11 رتبه اول در مسابقات قرآن و قهرمانی در شنا
کد خبر: 3756017
تاریخ انتشار : ۲۳ مهر ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۱
به‌بهانه روز جهانی نابینایان/

11 رتبه اول در مسابقات قرآن و قهرمانی در شنا

گروه فعالیت‌های قرآنی ــ آرزو اسلامی، حافظ کل قرآن با بیان اینکه رفتار خانواده‌ام با من به‌گونه‌ای بود که اصلاً احساس ضعف و نقصانی در جسمم نمی‌کردم، گفت: قرآن را با تشویق‌های آلبوم محمد اصفهانی حفظ ‌کردم.

11 رتبه اول در مسابقات قرآن و قهرمانی در شنا

به گزارش ایکنا به نقل از روابط عمومی مراکز فرهنگی ـ هنری منطقه 8 و فرهنگسرای گلستان، روز جهانی عصای سفید، به‌منظور پاسداشت و گرامیداشت دستاوردهای نابینایان که چه به‌گونه‌ مادرزاد نابینا زاده شده‌اند و چه با بروز رخدادهای ناگوار و بر سر حوادث نابینا شده‌اند، همه‌ساله در روز 15 اکتبر(23 مهر) گرامی داشته می‌شود. همچنین، روز جهانی تربیت‌بدنی نیز مصادف با 26 مهرماه است.
وقتی این دو روز را در کنار هم قرار می‌دهیم، تنها یک نام مشترک وجود دارد و آن هم آرزو اسلامی است، کسی که باوجود تمام محدودیت‌ها، با دستاوردهای فوق‌العاده خود، همه را حیرت‌زده کرده است. وی حافظ کل قرآن و یک قهرمان شنا است که به‌صورت مادرزادی نابینا بوده است. وی در این گفت‌وگو، سخنان جالبی از سرگذست خود بر زبان آورده است که متن کامل آن در ذیل منتشر می‌شود.
سؤال: بهانه گفت‌وگوی ما با شما، روز جهانی عصای سفید و گرامیداشت روشندلان است. نظرتان راجع به این روز و گرامیداشتی که به همین مناسبت همه‌ساله انجام می‌شود، چیست؟
استفاده از لفظ روشندل برای نابینایان مناسب نیست. تفاوت نابینایان با یکدیگر در چیست؟ در ابتدا بهتر است بگویم که به نظر من باید این فرهنگ‌سازی صورت بگیرد که هیچ وقت به نابینایان، روشن‌دل نگوییم؛ چراکه من فکر می‌کنم همه افراد، چه بینا و چه نابینا، وقتی که کار خوبی انجام بدهند، این کار خوب در باطن و ضمیرشان اثر خواهد گذاشت و بنابر این هرکسی می‌تواند، روشن‌دل باشد. به نظرم استفاده از این عبارت خیلی خوب نیست و شاید ترحم‌آمیز نیز باشد. به نظرم بهتر است که به جای این عبارت از لفظ نابینا استفاده کنیم. همچنین، خیلی هم لازم نیست که یک چیزی را بزرگ کنیم و بگوییم که کسی که نابینا است، هوش بالایی دارد. نابینایان با همدیگر فرق دارند. کسانی را داریم که در گوشه خانه نشسته‌اند و هیچ کاری انجام نمی‌دهند و در مقابل، نابینایانی را داریم که خانواده از آنان حمایت می‌کند، پای در جامعه می‌گذارند، تحصیل می‌کنند و مانند بقیه افراد کارهای روزانه‌شان را انجام می‌دهند. در میان افراد بینا نیز چنین تفاوتی وجود دارد. برای مثال یک نفر با حمایت خانواده‌اش تحصیلات می‌کند و شأن و شخصیتی می‌یابد و در مقابل کسی هم هست که چین اتفاقی برایش رخ نمی‌دهد و تحصیلاتی ندارد.
