باید در مسیر خدا چنین بود
کد خبر: 3647776
تاریخ انتشار : ۰۷ مهر ۱۳۹۶ - ۲۳:۲۳

باید در مسیر خدا چنین بود

گروه معارف: دکتر محمد رضا سنگری با اشاره به گزارش تاریخ از لحظات پایانی حیات امام حسین(ع) و آرامش او در مسیر حق، گفت: گزارشگر عمر سعد نوشته است: بخدا قسم من کسی را نیافتم که تمام فرزندان و دوستانش شهید باشند از لابلاي شهیدان عبور کند و آرام باشد و چهره اش خندان باشد. باید در مسیر خدا چنین بود.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خوزستان، همزمان با شب هشتم ماه محرم مراسم عزاداري در حسینیه ثارالله(ع) در شهرستان دزفول برگزار شد.

دکتر محمد رضا سنگری پژوهشگر عاشورایی در این مراسم در بخش اول سخنان خود درباره شخصیت والاي حضرت علی اکبر(ع) نکاتی را از قول دشمنان در وصف ایشان بیان کردند و گفت: یکبار معاویه در جمع نزدیکان خود و مشاوران حکومتی خود نشسته بود سخن از این شد بهترین جانشین براي من کیست؟ اطرافیانش شروع به تمجید و تعریف از فرزندش یزید پرداختند وقتی اظهار نظر آنها تمام شد، خودش گفت: اگر قرار باشد شایسته ترین شخص را براي حکومت بیابیم باید کسی را بیابیم که سه ویژگی داشته باشد؛ شجاعت هاشمی، زهو(ثقیف(یعنی بزرگ منشی عظمت روح دارد و سخاوت اموي داشته باشد و این سه ویژگی جز در وجود علی ابن الحسین جمع نشده است.

وی ادامه داد: معلوم می شود که در همان عصرِ معاویه شهرت علی ابن الحسین(ع) در میان جامعه وجود داشته است. هرچند معاویه آخرین صفت(سخاوت اموي) را درستایش خودش و بنی امیه گفت ولی حضرت علی اکبر ویژگیهایی داشته است که همه به آن اذعان و اعتراف داشته اند.

دکتر سنگری افزود: ایشان شجاعت هاشمی داشته است. در روز عاشورا وقتی ایشان به میآمدند، حرکت و رزم او را حتی دشمنان با بهت و حیرت نظاره می کردند. وقتی حضرت اباعبدالحسین به قصر ولی مقاتل رسید؛ حضرت لحظاتی سر بر زین گذاشت و خوابی چشمان ایشان را ربود، امام وقتی سر برداشت استرجاع آغازکرد: «انا لله وانا الیه راجعون الحمدلله رب العالمین»، حضرت علی اکبر وقتی این جمله را از زبان پدر شنید او که دوشا دوش پدر سوار بر اسب حرکت می کرد به پدر فرمودند: پدر خدا بد نیاورد براي چه استرجاع می کنی؟ حضرت فرمود: لحظاتی در خواب دیدم سوارانی به سوي ما حرکت می کنند و می گوید این کاروان به سوی مرگ می رود. وقتی این سخن را حضرت علی اکبر(ع) شنید با کمال ادب فرمودند: یا ابی السنا علی الحق؟ پدر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمود: بله مسیر ما مسیر حق است و علی اکبر جمله اي گفت که باعث شد پدر از اسب پایین بیاید و او را در آغوش گرفت. حضرت علی اکبر فرمودند: یا ابی إذن لا نبالی الموت(در این صورت مرا از مرگ پروایی نیست).

وی ادامه داد: وقتی این جمله را حضرت شنید سر را بلند کرد و گفتت: خدایا بهترین پاداشی که از جانب یک پدر متوجه فرزند است را نصیب این فرزند کن، خم شد دست پدر را بوسید تبسم شیرین خودش را به پدر تقدیم کرد که پدر من براي همیشه سرباز این راهم . این ادب حضرت علی اکبر(ع) و تصویري از شخصیت اوست. وقتی علی اکبر 16 ساله بود؛ پدر روي یک ارتفاع براي او خانه اي تدارك دیده بود. این خانه به گونه‌اي بود که از هر سو مشخص بود حضرت علی اکبر نزدیک غروب که می شد آتش روشن می کرد و این نشانه آمادگی براي پذیرایی از مسافران بود. یکی از شاعران عرب این صحنه و این ویژگی رفتاري ایشان را توصیف کرده است.

مدیرگروه ادبیات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: امام حسین(ع) به احترام مادر و جد مادري حضرت علی اکبر(ع) کاري شیرین در کربلا کردند که دریغ است آن را طرح نکنم. جد مادري حضرت علی اکبر(ع)، عروه بن مسعود ثققی بود او مردي بسیار خوش سیما بود . او سال هشتم اسلام آورد و از پیغمبر(ص) یک کار سخت خواست، پیغمبر به ایشان فرمودند: آماده اي اذان بگویی و تیربارانت کنند؟ گفت بله و حضرت او را منطقه اي فرستاد و فرمود: دشنامت می دهند تحمل می کنی؟ گفت: دشنام خوردن براي من حلاوت دارد! او رفت و یکبار در حال اذان گفتن در ارتفاع بود در حال اذان تیر بارانش کردند و شهید شد. او مؤذن شهید پیغمبر(ص) بود.

دکتر سنگری اظهار کرد: اباعبدالله(ع) در کربلا براي یادآوري این عظمت و این پاکبازي و سپاسگزاري از این شهید، صبح عاشورا حضرت علی اکبر(ع) را مؤذن کربلا انتخاب کردند. بعضی می پرسند چرا صبح عاشورا مؤذن عوض شد؟ رمز و راز اینجاست سپاسگزاری. سپاسگزاري بیاموزیم.

