جلسات امام حسین(ع)، جلسه‌ھاى انقلاب روحى است+فایل صوتی
کد خبر: 3389315
تاریخ انتشار : ۲۷ مهر ۱۳۹۴ - ۱۵:۱۳
بیان علامه جعفری در عزای حسینی/۵

جلسات امام حسین(ع)، جلسه‌ھاى انقلاب روحى است+فایل صوتی

گروه اجتماعی: اگر جھان تشیع آمار می‌گرفت که از این جلسات(حسین(ع)) چه انسان‌ھایى با انقلاب روحى به راه افتادند و حرکت کردند، آن وقت می‌فھمیدید که این حسین شما یعنى چه. باید توجه داشت که این جلسات، جلسه‌ھاى انقلاب روحى است.

به گزارش خبرگزاری بین​المللی قرآن(ایکنا) از خوزستان، متن زیر سخنرانی علامه محمدتقی جعفری با موضوع «همراه با امام حسین(ع)؛ از صبر تا نماز» است که در شب دهم محرم سال 1372 ایراد شده است:

موضوع بحث و صحبت ما در این جلسه، دو حقیقت و دو مسأله است؛ نماز و صبر. تجارب عینی انسان​ها به خوبی نشان داده است که صبر، بردباری، تحمل و حفظ آرامش مقابل توفان حوادث، یکی از بزرگترین سرمایه​های جان آدمی است. خاصیت و نتیجه​ای که صبر در سرگذشت تاریخی بشر به وجود آورده است، محیر العقول است. همچنین برعکس، اضطراب، دستپاچه شدن و اسیر احساسات زودگذر شدن، چه صدمه​هایی که به بشر وارد نکرده است! زود خود را از موقعیت نجات دادن، گریز از وضعیت​های مشکل، فقط احتیاج به صبر داشته است.

این امر از نظر تجارب تاریخی، بسیار فراوان است و ما هیچ تردیدی در این نداریم که مخصوصا صبر مقابل لذت​ها که ان​شاالله توضیح می​هم چه نتایجی داشته است فقط یک مقدار تاریخ ورق زدن می​خواهد. یک مقدار هم در عمر خودتان ملاحظه بفرمایید که وقتی دستپاچه شده​اید، چه خیرات و عظمت​ها از دست شما ساقط شده است و هنگامی که تحمل، بردباری، صبر و آرامش داشته​اید، چه طور سوار حوادث شده​اید و حوادث خودش به شما کمک کرده است. به جای این که حادثه بر شما سوار شود و آن واقعه و جریان، شما را مضطرب کند، شما بر حادثه مدیریت کرده​اید و آن را به جایش رسانده​اید.

آیات قرآن مجید درباره صبر، هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت، خیلی زیاد است. آدم احساس می​کند در صبر مسأله​ای هست که غیر از آن نتیجه قطعی که خودش خواهد داد، چیز دیگری هم دارد که آن را در قرآن، فقط سلام و درود خداوندی بر شکیبایان معنا کرده است. وقتی انسان​ها وارد ابدیت می​شوند، هنگامی که می​خواهند به نتیجه اعمال صالحه خود برسند، ملائکه عرض می​کنند:

«سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار»: درود خداوندی بر شما باد، که مقابل صبر و شکیبایی(که به عمل آوردید) عاقبت بخیر شدید.

راز بسیار نھانى در این صبر است. و انسان‌ها در دلھره‌ها و اضطرابات مقابل حوادث، تلفات زیادى داده‌اند. بیایید ما که در این اوقات در مدرسه بسیار سازنده و عالى حسینى مطالبى می‌آموزیم، یکى از درس‌ھایمان ھمین قضیه صبر باشد. بردبار باشیم، تا با یک کشمش گرمیمان و با غوره سردیمان نکند. شما امروز شنیدید که بزرگ‍‌‌ترین و باعظمت ترین لقب یا توصیفى که درباره اعبد بنى ھاشم «عابرترین بنى ھاشم» یعنى حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گفته شده، این است:
اشھد انک مضیت على بصیره من امرک: شھادت می‌دھم که تو با بینایى و شکیبایى در کار خود حرکت کردى. (این کار را با بینایى به نھایت رساندى).

ما نمى‌خواھیم غیر از دیده اى/دیده تیزى کشى بگزیده‌ای

خدایا، ما نمى خواھیم بگوییم براى حسینت گریستیم که به ما پاداش بدھى. ما براى حسین گریسته‌ایم، ولى با پاداش ھم کارى نداریم. تو اگر عنایت فرمودى، ما وظیفه بندگى مان بود، (اگرچه) خیلى لذت خواھیم برد که ثواب و پاداش از تو بگیریم.

