به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست «سفر زندگی در نهجالبلاغه» با سخنرانی مصطفی دلشاد تهرانی، پژوهشگر نهجالبلاغه، عصر روز گذشته در بنیاد نهجالبلاغه برگزار شد؛ برای استفاده بهتر از این نشست، مشروح آن در ادامه از نظر میگذرد؛
اگر بخواهیم سفر زندگی در نهجالبلاغه را پیگیری کنیم باید از ابتدا تا انتهای نهجالبلاغه را بخوانیم و راه دیگرش این است که امام علی(ع) را به عنوان برترین نمونه مقابل خودمان قرار دهیم و زندگی، اخلاق و سیره ایشان را مطالعه کنیم و اگر به دنبال یک متن باشیم؛ یعنی اگر کسی مایل است یک متن را در نهجالبلاغه به عنوان متن شاخص سفر زندگی مطالعه کند، پیشنهاد میکنم که نامه ۳۱ را مورد مطالعه قرار دهد که این نامه سفر زندگی است.
امام مطالبی را به فرزندشان امام حسن(ع) و به همه فرزندان معنوی خود انشا کردند و در این مکتوب سفر زندگی را آموختهاند. راهی که اکنون پیش روی ما است این است که به سراغ نهجالبلاغه برویم و همه آن را مطالعه کنیم و همه مطالب که ناظر بر سفر زندگی است دستهبندی کنیم و به معرض نظر و فکر قرار دهیم.
دو رویکرد عمومی و تخصصی مطالعه نهجالبلاغه
برای اینکه وارد موضوع شوم، مقدمهای را مطرح میکنم که عنوانش درگاه ورود به نهجالبلاغه است. مطالعات نهجالبلاغهای قابل تقسیم به دو شکل است؛ یکی عمومی است که انسان با هر میزان اطلاعات و دانش و با هر پایگاه اجتماعی و گرایش به سراغ این کتاب برود و بخواند و از آن بهرهمند شود که رویکرد عمومی به نهجالبلاغه است.
اما رویکرد دیگری وجود دارد به این معنا که اگر کسی بخواهد نهجالبلاغه را جدی مطالعه کند و در مطالب آن دقیق شود و بخواهد از آن مطلبی را استنباط کند و به نظری برسد و چیزی بر اساس نهجالبلاغه دریافت کند که بتواند از آن دفاع علمی کند، آن وقت رویکرد دیگری پیدا میشود که به آن رویکرد تخصصی تعبیر میکنم.
شناخت کتاب، روش و آسیبهای مطالعه
اولین مطلب در رویکرد علمی این است که خود کتاب را بهتر بشناسیم، دومین چیزی که لازم است این که وقتی به سراغ آن میرویم و مطالعه میکنیم، ببینیم در معرض چه آسیبهایی هستیم، اینها را بشناسیم تا مراقبت کنیم و سوم این که بر اساس چه ضوابطی این کتاب را مطالعه کنیم که اسم آن را مطالعه علمی بگذاریم؛ لذا در رویکرد علمی به نهجالبلاغه شناخت کتاب، شناخت آسیبهای مطالعه و شناخت روش علمی مطالعه را لازم داریم. در مورد مطلب دوم که به نظرم بهوفور دیده میشود مهمترین آسیبها هشت مورد هستند. کسانی که میخواهند به صورت جدی نهجالبلاغه را مطالعه کنند باید اینها را بشناسند و باید از آنها دور بمانند.
8 آسیب مطالعات نهجالبلاغه
چیزهایی که امروز ما به عنوان تحقیقات نهجالبلاغهای میبینیم از این هشت آسیب بری نیستند و معمولا گرفتار همه یا برخی از آنها هستند. این مسئله سبب شده تا نتوانیم از آن مقاله یا اظهارنظر و ... دفاع علمی کنیم؛ اولین آسیب مطلقانگاری است، یعنی وقتی سراغ نهجالبلاغه میرویم تصور کنیم کتابی است که هیچ ایراد، اشکال، تصحیف و تحریفی در آن وارد نشده است. نهجالبلاغه در مجموع سالمترین و قابل اعتمادترین متن حدیثی است، اما معنای این سخن این نیست که هیچ ایرادی را نتوان به آن وارد کرد و هر چه در آن است از امام(ع) است.
