به گزارش ایکنا از خوزستان، شیخ علامه جعفر شوشتری از علمای دینی و مفاخر استان خوزستان در حدود 209 سال قبل در شوشتر متولد شد. او از فقها وخطبای معروف عصر قاجاریه است و مقام ایمانی و آثار زهد او در آثارش آشکار است. از این عالم دینی کتابهای ارزشمندی بر جای مانده که در زمینه عاشورا دو کتاب «خصائص الحسینیه» و «مجالس شوشتری» شناخته شده هستند. «مجالس شوشتری» کتابی است که سخنرانیهای مرحوم شیخ جعفر شوشتری در آن گردآوری شده و بخشی از آن روضههای ایشان در ایام محرم و شامل 14 مجلس است.
با خواندن این مجالس خواهیم دید نفس حق این مرد الهی در مجالسش جریان دارد. و خواندن روضههای او پس از نزدیک دو قرن همان تأثیرات حضور در روضه را دارد. زبان سخنان علامه در برخی موارد کمی سنگین و علمایی است؛ اما میتوان دل داد و با مرور آنها در ایام محرم چشمها را به مهمانی اشک برد.
در مجلس اول که در این کتاب آمده است، علامه شیخ شوشتری از دو مصیبت سخن میگوید؛ یکی مصیبت حضرت سیدالشهدا(ع) و دیگری مصیبت دینداری ما است؛ ایشان معتقد است عزاداری بر امام حسین(ع) میتواند مصیبتی که به دینداری ما وارد آمده را معالجه کند.
سیر مجالس این طور است که با وعظ درباره بازگشت به نفس و تلنگرهایی به مؤمنان شروع میشود و کم کم به روضه سیدالشهدا(ع) میرسد. در سخنان علامه سوز خاصی در هر دو موضوع وجود دارد که بسیار تأثیرگذار و نشأت گرفته از روحی است که برای تربیت خود به عنوان «عبد»(بنده) سیر و سلوکی طولانی داشته است؛ از همین رو به منظور احیای فرهنگ غنی عاشورا و سیره علمای تأثیرگذار در برگزاری مجالس روضه خوانی، این مجالس در ایام عزاداری حضرت سیدالشهدا(ع) بر خروجی خبرگزاری ایکنای خوزستان قرار میگیرد:
بسم الله الرحمن الرحیم
اما بعد؛ امروز که اینجا نشستهاید، هر کس ملاحظه حال دل خود کند. اگر می بینی هیچ نگفته و نشنیده دلت گرفته است، و گریه بر تو مستولی شده، و چنین حالتی در خود ملاحظه کردی، بشارت باد ترا که علامت ایمان است.
ای برادران، بیائید با خودمان راست بگوئیم، که از روزی که مکلف شده ایم، و اظهار میکنیم توحید خدا را، و اعتقاد به نبوت نبی و امامت ائمه(علیهم السلام) را، تا به حال همه اینها را از روی لفظی گوئیم و حقیقتی از اینها در ما ظاهر نشده است، تمام بی حقیقت است و چه بسیار معلوم است که جسد بی روح، و پوست بی مغز، و ظاهر بی باطن، ثمری ندارد.
اسلام در این ایام غریب شده است
این ایام، ایام مصیبت است؛ نه یک مصیبت، بلکه ایام چند مصیبت است:
یکی مصیبت اسلام است، که اسلام در این ایام غریب شده است. مصیبت دیگر، مصیبت تدین ماهاست؛ که در فقرات مأثور است: اللهم لاتجعل مصیبتنا فی دیننا
اگر اندکی تأمل کنی، مییابی که در تدین ماها مصیبت بهم رسیده، و گویا این دعا در حق ما مستجاب نشده است. از چند جهت و چند راه:
نظر کن که با خدا چه رابطه داری؟
یکی در این راه ملاحظه کن که ادعا میکنی بندگی خدا را، و امت بودن خاتم انبیا را، و ولایت هدی را. بینک و بین الله، نظر کن که با خدا چه رابطه داری؟ و چه ربطی پیدا کردهای با پیغمبر(ص)؟ و چه مناسبت داری با امامت؟ چه در افعال، و چه در اقوال و در حرکات و سکنات. این هم یک مصیبت.
مصیبت دیگر، مصیبتی است که گناهان ما قطع رحمت کرده است، و برکات زمین و آسمان را برداشته است؛ مصیبت دیگر، مصیبت تازه امروز است؛ مصیبت صاحب المصیبه که کأنه لقب مختص حضرت حسین(علیه السلام) است.
در حدیث است که امام می فرماید: من أحب أن تکون الجنه مسکنه و مأواه، فلایدع زیاره المظلوم [هر کس دوست دارد که بهشت مسکن و اقامتگاه اش باشد، پس نباید زیارت مظلوم را ترک کند] راوی عرض کرد: و من المظلوم؟ امام فرمود:آیا نمیشناسی مظلوم را؟! هو الحسین بن علی صاحب کرب و بلاء.
یکی دیگر مکروب است؛ یعنی کسی که دل او پردرد است. این صفت هم اختصاص به آن حضرت دارد.
این ایام، ایام مصیبت اوست، و مصیبت آن حضرت با مصیبت تدین ما مشابهتی دارند، بلکه با هم ربط دارند، که معالجه برای یکدیگر میشوند و به این مصیبت عظمی میتوانیم رفع آن مصائب بکنیم.
از جمله مناسبات و مشابهاتی که فیما بین المصیبتین است این است که مصیبت حضرت حسین(ع) کوچکی و سبکی ندارد، بلکه آنچه بر آن حضرت وارد آمد، مصیبه بعده مصیبه، شدتش زیاد میشد.
