به گزارش ایکنا از خراسان رضوی، در یادداشت « لزوم توجه به آبروی مردم/ غیبت، تهمت و تمسخر، مصداق حقالناس»، به «رعایت حقالناس» به عنوان یکی از اصول اجتماعی در جامعه قرآنی، پرداخته شد و در این یادداشت که حجتالاسلام سید محمدحسین راجی، استاد کفایه حوزه، مدرس دانشگاه و رئیس بنیاد صحیفه سجادیه در خراسان رضوی در اختیار ایکنا قرار داده است، به «رازداری» به عنوان یکی از اصول جامعه قرآنی پرداخته میشود.
وقتی حضرت یوسف(ع) خوابی میبیند و برای پدرش تعریف میکند، حضرت یعقوب خطاب به پسرش میگوید: «قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ، [یعقوب] گفت اى پسرک من خوابت را براى برادرانت حکایت مکن که براى تو نیرنگى مىاندیشند زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشکار است».
ششمین مورد از اصول اجتماعی که قرآن نیز بر آن تاکید دارد بحث «رازداری» است. چه قدر فتنهها به خاطر اینکه بعضی از افراد رازدار نبودند و چیزی را نباید میگفتند و گفتند، اتفاق افتاده است. در اختلافات فامیلی بحث افشای راز خیلی دخیل است.
مثلا یکی نزد ما از فامیل در رابطه با کسی دیگر جملهای گفته است، حال او اشتباه کرده و این حرف را گفته است، در ادامه ما میرویم نزد آن فرد و میگوییم فلان کس در مورد شما چنین حرفی را زده است و باعث ایجاد چه جنگی در فامیل میشویم.
برادرکشی، عاقبت رازدار نبودن
حضرت یعقوب(ع) نیز در اینجا به پسر خود میگوید که راز خود را برای بقیه تعریف نکن و رازدار باش. شخصی که این جمله حضرت یعقوب(ع) و خواب حضرت یوسف(ع) را شنیده بود رازدار نبود و خواب را برای بقیه تعریف کرد. کار به جایی رسید که برادرها میخواستند برادر خود را بکشند، او را در چاه انداختند و بعد او را فروختند. چشمان پدر خود را از او به خاطر رازدار نبودن گرفتند.
از حضرت علی(ع) نقل شده است که ایشان میفرمایند: «سِرُّكَ أسِیرُكَ فإن أفشَیتَهُ صِرتَ أسِیرَهُ، راز تو دربند توست، اگر آن را فاش كنى تو در بندش خواهى شد».
تا راز ما در قلب ما باشد، اسیر ماست، اما اگر آن را به کسی گفتیم دیگر او اسیر ما نیست و ما اسیر او هستیم و هر لحظه احتمال میدهیم که رازِ ما آشکار شود. چرا انسان اسرار خود را به دیگران بگوید. از حضرت علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه نقل شده که به امام حسن مجتبی(ع) میفرمایند: «پسرم همه اسرار خود را به دیگران نگو، ممکن است یک روز او دشمن تو شود و اگر دشمنت شد همه اسرار تو را برملا میکند».
کودکِ رازدار
چند کودک با یکدیگر مشغول بازی بودند، ناگهان پیرزنی از دور پیدا شد و کودکی را از آن میان صدا کرد و لحظهای چند با آن کودک نجوا کرد. پس از آنکه کودک بازگشت هم بازیهای او اصرار کردند که از صحبت او با آن زن مطلع شوند و به دور او حلقه زدند! کودک از آنها پرسید: آیا شما میتوانید یک راز مهمی را پیش خود نگهدارید؟! همه با صدای بلند فریاد کردند: آری، آری! کودک گفت: من هم همینطور!
انسان باید بتواند راز مردم را در سینه خود نگه دارد. از امام رضا(ع) نقل شده است که میفرمایند: «لَم یَخُنْکَ الْاَمینُ و لکِن اِئْتَمَدْتَ الخائنَ، امین به تو خیانت نکند، تویی که به خیانت کار امانت سپردی».
دزدی که لباس طلبگی را دزدیده است!
شخصی نزد آیتالله بروجردی(ره) آمد و گفت: طلبهای دزدی کرده است. ایشان فرمودند: اتفاقا همان دزد لباس ما را نیز دزدیده است؛ نگو دزد آخوند است، بگو دزد، لباس آخوند را دزدیده است. نگویید امین خیانت کرده، بگویید من رازم را به خائن گفتهام و او برملا کرد.
