روایت صبر همسران آزادگان مشهدی در کتاب «به استقامت سرو»
کد خبر: 3996599
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۵

روایت صبر همسران آزادگان مشهدی در کتاب «به استقامت سرو»

«به استقامت سرو» از مجموعه کتاب‌های آداب زندگی، گزیده خاطرات همسران آزادگان مشهدی است که در ۷ بخش نگارش شده است.

روایتی از صبر همسران آزادگان مشهدی در «به استقامت سرو»به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، کتاب «به استقامت سرو» از مجموعه‌ کتاب‌های آداب زندگی، گزیده خاطرات همسران آزادگان مشهدی است. این کتاب در هفت بخش نگارش شده که شامل خاطرات هفت تن از همسران آزادگان است.

لیلا خوبی(همسر آزاده رضا امانی)، بتول موحدیان (همسر آزاده محمدعلی شریعتی)، معصومه زنده‌دل (همسر آزاده محمد زنده‌دل)، فاطمه مرادی (همسر آزاده اسماعیل تقوایی)، بهجت پریشان‌ ذاکر‌نوروزی(همسر آزاده حسن نوروزی)، عذرا وهاب رجایی(همسر آزاده اسماعیل وهاب‌رجایی) و شمسی بهاری‌مقدم(همسر آزاده علی‌اصغر بهادری‌مقدم) خاطرات این کتاب را بیان کرده‌اند.

این خاطرات رسم زندگی زنانی است که کم سن و سال بودند و یا در سال‌های اول زندگی، یا عقد، یا نامزدی مردانشان را به دفاع فرستادند. برخی یک فرزند، برخی‌ها دو، برخی‌ها سه فرزند و کمتر و بیشتر را همراه زندگی در شرایط جنگ به دوش کشیدند و چشم انتظار مردهایشان بودند.

هشت سال دفاع مقدس بستری بود تا در آن مردانی بزرگ و آسمانی با تأسی جستن به قیام خونین سالار شهیدان حسین بن علی(ع) حماسه‌هایی را رقم بزنند و امروز روایاتی شیرین از مقاومتشان را بسراییم و هر یک تبدیل به ستاره‌ای شده تا فرا راه آیندگان شود.

اینان فاصله چندانی با ما ندارند و در چند قدمی ما هستند. هر روز از دلاوری و مهربانی‌شان سخن گفته می‌شود و این نوشتارها همه در جهت نمایاندن چهره دفاع مقدس و غنی ساختن فرهنگ جبهه و جنگ است و معرفی آنان به جامعه و گرچه قلم زدن در موردشان سخت و نفس‌گیر است، اما انگیزه و نیرویی درونی ما را به سوی آن می‌کشاند.

در بخشی از این کتاب آمده است: بابایم است، ولی نامحرم است. فقط خدا می‌داند توی آن سال‌ها چه رنجی کشیدم. خیلی از سختی‌هایش گفتنی نیست. فقط می‌دانم که محمدعلی و من، همزمان داشتیم امتحان می‌شدیم.

زهره بابایش را ندیده بود. تمام فکر و ذکرش بابا بود. عکس پدرش اغلب بغلش بود. این‌قدر بابا بابا می‌کرد که کلافه می‌شدیم. بعضی روزها می‌گفتم: «امروز نوبت توست وسایل سفره را بیاوری.» همان‌طور که با خودش حرف می‌زد، بشقاب‌ها و قاشق‌ها را توی سفره می‌چید: «بابای من خوشگله. بابای من مهربونه... .» می‌گفتم: «مامان جان یک دانه اضافه چیدی.» لب برمی‌چید: «نخیر. اضافه نیست. این واسه باباجان است.» اگر ساعت دوی نصفه‌شب در خانه را می‌زدند، با هیجان من را بیدار می‌کرد می‌گفت: «بابا آمده مامان! پاشو درو باز کن».

کتاب «به استقامت سرو» در 160صفحه و به همت مؤسسه فرهنگی و هنری پیام آزادگان گردآوری شده و در شمارگان3000  نسخه توسط انتشارات بوی شهر بهشت به چاپ رسیده است.

انتهای پیام
captcha