این سخن صحیح نیست. در نهجالبلاغه مطالبی است که نمیتواند از امام(ع) باشد، البته تعدادش کم است، اما وجود دارد. دوم کاملپنداری است که تصور کنیم همه چیز در این کتاب جمع است، اما این طور نیست و نباید انتظار داشت همه چیز در آن باشد، این کتاب گزیدهای از آموزههای امام(ع) است و ما از چنین متنی نباید انتظار همه چیز را داشته باشیم.
سومین آسیب، سادهنگری است که مطالب آن را با رویکرد سادهنگرانه ببینیم و از کنار آن عبور کنیم. نسبت به این کتاب سادهانگاری شده است؛ مثلا امام(ع) در خطبه ۸۷ بیانی دارند و میفرمایند: «و البستکم العافیه من عدلی»، از عدالتم لباس عافیت و آسایش بر تن شما پوشانیدم. در هیچ شرحی بر این جمله توقف نشده که اگر گفته که لباس عافیت پوشانیدم چطور بوده است. آیا این سازوکار این قابلیت را دارد که امروز استخراج و بررسی شود و بتوانیم آن را ارائه کنیم؟ در هیچ کجا این نیست و شبیه به این دهها و صدها مورد دیگر که از کنارش سادهانگارانه عبور شده است.
سبک و ساختارنشناسی
چهارم سبک ناشناسی است؛ اینکه ندانیم این کتاب چه سبکی دارد و با چه سبکی تالیف شده است. هرچه ویژگیهای سبکی را بدانیم بهتر میتوانیم با آن تعامل کنیم. بسیاری از افراد هیچ درک جامعی از سبک این کتاب ندارند.
پنجم ساختارناشناسی است که ندانیم این کتاب چه ساختاری دارد و سازمان مطالب چگونه است و نسبت مطالب به یکدیگر چیست. ششم زبان ناآگاهی است، گاهی این تصور وجود دارد که اگر زبان فارسی را بدانیم میتوانیم تحلیل خوبی داشته باشیم، اما خیلی دشوار است، گاهی نیز این تصور وجود دارد که با عربی دانستن میتوانیم تحلیل محتوا کنیم، اما باید با زبان نهجالبلاغه آشنا شویم. هفتم نسخه ناشناسی است که در مطالعات جدی و نه عمومی نمیتوانیم بدون نسخه شناسی از نهجالبلاغه به خوبی بهره ببریم.
در نسخههای چاپی اغلاطی وجود دارد، غیر از آن، کسانی که نهجالبلاغه را چاپ میکردند دخل و تصرفاتی در آن داشتهاند، مثلا گاهی یک یا دو جمله در نسخههای چاپی به آن اضافه کردهاند، که برای نهجالبلاغه نیست؛ لذا باید نسخههای خوب را شناخت. هشتمین آسیب، روش نادانی است که با روشهای مطالعه نهجالبلاغه و کار کردن آن آشنا نباشیم.
7 ویژگی سبکی نهجالبلاغه
برای این که بتوانیم وارد این کتاب شویم، لازم است که قدری آن را بشناسیم و در این زمینه چند نکته را عرض میکنم؛ از جمله چیزهایی که باید بدانیم این است که نهجالبلاغه با چه سبکی تالیف شده است. این کتاب هفت ویژگی سبکی دارد، اولین آن این که گزینشی است، شریف رضی کاملا مطالب را گزینش کرده است. تالیف این کتاب در سال ۳۸۴ شروع شده و در سال ۴۰۰ تمام شده است، او در این گزینشی که انجام داده قائل به صحت صدوری است، یعنی دومین ویژگی سبک تالیف او صحت صدوری است که این مطالب همه از امام(ع) است و البته ما به این مسئله قائل نیستیم.
سومین ویژگی سبکی آن ارسال حدیثی است، یعنی آنچه وی در نهجالبلاغه آورده از نظر حدیثی مرسل است، یعنی سند ندارند، بجز ۱۷ مورد وی سندی ذکر نکرده است. نکته دیگر بلاغت محوری است، یعنی شریف رضی محورش این بوده که بلیغترین را انتخاب کند، البته با نگاه زیباییشناسانه خودش این کار را کرده است.
