
به گزارش ایکنا، مدرسه علوم انسانی «لُباب» به مناسبت روز جهانی فلسفه و بزرگداشت حکیم فارابی با همکاری «جهاددانشگاهی» و «نشر فلات»، نشست علمی «حکمت عملی و فیلسوفان مسلمان» را با حضور جمعی از اساتید اهل اندیشه و خرد در خبرگزاری ایکنا برگزار کرد.
در این نشست منوچهر صدوقی سها، انشاءالله رحمتی، مهدی فدایی مهربانیو حامد علی اکبرزاده حضور داشته و همچنین دبیری علمی این نشست را محمد حسین مطهری بر عهده داشت.
در ابتدای نشست، محمدحسین مطهری با قرائت شعری آیینی، فضای مجلس را به یاد ساحت نورانی حضرت فاطمه(س) و مقام حکیمان الهی قرین معنویت کرده و سپس گفتوگو درباره نسبت میان حکمت عملی و فیلسوفان مسلمان را آغاز کرد.
مطهری با این مقدمه آغاز کرد که در ایامی هستیم که با عطر نام حضرت فاطمه(س) آراسته است و سخن از حکمت عملی رنگی دیگر دارد؛ چراکه در فلسفه اسلامی، عمل همان تطهیر و تزکیه نفس است و حکمت نظری زمانی حقیقت مییابد که به اخلاق، سیاست و حیات انسانی پیوند شود. او هدف از این نشست را تلاشی دانست برای یافتن پاسخ این پرسش دیرین که چرا با گذشت قرون، حکمت عملی در فلسفه اسلامی همواره در سایه حکمت نظری مانده است و آیا این وضعیت به ساختار درونی فلسفه اسلامی بازمیگردد یا به عوامل بیرونی فرهنگی و اجتماعی؟

مطهری سپس در محور فلسفی نشست، گفت: در فلسفه اسلامی یکی از چالشهای همیشگی ما این است که آیا ساحت حکمت عملی در فلسفه اسلامی محدودتر از حکمت نظری است؟ در این داوری، گمانهای گوناگون وجود دارد: برخی ریشه این ضعف را در خود فلسفه اسلامی و نزد فیلسوفان مسلمان میبینند، برخی در علل بیرونی و فرهنگی ـ اجتماعی و سیاسی. گروهی دیگر این داوری را اساساً نادرست میدانند و معتقدند حکمت عملی در فلسفه ما غنی و ریشهدار است.
حامد علیاکبرزاده، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران، با طرح پرسشی بنیادین درباره اینکه آیا در فلسفه فارابی حکمت عملی به امر دینی و وحیانی تبدیل شده است یا نه، به شرح مبانی معرفتی فارابی پرداخت و توضیح داد: در نظام فلسفی او، عقل فعال و وحی در یک مدار واحد قرار دارند و فلسفه عملی نه رقیب، بلکه مبنا و توجیهکننده اعمال شرعی است.
علیاکبرزاده در تبیین خود از فارابی، از پرسش آغاز کرد که آیا حکمت عملی در اندیشه فیلسوف بزرگ اسلامی به «امر دینی» فروکاسته شده یا در کلیت فلسفه جای دارد و وحی را به گونهای عقلانی بازتفسیر میکند؟ او نشان داد که در درون دستگاه فارابی، نه حذف عقل دیده میشود و نه حذف دین، بلکه پیوندی استوار میان عقل، اراده و سعادت برقرار میگردد؛ پیوندی که سراسر بر برهان، نه بر تقلید استوار است.

علیاکبرزاده گفت: در دورهای از عمر فلسفه اسلامی، این پرسش بارها مطرح شده که آیا حکمت عملی، که قرار است بر فعل ارادی انسان و اخلاق و سیاست تکیه کند، در سنت ما به امر وحیانی تبدیل شده است یا نه. این پرسش، کلیدی است؛ زیرا در آثار فارابی، جملههای فراوانی وجود دارد که برخی از پژوهشگران جدید از آن چنین برداشت کردهاند که ایشان فلسفه را در عمل به دین سپرده است.
