عشق به همنوع، بزرگ‌ترین مرحله شادی است/ عشق؛ آخرین مرحله دگردوستی
کد خبر: 3814997
تاریخ انتشار : ۰۶ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۲۲

عشق به همنوع، بزرگ‌ترین مرحله شادی است/ عشق؛ آخرین مرحله دگردوستی

گروه اجتماعی - مصطفی ملکیان با بیان اینکه دگرخواهی شامل سه مرحله عدالت،شفقت و عشق است، گفت: روان‌شناسان می‌گویند بزرگ‌ترین شادی مربوط به نیازهای فیزیولوژیک و یا شادی پس از ارضای غریزه جنسی است، اما این شادی در برابر شادی کسانی که به عشق به همنوع رسیده‌اند، هیچ است. 

عشق به همنوع، بزرگ‌ترین مرحله شادی است

به گزارش ایکنا از اصفهان، مصطفی ملکیان، شب گذشته یکشنبه 5 خردادماه در همایش «آیینه‌داران قدر» که در کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: فیلسوفان و روان‌شناسان اخلاق اعتقاد دارند که سه نوع دگرخواهی یا دگردوستی می‌تواند در آدمی وجود داشته باشد؛ دگر خواهی از مقوله عدالت، دگرخواهی از مقوله شفقت و دگرخواهی از مقوله عشق. این دگرخواهی‌ها از عدالت شروع شده و در صورت موفقیت فرد در عدالت، عدالت به شفقت تبدیل شده و در صورت موفقیت، این شفقت تبدیل به عشق خواهد شد. 
وی ادامه داد: قدم اول دگرخواهی، عدالت از راه تشخیص مفهوم صاحب حق بودن است، یعنی اینکه ما باید عدالت را در ارتباط با دیگران رعایت کنیم. بدون رعایت عدالت، فرد هرگز به این حوزه وارد نخواهد شد. در عدالت تمام سخن این است که من نه حق کسی را باید بخورم و نه به کسی اجازه دهم که حقم را بخورند. عدالت در اینجا پاسداری از حقوق تعریف می‌شود، یعنی چون من خودم دارای حق هستم، پس دیگری را هم دارای حق می‌دانم و هرگز اجازه تعدی به حقوق خود و دیگری را نخواهم داد. 

عدالت و پاسداشت حقوق، لازمه ارتباط سالم 
این متفکر و پژوهشگر دین و اخلاق افزود: با این نوع پاسداشت حقوق، به صورت نظری و عملی، مناسبات ما با دیگران عادلانه خواهد شد و این کمترین حد دگرخواهی است. عدالت در اینجا به حق و حقوق متقابل تاکید دارد. به گفته روان‌شناسان اخلاق، اگر من مدتی عادلانه زندگی کنم و این تحول اخلاقی در من به وجود بیاید، سرانجام نطفه یک اندیشه جدید در من به وجود خواهد آمد که به من می‌گوید، درست است من دارای حق هستم، اما این حقی که برای من قائل هستند فقط به سبب قراردادهای اجتماعی می‌باشد والابسیاری از چیزهایی که من آن‌ها را حق خودم می‌دانم، در واقع حقوق غیر هست که به مقتضای قراردادهای اجتماعی، به من نیز داده شده است. 

حق و حقوق ما وامدار زمینه‌ها و عوامل هستی است
ملکیان خاطرنشان کرد: قرارداد اجتماعی به ما می‌گوید اگر در طول شبانه روز هرمقدار کار کردی، به همان مقدار نیز دستمزد می‌گیری. همه قراردادهای اجتماعی تاکید دارند که هرکسی در برابر کاری که انجام می‌دهد، باید دستمزد بگیرد. اما کم کم این اندیشه در ذهن من می‌تواند متولد شود که درست است من براساس قرارداد اجتماعی، به ازای ساعت کاری که در فلان قسمت انجام می‌دهم، حقوقی دارم که باید آن را از کارفرما بگیرم، ولی همه این حق، حق من نیست؛ چون ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همه در کار بوده‌اند تا من بتوانم این مقدار کار کنم و دستمزد بگیرم. یعنی من بخش بزرگی از این کار را انجام نداده‌ام، در واقع هستی این شرایط و اوضاع را برای من فراهم کرده که من این کار را انجام دهم. یعنی به طور مثال  تنها کافی بود که یکی از شرایط هستی کمی متفاوت باشد تا من نتوانم این مقدار کار کنم، مثلا کافی بود امنیت در جامعه نباشد، آن وقت من نمی‌توانستم سر کار بروم. پس من وام‌دار کسانی هستم که امنیت را در جامعه برقرار کرده‌اند. یعنی کار من و تو معلول و متاثر از شرایط طبیعی و اجتماعی است که فراهم شده و دست به دست هم داده تا من و تو بتوانیم کار کنیم و در قبال آن دستمزد بگیریم.  