یک فرد نابینا، فقط بینایی ندارد و همه حس‌های او مانند دیگران است. به نظرم رسانه‌های ما باید فرهنگ‌سازی کنند که یک فرد نابینا، فقط بینایی ندارد. او چشم، دست، عقل و ... دارد و نمی‌توانیم نابینایی را به همه چیز ربط بدهیم. برای مثال، اینکه بگوییم چون طرف نابینا است، پس نمی‌تواند بفهمد و کارهایی خاص را انجام دهد، بسیار غلط است. گرامیداشت روز عصای سفید نیز بسیار خوب است. اینکه یک روز از 365 روز سال اختصاص به آسیب‌مندان بینایی دارد، بسیار خوب است، اما باید اشاره کنم خود من هیچ انتظاری از مسئولان ندارم، بلکه از نابینایان انتظار دارم که همگی یک صدا و یک دل بشویم تا بتوانیم مشکلات و حرف‌هایمان را به گوش همه مسئولان برسانیم. تا زمانی که ما یک صدا و یک دل نباشیم، نمی‌توانیم صدایمان را به گوش هیچ مسئولی برسانیم؛ چراکه آنان می‌گویند که حالا که نابینایان متحد نیستند، پس ما هم کار خودمان را انجام بدهیم. به نظرم، نابینایان اول از هر چیز باید برای رسیدن به اهداف اجتماعی‌شان تلاش کنند و بعدا به اهداف شخصی‌مان برسیم. باید تلاش کنیم تا خود را با محیط بینایان وفق بدهیم تا بیش‌تر موفق باشیم.
سوال: شما هم حافظ قرآن هستید و هم ورزشکار هستید. دوست داریم تا روایت این دو موضوع را از شما بشنویم. چگونه شد که باوجود محدودیت نابینایی، وارد این دو عرصه شدید و در آن بسیار موفق هم هستید؟
من به صورت مادرزاد نابینا بودم و از همان ابتدای تولد، بینایی نداشتم. در آن اوایل، مادر من از این موضوع ناراحت بود و بسیار غصه می‌خورد. این موضوع در حالی بود که خانواده مادری من یعنی پدربزرگ و مادر بزرگم از مادرم حمایت کردند. می‌خواهم این موضوع را به عنوان یک درس برای همه خانواده‌ها بگویم که وقتی یک مادری با چنین اتفاقی روبرو می‌شود، خانواده او باید او را حمایت کنند و راهکارهای عملی برای بزرگ‌ کردن آن فرزند ارائه بدهند. جالب است بدانید که خانواده من شامل پدر، مادر، دایی، عمو و ... به‌گونه‌ای با من رفتار کردند که من اصلا احساس نکردم که نابینا هستم. من هیچ‌گونه رفتار غیرعادی از آنان حس نکردم. برای مثال، وقتی پدر و مادر من، برای خواهرم دفتر و ماژیک و ... می‌خریدند، برای من هم می‌خریدند. یا مثلا وقتی من و خواهرم نقاشی می‌کشیدیم و هر دو نقاشی‌هایمان را به پدرمان نشان می‌دادیم، ایشان به من می‌گفت که «به‌به، تو یک خروس کاکل‌زری با خودکار آبی کشیده‌ای». اما بعد از سال‌ها بود که فهمیدم آن نقاشی تنها یک خط‌خطی بوده است و هیچ خبری از خروس کاکل‌زری نیست. من تمام امکاناتی که یک کودک بینا داشت نظیر دوچرخه، سه‌چرخه، توپ و ... را داشتم. جالب است بدانید که وقتی در 5 سالگی از مادرم می‌پرسیدم که چرا نمی‌توانم توپ را بگیرم، به من جواب می‌داد که چون تو خوشگلی! خب این دلیل نیست، ولی فقط برای اینکه من حس نابینایی را نداشته باشم، چنین جوابی را به من می‌داد در حالیکه خود وی در تنهایی خود، ناراحتی‌ها و غصه‌هایی را داشت. وقتی اول دبیرستان بودم تازه فهمیدم که نابینا هستم.