وی در ادامه خاطرنشان کرد: برای پاسخ دقیق، باید به ساختار تقسیم علوم نزد فارابی توجه کرد. او در آثار خود علم طبیعی، الهی و علمی را در کنار هم آورده است. در برخی شروح آمده که فارابی فقه و کلام را ذیل حکمت عملی تعریف کرده است؛ زیرا تصور او از علم مدنی مبتنی بر فعل ارادی انسان و از ملکات انسانی است. بنابراین این علم از اراده انسان سخن میگوید و هدفش هدایت انسانها در اجتماع مدنی به سوی سعادت است.
عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران ادامه داد: در کتابهای فارابی، فلسفه عملی همان علمی است که پشتوانه و توجیهکننده اعمال و مناسک دینی است؛ یعنی فارابی فلسفه را به حوزه عمل دینی وارد میکند، اما نه با نگاه نقلی، بلکه با مبانی برهانی و عقلانی. از همینجا ذهنیتی به وجود آمده که فارابی تفکیک میان فلسفه و دین را در عمل از میان برداشته و تقسیم علوم مدنی را بر اساس مبادی برهانی و وحیانی فهم کرده است.
وی در توضیح رابطه کلام و فلسفه عملی گفت: فارابی تعریف کلام را چنین میبیند که علمی است یاریدهنده به آنچه شریعت تصریح کرده است. فلسفه اما علم انسانی است که از عقل انسان برمیخیزد. با این حال، بهواسطه اشتراک در روش، شباهتی میان آن دو هست: هر دو درون سنت اسلامی از نقل و وحی برای استنباط بهره میگیرند. بدین معنا، در نگاه فارابی، عمل فلسفی و عمل دینی دو روی یک سکهاند ـ هر دو مبتنی بر عقلاند، هر دو در جهت هدایت انسان به سعادت.
علیاکبرزاده در ادامه افزود: از حیث مبادی، امر دینی در فلسفه فارابی امری وحیانی است، اما منشأ آن عقل فعال است؛ یعنی عقل فعال همان سرچشمه وجودی حقیقتی است که پیامبر آن را بیان میکند. پیامبر در این نظام فلسفی نه تنها مبلغ وحی، بلکه فیلسوفِ نبیِ شاه است ـ ترکیبی که فارابی به دستگاه افلاطونی افزوده است. در این هندسه معرفتی، وحی از ناکجاآباد نمیآید؛ مبنایش عقلانی و وجودی است.
وی در پایان تأکید کرد: در نگاه فارابی، فلسفه عملی از آن جهت که به قانون الهی و فعل خیر میپردازد، با کلام و شریعت همافق میشود؛ اما با حفظ مرز فلسفه. عمل در این فلسفه نه صرفاً رفتار ظاهری، بلکه تحقق عقل در اراده انسانی است. این همان نقطهای است که فارابی فلسفه را از تخیل جدا میکند و آن را در بنیاد عقل فعال و وحی الهی مینشاند.
انشاءالله رحمتی، پژوهشگر و مترجم فلسفه و عرفان گفت: بنیاد اختلاف در نظامهای اخلاقی، تصویر ما از انسان است. در فلسفه اسلامی، انسان به معنای «نوع منطقی» نیست، بلکه هر فرد انسانی جهانی قائم به خود دارد و در مراتب معنوی، به یک معنا «نوع منحصر به فرد» است. آرای شیخ اشراق و مولوی نشان داده که حیات اخلاقی انسان جز در پیوند با عقل قدسی و اولیای الهی تحقق پیدا نمیکند.
وی سپس توضیح داد: ما در فلسفه اخلاق با مفهومی کلی از انسان مواجهیم؛ همانگونه که ارسطو انسان را حیوان ناطق دانست، اما این تعریف یک مفهوم منطقی است، مفهومی که در ذهن ما وجود دارد. اگر چنین مفهومی را بپذیریم، آنگاه انسانها افرادِ آن کلی خواهند بود و اخلاق نیز تنها میان این افراد معنا پیدا میکند.
رحمتی تأکید کرد: تلقی فلسفه اسلامی از انسان فراتر از تصور منطقی و نوعی است: در فلسفه ما، انسان صرفاً فردی از نوع کلی نیست، بلکه خودِ فرد انسانی، عالمی مستقل است؛ گویی هر انسان، یک جهان خاص دارد و در این معنا، هر فرد نوعی است منحصر به فرد. پیامبر اکرم (ص) وقتی فرمود من بشری مثل شما هستم، از جنس سخن میگوید، نه از نوع منطقی؛ یعنی ماهیت مشترک ما در جنس است، نه در فصل.

وی افزود: اگر انسان را صنف معنوی بدانیم، همانگونه که در سنت اسلامی طبقات انبیا و اولیا مطرح شده ـ در آنصورت هر طبقه از انسانها مرتبهای از عالم معنوی را تشکیل میدهد. اما حتی این طبقات، مجموعهای واحد نیستند؛ بلکه هر فرد انسانی یک نوع است، همانند فرشتگان که هر کدام نوعی منحصر به خود دارند.
وی افزود: این تلقی از انسان، بنیاد فلسفه اخلاق معنوی ماست، زیرا تنها انسان است که در جهان ما حق و حقوق ذاتی دارد و اخلاق نیز برای انسان است نه برای موجود دیگر. این معنای کرامت انسان در نظامهای وظیفهگراست.
رحمتی با ارجاع به شیخ اشراق، بحث را از منظر معرفتشناسی ادامه داد و گفت: سهروردی در بحث مفهوم کلی، تعبیری دقیق دارد: کلی، مفهومی ذهنی است، و وقتی از آن به «اتباع تام» تعبیر میکند، در واقع از ذات نورانی معرفت سخن میگوید که فیضش نسبت به افراد یکسان است. این نور، صاحب افراد و ممد کمالات آنان است؛ یعنی همان عقل قدسی که بالا میکشد و تعالی میبخشد.
وی در ادامه گذری به پیوند اخلاق و عرفان عملی زد و گفت: در حیات معنوی، تنها در پیوند با آن عقل نورانی و اولیای الهی است که اخلاق تحقق مییابد. مولوی در مثنوی همین را میگوید: هر که خواهد همنشینی با خدا، نشیند در حضور اولیا. اگر از اولیا ببریم و نه فقط اولیای طریقت، بلکه اولیای باطنی که جلوههای عقل الهیاند، از سرچشمه عقل و فیض جدا شدهایم، بنابراین، هیچ کمال واقعی به دست نخواهیم آورد.
وی در ادامه گفت: این هشدار بزرگی است؛ کسی که از کریمان و اولیا برید، در حقیقت از عقل خودش فاصله گرفته است. اخلاق قدسی جز در حضور اولیای عقل معنا ندارد.
رحمتی سپس با نگاه تطبیقی، یادآور شد: این دیدگاه فقط اسلامی نیست: ابویعقوب سجستانی هنگام ترجمه انجیل، عبارت معروف را میآورد: گرسنه بودم، سیرم کردی، تشنه بودم، سیرابم نمودی، این، سطح اجتماعیِ اخلاق الهی است؛ آنچه با خویش میکنیم، در واقع با خدا میکنیم و کمال دو طرف حاصل میشود، زیرا ما و خدا در نسبت واحدی از وجود قرار داریم.
بیشتر بخوانید: فلسفه اسلامی و مسائل جدید بشر
وی سپس توضیح داد: معنای فلسفی حکمت را چنین بیان کرد: حکمت یعنی اینکه من بهعنوان فردی، ادراک جزئی دارم ولی این ادراک، کمالی است که هم برای من و هم برای آن عقل کلی حاصل میشود. ما یک وجود بیشتر نیستیم؛ گفتوگو با انسان دیگر، در حقیقت گفتوگو با پادشاهی است که بیدارمان میکند.
رحمتی با اشاره به سهروردی و داستان «غربت غربی»، افزود: سهروردی میگوید حرکت ما سفر از بلاد مغرب (عالم ماده) به بلاد مشرق (عالم هستی) است. این سیر با برادر انجام میشود؛ یعنی با انسان دیگر. از طریق تجربههای جزئی، از طریق ادراک محسوس و اراده، ما به کمال میرسیم؛ زیرا در عالم مجردات ادراک جزئی ممکن نیست و حضور در دنیا، برکاتی دارد که کمال را ممکن میسازد.
در ادامه نشست علمی «حکمت عملی و فیلسوفان مسلمان»، منوچهر صدوقیسها، محقق برجسته فلسفه اسلامی سخنانی به نقد لایههای مغفول در تلقی فیلسوفان مسلمان از حکمت عملی اختصاص داد و گفت: بخش مغفول فلسفه اسلامی همان جنبه کوشش انسانی و ضامن اجرایی عمل اخلاقی است و متأسفانه تلقی عمومی از فلسفه عملی تا حد درس، دانشگاه و مباحث نظری تقلیل یافته، در حالی که فلسفه عملی باید در متن عمل ایمانی، اجتماعی و تربیتی تحقق یابد. نماز و روزه و سلوک عملی، نه واجب عبادی صرف، بلکه تجسد عینی حکمت عملیاند، زیرا همان ضامن اجرای اخلاق در حیات انسان هستند.

صدوقیسها با اشاره به آیه شریفه «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»، گفت: اگر معنای عبادت را تنها در ظواهر مناسک خلاصه کنیم، از معنای اصلی حکمت عملی دور شدهایم. در این آیه، عبادت به معنای دستگیری تمامی انسانها در مسیر خیر و کمال است، نه صرف انجام تکلیف فردی.
وی در ادامه گفت: تمام تلاش فلسفه در جهان اسلام باید این باشد که انسان را در مقام عمل ببیند، نه در مقام نظری. تقسیم مشهور میان فلسفه نظری و فلسفه عملی بر پایه مرز میان موجوداتی است که در اختیار انساناند و موجوداتی که در اختیار او نیستند؛ اما باید دید آیا این تقسیم، خود از مبنای درستی برخوردار است یا نه.
وی در ادامه توضیح داد: در فلسفه نظری، ما از موجودات خارج از حوزه اراده انسان بحث میکنیم؛ در فلسفه عملی، از افعالی که تابع اراده انسانیاند. اما اشکال در اینجاست که اگر در فلسفه عملی، ضامن اجرا وجود نداشته باشد، آنگاه تمام این مباحث عملاً انتزاعی میشوند. ما امروز در دانشگاهها و محافل فلسفی درباره اخلاق بحث میکنیم، بیآنکه ضامن اجرایی برای آن در متن وجود باشد.
مهدی فدایی مهربانی، استاد و پژوهشگر فلسفه، در ادامه این نشست تأکید کرد که وجود اجتماعیِ حکمت عملی همان بُعدِ فراموششده فلسفه اسلامی است؛ زیرا فلسفه، اگر به اخلاق و زیست روزمره مردم نرسد، از معنا تهی میشود.
فدایی مهربانی سخنان خود را با این نکته آغاز کرد که در تقسیمبندی کلاسیک حکمت، «حکمت عملی» همواره بهعنوان بخشی از فلسفه مطرح بوده اما در واقعیت اجتماعی آن کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
وی در ادامه گفت: اگر از منظر فلسفی و عرفانی نگاه کنیم، میبینیم فلسفه طبیعتگرا است؛ پس از آن، اخلاق و در نهایت رفتار عملی یا جوانمردی در اخلاق قرار میگیرد و اینجاست که اخلاق فتوت، دانش آغازینِ حکمت عملی است.