اما مسأله حسین، ھمان طور که منابع اسلامى و وجدان ما می‌گوید، بالاتر از این است. ھمان طور که قبلا عرض کردم: «تبکیک عینى لا لاجل مثوبه»: اى حسین! چشمم بر تو گریه می‌کند، نه براى ثواب و نه براى پاداش. «لکنما عینى لاجلک باکیه». اما فقط براى خودت می‌گریم. اما با این حال، ما بنده ایم و بنده از خدایش توقع دارد. خدایا، پروردگارا! اگر از تو بخواھیم که الطاف ربوبى‌ات شامل حال ما باشد - چنان که ھست - با لطف و عنایتى که درباره ما دارى، از تو صبر و بینش می‌خواھیم. چرا که بینش، صبر می‌آورد.

بصیرت است که صبر می‌آورد

کسى که می‌داند کجا می‌رود، صبر برایش آسان است. بصیرت است که صبر می‌آورد. وقتى شما می‌دانید به کجا می‌روید، دیگر شتابزده نیستید و دلھره و اضطراب ندارید: یا اخ الحسین یا ابوالفضل، اشھد انک مضیت على بصیره من امرک: با بینایى حرکت کردى.

احتمالا او(مولوى ) پنجاه - شصت ساله بوده که این شعر را گفته است. پس تا حال (انسان)چه کار می‌کرد؟ آیا بدون بینایى حرکت کرده است‌؟ (مولوى می‌گوید) نخیر! بیناترمان کن ! حوادث خیلى تاریک است و اضطراب می‌آورد.

ما نمى خواھیم غیر از دیده‌اى/ دیده تیزى کشى بگزیده‌اى
بعد از این ما دیده خواھیم از تو بس/تا نپوشد بحر را خاشاک و خس

پروردگارا، ما این بینایى را از تو می‌خواھیم. اینک، نه به جھت این که براى حسین گریه کرده‌ایم، بلکه لطف بفرما تا بر خود حسین گریه کنیم. اما در عین حال، ما حق بندگى داریم که از تو بخواھیم و تمنا کنیم/ خودت فرموده‌اى: «و اذا سئلک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان»: و چون بندگانم از تو مرا پرسند، پس من نزدیکم، چون مرا بخوانند اجابت می‌کنم دعاى دعا کننده را.

اغلب کسانى که در زندگى دلھره دارند، فرزند لحظه‌ها ھستند

یا در جایى دیگر از قرآن مجید می‌فرماید: ادعونى: بخوانید مرا. شما یک بعد بسیار رازدارى دارید که فقط با خواندن است، با بارالھا گفتن است، با خدایا خدایا گفتن است. پس اگر کسى با بصیرت حرکت کند، صبرش را ھم خواھد داشت. وقتى(کسى) می‌داند به کجا می‌رود، (سختى‌ها و مشکلات را) تحمل می‌کند. اغلب کسانى که در زندگى دلھره دارند، فرزند لحظه‌ها ھستند. دم، لحظه و اینک را می‌بینند. ده دقیقه بعد، یک سال بعد، آینده را در نظر نمى گیرند، که وقتى نتایج بسیار عالى بود، خیلى آرام می‌شوند و نمى‌گذارند تلفات انرژى مغزى از اندازه بگذرد. گاھى ھم بى صبرى، تمام ذخایر انرژى شما را آتش می‌زند. صبر کنید؛ معناى و لنبلونکم این است. ساخت دنیا این است. قانون ازلى و ابدى را نمى‌توان تغییر دارد.

«و لنبلونکم بشى ء من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین اذا اصابتھم مصیبه قالوا انالله و اناالیه راجعون اولئک علیھم صلوات من ربھم و رحمه اولئک ھم المھتدون»: و قطعا ما شما را با مقدارى از ترس و گرسنگى و نقص اموال و نفوس و محصولات آزمایش می‌کنیم. و بشارت به بردباران بده که وقتى مصیبتى به آنان روى آورد، می‌گویند: ما از آن خداوند ھستیم و به سوى او بر مى‌گردیم. آنان ھستند که درود و رحمت پروردگارشان براى آنان نازل می‌شود و آنان ھدایت یافتگان ھستند.

خداوند می‌فرماید: ما این بندگان خودمان را آزمایش خواھیم کرد، تکانشان خواھیم داد. حتى اگر بخواھند بخوابند، بدنشان را بر می‌داریم، می‌آوریم کنار جاده می‌خوابانیم تا از کاروان‌ھایى که می‌روند، صدایى به گوششان بخورد و این قدر زیاد نخوابند. ما این کار را خواھیم کرد. تمام لحظات ما با آزمایش می‌گذرد. و لنبلونکم بشىء. گاھى ھراس، شما را فرا می‌گیرد. گاھى گرسنگى و فقر اقتصادى، گاھى نقص اموال، گاھى نقص جانى و بیمارى‌ھا، گاھى نقص نتایج کار.
اى پیامبر عزیز ما، «و بشرالصابرین الذین اذا اصابتھم مصیبه»: و بشارت به بردباران بده که وقتى مصیبتى به آنان روى آورد، مى گویند خدایا، این‌ها از توست. نه این که از توست از روى جبر، بلکه آن جا که مربوط به خود اوست. والا انسان در مورد آن نقص‌ھایى که اختیارى است، خودش مسؤول است.

اگر کسى صبح تا غروب بنشیند و پى کسب و کار نرود، یا به جاى درس خواندن در خیابان‌ها پرسه بزند، یا به جاى دقت و تفکر، به شھواتش بپردازد، بعد بگوید خدایا! چرا من نمى‌فھمم‌؟ این را به چه کسى باید نسبت بدھد؟ این متعلق به خودش است. یا کسى که نبوغ و ھوش بسیار طیار خود را براى یک لحظه زودگذر می‌فروشد؛ لذتى که ھرگز مطلق نخواھد شد و ھرگز از حاشیه الم نجات پیدا نخواھد کرد. لذت این است! قبل و بعد آن، بلکه حتى ھم زمان آن، باید بداند که این جا جایگاه لذت مطلق نیست. و لنبلونکم. من خودم می‌کنم. (البته) آن جا که به خود او مربوط است. یعنى اگر وقتى حادثه سختى را که پیش آمده است، تحلیل فرمودید و دیدید عوامل به بالا می‌خورد، خواھید گفت: صبرا على بلائک.

مثلا این لامپ که در این مکان روشن است، مربوط به مولد و ژنراتور است، والا اگر دیدید لامپ سوخته است، باید آن را عوض کنید. یا اگر سیم اتصالى پیدا کرده است، باید اتصالى را بر طرف کنید. یا در آن ھنگام که دیدید این خاموشى مربوط به اصل مولد برق است، باید آن را تعمیر کنید.
حضرت سیدالشھداء(علیه السلام) به ھنگام شب و مثل این که در روز ھم چند بار فرمود:

«صبرا بنى الکرام! فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البؤس والضراء الى الجنان الواسعه و النعیم الدائمه، فایکم یکره أن ینتقل من سجن الى قصر؟»: دل بر شکیبایى بندید اى بزرگ زادگان! مرگ، جز پلى نیست که شما را از سختى‌ها و ضررھا به بھشت وسیع و نعمت جاویدان می‌رساند. آیا کدام یک از شما کراھت دارد از این که از زندان به قصر منتقل شود؟

صبر کنید! چند دقیقه و چند لحظه است. بعد از آن، قرن‌ها میوه خواھید گرفت. ھمان طور که الان ثمرات آن را مى گیرید و می‌گیرند! خدا می‌داند امشب از این ھمه ھیجانات که دو روز است شروع شده، چه ثمراتى به بار مى‌آید. خدا می‌داند این ھیجانات در عالم تشیع و در جاھاى دیگر به صورت دیگر، چه نتایج باعظمتى داده است. خدا می‌داند به خاطر چند لحظه صبر چند دقیقه‌اى؛ صبرا بنى الکرام به چه نتایجى رسیده‌اند. خدا ان شاءالله زیارت کربلا را به ھمه قسمت کند. عرب‌ها شب عاشورا سینه می‌زدند و یک شعر منقلب کننده می‌خواندند. خواننده ھم خیلى با حال می‌خواند و آھنگش ھم بسیار نافذ بود. یک عبارت از مصرعش این است که امام حسین می‌فرماید: بالصبر. و در ادامه آن اشعار می‌گوید: اى خواھر من، این طور خودت را مضطرب نکن. در شب عاشورا، این حادثه به این بزرگى، با صبر براى من قابل تحمل خواھد بود. صبر خود را از دست نده و آرام باش.

سپس امام حسین(ع) دست خود را به سینه مبارک زینب کشید و بعدا زینب شد حسین دوم. آرامش شروع شد و حادثه را تا آخرین نتیجه به ثمر رساند. دیگر از گریه خبرى نبود. دیگر وقتى رسالت به عھده‌اش افتاد، رسالت بود. دیگر حالا وظیفه‌اش این بود که جریان را به نتیجه برساند. زینب بعد از عاشورا یک شخصیت است، و زینب پیش از عاشورا یک شخصیت دیگر. صبر در مقابل ناگوارى‌ھا، کمى طبیعى به نظر می‌آید. (مثلا) انسان بیمار مى‌شود. اگر صبر نکند، چه کار کند؟ آیا خود را از پشت بام پایین بیندازد؟ خوب، قطعا صبر خواھد کرد. مثلا عوامل جبرى ناگوارى پیش می‌آید، که تحمل در مقابل آن‌ها یک چیز جبرى است، چون کارى از انسان بر نمى‌آید. البته در این جا مسأله‌اى ھست. آن این است که در ھمان حال که انسان به طور جبرى - مثلا بیمار شده و بر بیمارى‌اش صبر می‌کند - بگوید خدایا! ھر چه از دوست رسد نیکوست، و از این موقعیت که پیش آمده است، اجرى ببرد و از آن توجھات روحانى و ملکوتى نتیجه‌اى بگیرد .این کار را مى‍‌توان انجام داد. والا اگر صبر نکند چه می‌شود؟

صبر در مقابل لذت‌ها، موجب تجلى خدا بر انسان می‌شود

اساسى ترین درس ما درباره صبر، ھمین یک نکته است: صبرى که سکوى پرواز است، صبرى که بال و پر براى پرواز در فضاى والاى انسانى است و موجب تجلى خدا بر انسان می‌شود، صبر در مقابل لذت ھاست، آن ھم در زمانى که عامل لذت آماده و ھیجان شدید است.

گرچه رخنه نیست در عالم پدید/خیره یوسف وار می‌باید دوید

حضرت یوسف(علیه السلام) دوید و دوید تا دست به قفل زد و قفل باز شد. (مورد) صبر آن جاست، یا حضرت موسى(علیه السلام) را که یک بزغاله اذیت کرد. از صبح تا ظھر این انسان را به دنبال خودش دوانید و فرار کرد. حالا این حیوانک از چه رم کرده بود؟ تا ظھر موسى دنبالش دوید و وقتى که حضرت موسى (علیه السلام) رسید، بز را برداشت و بغل کرد. گفت: حیوان کجا رفتى‌؟ دنبال تو بودم که تو را از دست درنده‌ها نجات بدھم. از ھمان آن جا ریشه پیغمبرى تأسیس شد. از ھمان صبر پنج - شش ساعته. از آن جا، بارقه نبوت براى موسى(علیه السلام) درخشید. ھر کارى بھانه و وسیله می‌خواھد. ھمین طور بى علت که نمى‌شود. این ھم یک وسیله شد فقط براى این که موسى بن عمران، پیغمبرى به آن عظمت شود که حتى شایستگى صحبت مستقیم را با خدا داشته باشد. (ملاحظه کنید که) از صبر درباره یک بز، چه حادثه و چه نتیجه‌اى به بار می‌آید. حادثه‌اى که بعد از آن؛ تورات، الواح و تلمود آورد.

عمده عظمت‌ھاى آدمى، روى ھمین صبر در مقابل لذت است

صبر در مقابل لذایذ بسیار مھم است. پول از آن چیزھایى است که لذت دارد، ولى ھنگامى که احساس کردید کسب این پول خلاف قانون است و مشروع نیست، صبر کنید و دست به آن پول نیالایید. این صبر، ارزنده و سازنده است، زیرا این جا پاى اختیار در کار است. اما در مثل بیمارى‌ھا، سختى‌ها و ناگوارى‌ها اگر صبر نکنید، پس چه کار کنید؟ صبر در آن موارد (سختى‌ها و بیمارى‌ها و...) جبرى است ولى در این مورد (عدم کسب پول حرام ) صبر اختیارى است. یعنى واقعا در این جا، شخصیت شما شکوفا می‌شود که مى‌گویید می‌توانم، ولى نمى‌کنم. آن جا راھى جز انجام دادن نیست. آن جا غیر از این که به رختخواب بیفتید چاره اى دیگر ندارید و باید صبر کنید. عمده عظمت‌ھاى آدمى، روى ھمین صبر در مقابل لذت است. و آن جا (در صبر اختیارى) شاید انسان یک کمى از خودش سر در بیاورد که چیست. بتواند با خودش بخندد، که آیا تو ھمین بودى اى موجود مخفى در درون من که تو را نمى شناختم؟

