به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا)،
جهان اقتصاد نوشت: مصیبت و رنج ظاهرا به بخش لاینفک زندگی کودکان تبدیل شده است، قرار بود طبق کنوانسیون حقوق کودک ،شادی و بازی بخش لاینفک زندگی آنان باشد، اما چهکنیم که اهریمنان اجازهی شادی به ستایش، آتنا و بنیتا و …که قربانی ددمنشی انسانهای اهریمن شدند یا پرسام قشنگ که در سنندج قربانی تقصیر پزشکی شد ، را نمیدهند ؟! این مصایب یا ناشی از غفلت دولت ،جامعه و شهروندان است ؟ یا ناشی از بیتفاوتی نسبت وضعیت این چنینی کودکان یا منبعث از ضعف های قانون یا عدم اجرای خوب قانون یا نبود قانونخوب است ؟ .داستان این کودکان بخشی از واقعیت تلخ کودکان ایران زمین است کودکانی که مصیبتهای فراوان میبینند. مصیبتهایی که ما ( دولت ،سازمانها،شهروندان،والدین و….) برای آنان خلق میکنیم. ، مصیبت عدم توجه به مقررات کنوانسیون حقوق کودک ، مصیبت آموزشهای بیمصرف در مدارس ،مصیبت اذن والدین در حق تادیب کودک ،مصیبت ازدواج کودکان،مصیبت کودک آزاری و …واقعا ما را چه شده است؟ یک کودک فقط ١٢سال در مدرسه درس میخواند و این درس هیچ کاربردی در بهزیستن یا چگونه زیستن او ندارد ،چهل سال از انقلاب اسلامی می گذرد و هزاران سخنرانی داشته ایم و بازبینی نشده که چه مقدار موثر در پیشگیری این حوادث تلخ بوده است؟ چرا هرگز این حوادث دهشتناک در نروژ و کشورهای توسعه یافته اجتماعی رخ نمی دهد؟ آنها چه کردهاند که ما غافل بودهایم یا انجام ندادهایم؟ تفاوتها درکجاست ؟چرا مسولین از خواب غفلت بیدار نمی شوند؟ حادثه آتنا و ستایش و بنیتا و…. روح و روان شهروندان و جامعه را شخم زده است و فقط آه و افسوس برای رخداد این حوادث مانده است؟ پس چه باید کرد تا مصیبتهای کودکان به حداقل برسد نه اینکه بسان نروژ شویم! واقعیت مساله این است که توجه به حقوق کودک مورد غفلت شهروندان،والدین،دولت و مسولین واقع شده است، همگان موضوع کودک و الزامات رعایت حقوق کودک را متوجه نشده اند، کودک و رعایت حقوق او در زمره ی اولویت های ثانویه قرار گرفته و جزو خطوط قرمز نبوده و کمترین سرمایه گزاری در حوزه ی آموزش و رعایت حقوق کودک صورت گرفته است ، قوانین ما ضعیف و هنوز لایحه حمایت از کودک در راهروههای مجلس گرد و خاک می خورد و هنوز نمیدانیم چه کنیم و در این سو هر روز اتفاقی تلخ و ناگوار برای کودکان می افتد، واقعا ما شرمسار کودکان هستیم که چنین رخدادهای تلخی برایشان میافتد همه شرمسارند.و شوربختانه بی تفاوت از کنار اینها می گذریم. این حوادث تلخ حاکی از خاموشی یا مرگ سرمایه های اجتماعی ماست.همیشه گفته ام که شاید بتوان تورم و گرانی را کنترل کرد اما بسیار سخت خواهد بود که لطمه های وارده به سرمایه های اجتماعی را درمان کرد و این موجب شرمساری است.