به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، سالها از روزهای پر حادثه دفاع مقدس میگذرد آنان که رفتند در جوار حق آرام گرفتند و آنان که ماندند جز نام جوانمرد، پهلوان و قهرمان، نامی بر قامتشان نقش نمیبندد؛ جانبازان سرافراز ایران اسلامی همان رزمندگان جا مانده از کار زار عاشوراییاند که با تحملی در خور شهادت سفیرانی شدهاند تا تاریخ و حوادث مستند روزهای جنگ را به روایتگری بپردازند. جانبازان، پیشکسوتان عرصه ایستادگی و شکیباییاند. در این میان جانبازانی که پس از مجروحیت سکان حسینی دفاع را زینبوار ادامه دادهاند قابل ستایش هستند. جانبازان و ورزشکارهایی که با از دست دادن نیروی جسمانی خود و با تکیه بر نیروی الهی پا در میادین ورزش نهادهاند و در سکوی افتخارات کشورمان نامی طلایی را برای خود ثبت کردهاند.
محمد محمدی جانباز 70 درصد و ورزشکار مشهدی؛ متولد اسفندماه 1344 از شهر شاندیز است. خانواده وی مذهبی و پدرش روحانی و مداح اهل بیت(ع) است؛ دوران راهنمایی محمد مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی بود و محمد با وجود سن و سال کم از نوجوانان انقلابی بود و همراه با پدر و برادرانش در فعالیتهای ضد رژیم پهلوی شرکت فعال داشت. با وجود سن و سال کمی که داشت؛ سرانجام در سال 1361 راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد و کار خود را در واحد تخریب لشگر 21 امام رضا(ع) شروع کرد.
وی پس از حضور در چندین عملیات به خاطر توانمندی بالایی که داشت؛ با واحد اطلاعات و عملیات همکاری کرد و پس از گذراندن دورهای، شنای حرفهای و غواصی را آموخت و شرکت در عملیاتهای آبی و خاکی را تجربه کرد.
محمدی در طی دوران حضور در جبهه در سال 1363 دو بار در عملیات زخمی می شود؛ بار اول توسط ترکش خمپاره در ناحیه قلب و بار دوم از ناحیه بازو، ران و کمر هدف تیربار دشمن قرار میگیرد.
محمد محمدی جانباز 70 درصد دفاع مقدس و جزو تیم ملی شناگران جانبازان کل کشور، در گفتوگو با
ایکنا، با اشاره به اینکه از 16 سالگی در بسیج محله فعالیت داشتم و از سال 1361 افتخار حضور در جبههها را از آن خود کردم، عنوان کرد: در همان سال کارهای ابتدایی برای رفتن به جبهه را از طریق بسیج محله انجام دادم و به صورت آموزشی به جبهه اعزام شدم.
محمدی با بیان اینکه برای اعزام به جبهه چنان ذوقی داشتم که سر از پا نمیشناختم، گفت: در واقع جبههها فرصتی بود تا خداوند کسانی را که دوست دارد انتخاب کند.
جانباز 70 درصد دفاع مقدس ادامه داد: روزی که وارد پادگان شدیم نزدیک به سه هزار بسیجی حضور داشتند؛ فرمانده پادگان هنگام تقسیم افراد گفت: «هر کسی دلش میخواهد برگردد؛ میتواند برود حضور در جبهه هیچ اجباری نیست و هر کسی که میماند باید تعلقات و پلهای پشت سر خود را خراب کند و هر فردی که نمیتواند با اولین اتوبوس به عقب برگردد». صحبتهای فرمانده که تمام شد هیچکس از صف بیرون نیامد؛ چرا که همه با اعتقاد قلبی پا در این عرصه گذاشته بودند.
محمدی با اشاره به اینکه موقع اعزام جوانانی که سنشان کم بود را از صف بیرون کشیدند، اظهار کرد: فرمانده نوجوانانی که سن و سالشان کم بود را از صف بیرون کشید و گفت: «به امید خدا در فرصتی دیگر در خدمت شما خواهیم بود». من نیز یکی از همان نوجوانان بودم ما را به خانههایمان برگردانند و من از پادگان تا خانه گریه میکردم.
جانباز 70 درصد دفاع مقدس با تأکید بر اینکه خانوادهاش با رفتن او به جبهه موافق بودند، ابراز کرد: بیشترین مخالفت خانوادهام برای حضور در جبهه به این دلیل بود که شاید نتوانم این وظیفه خطیر را به درستی انجام دهم و تکلیف بر گردنم بماند.
وی ادامه داد: برای اعزام بعدی به جبهه خود را آماده کردم و با فکر اینکه شاید به خاطر قد و قامت بچهگانهام اجازه رفتن به جبهه را به من ندهند؛ نقشهای کشیدم و کفشی طراحی کردم که کمی پاشنه داشت تا به این وسیله قدم بلندتر دیده شود، موهایم را بلند کرده بودم تا کمی وجه مردانه پیدا کنم. خوشبختانه در این دوره اعزام مشکلی پیش نیامد و کسی مرا از صف بیرون نکشید و از اینکه میتوانستم به جبهه بروم در پوست خود نمیگنجیدم.