مصیبت دینداری ما هم همین قسم است. هر چه بیاید عظیم تر است.
مصیبت مردن عظیم است. مصیبت داخل شدن در قبر و سؤال نکیرین عظیم تر است مصیبت حشر و نشر عظیم تر است. و کذلک مصاب صاحب المصیبه؛ و اگر بخواهم بگویم مصیبت آن مظلوم کدام یک اعظم است، نمی دانم چه بگویم.
باری، منظورم این است که این مصیبت عظیم و اعظم ندارد، همه سنگین و سنگین ترند.
اصل منظورم این که گفتم ماها در این اعمال که داریم هیچ مناسبتی با پیغمبر(ص) بهم رسانیدهایم یا نه؟
حالا پیغمبر را ملاحظه کن، از عبادات و حرکات و سکناتش، ببین شباهتی به آن سرور داریم؟ همه امیدواری ما به این است که یک شباهت به آنها داریم - و یا اگر نداریم تحصیل نمائیم - که آن مناسبت و مشابهت گریه بر حسین مظلوم است که ایشان گریه کردند، و ما هم گریه کنیم، اقامه عزایش بنمائیم؛ چرا که پیغمبر(ص) اقامه عزا کرده است، امیر المؤمنین(ع) و فاطمه(س) هر یک اقامه عزایش کردهاند، هر یک به کیفیت مخصوصی، ما هم اقامه عزایش میکنیم. اما نه بر وجهی که آن هم باعث ناخشنودی ایشان بوده باشد.
در حدیث است که معصوم به مفضل فرمود: ای مفضل، زیارت حضرت سیدالشهداء میروید؟
عرض کرد: بلی.
فرمود: لا تزورون خیر من أن تزورون.
مفضل گوید: عرض کردم: قطعت ظهری! چرا ترک زیارت کردن ما بهتر از زیارت کردن ما است؟ فرمود: به علت آنکه به زیارت میروید به صحبت و خوشحالی، به غذاهای خوب، و حسین بن علی کشته شده است گرد آلود، مهموم، مغموم، تشنه، گرسنه، زائر او هم باید به این صفت باشد.
احترام پیغمبر برای سیدالشهداء قسم مخصوصی بود
اصل مقصودم این است که امروز بیان کیفیت اقامه عزای سیدالشهداست از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) ولی چون روز اول است می خواهم بیان اقامه عزای پیغمبر را بگویم. بدانید پیغمبر احترامی که برای سیدالشهداء می داشت، قسم مخصوصی بود؛ محبتش هم قسم مخصوصی بود، بر وجهی که به عقل درست نمی آید.
ملاحظه کن مرتبه محبت را که به چه مرتبه بود: آن سرور بالای منبر مشغول خواندن خطبه بود که حسین(علیه السلام) وارد مسجد شد، پایش به دامن پیراهن بگیرد و بیفتد، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) با آن تمکین، با آن وقار، خطبه را بگذارد، و از منبر به زیر بیاید، و حسین(علیه السلام) را بر داشت.
این چه مقام محبت است! بعضی تعجب کردند، عرض کردند: یا رسول الله، این قدر محبت با طفل ندیدهایم! فرمود: ان الله قد أمرنی به یا نزدیک به این مضمون که خدا امر فرموده است.
آن حضرت میبوسید مواضع مخصوصی از سیدالشهداء را و گریه می کرد: پیشانی او را میبوسید و گریه میکرد. یکی لب و دهنش را میبوسید، گریه می کرد. و یکی دیگر نحر آن حضرت را میبوسید و گریه میکرد، و نحر، آن گودال گردن است، آنجا که شتر را نحر می کنند. و دیگر روی دلش را خیلی می بوسید.
این چهار عضو را مخصوصاً خیلی می بوسید، و بعضی اوقات تقبیل آن حضرت مخصوص به عضو مخصوص نبود.
ای برادر فعل نبی(صلی الله علیه و آله) مبنی بر حکمت است، و هر یک از این مواضع سببی داشت:
اما سر بوسیدن پیشانی، بسا میشود بعضی گمان میکنند به جهت این بود که موضع سنگی است که در روز عاشورا بر او وارد آمد؛ لکن نه همین است، بلکه ممکن است و بسا باشد به جهت این بود که وقت شهادتش پیشانیش بر روی خاک بود.
اما لب و دهان که مکرر میبوسید. حتی گاهی که در کوچه، حسین(علیه السلام) با اطفال بود، پیغمبر(صلی الله علیه و آله) میگذشت و قصد او میفرمود: حضرت حسین(علیه السلام) به این طرف و آن طرف میرفت، و خاتم انبیا(صلی الله علیه و آله) چنین می کرد تا حسین (علیه السلام) را می گرفت، و لب و دندان حسین (علیه السلام) را می بوسید. و بعد وجهش معلوم شد که از این جهت بود که آن لب و دندان جای آن چوبها بود که زبان از گفتنش لال است.
اما قسم دیگر که نحر مقدسش بوده باشد. بدانید که ذبح کردن و نحر کردن دو چیز است: ذبح سر از بدن جدا کردن است، و نحر این است که نیزه یا کاردی در نحر او - که گودی گردن است - فرو می برند، مانند شتر که او را نحر می کنند.
آه، واحزناه! آن مظلوم نه همین مذبوح، بلکه منحور هم بود؛ که در فقرات زیارت می خوانی و از صفات آن حضرت است که: نحره منحور.
انا لله و انا الیه راجعون
انتهای پیام