شخصیت با صبر آبیارى می‌شود

خداى حسین شاھد است که داستان صبر چنین است. جوانان عزیز ما! متوجه باشید که این صبر خیلى پرمعناست. چون نه فقط حادثه را براى شما تصحیح می‌کند، نه فقط از حادثه جان سالم به در می‌برید، نه فقط با صبر آرام آرام تمام قواى صبر دست به ھم می‌دھند و شما را از چاه نجات می‌دھند؛ بلکه این تنھا یک نتیجه اش است و نتیجه مھمى ھم است. اما غیر از این، شخصیت با صبر آبیارى می‌شود. امام حسین فرمود: صبرا بنى الکرام. اى انسان زاده‌ها (بنى یعنى اولاد)، اى فرزندان انسان‌ھاى بزرگ، اى فرزندان اصول عالى انسانى، اى فرزندان ھدف اعلاى زندگى، صبر، صبر، صبر؛ چند ساعت بیشتر نیست.

این مطلب را ھم تذکر بدھم، و آن را خیلى جدى تلقى کنید. شدت ناگوارى‌ھا، عمرش کم است. پس دستپاچه نشوید و بگویید خدایا! صبر بده. شدت حوادثى که غیر قابل تحمل باشد، زیاد طول نمى کشد. دستپاچه نشوید، زیرا دریده شدن شخصیت ما توسط لذت‌ھا، خیلى به طول نمى انجامد. با مقدارى تحمل و صبر، احساس خواھید کرد که چرا این ھمه آیات در قرآن مجید درباره صبر است:

«انما یوفى الصابرون اجرھم بغیر حساب»: جز این نیست که بردباران، پاداش ھاى خود را بدون حساب و کتاب خواھند برد.

در آن ھنگام، دیگر مسأله ده ھزار - یک میلیارد مطرح نیست، بلکه بى نھایت است. چون روح بى نھایت به نتیجه رسیده است. به بردباران، پاداش‌ھاى بدون حساب داده خواھد شد. چند روز در مقابل این لذت صبر کردى و خودت را نباختى‌؟ این ھم نتیجه اش. پس مسأله چند روز مطرح نیست، بلکه یک لحظه صبر کردید، ولى آن لحظه‌اى بود که فوق زمان بود.

خدایا! در نھاد انسان‌ها چه قرار داده‌اى‌؟ یک لحظه بردبارى و یک لحظه صبر، چه قدر ارزنده است! دیگر آن جا بحث از گذشته و حال و آینده نیست. دیگر آن جا، حساب صبر با دقایق و ساعات و ماه‌ها و سال‌ها نیست. ان شاءالله بعد از این درس حسینى، دقت بفرمایید که یک جا مثلا می‌گویید نه، یک جواب منفى مشروع که در مقابل لذایذ تباه کننده خواھید گفت، ملاحظه خواھید نمود که چه احساسى از آن صبر نصیب شما خواھد شد. آن لذایذ مشروع، نوش جان شما باد، البته اگر آن لذایذ مشروع ھم کنترل شود، آن ھم پروازھاى دیگرى دارد. اصلا حتى وقتى در لذت‌ھاى مشروع ھم خودتان را مھار و کنترل می‌کنید، در آن ھنگام که احساس می‌کنید ھیجان شدید شده و موج زده است، ھم چنین موقعیت ھم موقعیتى بدون مانع است، یک «نه» که می‌گویید، این «نه» براى کارگاه ھستى، به عظمت «باش» خداوندى است. گر تو نمى‌پسندى تغییر ده قضا را.

آرى، این جا «نه گفتن» تو، یعنى من انسان ھستم و تو نمى‌توانى در من این تأثیر را بگذارى که فرض کنید من از شخصیتم استفاده کنم و این عامل لذت را بگیرم. این جا، عظمت یک نه، به قدر آن بلى است. ما چه می‌دانیم که آن کلمه «کن» یا «باش» که به ھستى خورده است، فقط براى این است که گاھى بگویید نمى‌شود. ھمان طور که حسین(علیه السلام) گفت: نمى‌شود. به ایشان گفتند: یزید پسر عموى شماست و در خانواده شمس، ھاشم، امیه و... با ھمدیگر نسبت دارید. ھمگى ما طلبه و دانشجو ھستیم. مگر ھستى با نیستى می‌سازد؟ تناقض محال است. گفتند فقط شما (حسین ) مختصرى کنار بروید.

