بوسه بر دار/ روایت شهادت مظلومانه میثم تمار
کد خبر: 3743569
تاریخ انتشار : ۱۲ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۵

بوسه بر دار/ روایت شهادت مظلومانه میثم تمار

گروه معارف - میثم تمار زمانی که بر دار آویخته شد می‏‌گفت: هر که می‏‌خواهد حدیث ‏مکنون و ارزشمند علی(ع) را بشنود پیش از آن که شهید شوم بیاید. من شما را از حوادث ‏آینده تا پایان جهان، خبر می‏‌دهم.» او از فراز منبر دار، برای انبوه جمعیت سخنرانی و فضائل و شایستگی‌های اهل‌بیت پیامبر(ص) و ‏علی(ع) را بازگو کرد و خیانت‌ها و فساد‌های بنی‏‌امیه را فاش ‏‌ساخت.

میثم تمار پس از آویخته شدن به دار هم از گفتن فضایل امیرالمومنین(ع) دست نکشید

به گزارش ایکنا از همدان، ميثم بن يحيي تمّار، غلامی بود که اميرالمؤمنین علي(ع) او را خريد و آزاد ساخت. ميثم از خواص اصحاب و از ياران و شيعيان به حق آن حضرت به شمار مي‌آمد.او به مقدار قابليت و ظرفيت خويش از محضر امام علي(ع) علم آموخت و آن حضرت او را بر برخي از اخبار غيبي و اسرار نهان آگاه ساخت.
ميثم در سال آخر عمر خويش به بيت‌الله الحرام و سپس به مدينه رفت و در آن جا به ديدار ام سلمه شتافت و از احوال امام حسين(ع) پرس و جو کرد. ام سلمه به وي گفت بسيار مي‌شنيدم که رسول خدا (ص) سفارش تو را به اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمود. امام حسين(ع) نيز تو را بسيار ياد مي‌کند.

خبر از واقعه کربلا
زني به نام «جبله مکي‏» نقل مي‏کند که از ميثم تمار شنيدم که مي‏گفت «اين امت، پسر دختر پيامبرشان را در دهم محرم مي‏ کشند و دشمنان خدا اين روز را مبارک مي‏ دانند. اين واقعه، قطعا انجام خواهد گرفت. اين، داستاني است که مولايم اميرمؤمنان مرا از آن آگاه کرده است. او به من خبر داده است که بر حسين(ع) همه چيز خواهد گريست، حتي حيوانات بيابان و دريا و آسمان و خورشيد و ماه و ستارگان و آدميان و اجنه مؤمن و همه و همه....»
آن گاه ميثم گفت «ای جبله! بدان که حسين‏بن علي(ع) سرور شهيدان در قيامت است و يارانش بر شهيدان ديگر برتري دارند. ای جبله! هرگاه به خورشيد نگاه کردی و ديدی که چون خون تازه، قرمز است، بدان که سيدالشهدا کشته شده ‏است.»
جبله مي‏گويد «يک روز از خانه بيرون آمدم. ديدم خورشيد بر ديوارها مي‏ تابد، همچون پارچه‏ هاي رنگ ‏آميزي شده که به سرخی می زد. صيحه کشيده و گريه کردم و گفتم: به خدا سوگند، سرور ما حسين ‏بن علي(ع) کشته شد!»

پیشگویی امیرالمومنین(ع) در مورد نحوه شهادت میثم
نقل است که اميرالمومنین(ع) چگونگي کشته شدن ميثم را پيش‌گويي کرد و به وي فرمود «تو را بعد از من دستگير مي‌کنند و به دار خواهند زد. در روز سوم از بيني و دهان تو خون روان خواهد شد و محاسنت را رنگين خواهد ساخت.
آن گاه امام درختي را که بر اّن ميثم را بر دار خواهند کشيد به او نشان داد و فرمود تو در آخرت با من خواهي بود.» پس از شهادت اميرالمومنين (ع) ميثم پيوسته به نزد آن درخت مي‌آمد و نماز مي‌گزارد.

نحوه شهادت میثم بن تمار
ميثم گرچه در آن روز، پيرمردي سالخورده بود که بر استخوانهايش جز پوست خشکي باقي نمانده بود و از نظر جسمي، بشدت ضعيف شده بود اما از نظر شهامت و قوت قلب و قدرت روحي و ‏اراده استوار و زبان گويا و فصيح و ايمان راسخ در حدي بود که ابن‏زياد را، با آن همه قدرت ‏و مأمور به وحشت افکنده بود. براي همين، براي بازداشت او حدود، 100 نفر مأمور را گسيل کرده بود.
مأموران، ميثم را به کوفه وارد کردند. به عبيدالله بن زياد خبر دادند که ميثم اسير و گرفتار شده ‏است. در معرفي ميثم به ابن‏زياد گفتند که «او از نزديکترين و برگزيده‏ترين ياران ابوتراب، ‏علي(ع) است.»
ابن زياد گفت «واي بر شما! کار اين مرد عجمي به اينجا رسيده است؟! بياوريدش! ميثم را ‏از بازداشتگاه به حضور ابن زياد آوردند.»
ابن زياد، براي آزمودن روحيه ميثم و گفت وگو با او پرسيد«پروردگارت کجاست؟»
ميثم فوراً پاسخ داد «در کمين ستمگران که تو يکي از آناني.»
ابن زياد که حس نژادپرستي شديدي داشت پرسيد « با اينکه از نژاد غيرعرب هستي با من اين گونه سخن مي‏گويي؟! به من خبر داده‏اند که تو با «ابوتراب‏» ‏بسيار نزديک بوده‏اي!»
ميثم گفت «آري، درست گفته‏اند.»
ابن زياد گفت «بايد از علي، بيزاري بجويي و با ابراز تنفر از او، نامش را به زشتي ياد کني وگرنه دست ها و ‏پاهايت را بريده و بر دار مي‏آويزمت.»
ميثم در مقابل اين تهديد گفت «علي(ع) به من خبر داده بود که مرا به دار مي‏آويزي.»
ابن زياد براي جبران اين آبروريزي که در مقابل ديگران برايش پيش آمد، گفت «واي بر تو! با سخنان علي ‏درخواهم افتاد تا پيش بيني او خلاف از آب درآيد.»
ميثم گفت «چگونه چنين تواني کرد؟ در حالي که اين خبر را علي(ع) از پيامبر(ص) و او از جبرئيل و ‏جبرئيل هم از سوي خدا بيان کرده است. به خدا سوگند! من از مکاني هم که در آن مرا به همراه 9 نفر ديگر از اعدامي ها به دار خواهي آويخت بخوبي آگاهم و مي دانم که در کجاي کوفه است و من نخستين مسلماني هستم که در راه اسلام ‏بر دهانم لگام زده خواهد شد.»
ابن زياد با شنيدن اين سخن، بيشتر برآشفت و گفت «به خدا سوگند، دست و پايت را خواهم بريد اما ‏زبانت را باقي مي گذارم تا دروغگويي تو و مولايت براي همه آشکار شود؛ و همان دم دستور داد که ‏دست و پايش را قطع کنند و بر دار بيآويزندش و هيچ آب و خوراکي به او ندهند تا بميرد.»
روايت کرده اند که روزي اميرمؤمنان(ع) خطاب به ميثم فرمود «هنگامي که پست ترين عنصر بني اميه، تو را به بيزاري از من امر کند، چه مي کني؟ ميثم گفت: به خدا سوگند از تو بيزاري نمي جويم. فرمود در اين صورت تو را مي کشند و به دار مي آويزند. ميثم گفت: صبر مي کنم، که اين هم در راه خدا کم است. حضرت(ع) فرمود در اين صورت، در بهشت در کنار من و همرتبه من خواهي بود.»
مزدوران ابن زياد، ميثم را از درخت نخل خرمايي که جلوي در خانه «عمرو بن حريث» روييده بود به دار آويختند؛ همان درختي که اميرالمؤمنين علي(ع) بارها با دست مبارک خود، آن را به ميثم نشان داده و فرموده بود که بر آن به دار کشيده خواهد شد و ميثم از آن هنگام، همواره، آن درخت را آبياري مي کرد و زير سايه اش نماز مي گذارد.
در آن روزگار، به دار کشيدن اين گونه نبود که حلقه طناب را به دور گردن شخص محکوم به اعدام بيندازند بلکه آن را دور سينه مي انداختند تا از کتف هايش آويزان شود و آن قدر بماند تا از گرسنگي و تشنگي تلف شود.
ميثم تمار به دار کشيده شد اما باز هم بر فراز دار، با صدايي رسا مردم را به شنيدن ‏حقايق اسلام و احاديث و اسرار علي(ع) فرا مي‏خواند.
ميثم مي‏گفت «هر که مي‏خواهد حديث ‏مکنون و ارزشمند علي(ع) را بشنود پيش از آن که شهيد شوم بيايد. من شما را از حوادث ‏آينده تا پايان جهان، خبر مي‏دهم.» مردم، پيرامون او جمع مي‏شدند و او از فراز منبر دار، براي انبوه جمعيت، سخنراني مي نمود و فضائل و شايستگي هاي اهل‏بيت پيامبر(ص) و دودمان ‏علي(ع) را بازگو مي‏کرد و خيانت ها و فسادهاي بني‏اميه را فاش مي‏ساخت.
«فضيل رسان» از «جبله مکيه» روايت کرد که گفت از ميثم شنيدم که مي گفت «به خدا سوگند! اين امت جفاکار، فرزند پيامبرشان را در دهم ماه محرم مي کشند و دشمنان خدا، آن روز را جشن گرفته و عيد مي گيرند. اين واقعه، حتماً رخ خواهد داد و در علم ازلي خدا مقدر گشته است زيرا مولايم اميرمؤمنان(ع) که بهتر از هر کسي مي داند، طي عهدي، مرا به اين واقعه آگاه نمود و به من خبر داد که براي مظلوميت حسين(ع) همه اشياء و موجودات مي گريند.» و شگفتا که همان مردمي که پاي سخنان ميثم بر فراز دار نشسته بودند، چند روز بعد فرزند پيامبر(ص) و علي(ع) را در کربلا سر بريدند و اهل بيتش را به بند اسارت کشيده، به شهر خود آوردند.
بيان حقايق و افشاگري هاي ميثم، در آخرين لحظه‏هاي زندگي و از بالاي دار، چنان مؤثر و ‏تکان‏دهنده بود که به ابن‏زياد خبر دادند «اين خرمافروش، شما را رسوا کرده.» ابن زياد که عصباني شده و پيش بيني علي(ع) درباره شهادت ميثم را فراموش کرده بود، گفت «به دهانش لگام ‏بزنيد تا ديگر نتواند حرف بزند؛ و بدين ترتيب، ميثم، نخستين کسي بود که در راه اسلام بر دهانش لگام زده و زبانش بريده شد.»
آن کسي که از سوي ابن زياد مأمور بريدن زبان ميثم بود به او گفت «هرچه مي‏خواهي بگو! امير، فرمان داده است که ‏زبانت را قطع کنم.» ميثم گفت «عبيدالله بن زياد، زاده آن زن زناکار، خيال کرده که ‏مي‏تواند من و مولايم را دروغگو معرفي کند! بيا! اين هم زبانم!» و آن مزدور، زبان ميثم را از دهانش بيرون کشيد و با دشنه اش بريد.
ميثم به همان حالت‏بود تا اينکه مثل فردا، از بيني و دهان او خون غليظي آمد و بدين ‏صورت، طبق همان چه که خود گفته بود موي سپيد صورتش، با خوني سرخ، رنگين شد. ‏
روز سوم، مردي ملعون نزد ميثم آمد و با نيزه اش به پيکر بي رمق او بر فراز دار اشاره کرد و گفت «به خدا قسم با اينکه مي‏دانم که اهل ‏عبادت بوده اي و روزها را روزده داشته اي و شب ها را به مناجات به سر برده اي اما با همه اينها، اين نيزه را به تو خواهم زد! آن گاه با نيزه اش، از پشت چنان ضربتي بر ‏ميثم فرود آورد که شکم و روده هايش پاره پاره شد و پس از خونريزي شديد از بيني اش، به شهادت رسيد.

مزار میثم تمار با تمام مراقبت‌های ابن زیاد به مشهدی برای دوستداران امیرالمومنین(ع) تبدیل شد
مدتي پيکر پاک و مطهر ميثم پس از شهادتش بر سر داربود. ابن زياد براي اهانت‏ بيشتر به ميثم اجازه نداد که بدن‏ مقدس او را فرود آورده و به خاک بسپارد، به علاوه مي ‏خواست با استمرار اين صحنه، زهر چشم بيشتري از مردم‏ بگيرد و به آنان بفهماند که سزاي مدافعان و پيروان‏ علي(ع) چنين است، ولي غافل از آن بود که شهيد، حتي پس از شهادتش هم، راه نشان مي‏دهد، الهام مي ‏بخشد، اميد مي ‏آفريند و مايه ترس و تزلزل حکومتهاي جور و ستم است، او اولين مسلماني بود که به هنگام قتل بر دهانش لگام زده شد.
هفت تن از مسلمانان غيور و متعهد که از همکاران او و خرمافروش بودند، اين صحنه را نتوانستند تحمل کنند که ميثم شهيد، همچنان بالاي دار بماند، با هم، هم‏پيمان شدند تا پيکر شهيد را برداشته و به خاک بسپارند. براي غافل ساختن ماموراني که به مراقبت از جسد و دار مشغول بودند، تدبيري انديشيدند و نقشه را به اين صورت عملي ساختند که شبانه در نزديکيهاي آن محل، آتشي افروختند و تعدادي از آنان بر سر آن آتش ايستادند.
نگهبانان، براي گرم شدن به طرف آتش آمدند، در حالي که چند نفر ديگر از دوستان شهيد، براي نجات پيکر مقدس «ميثم‏» از آتش دور شده بودند. طبيعتا، ماموران که در روشنايي آتش ايستاده بودند، چشمشان صحنه تاريک محل دار را نمي‏ديد. آن چند نفر، خود را به جسد رسانده و آن را از چوبه دار باز کردند و آن طرفتر در محل برکه آبي که خشک شده بود دفن نمودند.
صبح شد. ماموران جنازه را بر دار نديدند، خبر به «ابن‏ زياد» رسيد. ابن زياد مي‏دانست که مدفن او مزار هواداران علي(ع) خواهد شد. از اين رو جمع انبوهي را براي يافتن جنازه ميثم، مامور تفتيش و جستجوي وسيع منطقه ساخت، ولي آنان هرچه گشتند، اثري از جنازه نيافتند و مايوس گشتند.
اينک مزار شهيد يک مشهد است و به شهادت ايستاده است. گواه پيروزي حق و شاهد رسوايي و نابودي باطل است. در سرزمين عراق در محلي ميان نجف اشرف و کوفه، بارگاهي است که مدفن «ميثم تمار» است. بر سنگ مزارش نام ميثم به عنوان يار و مصاحب علي(ع) نوشته شده است.
انتهای پیام

captcha