دستمزد ما، همه حق ما نیست
وی با بیان اینکه این اندیشه آهسته آهسته درون ما رشد کرده و متوجه می‌شویم که همه دستمزد ما، حق ما نیست، گفت: تولد این اندیشه در درون آدمی باعث می‌شود عدالت در وجود او، به شفقت تبدیل شود. یعنی اگر در بحث عدالت می‌گفتم سر سوزنی حق تو را نمی‌خورم و به تو هم اجازه نمی‌دهم حق مرا بخوری، ولی در این مرحله به تو خواهم گفت نه تنها سر سوزنی از حق تو نمی‌خورم، بلکه بخشی از حق خودم را به تو می‌بخشم، چون همه این حق، حق من نیست، درست است عرف و قراردادهای اجتماعی آن را حق من می‌دانند، ولی من بخشی از حق خودم را به هستی بدهکارم، در این صورت من انسانی شفیق خواهم شد. در این شرایط من خودم باید با علم و اراده و گزینش آزادانه، بخشی از حق خودم را به هستی بدهم که به‌طور طبیعی بخشی از این حق به جیب همنوعان خواهد رفت و یا عاید حیوانات در طبیعت می‌شود.

شفقت و نیک‌خواهی؛ زمینه «خوبی» و «خوشی» برای دیگران فراهم کردن
این نویسنده و پژوهشگر معاصر خاطر نشان کرد: شفقت تعبیری قدیمی است و امروزه به جای آن تعبیر «نیک‌خواهی» به کار می‌رود. نیک‌خواهی فراتر از عدالت قرار می‌گیرد. نیک‌خواهی به زبان ساده به معنای کمک کردن به دیگری است، یعنی آنچه را که خودم می‌خواهم و می‌توانستم از آن استفاده کنم، به دیگران هم می‌بخشم. این کمک کردن به دیگری دو مرحله دارد و باید دقت کنیم که این دو مرحله به موازات هم پیش برود. گاهی من باید به دیگری کمک کنم تا «خوبی» زندگی او بیشتر شود و گاهی باید به دیگری کمک کنم که «خوشی» زندگی او افزایش پیدا کند. در واقع این خوبی و خوشی دو نوع کمکی است که می‌توانیم به همنوعان خودم داشته باشیم. 

اخلاقی شدن؛ لازمه بهتر زیستن 
وی تاکید کرد: وقتی من سعی کنم به خوبی زندگی دیگری بیافزایم، یعنی کاری می‌کنم که او خودش روز به روز اخلاقی‌تر شود. این اندیشه ناشی از نگرش فلسفی سقراط است که می‌گوید بزرگ‍‌‌‌ ترین کاری که می‌توانم در حق دیگری بکنم، این است که او را اخلاقی‌تر کنم، چون اخلاقی‌تر شدن او، سود و سرمایه بزرگی برای او محسوب می‌شود. این اخلاقی‌تر کردن فقط از طریق تعلیم و تربیت و نیروهای باوراننده صورت می‌گیرد، یعنی من با استفاده از استعداد، اغنا و ایجاد باورهای جدید باید دیگری را به این باور برسانم که اگر اخلاقی بشوی، بهترین وضعیت را پیدا خواهی کرد. هیچ کس را نمی‌توان با این دید که اگر اخلاقی شوی امتیازی مادی در جامعه پیدا می‌کنی، اخلاقی کرد. یعنی اخلاقی کردن به وسیله نیروهای وادارنده یا پاداش و کیفر محکوم به شکست است. اخلاقی کردن دیگری تنها با استفاده از نیروی استعداد و رویکردی باورانه و یا به تعبیر علما، با استفاده از دلالت به خیر صورت می‌گیرد.
ملکیان در ادامه گفت: همان‌طور که گفته شد بخش دیگری از شفقت این است که علاوه بر کمک به «خوبی» زندگی هم نوع خودم، به افزایش «خوشی» زندگی‌اش هم کمک کنم. یعنی کاری کنم که او با درد و رنج کمتر و حتی المقدور با لذت بیشتری زندگی کند. اینجا یک کار روانشناسی صورت می‌گیرد و فرد کمک می‌کند تا دیگری دستخوش استرس، بدبینی، ناامیدی و افسردگی نباشد، بلکه با خودش دوست و درآشتی یاشد و لذت بیشتری از زندگی‌اش ببرد. در وهله اول برای فراهم کردن این خوشی با مادیات سر وکار داریم، یعنی برای کم شدن درد و رنج دیگری و فراهم شدن زمینه‌های لذت بیشتر زندگی او باید به ضروریات زندگی فرد که شامل نیازهای بیولوژیک و فیزیولوژِک آدمی مانند خوراک، پوشاک، مسکن، تفریح و خواب مناسب، روابط جنسی سالم و شادی است، توجه کرد. 