ماشاءالله ما ھم که در ادبیات خیلى دست داریم. ما بى ادبیاتى‌ها خیلى از ادبیات بھره برده‌ایم و می‌دانیم که الفاظ را چه طور درست کنیم و موقعیت را چه طور تصحیح کنیم. حسین برو کنار و بگذار یزید کار خودش را بکند؟! یزید می‌خواھد چه کار کند؟ چه طور می‌خواھد با الفاظ بازى کند؟

راه ھموار است و زیرش دام‌ها/قحطى معنا میان نام‌ها
لفظ‌ھا و نام‌ها چون دام ھاست/لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست

امان از این الفاظ شیرین که می‌آیند و ھستى ما را دستخوش مفاھیم غیر واقعى خود می‌کنند!

بلى، یا اباعبدالله! آن ھم پسر عموى شماست. (به او گفتند و خیلى زیاد ھم گفتند.) که ھرچه شما بخواھى، خواھد کرد، ولى نمى دانستند که ھرچه خواستن حسین، مقید به خواسته‌ھاى یزید است. (یزید) گفت من حسین را می‌خواھم. چه چیز را می‌خواھى‌؟ مگر تو در این خواستن، آزادى ھستى‌؟ از نظر یک بشر معمولى، خواستن تو (یزید) الان مربوط به جاى دیگر است. او(حسین) باید بخواھد و او نمى خواھد که یک انسان فاجر، مدیریت جامعه را به عھده بگیرد. این انسان‌ها رو به مسیر حیات معقول و رو به جاذبیت کمال‌اند. (امام حسین) صبر کرد. به اصطلاح بعضى از ادبا: «ساصبر حتى یعلم الصبر اننى» خود صبر نیز از این بردبار به تعجب درآمد که این کیست و چیست؟

صبر تلخ آمد ولیکن عاقبت/میوه شیرین دھد پر منفعت

کاش عالم تشیع، آمار می‌گرفت که چه انسان ھایى در مدرسه حسینى ساخته شده‌اند

آن ھم چه میوه‌اى! ھمان طور که عرض کردم، اى کاش عالم تشیع، ھشیارانه این کار را می‌کرد و آمار می‌گرفت که چه انسان ھایى در این مدرسه(مدرسه حسینى) ساخته شده‌اند. والله ھرچه ساخته شده، از (امثال) شما که در ھر سال دو ساعتى، سه ساعتى کم و بیش می‌نشینید و خلاصه «تو می‌زنید»، ساخته شده است. به قول مردم، از نظر روان شناسى «تو می‌زنید» که داستان چیست‌؟ حتى مثلا فرض می‌کنیم، به مدت ده ساعت در این دو - سه روز شرکت کرده باشید. ملاحظه می‌کنید که یک چند لحظه‌اى از آن احساسات زودگذر رد می‌شوید و وارد احساسات برین می‌شوید، که در تاریخ چه روى داده است و این قضیه چیست.

حرکت اگر جدى نباشد، چنین کاروانى را به طور جدی به دنبال خود راه نمى‌اندازد

امروز ملاحظه فرمودید و فردا ھم ملاحظه خواھید کرد که زیر این آفتاب سوزان و با چه چھره‌ھاى جدى می‌نشینند و گوش می‌دھند. ھیچ شوخى بردار نیست. چھره‌ها جدى است، چون حرکت خیلى جدى بود. حرکت اگر جدى نباشد، چنین کاروانى را به دنبال خود به طور جدى راه نمى‌اندازد. به خدا قسم، گاھى که این مردم از ته دل حسین می‌گویند، آدم می‌لرزد. مثل این که حسین را می‌بینند. خدا اجرتان بدھد. خداوند لطفش را از شما سلب نکند. خداوند محبت و عنایتش را در این روزگار پر تلاطم، از شما دریغ ندارد. این صبر بود و چند ساعت ھم بیشتر نبود.

شدیدترین ساعاتِ تلخِ زندگى، عمرش کم است. لذا، حضرت می‌فرماید: چند ساعتى است، دیگر چیزى نیست، چیزى نمانده که شما به سعادت ابدى برسید. دیگر مضطرب نباشید. و ملاحظه فرمودید که آن‌ها ھم چه آرامشى داشتند. حتى آن شب(شب عاشورا) دو نفر از یاران امام حسین(علیه السلام ) با ھم شوخى می‌کردند. یکى از آنان به نام بریر، از زھاد و پارسایان و عرفاى مسلمین بود. (عبدالرحمن به بریر گفت): شما که الان شوخى می‌کنید، این ساعت، ساعت باطل نیست. البته او ھم روى حساب خودش چون بریر را نمى‌شناخت، سؤال خوبى مطرح کرد. (بریر)گفت: این ساعت ما الان کجاییم‌؟ گفت: در مرزھاى حیات و موت که یک بار فقط این مرز دیده می‌شود، آن ھم در چنین جریان حساسى . شما این (بریر) را ببینید که چه جوابى داد. گفت: ھرگز قوم من، مرا در باطل ندیده است. واقعا ادعا را ببینید. شما بى جھت پیرو چنین اشخاصى نشده‌اید.

