
به گزارش ایکنا، نشست «بررسی مفهوم مادرانگی و ابعاد آن» دوشنبه ۲۴ آذرماه که از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، مریم نصراصفهانی، با قرائت بخشی از مقالهای به قلم الیزابت باترفیلد درباره بحران وجودی مادری، به تشریح ابعاد فلسفی تجربه مادر شدن پرداخت.
وی این متن را روایتی عمیق از لحظهای سرنوشتساز در هفتههای نخست مادری دانست؛ لحظهای که در آن، مادر با از دست دادن «خودِ پیشین» و در عین حال، دستیابی به معنایی تازه از زندگی مواجه میشود.
نصراصفهانی با اشاره به کتاب «مادر بودن و فلسفه» از مجموعه «فلسفه برای همه»، که با ویراستاری شیلا لینتوت و ترجمه ستاره عزتآبادی به فارسی منتشر شده است، افزود: این اثر مجموعهای از تأملات فلسفی درباره تجربه مادری است و میکوشد مادری را بهمثابه تجربهای زیسته و اندیشمندانه بازخوانی کند.
وی در ادامه به مقدمه شیلا لینتوت اشاره کرد و گفت: لینتوت با الهام از پرسشهای بنیادین ایمانوئل کانت ــ «چه میتوانم بدانم؟»، «چه باید بکنم؟» و «به چه میتوانم امید داشته باشم؟» ــ نشان میدهد که این پرسشها بهطور روزمره در زندگی مادران حضور دارند و تجربه مادری، سرشار از تأملات فلسفی نانوشته است.
نصراصفهانی با استناد به دیدگاههای سارا رادیک در کتاب «تفکر مادرانه» تصریح کرد: مادران بیتردید موجوداتی اندیشندهاند که هر روز درباره حفاظت، پرورش و آموزش فرزندان خود تصمیمگیری میکنند و همین تصمیمها آنان را به تأمل درباره معنا، بقا، رشد و پذیرش اجتماعی وامیدارد.
به گفته وی، مادری همواره در حال مذاکره میان «من بودن» و «مامان بودن» است؛ رابطهای که همزمان یگانگی و دوگانگی را در خود دارد.
دبیر نشست با نقد نگاههای افراطی به مادری خاطرنشان کرد: در برخی فرهنگها، مادری چنان مطلق و قدسی میشود که گویی تمام هویت زن را تعریف میکند. این نگاه، اگرچه در ظاهر تقدیسآمیز است، اما در عمل میتواند به اضطراب وجودی، فرسودگی و افسردگی مادران بینجامد؛ چراکه هویت آنان را به معیارهایی خارج از کنترلشان گره میزند.
وی تأکید کرد: مادر بودن تجربهای انسانی و روزمره است و وقتی آن را به سطحی دستنیافتنی و ابرقهرمانانه ارتقا میدهیم، در واقع امکان تأمل و نقد عقلانی را از آن سلب میکنیم. مادری باید از منظر زندگی واقعی، با همه محدودیتها، نیازها و حق انتخابها دیده شود.
نصراصفهانی در پایان، با معرفی مهمانان نشست، هدف این برنامه را فراهمکردن فضایی برای اندیشیدن انتقادی و واقعبینانه درباره تجربه مادری عنوان کرد.
مادری، نهادی اجتماعی فراتر از غریزه زیستی
در ادامه نشست، فاطمه موسوی ویایه، به بررسی تاریخی و جامعهشناختی مفهوم مادری پرداخت و تأکید کرد: مادری اگرچه ریشههای زیستی دارد، اما شکل، معنا و انتظارات آن عمیقاً اجتماعی و تاریخی است.
وی با اشاره به روند تکامل انسان توضیح داد: نارسزاده شدن نوزاد انسان و نیاز طولانیمدت او به مراقبت، مادری را از ابتدا به امری جمعی و وابسته به حمایت اجتماعی دیگران تبدیل کرده است. با این حال، در جوامع کشاورزی سنتی، مادری در چارچوب نظم جنسیتی پدرسالارانه تعریف شد؛ نظمی که در آن مراقبت از کودک و خانه وظیفه طبیعی زنان و نانآوری وظیفه مردان تلقی میشد.