دیگر ویژگی سبکی، جامع نگری است؛ یعنی وی در انتخاب مطالب، همه گونه مطلب و سخن و همه جنس از مطالب امام(ع) را انتخاب کرده و سراغ نوع و یا بحث خاصی نرفته است، این طور نیست که همه مطالب آن رنگ سیاسی داشته باشد. ششم غنای محتوایی است، شریف رضی سعی کرده که غنیترین مطالب از نظر محتوا را بیاورد، یعنی نهفقط از نظر صورت و ظاهر مطالب در اوج است، بلکه از نظر محتوا و آن چیزی که بیان میکند در اوج است، دیگر این که شریف رضی در سبکش پیوستگی تاریخی را رعایت نکرده است. وی غیر از گزینش کردن، در واقع کارش انتخاب و چسباندن به هم و عرضه است و به اصطلاح این کار را کرده که هم مطالبی را گزینش کرده باشد و غیر از گزینش تکهها را برگزیده و در هم آمیخته و تنظیم کرده است.
دانشهای ورودی، بیرونی و درونی نهجالبلاغهپژوهی
یعنی در موارد متعدد از یک خطبه تکهای را برداشته و از یک خطبه دیگر تکه دیگری را و به هم چسبانده و ارائه کرده است و گاهی در یک نامه یک تکه سخن شفاهی را برداشته است. بیاطلاعی از این مطلب گاهی در مواردی موجب بدفهمی است. وقتی میخواهیم کتاب را علمی مطالعه کنیم و وقتی میخواهیم وارد آن شویم باید دانشهایی را بدانیم که اسم آن را دانشهای نهجالبلاغهای میگذارم که به دانشهای ورودی، بیرونی و درونی قابل تقسیم است، دانشهای بیرونی یعنی چیزهایی است که باید کسب کرده باشیم، مانند تاریخ زندگی امام(ع)، آن تاریخی که بر اساس دو چیز باشد، فقهالتاریخ و نقدالتاریخ؛ تاریخ اسلام آکنده از کم و زیاد کردن، نقلهای نادرست، جعل، تحریف و ... است.
در تاریخ و حدیث با این مشکل مواجه هستیم، تعداد زیادی راوی آفریدهاند که وجود خارجی نداشتهاند، لذا تاریخ و حدیث باید مطالعه و بررسی شود یا با طراحی این کتاب و ساختار آن باید آشنا باشیم و رابطه آن را با قرآن و ...، بدانیم. دانشهایی نیز وجود دارد که وقتی میخواهیم سراغ متن برویم به ما کمک میکند که رویکرد ما علمی باشد، مثل این که جغرافیای سخن و یا سبب صدور را پیدا کنیم و بدانی، دانشهایی نیز وجود دارد که درونی است، میخواهیم متن را بفهمیم، اما بدون شناخت مفردات نمیتوانیم آن را فهم کنیم، بسیاری از اشتباهات در فهم متن به دلیل این است که واژه درست فهمیده نشده است.
نکته دیگر این که باید ترکیبات اصطلاحی را درست بفهمیم، گاهی دو یا چند کلمه با هم ترکیب شده و عبارت جدیدی ساخته شده است که باید بدانیم تا معنا را بفهمیم، همچنین باید به بلاغت نیز آشنا باشیم، وقتی میخواهیم متن را بفهمیم باید قرائن متصل، منفصل و ... را نیز شناسایی کنیم و اگر میخواهیم در موضوع و مسئلهای وارد شویم باید خانواده حدیثی آن را تشکیل دهیم، یعنی همه مطالب مرتبط به آن موضوع در نهجالبلاغه و بیرون از آن که از امام(ع) است را ببینیم و مد نظر قرار دهیم.
روشهای مطالعه
یکی از روشهای مطالعه، ترتیبی است که از ابتدا شروع کنیم و به انتها برسیم که بهترین کار است، اما بسیار زمان میبرد و طول میکشد، برای حل مشکل گفتند که نهجالبلاغه را تقطیع کنیم و به روش تجزیهای آن را بخوانیم، یعنی فرضا یک خطبه را انتخاب کنیم که بسیاری از مطالعات به این صورت است. اما در این روش دشوار است که بتوانیم به همه مطالب آن اشراف یابیم، روش سومی پیدا شد و آن این که بر حسب نیاز و دغدغه طرح مسئله کنیم و بر اساس طرح مسئله، موضوعی را مطالعه کنیم و روش موضوعی پیدا شد که مسئله را در مقابل نهجالبلاغه قرار دهیم و بگوییم میخواهیم مطالعه کنیم.