11 رتبه اول در مسابقات قرآن و قهرمانی در شنا

*آرزو اسلامی در کنار استاد سیدمحسن موسوی‌بلده، پیشکسوت قرآنی و مدرس تجوید تخصصی و سما بابایی دیگر حافظ نابینا*
پدر و مادرم تلاش بسیاری کردند تا من را به دنیای بینایان بیاورند و اقدامات بسیار زیادی را برای من انجام دادند. برای مثال، وقتی که آقای حیاتی خبر می‌خواند، من کنار تلویزیون می‌نشستم و تمام اخبار را بعد از ایشان تکرار می‌کردم. چنین چیزهایی در من تاثیر گذاشت و باعث شد که گوینده خوبی شوم. کم‌کم زیارت عاشورا را از مادرم یاد گرفتم و نمازخواندن را از پدربزرگم یاد گرفتم و وارد عرصه قرآن شدم. وقتی در سال 72 از تبریز به تهران آمدیم و در مجتمع نابینایان نرجس ثبت‌نام شدم، تمام قرآن‌های صبحگاهی و مجلسی مدرسه را من می‌خواندم. هر برنامه‌ای که بود، من قرآن می‌خواندم. خاطرم هست که وقتی مهمانانی نظیر عمو پورنگ، آقای لهراسبی و ... به مدرسه ما می‌آمدند من قرآن می‌خواندم. در کنار آن، اذان مدرسه را نیز همیشه من می‌گفتم. در سال 79 بود که به صورت حرفه‌ای یادگیری قرآن کریم را آغاز کردم. پدر من از خیابان ایران، قرآن‌های 6 جلدی بریل و نوار کاست‌های 3 بار تکرار استاد پرهیزگار را تهیه می‌کرد و در اختیار من می‌گذاشت. در آن زمان عاشق کتاب خواندن بودم و این روند مطالعاتی از قرآن شروع شد و تا به امروز هم ادامه داشته است. خاطرم هست که دیوان ناصرخسرو، کتاب آشپزی خانم پروین معینی و ... را خواندم و این روزها نیز از روی علاقه به امام خمینی، آثار ایشان را مطالعه می‌کنم.
وقتی که یادگیری قرآن را آغاز کردم، خانواده من با تشویق‌های مکررشان به سراغ من می‌آمدند. مثلا می‌گفتند که هر آیه‌ای از قرآن را که بتوانی حفظ کنی 10 تومان به تو می‌دهیم یا مثلا اگر یک جز از قرآن را حفظ می‌کردم، نوار کاست آلبوم فاصله محمد اصفهانی را برای من خریداری می‌کردند. جالب است بدانید که پدرم مرا به محمد اصفهانی علاقه‌مند کرد و در کنار قرآن، این آهنگ‌ها را نیز گوش می‌کردم. پدر و مادرم به من می‌گفتند که اگر یک جز را حفظ کنی، برایت آلبوم محمد اصفهانی را می‌خریم و چون می‌دانستند که من به محمد اصفهانی علاقه‌مند هستم، حتما آن کار را انجام می‌دهم. آرام آرام وارد بحث ورزش شدم. در ابتدا از شنا آغاز کردم. با این که از آب بسیار می‌ترسیدم، کم‌کم با حمایت‌های مادرم توانستم، شنا یاد بگیرم. این روند ادامه داشت تا این که به صورت حرفه‌ای شنا می‌کردم و موفق به کسب مدال طلای مسابقات شنا استان تهران نیز شدم. در کنار آن مسابقات قرآنی نیز شروع شده بود و من 11 سال پیایی رتبه اول مسابقات قرآنی دانش‌آموزان استثنایی سراسر کشور را کسب کردم. وقتی مسابقات برگزار می‌شد و موفق به کسب جایزه و مدال می‌شدم، انگیزه من برای ادامه این مسیر بیشتر می‌شد و تلاشم را بیشتر می‌کردم. باید به نقش پدر و مادرم در موفقیت‌هایمان اشاره کنم. آنان با من به مانند یک دختر بینا رفتار می‌کردند؛ کارتون می‌دیدم و ... جالب است بدانید که تلفن همراه من تلویزیون دارد و بسیاری از فیلم‌های سینمایی خارجی را تماشا می‌کنم.
سوال: فرهنگسراها و مراکز فرهنگی و هنری تاکنون چه کمک‌هایی به شما داشتند؟ شما چه انتظاراتی از آنان دارید؟