موسوی ویایه افزود: در این ساختار، مادری سرنوشت زن محسوب میشد و بخش عمدهای از عمر زنان صرف زایمان و نگهداری فرزندان، بهویژه با مطلوبیت پسر، میشد. هنجارهایی مانند پاکدامنی و تقدس مادری نیز در پیوند با نیاز مردان به نیروی کار پسران و اطمینان از تداوم نسب و مالکیت زمین شکل گرفت.
وی با اشاره به تحولات دوران مدرن گفت: با ظهور دولت – ملتها، اگرچه زنان بهعنوان شهروند به رسمیت شناخته شدند، اما مادری همچنان در خدمت بازتولید جمعیت و نظم اجتماعی باقی ماند و تفاوتهای زیستی به ابزاری برای توجیه نابرابری حقوقی تبدیل شد. به گفته وی، مادری در این دوره جنبهای سیاسی یافت، چراکه با تولید شهروندان جدید پیوند خورد.
وی افزود: در قرن بیستم، کاهش باروری و شکلگیری خانواده هستهای، مادری را دستخوش تغییر کرد، اما پس از جنگ جهانی دوم، ایده «مادری خوب» تقویت شد. در سطح نظری نیز روانکاوی نقش مهمی در تثبیت مادری متمرکز ایفا کرد؛ نظریههایی مانند دلبستگی جان بالبی و مفهوم «مادر بهاندازهکافی خوب» دونالد وینیکوت، مسئولیت سلامت روان کودک را عمدتاً بر دوش مادر گذاشتند و به شکلگیری گفتمان سرزنش مادر دامن زدند.
این استاد دانشگاه در ادامه به واکنش نظریهپردازان فمینیست به این رویکرد اشاره کرد و گفت: اندیشمندانی مانند آن اوکلی، شولامیث فایرستون، آدرین ریچ و آلیسون جاگر نشان دادند که «غریزه مادری» افسانهای اجتماعی است و مادری در شرایط مردسالارانه میتواند تجربهای بیگانهساز باشد. آنان میان مادری بهمثابه تجربهای زیسته و مادریت بهعنوان نهادی اجتماعی تمایز قائل شدند.
به گفته موسوی ویایه، آن اوکلی مادری را افسانهای اجتماعی میداند که بر سه گزاره نادرست استوار است: اینکه همه زنان به مادر شدن نیاز دارند، همه مادران به کودکان خود نیازمندند و همه کودکان الزاماً به مادران خود نیاز دارند. وی تأکید کرد که از نگاه اوکلی، مادری مهارتی آموختنی است نه امری طبیعی و غریزی، و اسطوره غریزه مادری در عمل، زنان را به خانهنشینی سوق میدهد و انتخابهای دیگر زندگی را کماعتبار میکند.
وی با اشاره به دیدگاه رادیکالتر شولامیث فایرستون افزود: فایرستون مادری زیستی را یکی از پایههای اصلی فرودستی زنان میداند و معتقد است همانگونه که سلطه طبقاتی از کنترل ابزار تولید ناشی میشود، سلطه جنسیتی نیز از کنترل ابزار تولیدمثل سرچشمه میگیرد. به باور او، رهایی زنان در گرو انقلاب زیستشناختی و استفاده از فناوری برای کاهش اجبار تولیدمثل طبیعی است.
این پژوهشگر جامعهشناسی ادامه داد: در مقابل، آدرین ریچ میان «تجربه مادری» و «نهاد مادریت» تمایز قائل میشود و معتقد است آنچه زنان را تحت فشار قرار میدهد، نه مادری بهخودیِخود، بلکه نهاد مادریت در جامعه مردسالار است؛ نهادی که بدن، باروری و تصمیمهای زنان را کنترل میکند. ریچ رهایی را در بازتعریف مادری بر پایه حق انتخاب و ارزشهای فمینیستی میداند.
وی در پایان با اشاره به دیدگاه آلیسون جاگر گفت: جاگر با استفاده از مفهوم «ازخودبیگانگی» نشان میدهد که مادری در شرایط مردسالارانه میتواند به تجربهای همراه با فرسودگی، خشم پنهان و حتی گسست عاطفی بدل شود؛ بهویژه زمانی که فشارهای هنجاری سنگینی برای انجام «مادری درست» بر زنان تحمیل میشود. به گفته وی، نظریههای فمینیستی معاصر بیش از پیش بر انتخابی بودن مادری و نقش آن در ساخت هویت زنانه تأکید دارند.