عشق مرحله فراتر شفقت و نیک‌خواهی است 
وی اضافه کرد: وقتی من به خوراک و پوشاک و مسکن کسی کمک می‌کنم، در قسمت خوشیِ شفقت کار می‌کنم. ضروریات زندگی پایین‌ترین حد خوشی هستند، بعد از این ضرورت‌های اولیه، خوشی‌های بالاتری مانند احساس عزت نفس و احترام در جامعه نیز وجود دارد. یعنی من کم کم  باید بتوانم به دیگری کمک کنم تا او در گروه‌های اجتماعی عضویت و دوستان خوبی پیدا کند. وقتی کسی این مرحله را به خوبی پشت سر گذاشت، از لحاظ روانی برای عشق آماده خواهد شد که از این عشق، گاهی به محبت و گاهی به انسانی‌دوستی تعبیر می‌شود.

محبت به دیگران، گذرگاه عبور از شفقت به عشق
این نویسنده و متفکر با طرح این سوال که چگونه می‌توان از انسان شفیق به انسان عاشق تبدیل شویم؟ بیان کرد: اولین نکته این است که وقتی به دیگری شفقت می‌ورزیم، به همان میزان میزان شفقت ورزیدن، ما عاشق او می‌شویم. این نکته را اولین بار یکی از فیلسوفان و روانشناس اخلاق انگلیسی قرن نوزدهم در کتاب «روش‌های اخلاق» مطرح کرد.. ما گمان می‌کنیم با کمک و محبت به کسی، آن شخص نیز به ما علاقه‌مند می‌شود. این روان‌شناس می‌گوید این موضوع درست است، اما به این نکته نیز باید توجه داشت که خود دهنده محبت هم به گیرنده محبت دچار می‌شود. در واقع نه تنها مهر محبت کننده به دل محبت شونده می‌افتد، بلکه مهر محبت شوند هم در دل محبت کننده جا می‌گیرد. به تعبیر دیگری، وقتی من به فقیری کمک می‌کنم، پس از مدتی هم محبت من در دل فقیر جای گرفته و  محبت آن فقیر هم در دل من می‌افتد.   