اى حسین! در اطراف تو چه اشخاصى بودند؟ آنان تو را شناختند، در حالى که در تمام دنیا غریب بودى. اگرچه غربت تو تلخ بود، و فقط چند نفر آشنا داشتى. ارواح خود ما و پدران و مادران ما، فداى این آشنایان باشد، ولو این که کم بودند. گفت: قوم من، مرا در باطل ندیده است. ولى لحظه‌اى نشاط آورتر از این نمى‌بینم که دیوار زندگى ما کم کم شکافش بیشتر می‌شود و فروغ ابدیت را می‌بینیم. چرا ناراحت باشم؟

این جلسات، جلسه‌ھاى انقلاب روحى است

اگر جھان تشیع آمار می‌گرفت که از این جلسات چه انسان‌ھایى با انقلاب روحى به راه افتادند و حرکت کردند، آن وقت می‌فھمیدید که این حسین شما یعنى چه. متأسفانه آمارگیرى نشده است. البته عده‌اى را ما دیدیم. من خودم عده اى را سراغ دارم که واقعا منقلب شدند و به کلى فساد و کثافات و... را کنار گذاشتند و راه افتادند و با یک انقلاب روحى رفتند. لذا، باید توجه داشت که این جلسات، جلسه‌ھاى انقلاب روحى است.

پس یک موضوع درس ما صبر بود و موضوع دیگر ھم نماز است. چند کلمه ھم راجع به نماز صحبت کنیم. ھمه شما می‌دانید که روز قبل از عاشورا، وقتى امام حسین(علیه السلام) از اشقیا مھلت خواست، نابینایى درون به آن جا رسید، که عده‌اى از آنان به قدرى عجله داشتند که حتى یک شب ھم به پسر فاطمه مھلت نمى‌دادند.

حضرت سیدالشھداء به حضرت ابوالفضل فرمود: «برادر، برو به آن‌ها بگو امشب به ما مھلت بدھند. من نماز و عبادت را خیلى دوست دارم».
در صورتى که حسین ھر شب و روز در بارگاه خدا بود. حسین از خدا دور نبود. حسین ھمیشه با خدا بود، ولى امشب آخرین شب زندگى است. مسلما این حضور، معناى دیگرى خواھد داشت. اشقیا یک شب مھلت را با فشار و زور پذیرفتند، و به خاطر این کار در میان آنان اختلاف افتاد. عده‌اى می‌گفتند: مھلت ندھید.

به ھر حال، امام حسین(علیه السلام) فرمود: امشب را مھلت بگیرید. که چه کنیم‌؟ آن شب دیدند که نشسته بود و این اشعار را می‌خواند:

یاد دھر اف لک من خلیل/کم لک بالاشراق والاصیل
من طالب و صاحب قتیل/.الدھر لا یقنع بالبدیل
و کل حى سالک سبیلى/و انما الامر الى الجلیل
ما أقرب الوعد من الرحیل

اى روزگار! اف بر تو که چنین یارى ھستى. چه قدر آغاز (صبح ) و انجام (شب ) دارى.
چه قدر طالب و صاحب(حق ) را کشتى. و روزگار ھرگز به جانشینى قانع نمى‌شود.
و ھر زنده اى راه مرا خواھد پیمود(خواھد مرد) و تمام امور به خداوند جلیل ختم می‌شود.
و چه نزدیک است وعده ھجرت (به سوى حق).

بعد، آن چه که تواریخ از این‌ها در حال نیایش در یک شب نوشته‌اند، حاکى از این است که یک ذات بى نھایت، در ارتباط با «من»ھاى این 72 نفر بود. آرى، اى روى زمین، چه چیزھا دیده اى! اى ستارگان پر فروغ سپھر لاجوردین، شما به چه انسان‌ھایى تابیده اید؟! آیا ھنوز به یاد دارید؟ قطعا به یاد دارید، که آن شب چه شبى بود، آن‌ھایى که لااله الاالله و الله اکبر گفتند و این سخنشان چه معنایى داشته است. به طور کلى می‌خواھم عرض کنم، بشر به عنوان این که موجودى وابسته است، بالاخره باید پیشانى‌اش در جایى به زمین بخورد، چون خودش را نمى‌تواند مسخره کند. من مطلقا آزادم؟! بشر در حال بیدارى از این شوخى‌ها ندیده است، چه بھتر که این سجده را براى او (خدا) بکند. بالاخره از شما سجده خواھند گرفت.