سفر زندگی در نهجالبلاغه
اما وارد مسئله که همان سفر زندگی به نهجالبلاغه است میشوم؛ وقتی میگوییم سفر زندگی، آن چیزی که به ذهن میآید این است که گویا زندگی یک سفر است و میخواهیم جستوجو کنیم که چگونه باید طی شود. برای این که از باب براعت مطلع نکتهای را گفته باشم که جامع حرفهای بعدی باشد، عبارتی را که منسوب به امام علی(ع) است نقل میکنم. مرحوم صدر المتالهین در مقدمات کتاب اسفار جملهای را از قول امام علی(ع) نقل کرده است، البته پیش از صدرا به نظرم تفتازانی در کتاب شرح المقاصد این جمله را نقل کرده است «خدا رحمت کند انسانی را که آنچه که لازم است برای نفس خویش، برای خویشتن خویش آماده کند و خود را برای قبر مستعد و مهیا سازد».
آن انسانی که بداند از کدامین مبدا آمده است و در کدام راه است و به سوی کدام مقصد بازگشت دارد. برخیها گفتهاند که همه حکمت نظری و همه حکمت عملی در همین سخن است، هدف از حکمت نظری شناخت مبدا و معاد است، هدف از حکمت عملی نیز شناخت امری است که زندگی این جهانی و آن جهانی را به سامان کند. اگر بگوییم که همه قرآن همین است گزاف نگفتهایم، سوره حمد که مطلع قرآن است، همین است و مشتمل بر خدا، آخرت، مبدا، معاد و هدایت است. به یک عبارت همه قرآن همین است، خدا و آخرت و سبک زندگی، همه نهجالبلاغه نیز دقیقا همین است.
مطالبی که تقدیم میکنم را در سه فصل تقسیم کردهام، فصل اول کلیات است، یعنی با مسائل کلی سفر زندگی آشنا شویم، فصل دوم با موانع و مقتضیات آشنا شویم، یعنی ببینیم که چه چیزهایی این سفر را سخت میکند و نمیگذارد آن طور که باید بشویم، بشویم و مقتضیات یعنی چیزهایی که کمک میکند و میتواند به عنوان مرکب خوب در این سفر مورد استفاده قرار گیرد و سوم این که در این سفر چه چیزی باید کسب کنیم؟ قرار است با چه سیرتی از این عالم برویم؟ کدامین اخلاق؟
در باب کلیات باید بگویم که اگر در نهجالبلاغه غوری داشته باشیم، آن مطالبی که سفر زندگی را به صورت کلی مطرح میکند و میخواهد به ما دید بدهد، هفت نکته از آنها دریافت میشود؛ نکته اول رهگذر بودن در زندگی این جهانی است، دوم واگذاشتن این خانه و سوم لزوم توشه برداشتن از این جهان است. چهارم تلقی درست از جای کوچ و جای قرار است و گاهی به عکس میشود و اکنون بر عکس شده، پنجم نیز این است که اخلاق بهترین توشه برای جای قرار است، ششم وجود موانع بر سر راه توشهگیری آخرت و هفتم این است که دنیای نکوهیده مانع اصلی رویکرد درست به زندگی این جهانی و آن جهانی و درست توشه گیری است.
وقتی فرصت تمام میشود
عبارتی را میخوانیم تا ببینیم امام علی(ع) چگونه به ما دید میدهد. امام(ع) در خطبه ۱۸۳ میفرماید شما همچون کسانی هستید که پیش از شما بدان جهان رهسپار شدند، سپس بازگشتن به دنیا را خواستار شدید؛ به نظر میرسد بازگشتی که مطرح شده اشاره به آیات ۹۹ و ۱۰۰ سوره مومنون داشته باشد که خداوند میفرماید وقتی فرصت تمام شد و این امکان تمام شد، بازگشت بیمعنا است منتها امام نکتهای را بیان میکنند که همه شما مثل آنهایی هستید که رفتند، ولی خواستار برگشت شدند چون دیدند ضرر کردهاند.
ممکن است بگویید انسانهایی هستند که خوب زیستهاند و بهره بردهاند، اما آیا آنها نیز درخواست بازگشت میکنند؟ پاسخ این است که آری، همه درخواست فرصت دوباره میکنند؛ برای تبیین مسئله داستانی را نقل میکنم و آن اینکه گروهی به مسافرت میرفتند که شب شد، هنگامی که شب بود و تاریکی کامل حاکم شد و ماه هم نبود که قدری زمین را روشن کند، احساس کردند که در زیر پایشان چیزهای غیر معمولی است، گفتند که ببینیم چیست و ...، اما گروهی گفتند چرا کار بیهوده میکنید، به مسیر ادامه دهید و بروید، چند گروه شدند، عدهای اعتنا نکردند و رفتند و عدهای هم خم شدند و از آنها برداشتند، هنگامی که روز شد دیدند چیزهایی که جمع کردهاند جواهرات بی نظیری بوده است و همه آنها پشیمان شدند.
امام میخواهد بگوید هر انسانی بعد از اینکه سفر زندگیاش طی شد و فرصت زندگی تمام شد، میگویدای کاش کارهایی کرده بودم، آن عالم یکی از اسامیاش روز حسرت است، این برای همه انسانها است، اما چه باید کرد که حسرت نخوریم؟ ممکن است انسان خود فریبی کند و بگوید من چنان زیستهام که حسرت نمیخورم، اما این طور نیست، اگر خود فریبی نباشد، انسان باید توجه کند که بتواند از لحظه به لحظهاش استفاده کند. در سیره پیامبر(ص) نوشتهاند که هر چیزی که او را به مقصد نمیرساند ترک کرده بود و همه چیز او، به مقصد رساننده بود.
بعد میفرمایند که شما رهگذرانی به راه افتاده و خانهای را که از آن شما نیست وا نهاده هستید، شما «بنو سبیل» هستید، فرزندان راه هستید. «ابن» دو جمع دارد، اما چرا نگفت «ابناء سبیل» و چرا واژههای دیگر را به کار نبرد؟ میتوانست بگوید شما در سفر هستید و ...؟ در فهم لغت باید توجه داشته باشیم که واژه در عربی یک معنای اصلی دارد. برای فهم درست مفردات و ...، باید معنای جوهری و اصلی را بدانیم، معنای جوهری میآید و معنای استعمالی به خود میگیرد. ولی در آن معانی استعمالی معنای جوهری حفظ میشود و از بین نمیرود لذا وقتی به لغتی برخورد میکنیم لازم است معنای جوهری را بدانیم.
گاهی هم واژه معنای اصطلاحی دارد. چیز دیگری که در فهم لغت لازم است توجه شود این است ظرافت معنایی در لغت است که که در قرآن و در احادیث دیگر و نهجالبلاغه به وفور وجود دارد، یعنی واژهای که به کار میرود تصادفی نیست، یعنی از میان تعداد زیادی واژه که بار معنایی نزدیکی دارند، چرا یک واژه انتخاب شده؟ این ظرافت معنایی است. این را نفرمود: «ابناء سبیل»، تا با آن اصطلاح قرآنی خلط نشود و واژههای دیگر را برای رهگذر انتخاب نکرده و فرزند راه را انتخاب کرده است.
ما فرزند سفر و حاصل سفر هستیم
یعنی گویا شما زائیده راه هستید و در این مسیر زائیده میشوید و شکل میگیرد و این سفر زندگی است که ما را تولید میکند و میسازد و ما را سیرت و صورت میدهد، ما حاصل نوع سفرمان هستیم. این که داریم سفر میکنیم آیا دستمان در جیب مردم است یا نگاهمان به افق است یا به دیگران خدمت میکنیم یا میآزاریم؟ اینها همه یک طور سفر است. داریم سفر میکنیم، فضا را آلوده میکنیم و یا سفر میکنیم که خودمان را انسان کنیم و وجود را منبسط کنیم؟
انسانها را دوست میداریم، همه جانوران را دوست داریم و هیچ چیزی را آزار نمیدهیم، لذا ما فرزند سفر هستیم، حاصل سفر هستیم، این ترکیب اصطلاحی است که بار جدید را منتقل میکند و قرینهاش این است که اینجا خانه ما نیست و فقط داریم میگذریم. انسان در دنیا مسافری است که از شهری به شهر دیگر میرود و در بین راه ساعاتی نیز استراحت میکند و بعدا نیز همین را میگوید، حالا باید ببینیم در این فرصت بسیار کوتاه چه میکنیم.
امام علی(ع) در ادامه فرمود: شما را گفتهاند که این خانه را واگذارید و فرمودهاند از آن توشه بردارید. دو مطلب در اینجا است، یکی این که « قَد اُوذِنتُم منها بالإرتحال»، اذن یعنی اعلام، اعلام شده که دست ما نیست، اتفاقا این که در عالم هست و باید بدان حواسمان باشد، یعنی ارتحال و رحلت و رفتن، دست ما نیست. توشه برداشتن دست ما است لذا «أُمِرتُم فیها بالزاد»، برای «اوذنتم» نیز فرمود: «منها» و برای «امرتم» فرمود: «فیها».
به شما فرمان داده شده و گفتند هر دو نیز مجهول آمده، چرا؟ چون بدیهی است و چون نظام عالم است، انسان اگر توجه کند، این را با چشم و دیده و به راحتی در مییابد و در جلوی چشمش میبیند، هر چند نمیخواهد بپذیرد و جدی بگیرد، نظام عالم، سفارش خداوند و فطرت و عقل میگوید که باید از اینجا توشه برداشت. اما ما جدی نمیگیریم و با وجود روایتهای متعدد، از این مسئله به راحتی عبور میکنیم.
نمیخواهیم به مرگ بیندیشیم!
اما متن دوم، خطبه ۱۳۲ نهجالبلاغه است، برای این که این مسئله را به درستی دریابیم، یعنی این که نسبت به ارتحال هشدار داده شده و به توشه برداشتن فرمان داده شدهایم باید به امری بپردازیم و آن مرگ است. باید به مرگ بپردازیم، باید مرگ را جدی بگیریم، البته ما همه میگوییم که ما مرگ را جدی میگیریم و میدانیم مردن وجود دارد، ولی عمل ما این را نشان نمیدهد، حضرت فرمود: «فانه والله الجد لا للعب»، به خدا سوگند بی گمان مرگ جدی و امر مهمی است، واقعیت دارد و شوخی نیست.
شریف رضی چون تقطیع کرده، احتمالا امام(ع) قبل از این جملات، از مرگ سخن گفته، اما در ادامه نیز امام(ع) تاکید کرده است، پس سوگند خورده که مرگ شوخی نیست، حق است و دروغ پردازی نیست. این کلمه حق به معنای امر واقع است، یعنی وجود دارد، «اسمع داعیه و اعجل حادیه»، منادی آن، دعوتش را شنواند و سرودخوان آن همه را شتابان خواند.
«اسمع داعیه»؛ دعوت کننده آن؛ ضمر به مرگ برمیگردد، یعنی ملک الموت که همه را فراخوانده و فراخوان عمومی است و استثنا ندارد، گدا، شاه و ...، را در برمیگیرد. اما چطور به سوی آن میرویم؟ «اعجل حادیه» که «حدی» سرودی بود که ساربان برای شتران میخواند و وقتی ساربان میخواند شتران چنان به وجد میآمدند و سریع میرفتند که متوجه راه نمیشدند و امام(ع) میخواهد بگوید، برای شما نیز اینگونه است که چنان با سرعت به سوی مرگ میروید که خودتان نیز متوجه نیستید.
منتها نمیخواهیم به مرگ بیندیشیم. البته اندیشیدن به متن باید معتدل باشد، باید سازنده و محرک و به شوق آوردنده باشد نه کسل کننده و در حال خراب فرو برنده، اما به هر حال انسان گریزان از یاد مرگ است و به نظر میآید که اولین کسانی که گفتند به مرگ بیندیشید پیامبران بودند. منتها مردم میگفتند که شما پیامبران حال ما را گرفتهاید، ما سرخوش و در چپاول مردم متحد بودیم، اما شما از مرگ حرف میزنید؛ لذا حساب و کتاب و جوابی نیز هست و با این کارها داریم سیرت خودمان را میسازیم، خویمان را شکل میدهم و مباد که از این استعدادها گرگ و درنده و چرنده بسازیم.
انتهای پیام
گزارش از مرتضی اوحدی