وی خاطرنشان کرد: در نامههای اخلاقی و متون فتوتنامهها، ردی از مدینه آرمانی فارابی دیده میشود؛ اما برخلاف ساختار مجرد مدینه فاضله، در فتوتنامهها مدینه عملی برای مردم و اصناف وجود دارد.

وی افزود: در بسیاری از این نامهها، برای صنفها، کاسبان و صنعتگران آیین خاصی وضع شده است. این تفاوتِ عُرفی و ایرانیِ فتوت با عرفان گوشهنشینی است. در این آیین، کاسب بودن فقط پولدرآوردن نیست. امروز متأسفانه کاسبی صرفاً به سود تبدیل شده، در حالیکه در سنت فتوت، کسب رزق یعنی تربیت انسانی و اخلاقی.
وی با اشاره به گسترش برخی جریانهای سطحی اقتصادی در دوران اخیر، افزود: من اخیراً میبینم که بسیاری از مباحث پخش شده در جامعه، روح حکمت عملی در آنها نیست. ثروت و کار، در سنت ایرانی، مدرسه تربیت است؛ نوعی سبک زندگی اخلاقی که انسان از دل آن ساخته میشود.
وی در ادامه افزود: در نامهها، آداب معاش، سخن گفتن، لباس پوشیدن، ضیافت، سفر کردن، سلام کردن و رعایت حقوق مردم بسیار دقیق شرح داده شده است. این ادبیات نه نصیحت عام، بلکه تربیت فلسفی در قالب رفتار روزمره است. مثلاً توصیه شده است در بازار با نرمی سخن بگویید، کمفروشی نکنید، کالای خوب عرضه کنید، درباره عیب جنس، راست بگویید و حتی در خنده و نگاه، صداقت و پاکی را رعایت کنید. این همان پیوند عرف اجتماعی با حکمت عملی است.
وی در ادامه مطرح کرد: هرجا سخن از فطرت خداوندی است، همان حکمت عملی حضور دارد. پیامبر اکرم (ص) نیز در آموزههایش نشان داده که دین، تربیت اجتماعی است نه گوشهنشینی عرفانی. عرفان بازار و کسبوکار همان عرفان اجتماعی است. در سنت ما، درویشانه واقعی آن نیست که گوشه بنشیند و از مردم کناره بگیرد، بلکه باید در بازار و جامعه باشد و در تعامل روزمره، اخلاق را زنده کند. از این منظر، عرف اجتماعی یکی از شاخههای مهم حکمت عملی است. بازار در واقع مدرسه اخلاق است؛ جایی که انسان تمرین انصاف، صداقت و خدمت میکند.
وی با اشاره به آثار مرحوم شهید مطهری گفت: در نوشتههای ایشان درباره امامان و سنت معتزلی، جریان فتوت نقشی مهم در پیوند اخلاق با دین داشته است. شماری از متکلمان بزرگ اهل سنت مانند عبدالجبار معتزلی نیز قائل به تفصیل در این حوزه بودند. همین آموزهها، از طریق فرهنگ فتوت، اخلاق شیعی را در میان مردم گسترش دادند. وقتی از اخلاق سخن میگوییم، باید بدانیم که امیرالمؤمنین (ع) در قلب همین عدالت بازار حضور دارد.
وی در پایان افزود: در بازارها و محافل کاری، اخلاقِ فتوتی همان انتقال مفاهیم اصیل شیعی بود. این امر باعث شد عرفان، از زاویه خانقاهی صرف، به سوی تربیت روزمره و زیست اجتماعی حرکت کند. همین روند تا دوران معاصر ادامه یافته و چهرههایی چون رجبعلی خیاط، محمد اسماعیل دولابی و ... نماد همان حکمت عملی عامیانهاند.
انتهای پیام