، این نیاز را در تقسیم کار و نیاز اصناف مختلف به یکدیگر جستجو میکنند و آن را ارگانیک مینامند. به طور خلاصه میتوان گفت، همبستگی مکانیکی، همبستگی از راه همانندی است. وقتی این شکل از همبستگی بر جامعه حاکم باشد، افراد جامعه چندان باهم تفاوتی ندارند؛ زیرا به ارزشهای واحدی وابستهاند و مفهوم مشترکی از تقدس دارند. ولی در همبستگی ارگانیکی و اندامی، چون افراد در جامعه دیگر همانند و یکسان نیستند؛ بلکه هر کدام در رشتۀ خاصّی تخصص دارند که دیگری نمیداند و هرکدام نیاز دیگری را برطرف میکند، همین نیازمند بودن، همبستگیآفرین است. این نیازمندی را دورکیم به اندامهای موجود زنده تشبیه میکند که هرکدام وظیفۀ خود را انجام داده و همانند هم نیستند؛ ولی همگی برای حیات موجود زنده با هم همکاری داشته و همبستگی دارند.
آنچه اما در کلام امام(ع) مشاهده میشود، سطحی بالاتر و عمیقتر از همبستگی را در پی دارد. همبستگی اجتماعی مبتنی بر نیاز عاطفی و اخلاقی و احساسی اعضاء به یکدیگر! چیزی که به همبستگی عمق و پایداری میبخشد و به آن لطافت و زیبایی هدیه میکند، برادری و مودت بسیار از نیاز اقتصادی بالاتر و فراتر است و ماندگاری و پایداریش در کوران سرد و گرم روزگار بیشتر و اگر هم همین وابستگی اقتصادی در تداوم همبستگی نقش داشته باشد، برادری ایمانی مبتنی بر رزاق دانستن خداست که به آن رنگ جاودانگی میزند و از نگاه کاسبکارانه خودخواهانه دورش میکند که این نگاه خودخواهانه و از خود راضی که خود را برطرف کننده نیاز رزق و امنیت دیگران میداند، در بین آحاد جامعه چیزی جز سخط و دشمنی و شکاف و نقار نخواهد آفرید. خداست که رزق میدهد و امنیت میبخشد. اینها وظیفه اوست، اما دوستی و رازداری و عیبپوشی و...، حفظ یکپارچگی و رحمت در بین جامعه، وظیفه ما، آنچنان که در سوره قریش میخوانیم:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ ﴿١﴾ إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ ﴿٢﴾ فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَـٰذَا الْبَيْتِ ﴿٣﴾ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ ﴿٤﴾
یادداشت از داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان