به گزارش ايكنا از فارس، مریم حججی، خواهر شهید «محسن حججی» شب گذشته، 25 مهرماه در یادواره 220 شهید مركز شیراز و همچنین تكریم شهدای بی سر كه در تالار حافظ شیراز برگزار شد، به بیان خاطراتی از برادر شهیدش پرداخت و گفت: محسن از همان بچگی و همیشه خاص بود.
«محسن» همیشه خاص بود
وی با بیان اینكه محسن همیشه علاقه زیادی به انجام عبادات داشت، افزود: او در سن 9 سالگی شروع به روزه گرفتن كرد؛ در سن 14 سالگی نیز به عضویت یك كانون فرهنگی درآمد و در آنجا فعالیت داشت.
حججی همچنین علاقه وافر برادرش به كتاب را یادآور شد و گفت: اولین كتابی كه خواند، مقتل امام حسین(ع) بود؛ همیشه به ما توصیه میكردند كه معرفت خودمان را نسبت به اهل بیت(ع) و شهدا بالا ببریم و میگفتند اگر دوست دارید ایمانتان قوی شود، معرفت خود را بالا ببرید و هر كس شناختش نسبت به اهل بیت(ع) بیشتر شود، بیشتر آنها را درك میكند و بیشتر میتواند ایمان خود را تقویت كند.
توصیه شهید حججی برای مطالعه زندگی شهدا
خواهر شهید حججی با بیان اینكه برادرم همیشه به ما توصیه زیادی به كتاب خواندن داشت، گفت: محسن همیشه به ما میگفت كه زندگی شهدا را مطالعه كنید و آنان را الگوی زندگی خودمان قرار دهیم؛ میگفت با یك شهید دوست شویم و او را الگوی زندگی خود قرار دهیم و سعی كنیم زندگی خود را شبیه آن شهید قرار دهیم.
وی با بیان اینكه این اواخر محسن وقتی نذر و حاجتی داشت، كتابی را گرفته و به مزار شهدا میرفت تا به حاجت خود برسد، گفت: اولین باری كه به سوریه رفت به كسی چیزی نگفت یعنی به مادرم نگفت زیرا مادرم به رفتن او راضی نمیشد و میگفت نمیخواهم شهید شوی به همین دلیل وقتی میخواست به سوریه برود به كسی چیزی نگفت و وقتی برگشت بسیار گریه میكرد و میگفت علت اینكه بار اول شهید نشدم، این است كه به مادرم نگفتم و رضایتش را جلب نكردم به همین دلیل وقتی سال 94 به سوریه رفت و از آن سال به بعد و طی این دو سال بسیار تلاش كرد تا رضایت مادرم را جلب كند.
حججی با تصریح اینكه برادرم به پدرم بسیار احترام داشت و روزی نبود كه بیاید دست آنان را نبوسد، گفت: بار آخری كه محسن میخواست به سوریه برود، مادر و پدرم را به مشهد مقدس برد و در آنجا رضایت مادرم را گرفت.
یادآوری خاطرات آخرین اعزام محسن به سوریه
خواهر شهید حججی، آخرین اعزام برادرش به سوریه را یادآور شد و گفت: وقتی محسن میخواست به سوریه برود و خداحافظی كند، ما از یك ساعت قبل متوجه شدیم. به مادرم گفت من نذر كردم كه اگر این بار قسمتم شد تا به سوریه بروم پای پدر و مادرم را ببوسم و همانجا خم شد و پای آنان را بوسید و گفت اگر غم و اندوه به دلتان وارد شد، به یاد غم و اندوه و مصیبتهای حضرت زینب(س) بیفتید و هیچوقت مصیبت خود را بیشتر از مصیبت اهل بیت(ع) ندانید.
برادرم هیچگاه یك شهادت عادی از خداوند نمیخواست
وی با یادآوری اینكه محسن میگفت خودتان را با خواندن قرآن آرام كنید و مراقب پدر و مادرم باشید، گفت: برادرم هیچگاه یك شهادت عادی از خداوند نمیخواست؛ همیشه در دستنوشتههایش از خدا میخواست گوشهای از مصیبت اهل بیت(ع) را بچشد؛ دوست داشت مانند حضرت زهرا(س) درد پهلو را احساس كند؛ مانند علیاكبر(ع) امام حسین(ع) در جوانی شهد شهادت را بنوشد و همانند اربابش امام حسین(ع) بی سر شود كه خدا را شكر میكنم كه به همه آرزوهایش رسید.
حججی گفت: محسن دوست داشت شهادتش طوری مؤثر باشد كه با رفتنش هدف همه شهدا حس شود؛ بسیار دغدغه ذهنی داشت اینكه همه شهیدان میروند و به خصوص شهدای مدافع حرم آن هدفشان درست درك نمیشود، واقعاً دوست داشت با رفتنش طوری عظمت بقیه شهدا را نشان دهد؛ انشاءالله كه بتوانیم راه آنان را ادامه دهیم و شرمنده آنان نشویم.
انتهای پيام