چگونه سِرِّ الهی را نگاه خواهی داشت!؟
روزی شخصی نزد شیخ ابوسعید ابوالخیر آمد و گفت: «ای شیخ نزد تو آمدهام تا به من از اسرارِ حق چیزی بیاموزی». شیخ به او گفت: «برگرد و فردا بیا تا راز حق به تو بیاموزم». او رفت و فردا نزد شیخ آمد. شیخ موشی را درون قوطی کوچکی نهاد و در آن را محکم بست. وقتی آن شخص آمد، شیخ قوطی را به او داد و گفت: «این را با خود ببر، ولی هرگز در آن را باز نکن». مرد نیز آن را با خود برد ولی سرانجام وسوسه شد و در قوطی را باز کرد. ناگهان موش از آن بیرون جهید و رفت. مرد با عصبانیت نزد شیخ آمد و گفت: ای شیخ من از تو سر خدا طلبیدم؛ تو به من موش دادی؟ شیخ گفت: ای درویش ما موشی در حقه به تو دادیم و تو نتوانستی آن را پنهان کنی. چگونه سر الهی را به تو یاد دهیم که آن را نگه داری؟
از حضرت علی(ع) نقل شده که ایشان میفرمایند: «سِرُّكَ سُرُورُكَ إن كَتَمتَهُ، و إن أذَعتَهُ كانَ ثُبُورَكَ، راز تو، مایه شادى توست اگر پنهانش دارى و سبب هلاكت توست اگر آن را فاش سازى».
رازدار نبودن و غمِ مضاعف
در گلستان سعدی نقل شده که بازرگانی در معاملهای هزار دینار خسارت دید، از پسر خود خواست تا در این باره به كسی چیزی نگوید! پسر بازرگان دلیل این كار را از پدر پرسید. پدر گفت: چون در آن صورت گرفتاری ما دو چندان میشود: یكی خسارتی است كه دیدهایم و دیگری سرزنشی كه به ما خواهند كرد! در این باره گفتهاند: غم و اندوه خود را با دشمنان خود نگو كه باعث شادی و خوشحالی آنان می شود!
چک ما برگشت خورده است، الان اگر به کسی بگوییم مشکل حل میشود؟ نخیر مشکل حل نمیشود و بقیه سرزنشمان خواهند کرد و میگویند چرا اینگونه چک دادهای. من که گفتم چنین و چنان نکن. آنقدر میگویند که بگویید من اشتباه کردم.
رازداری در خانه
یکی از مصادیق راز داری، رازداری در خانه است. اینکه انسان راز زندگی خود را به دیگران نگوید و سفره دل خود را زود برای دیگران پهن نکند. در این زمینه بانوان بزرگوار باید دقت بیشتری داشته باشند، البته آقایان نیز باید دقت داشته باشند. چون معمولا آقایان وقتی دور هم مینشینند، غیرتشان اجازه نمیدهد که در مورد همسر خود سخن بگویند، اما بانوان بزرگوار وقتی دور هم مینشینند معمولا در مورد همسر خود سخن میگویند. هر کدام میگویند که شوهر ما چه مشکلی دارد. یکی دیگر میگوید که اینها چیزی نیست و آسیه هم به اندازه من سختی نکشیده است که او شوهرش فرعون بود، شوهر من از فرعون هم بدتر است. تعداد اینگونه افراد کم است، اما باید مواظب باشند، زیرا زندگی خود را بر هم میزنند.
یکی از صفاتی که خدا برای زنان مومن برشمرده است رازداری آنها درباره امور شوهرانشان است: «... حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ...» یعنی امور پنهانی خانه که خدا پوشانده است را به دیگران نگویند، مثلاً عیوب پنهان شوهرشان، تصمیماتی که به خود زوجین مربوط بوده و جزو پنهان کردنیهاست و هر امر پنهانی دیگر. مراعات این امر باعث حفظ آرامش و جلوگیری از کدورتها میشود. در جای دیگر خداوند میفرماید: «... فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ ...، یا به خوبی و خوشی با هم زندگی کنید و یا با خوبی خوشی از هم جدا شوید».
اینکه چندین سال دائما با هم درگیر باشند و یکسره در دادگاه باشند، این زندگی خوب نیست و اگر جدا شوند خیلی راحتتر هستند. از آن طرف هم بخواهند با هم زندگی کنند و دائما اسرار یکدیگر را فاش کنند، این هم خوب نیست.
مصداق خوب زندگیکردن و خوب جداشدن
شخصی با همسر خود دائما دعوا میکرد. همسایه آمد و گفت که همسر شما چه ایرادی دارد که دائما با او دعوا میکنید، گفت به شما مربوط نیست و ایشان همسر من است. اینها از یکدیگر جدا شدند و همسر ایشان مجدد ازدواج کرد. دوباره از او پرسیدند که همسر سابق شما چه ایرادی داشت که دائما دعوا میکردید، گفت به من ربطی ندارد، او زن مردم است. این مصداق خوب زندگی کردن و خوب جداشدن است.