وی در ادامه گفت: گاهی اوقات یک جمله ي بسیارکوتاه می تواند منشأ آموزه هاي فراوان است. اگر قرآن بطن در بطن است و لایه هاي گوناگون دارد و می شود درباره ي یک سوره ي قرآن کتابها نوشت، جملات معصومین(ع) چون متصل به قرآن هستند ظرفیت تفسیرپذیري دارند. جمله ای که می‌خواهم امشب مطرح کنم، جمله آشنایی از حضرت زینب کبري(س) در مقابل عبیدالله ابن زیاد است.

این محقق عاشورایی ادامه داد: براي ورود لازم دارم موقعیت را براي شما ترسیم کنم: وقتی قافله اسیران را روز دوازدهم واردکوفه کردند(روز یازدهم سرها را به نیزه کردند)، عمر سعد پایان روز عاشورا شب هنگام بعضی از لشکریان را برگرداند و هزار نفر را نگه داشت و به آنها گفت سرها را جدا کنید. 78 سر جدا کردند آنها را به نیزه زدند و بین قبایل به نسبت شرکتشان در جنگ ترسیم کردند.75 کیلومتر فاصله ي بین کربلا تا کوفه است.

نویسنده کتاب آینه دارن آفتاب اظهار کرد: چطور دارند اینها را می برند؟ حضرت سکینه می گوید: ما را بر شترهاي لنگ سوار کردند و بردند. در راه ما را می زدنند ما گاهی اوقات بر اثر این زدنها از شتر یا استرمی افتادیم دستانمان را بسته بودند. کنار هر کدام از ما دو نیزه دار بود که اگر گریه کردیم اشک مان را با نیزه پاك کنند، تشنه گرسنه خسته سرها هم در مقابل ما بود. روز دوازدهم ما را وارد کوفه کردند.

وی ادامه داد: اسرا را وارد کاخ کردند در مقاتل گفته اند: لباس هاي حضرت زینب و دختران وقتی وارد می شد، بسیار نامناسب بود. دشمن نشسته بود. اسرا را وارد کردند حضرت زینب در محاصره خانم ها بود وقتی نشست چشم ها به سمتش برگشت. عبیدالله هم از بالا نگاه می کرد و در حال خوردن نهار بود و شروع به تمسخر کرد و گفت: این زن کیست؟ حضرت زینب(س) جواب ندادند دوباره گفت: پرسیدم تو کیستی؟ عبیدالله که پست ترین آدم بود. یکی از کسانی که آنجا بود پاسخ داد او دختر فاطمه دختر علی است. یک لحظه عبیدالله ابن زیاد ساکت شد، سپس جمله اي گفت که اي کاش من ترجمه نمی کردم: الحمد لله الذي فضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم: خدا را شکر که آبرویتان را برد خدا را شکر که شما را کشت و الحمدلله که افسانه ي شما پایان یافت.

این پژوهشگر افزود: در این موقع حضرت زینب(س) خسته گرسنه زخمی، سر برادر جلویش زبان به سخن گشود. در این موقع براي اینکه زینب را بیشتر بشکنند، کاهن عبیدالله به او گفت سر را از تشت بیرون بیاور و پایت را روي دندان حسین بگذار که اعتراض یزید ابن ارقم بلند شد و گفت: عبیدالله پایت را بردار بخدا می دیدم که این لبها را پیغمبر می بوسید در این حال همه ي زمینه ها را براي شکست حضرت زینب آماده کرده بودند و و عبیدالله جنگ روانی راه انداخته بود.

دکتر سنگري توضیح داد: همانطور که قبلا گفتم امام محمد باقر می فرماید 4 سال بعد از کربلا وقتی پدرم امام سجاد(ع) را غسل می دادند جاي تازیانه ها هنوز باقی بود و چند برابر ایشان حضرت زینب را تازیانه زده بودند. حضرت زینب پاسخ داد: الحمد لله الذي اکرمنا بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم و طهرنا تطهیرا، ... انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا، یعنی تو ناپاکی این طور نیست که تو می گویی. ممنون خدا هستم که آبروي فاسق را ریخت و تکذیب کرد کسی را که پرده دردي کرد. در این حال فضاي مجلس عوض شد و همه بلند شدند حضرت زینب را ببینند.

مدیرگروه ادبیات فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: این زیاد سوال کرد: کار خدا را با خودت چگونه دیدي؟ یعنی خوب شد؟ و حضرت زینب پاسخ داد: «و الله ما رأیت الا جمیلا،کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم» من غیر از زیبایی در کربلا ندیدم اراده ي خدا این بود که آنان کشته شوند و آنان عاشقانه رفتند. عبیدالله! فاصله زیادي نیست که در پیشگاه خداوند در محکمه الهی حاضر شوي و تمام آن شهدا تو را محاصره می کنند و در پیشگاه خداوند باید جواب بدهی! در این هنگام ابن زیاد آشفته شد تعادل روانیش با سخنان حضرت زینب بهم خورد.

دکتر سنگری در پایان اظهار کرد: این شکوه انسانهاي بزرگ است. سلام برتو باد اي شهید حججی عزیز که در محاصره دشمن آرامش در نگاه تو بود. ابن مسلم گزارشگر دشمن درکربلا می نویسد: وقتی از گوشه هاي زره خون می چکید، تبسم از گوشه لب حسین گم نمی شد. بخدا قسم من کسی را نیافتم که تمام فرزندان و دوستانش شهید باشند از لابلاي شهیدان عبور کند و آرام باشد و چهره اش خندان باشد. باید در مسیر خدا چنین بود.

captcha