باید بگویم که من در تمام مسابقات این مراکز شرکت کردم و موفق به کسب جایزه شدم. 12 سال پیایی در مسابقات قرآنی سازمان فرهنگی، هنری شهرداری تهران شرکت کردم و هر سال اول، دوم و یا سوم شدم. همچنین، در مسابقات خاطره‌نویسی، اذان و ... این مرکز نیز شرکت می‌کردم. البته به صورت کلی باید بگویم که من تلاش کردم هیچ وقت از هیچ کسی انتظاری نداشته باشم. همیشه به دانشجویانم در دانشگاه می‌گویم که از داشته‌هایتان استفاده کنید و به نداشته‌هایتان فکر نکنید. برای مثال، فرض کنید که یک نفر پا ندارد. خب چه کاری باید انجام بدهد؟ باید یک گوشه بنشیند و تمام؟ خیر. من اعتقاد دارم که باید از تمام داشته‌هایم نهایت استفاده را ببرم تا خودم را به کسانی که پا دارند، نزدیک کنم. ای کاش! به درد نمی‌خورد، بلکه باید از داشته‌هایمان استفاده کنیم. به‌نظرم باید دست از سر مسئولان برداریم. جالب است که هفته گذشته، سر کلاس، دانشجویان به من گفتند که مسئولان فلان و بهمان هستند و هیچ توجهی به ما ندارند. در پاسخ به آنان گفتم که ما 230 هزار شهید دادیم و نسبت به خون آنان مسئول هستیم. بله درست است، مسئولان هم نسبت به خون شهدا دین دارند، اما اگر آنان وظیفه‌شان را به خوبی انجام ندهند، خداوند رفتارشان را می‌بیند. حال به جای این موضوع به این فکر کنید که من به عنوان یک دانشجو یا استاد، چه وظیفه‌ای در برابر مملکت خود دارم؟ من به عنوان حافظ قرآن چه وظیفه‌ای دارم؟ ما در برابر کشور خود مسئول هستیم. حال اگر فلان مسئول کشور، کارش را درست انجام داد که بسیار عالی است و اگر جایی قصور کرد، حتما تاوانش را می‌بیند.
سوال: در صحبت‌هایتان اشاره کردید که استاد دانشگاه هم هستید. در پایان این گفت‌وگو راجع به مسئولیت‌های اجتماعی که دارید بگویید.
من خادم نماز جمعه هستم و اتفاقا به مناسبت هفته نابینایان در نماز جمعه از من تقدیر کردند. همین که به یاد من بودند، از ایشان تشکر می‌کنم. علاوه بر این، به عنوان مدرس دانشگاه به عنوان مدعو فعالیت دارم. علاقه من به ورزش باعث شد تا به سمت بدنسازی نیز بروم. جالب است بدانید که من اکنون در باشگاهی تمرین می‌کنم که همگی ورزشکاران آن بینا هستند. دقت کنید که یک انسان زمانی زنده می‌ماند که بتواند خود را با شرایط محیطش وفق بدهد. دوست دارم از تعدادی از مردم نیز تشکر کنم. از رانندگان اتوبوس نزدیک منزل ما که همیشه به من توجه دارند، تشکر می‌کنم. از مأموران مترو به ویژه مترو بهارستان و صادقیه که همیشه من را یاری می‌کنند، تشکر می‌کنم. همچنین، باید از مردم خوب کشورم که همیشه به من و بقیه نابینایان لطف دارند و کمک می‌کنند، تشکر می‌کنم. باید بگویم که لطف مردم به حدی است که خانواده‌ام زمانی که تنها از خانه بیرون می‌روم، خیالشان راحت است. البته باید بگویم که درست است خودم را با شرایط وفق داده‌ام اما منظورم از این عبارت، این نیست که بگویم شرایط زندگی را تحمل می‌کنم. اعتقادم این است که خداوند من را نابینا خلق کرده است، از او سپاسگزارم و خودش نقشه راه ما را می‌کشد.
«وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ»

مصاحبه از امیرعباس صادقی
انتهای پیام

captcha