تخیل‌؛ قدرت بالفعل عاشق هم‌نوعان شدن
ملکیان خطاب به حاضران در همایش گفت: نکته دیگر این است که اگر شما با استفاده از نیروی تخیل‌تان بتوانید خودتان را به جای گیرنده کمک تصور کنید، کم کم عاشق آن می‌شوید. متاسفانه تقویت نیروی تخیل در نهاد تعلیم تربیت ما بهای چندانی ندارد. فایده نیروی تخیل این است که کمک می‌کند من در عین ثروتمند بودن به زندگی فقرا نیز وارد شوم، یا در عین مرد بودن، زن بودن را هم حس کنم. تخیل کمک می‌کند که من ویژگی‌های بالفعل خودم را اندکی رها کرده و ویژگی‌هایی که ندارم را پیدا کنم و از حال دیگران باخبر شوم. این مسئله، من را آهسته آهسته عاشق همنوعان خود می‌کند، زیرا از حال آنها با خبر می‌شوم. 
وی افزود: جراحی که بسیار شریف، درستکار و ساده است را در نظر بگیرید، این فرد هر بیماری را به بهترین صورتی که توان دارد، جراحی می‌کند. اما با این حال اگر بیمار فرزند خودش باشد، در دلش حال دیگری دارد. بیمار چه فرزند خودش باشد چه شخصی دیگر، آن جراح تمام تلاش خودش را انجام می‌دهد، اما برای فرزند خودش هیجانی خاص در دلش حس می‌کند. ما نیز باید تبدیل به انسان‌هایی شویم که علاوه بر شفقت، یک هیجان درونی نیز برای دیگران داشته باشیم که این هیجان فقط با قوه تخیل و شفقت‌ورزی به دست می‌آید.  
ملکیان تصریح کرد: بعضا برخی قدرت‌ها، جلوی قدرت تخیل را می‌گیرند که انسان متوجه نشود دیگران چه می‌کشند. بزرگترین خدمت ادبیات در اخلاقی زیستن این است که قدرت تخیل را در فرد افزایش می‌دهد، آن وقت شخص با اینکه فردی یتیمی نیست، می‌فهمد یتیم بودن یعنی چه، می‌فهمد زن بودن، زن بیوه بودن و یا فقیربودن یعنی چه و ... . شفقت، آهسته آهسته در انسان به عشق تبدیل می‌شود. ما تا نتوانیم ببینیم فرد در چه وضعیت نامطلوبی به سر می‌برد، شعله عشق در دل ما نسبت به او پدیدار نمی‌شود. 
این متفکر و پژوهشگر دین و اخلاق گفت: انسان باید بداند کسانی که مستمند هستند، شاید خودشان در رقم خوردن چنین وضعیتی تقصیری نداشته‌اند، البته کسانی در تاریخ بوده‌اند که بر اثر تنبلی خودشان و یا بر اثر استفاده نکردن از استعدادهای درونی و امکانات بیرونی به فقر و بیماری و عقب افتادگی رسیده‌اند، اما با این تفکر، دیگر شفقت نسبت به مستمندان به وجود نمی‌آید. اکثر مستمندان جامعه به خاطر مناسبات نامناسب اجتماعی به این وضعیت دچار شده‌اند. اگر من بدانم که آنها در وضعیت خود مقصر نبوده‌اند، عشق در درونم به وجود خواهد آمد. در مسائل قضایی گفته می‌شود اگر قاضی چنان قضاوت کند که یک گناهکار به زندان نیفتند، بهتر از این است که طوری قضاوت کند که بیگناهی به زندان برود. البته قاضی باید کاری کند که مجرمان کیفر ببینند. 

آخرین مرحله دگردوستی، عشق است
وی ادامه داد: اگر نسبت به مستمندان این تفکر را داشته باشیم که در وضعیت خود تقصیری نداشته‌اند، بهتر از این است که فکر کنیم همه با تقصیر به این وضع دچار شده‌اند، چراکه در این صورت حق مستمندان بی‌تقصیر ضایع می‌شود. اگر بفهمیم زندگی چقدر تنگنا برای افراد ایجاد می‌کند تا یک فرد مستمند شود، کم کم نسبت به آنها شفقت پیدا می‌کنیم، زیرا می‌فهمیم اگر ما هم از این دالان‌ها گذشته بودیم، شاید به همین وضعیت دچار می‌شدیم. در واقع هرچه نیروی تخیل را قوی‌تر بدانیم، عشق بیشتری نسبت به مستمندان پیدا خواهیم کرد. 

آخرین مرحله دگردوستی، عشق است

ملکیان با بیان اینکه آخرین مرحله دگردوستی، عشق است، خاطرنشان کرد: اخلاقی بودن بر خلاف حقوقی بودن و مطابق قوانین بودن، اجباری نیست؛ انسان باید کاملا آزاد باشد تا اخلاقی رفتار کند، در این صورت اخلاقی بودن ارزشمند است. حال اگر کسی نخواهد اخلاقی رفتار کند، باید بداند همه روانشناسان براین باور اجماع کرده‌اند که اگر می‌خواهید به عمیق‌ترین سطح شادی در زندگی برسید، باید سه مرحله دگرخواهی را تجربه کنید، یعنی از عدالت به شفقت و از شفقت به عشق برسید. روان‌شناسان می‌گویند بزرگ‌ترین شادی مربوط به نیازهای فیزیولوژیک و یا شادی پس از ارضای غریزه جنسی است، اما این شادی در برابر شادی کسانی که به عشق به همنوع رسیده‌اند، هیچ است. 
انتهای پیام

captcha