جزو واحد آمار در جبهه شدم
محمدی تصریح کرد: در دورههای آموزشی، آموزشهای سختی از جمله کار با اسلحه، نارنجک، رزمهای شبانه و... را طی کردیم بعد از حدود یک هفته به منطقه اعزام شدیم در پادگان منطقه هر واحد از واحدهای عملیاتی از تدارکات تا واحدهای امدادی همه نیروهای خود را انتخاب کردند و من تنها مانده بودم که پاسداری مرا در واحد آمار پذیرش کرد.
جانباز 70 درصد دفاع مقدس با اشاره به کار در واحد آمار، گفت: از آنجا بود که من در واحد آمار جبهه مشغول به فعالیت شدم و آمار شهدا و مجروحان و بیماران را در میآوردم. عملیات مسلم بن عقیل شروع شد و من در اورژانس منطقه عملیات، آمار مجروحان و شهدا را یادداشت میکردم. در این میان مجروحان موجی را میآورند که زیر آن صورت خاکی درخششی از نور دیده میشد.
وی با بیان اینکه بعد از عملیات مسلم بن عقیل به مرخصی آمدم و چند ماه بعد دوباره به جبهه اعزام شدم، افزود: این بار از واحد آمار به گردان تیربارچی و آرپیجیزن منتقل و جز نیروهای آرپیجیزن شدم. زمزمه عملیات والفجر بود و ما با گردان تیربارچی چندین شبه عملیات در مناطق موسیان «موسیان شهری است در شهرستان دهلران استان ایلام» انجام داده بودیم.
جانباز 70 درصد دفاع مقدس ادامه داد: عملیات والفجر درست در منطقهای نزدیک به کربلا آغاز شد و روز دوم به دشمن حمله کردیم. از زمین و آسمان گلوله میبارید و آنقدر به دشمن نزدیک شده بودیم که میتوانستیم با نارنجک همدیگر را بزنیم در همین حال خمپارهای روی سرما منفجر شد و ترکش به خیلی از بچهها و همرزمانم و خود من نیز اصابت کرد؛ از ضربت ترکش ریهام پاره شد و ترکش به قلبم رسید. دیگر توان ایستادن نداشتم و برگشتم در راه مسیر برگشت تا به اورژانس، تیر بار عراقی پی در پی تیر باران میکرد و هیچکس از جلوی این تیرباران زنده بیرون نمیآمد.
محمدی با اشاره به آیه (9) سوریه یاسین، «وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ؛ و ما فراروى آنها سدى و پشت سرشان سدى نهاده و پردهاى بر چشمان آنان فرو گستردهايم در نتيجه نمىتوانند، ببينند»، عنوان کرد: در آن هنگام این آیه را خواندم و معتقد بودم که گلوله به من اصابت نخواهد کرد، همانطور که فکر میکردم شد و گلولهای به من اصابت نکرد و مجروح به اورژانس رسیدم؛ آمبولانس از مجروحان پر بود و حرکت کرد و من در اورژانس خط منتظر آمبولانس بعدی ماندم در همین لحظه بود که مأمور آمار جبهه آمد و آمار شهدا و مجروحان را یادداشت میکرد و همان جا یاد خودم افتادم که در واحد آمار کار میکردم. با همان حال زخمی روی پا ایستادم و به طرف کربلا سلامی به امام حسین(ع) دادم و با آمبولانسهای بعدی به عقب برگشتم و با هواپیماهای حامل مجروحان به تبریز منتقل شدیم.
وی با بیان اینکه برادرم در بنیاد شهید کار میکند و آن زمان با پیگیریهایی که کرده بود متوجه حضور من در بیمارستان امام(ره) تبریز شد، عنوان کرد: تمامی کادر پزشکی از من قطع امید کرده و به برادرم گفته بودند که کم کم آماده مراسم تدفین و خاکسپاری شوند چراکه اصلا حال خوبی نداشتم.
جانباز 70 درصد دفاع مقدس ادامه داد: ساعتها در اتاق عمل بودم ولی تیم پزشکی نتوانسته بود که ترکش را از قلبم بیرون آورند و علایم حیاتی من روز به روز کمتر میشد.
با مدالی که امام حسین(ع) بر گردنم انداخت شفا یافتم
محمدی ادامه داد: با همان حال خراب در بیمارستان بستری بودم در حالیکه تمامی کادر پزشکی از سلامتی من ناامید شده بودند؛ یک شب دو رکعت نماز خواندم و بعد خوابیدم، خوابی که در آن من و روحانی گردان در محرابی نشسته بودیم و دعای توسل میخواندیم به نام امام حسین(ع) که رسیدیم دیدم آقایی نورانی بلند قامت مدالی را بر گردنم انداخت و من معتقدم که این خواب و مدال جواب سلام من در جبهه به امام حسین(ع) بود و آن مدال ترکشی است که هدیه گرفتم و با آن خواب شفا یافتم.