بازاندیشی مادری در پیوند با رسانه و تجربه زیسته زنان
در بخش پایانی نشست، معصومه تقیزادگان، عضو هیئت علمی و متخصص علوم ارتباطات اجتماعی، با تمرکز بر مفهوم بازاندیشی مادری در دوره مدرن، به بررسی چالشهای ذهنی، فرهنگی و رسانهای مرتبط با ورود زنان به نقش مادری پرداخت.
وی با تأکید بر اینکه ورود به مادری یکی از بزرگترین تغییرات زندگی زنان است، گفت: این مرحله با پرسشها و چالشهای فراوانی همراه است و تصمیم به پذیرش نقش مادری و فرزندآوری، امروز به یکی از محورهای مهم تأملات فکری و گفتوگوهای زنان تبدیل شده است. به گفته وی، این چالشها را میتوان به دو دسته تأملات پیشامادری و پسامادری تقسیم کرد.
تقیزادگان افزود: حتی زنانی که مادر شدهاند نیز با پرسشهای متعددی مواجهاند که میتوان همه آنها را ذیل این سؤال بنیادین سامان داد که «چگونه مادری باشم؟». این پرسشها در چارچوب بازاندیشی زنان در دوره مدرن قابل فهم است؛ دورهای که در آن هویت مادری امری زیستی، بدیهی و غیرقابل تخطی تلقی نمیشود، بلکه در کنار دیگر پدیدههای اجتماعی و فرهنگی و در فرایند جامعهپذیری ساخته و بازتعریف میشود.
وی با اشاره به سابقه فلسفی این مباحث گفت: مرور تأملات فلسفی نشان میدهد که پرسش از فرزندآوری، پرسشی نسبتاً جدید در تاریخ فلسفه است که تنها پس از دگرگونیهای فرهنگی و اجتماعی امکان طرح یافته است. از این رو، نظریهپردازی در حوزه مادری حوزهای جوان است و قدمتی در حدود پنج دهه دارد.
این پژوهشگر ارتباطات با اشاره به کتاب «زاده زن» آدرین ریچ که در سال ۱۹۷۶ منتشر شد، اظهار کرد: ریچ با تمایز میان «مادری» بهعنوان نهادی سیاسی و کنترلکننده و «مادری کردن» بهعنوان تجربهای زنانه، مسیر مطالعات انتقادی مادری را آغاز کرد. پس از او، نظریهپردازانی مانند نانسی چودروف در آثاری همچون «بازتولید مادری» مفاهیمی نظیر دوگانگی عاطفی و مادری شدید یا افراطی را وارد این حوزه کردند.
وی ادامه داد: آنچه در سیر نظریهپردازی این حوزه برجسته است، تأکید بر نفی مادری بهعنوان امری صرفاً زیستی و تأکید بر عاملیت زنان و خواست آنان است؛ تا جایی که در پژوهشها و مقالات اخیر، موضوعاتی مطرح میشود که پیشتر تابو به شمار میرفت، از جمله پشیمانی از مادری.
تقیزادگان در بخش دیگری از سخنان خود به پیوند عمیق بازاندیشی و رسانهها پرداخت و گفت: مطالعات مختلف نشان میدهد که زنان ایرانی از کاربران فعال اینستاگرام هستند و محتوای منتشر شده در این شبکه اجتماعی، بازتابدهنده گفتمانهای متنوع، رقیب و گاه متضاد درباره مادری است.
وی در پایان گفت: بخشی از این محتواها بر ایده مادری ایدهآل بنا شدهاند و تصویر «سوپرمام» را بازتولید میکنند؛ تصاویری که با هشتگهایی مانند «مادر مقدس»، «مادر کامل» یا «مادر همه چیز تمام» منتشر میشوند و میتوانند فشار روانی مضاعفی بر مادران وارد کنند. در مقابل، گفتمانهایی نیز در فضای مجازی شکل گرفتهاند که با هشتگهایی نظیر «مادر مقدس نیست»، «مادری بدون فیلتر»، «مادر خسته» یا «فرسودگی مادری» به بازنمایی واقعگرایانهتر تجربه مادری میپردازند و بازاندیشی در این حوزه را نمایندگی میکنند.
انتهای پیام