راھى بزن که آھى بر ساز آن توان زد/ شعرى بخوان که بر او رطلى گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نھادن/ گلبانگ سر بلندى بر آسمان توان زد (حافظ)

اگر این پیشانى براى غیر خدا به زمین بخورد، یک لگدى ھم روى این سر خواھد خورد. آیا درست است یا نه‌؟ اما اگر سجده به خدا باشد، انسان سر بلند می‌شود. اى جوانان عزیز، به نماز اھمیت بدھید. چه درسى بالاتر از این که حسین به ما یاد داد؟ نماز را بخوانید. نماز را ترک نکنید .چه تعبیر زیبایى است:
بالاخره این سر فرود خواھد آمد. خواه بت باشد، پول باشد، زیبایى‌ھاى ظاھرى باشد، مقام باشد، شھرت باشد، زن و بچه باشد، شھرت پرستى‌ها باشد، خودخواھى‌ها باشد، بالاخره شما حداقل در مقابل بت خودتان سجده خواھید کرد، و درست ھنگامى که پیشانى را بر زمین گذاشتید، آن «خود حیوانى» شما یک لگد محکم به سرتان می‌زند و مى گوید: محو باد این پیشانى که به من سجده کرد. پس بیایید پیشانى را براى خدا بر زمین بگذاریم.

نماز به انسان ھویت می‌دھد

نماز این است من درباره نماز غیر از این سخنى ندارم. ان شاءالله در نماز خواندن تنبلى و مسامحه نکنیم. بر آستان جانان گر سر توان نھادن !... واقعا گاھى عرفا و شعراى ما چه می‌کنند! چه قدر غوغا می‌کنند! اگر (به ھنگام نماز) سر بر سجده بگذارى، سر به طرف ملکوت رفته است. به جاى این که لگدى بر پشت سر شما بزند و بگوید که بد جایى سجده کردى، اى بى انصاف، اى بى من، اى بى ذات، آیا این جا، جاى سجده است‌؟ آیا خودپرستى، بت درون، پول و مقام جاى سجده است؟ لذا، بیایید تحفه دیگرى از این خوان گسترده حسینى از خدا بگیریم و ببریم. خدا این تحفه را به ما خواھد داد، و آن اھمیت دادن به نماز است. نماز به انسان ھویت می‌دھد.

چند بار گفتن «اھدنا الصراط المستقیم»: ما را به راه راست ھدایت فرما، نمى‌گذارد زندگى آدمى به ھدر برود. آن شب، این یاران ملکوت‌گراى حسینى، چند دفعه تکرار کردند؛ «اھدنا الصراط المستقیم» در حالى که  چھل ھزار شمشیر ھم آن طرف برق می‌زد. «اھدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیھم» راه کسانى که به آنان نعمت دادى. انعمت علیھم چه کسانى ھستند؟ انبیا، اولیا، شھدا، صدیقین و صلحا ھستند. خداوندا، پروردگارا، امشب آنان چگونه گفتند: «ایاک نعبد و ایاک نستعین؛ بارالھا تنھا تو را می‌پرستیم و تنھا از تو یارى می‌جوییم» و چه طور به حضور تو رسیدند؟ تو را چگونه دیدند؟

پروردگارا! خداوندا! تو را سوگند می‌دھیم به عظمت حسین و به عظمت این محبوب خودت که نامش حسین است، ما را در این موضوع صبر و نماز پیروز بفرما. خدایا! ما را درباره این دو حقیقت عظما با شکست روبه رو مفرما. خدایا! در حسین شناسى ما را موفق بفرما. خداوندا! این مردم را که ما دیدیم و می‌بینیم و می‌بینید که با این اخلاص به محبوب تو حسین اخلاص می‌ورزند، و واقعا متحمل زحمات جانى و مالى می‌شوند، از بینش و بصیرت حسین برخوردارشان بفرما. خدایا! پروردگارا! این صداى حسین را از این مملکت خاموش مفرما. ما را در این دنیا از زیارت آن بزرگوار و در آخرت، از شفاعتش محروم مفرما. خداوندا! بر کسانى که در این جریان چه از لحاظ مالى، جانى، نطق و بیان و تحریک احساسات پاک قدم برمى دارند، اجر جزیل عنایت بفرما. آمین

مطالب مرتبط
captcha