وی گفت: از آن شب به بعد؛ روز به روز حال من بهتر میشد و تمامی دستگاهها را از من جدا کردند؛ چرا که من بهبودی کامل خود را به دست آورده بودم. همه کادر پزشکی از این بابت خیلی متعجب بودند و من با بهبودی کامل از بیمارستان مرخص شدم.
این قهرمان مسابقات شنا بیان کرد: بعد از چند ماه دوباره به جبهه اعزام شدم و در عملیات بدر همراه با فرماندهی شهید برونسی به دفاع از کشورمان پرداختیم.
در عملیات بدر به فرماندهی شهید برونسی مجروح شدم
جانباز 70 درصد دفاع مقدس با اشاره به فرماندهی شهید برونسی، ادامه داد: شهید برونسی از فرماندهانی بود که عاشق اهل بیت(ع) به خصوص حضرت زهرا(س) بود و همیشه گفتارش با عملش یکی و هماهنگ بود. بچهها را با امدادهای غیبی جلو میبرد؛ در همان عملیات بدر بود که شهید برونسی به درجه رفیع شهادت رسید و من از بازو و کمر جانباز شدم.
وی ادامه داد: در همین دوره اعزام آموزش غواصی، کار با قطبنما و ستارهشناسی را به خوبی فرا گرفتم. در عملیات جزیره مجنون با عنوان عملیات بدر مأمور شدم در گردان یاسین تخریبچی باشم؛ در شب عملیات به پاسگاه بزرگ عراقی که حدود 50 نفر از بزرگان دولت عراق در آن بودند حمله کردیم و رمز عملیات یا زهرا بود. در همان شب مورد تیربار دشمن قرار گرفتم و از ناحیه بازو و کمر جانباز شدم، مجروحیتم بوی مجروحیت حضرت زهرا(س) را میداد.
محمدی بیان کرد: همه همرزمانم فکر کردند من شهید شدم و من را سوار بر هواپیمای شهدا کردند و به مشهد آوردند در بیمارستان متوجه شدند که من شهید نشدم. با پیگیریهای برادرم به خاطر شرایط جسمانیام به آسایشگاه جانبازان منتقل شدم.
جانباز 70 درصد دفاع مقدس گفت: بعد از دو ماهی که در آسایشگاه به سر بردم به خودم آمدم و گفتم که این طور نمیشود باید کاری کرد، به سرعت شروع به ادامه تحصیل کردم و موفق به دریافت مدرک کارشناسی الهیات از دانشگاه فردوسی شدم. با راهنمایی یکی از مربیان آبدرمانی را شروع کردم و با جانبازان دیگر سه روز در هفته را برای شنا به استخر میرفتم؛ آنجا بود که بیشتر از پیش به شنا علاقهمند شدم و در مسابقات استانی شرکت کرده و رتبه اول را کسب کردم و بعد جز 10 نفر کشور شدم و در کشور نیز رتبه اول را به خود اختصاص دادم.
وی ادامه داد: بعد از مسابقات کشوری به اردوی تیم ملی دعوت شدم و در مسابقات جهانی شنای معلولان در چین تایپه «جمهوری چین با نامهای چین تایپه، تایوان و فرش قرمز شناخته میشود» در سال 2007 نیز اول شدم و همچنین از مسابقات مختلف دارای 20 مدال طلا و برنز جهانی نیز هستم.
محمدی با اشاره به اولین مدال طلای خود که از مسابقات آیو تایوان گرفته است، گفت: این مدالم را بیشتر از همه مدالهایم دوست دارم چراکه در آن مسابقات تمام دشمنان ایران در مقابل سرود و پرچم ایران ایستادند و اصالت ایران و ایرانیان در آنجا نمایش داده شد.
وی با اشاره به اینکه خانواده مذهبی دارد، ابراز کرد: پدر و مادرم با قرآن بسیار مأنوس هستند و من نیز از کودکی با قرآن انس گرفتهام، در جبهه در گردانهای مختلف قرآن میخواندیم بعد از مجروحیت نیز قرآن را به صورت تخصصی فرا گرفتم و قرائت را به صورت حرفهای نزد اساتید مختلف آموختم و طی پنج سال کارهای من به ثمر نشست و توانستم قاری قرآن شوم.
جانباز 70 درصد دفاع مقدس با بیان اینکه شخصیت جوانان در جوانی شکل میگیرد، عنوان کرد: سن نوجوانی بسیار مهم است. توصیه من به جوانان این است که در همه کارهای خود خدا را محور قرار دهند و بدانند که همه کارهایشان بازتاب خارجی دارد.
محمدی در پایان افزود: به همه ائمه(ع) ارادت خاصی دارم و به ویژه ارادت من به حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) و حضرت مهدی (عج) بسیار است.