این فقط در مورد زندگی نیست و در مورد شریک و یک شاگرد و اوستا نیز همانگونه است. قرار نیست شاگرد در هر مغازهای که نشست از اوستای خود بد بگوید. نباید پشت سر او بد بگویید. نباید راز داخل مغازه را جایی بگویید، وقتی هم که بیرون آمدید دیگر تمام شده است. اگر از ما پرسیدند که اوستای شما چه ایرادی داشت که بیرون آمدید، خوب چه کار دارید؟ چرا در مورد مردم صحبت کنیم؟ «فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» این میشود زندگی قرآنی.
از همسران قاتلشان هم بدگویی نکردند
ائمه بزرگوار و معصومین(ع) خصوصاً در مورد خانواده خود رازدار بودند. امام مجتبی(ع) و امام جواد(ع) که همسرانشان قاتلشان بودند، شما کجا پیدا میکنید که این بزرگواران روی منبر از همسرانشان بد گفته باشند. حضرت زهرا(س) کی از نداری شوهر خود شکایت کرد؟ ایشان رازدار بودند.
راز پیامبر(ص) و گریه و خنده توأم حضرت زهرا(س)
شیخ صدوق در کتاب «امالی» روایت میکند که عایشه گفت: فاطمه (س) آمد در حالی که مانند خود رسول الله(ص) راه میرفت. رسول خدا(ص) فرمود: دخترم خوش آمدی. او را در سمت چپ یا راست خود جای داد و به صورت پنهانی با او سخنی گفت که باعث گریه فاطمه(س) شد. بعد از آن پیامبر به او چیز دیگری را پنهانی گفت که باعث خندهاش شد. [عایشه میگوید] به او گفتم که با سخن رسول خدا گریستی و با سخن بعدی ایشان خندیدی، تا امروز ندیده بودم که شادی این اندازه به اندوه نزدیک شده باشد.
[عایشه میگوید] سپس درباره آن سخن پیامبر از او پرسیدم اما فاطمه(س) گفت: «راز رسول خدا را افشا نخواهم کرد». درخواست عایشه از فاطمه زهرا(س) برای بازگو کردن گفته رسول خدا(ص) کار درستی نبود. فاطمه زهرا(س) نیز به درخواست او پاسخ منفی دادند و فرمودند: راز پیامبر را افشا نخواهم کرد.
[عایشه میگوید] بعد از وفات پیامبر از فاطمه(س) جریان را مجددا پرسیدم. فاطمه(س) گفت: پیامبر این راز را به من گفت که: جبرائیل هر سال یکبار قرآن را بر من میآورد اما در امسال دو بار چنین کرده است و معنایش جز این نیست که اجل من نزدیک است و تو [فاطمه(س)] اولین کسی از اهل بیتم هستی که به من ملحق میشود و من چه خوب کسی هستم که قبل از تو خواهم رفت و تو نزدم خواهی آمد؛ این سخن رسول خدا مرا گریاند. سپس فرمود: آیا راضی نیستی که بانوی بانوان امت [یا بانوی زنان مومن] باشی که از این گفته رسول خدا [شاد شدم و] خندیدم.
راز تا وقتی پنهان باشد راز است
گاهی به هم میرسند و میگویند بیا تا رازی را به تو بگویم. خوب اگر بگویی که دیگر راز نیست. راز تا زمانی که پنهان باشد راز است. چیزی که آشکار شد که دیگر راز نیست و اگر واقعا راز است به دیگران نگوییم.
طَبَق سرپوشیده و اصرار رهگذر!
غلامى طَبق سرپوشیدهاى بر سر داشت و خاموش و بیىصدا در راهى میرفت. یکى از افراد، در راه به او برخورد و پرسید: در این طبق چیست؟ غلام چیزى نگفت. آن شخص به اصرار پرسید تا بداند زیر آن سرپوش که روى طبق کشیدهاند چیست؟ غلام گفت: فلانى! اگر قرار بود که همه افراد بدانند در طبق چیست، دیگر سرپوش روى آن نمیکشیدند!
خیلی وقتها مردم همینگونه سوال میکنند. مثلا میپرسند این چه بود، خوب اگر لازم بود خودمان میگفتیم! نیاز به پرسیدن شما نبود. پس باید به راز دقت کنیم. تیری که از کمان جدا شد دیگر نمیشود آن را گرفت. راز وقتی از سینه انسان خارج شد دیگر نمیتوان به مردم گفت که به دیگران نگویید و نمیشود جلوی آن را گرفت. افراد فراموش میکنند و آن را به دیگران میگویند.
رازداری رزمندگان و پیروزی بزرگ در والفجر8
یکی دیگر از مصادیق مهم کتمان سر و رازداری در بحثهای سیاسی و حکومتی است. یک مسئول باید رازدار باشد. در جنگها پیامبر(ص) بسیار از این اصل استفاده میکردند و مردم را به رازداری تشویق میکردند. در دوران دفاع مقدس بحث رازداری بسیار مهم بود و یکی از مهمترینها عملیات ها، والفجر 8 بود. در این عملیات چندین ماه نیروها آموزش میدیدند اما عراق حتی تصور هم نمیکرد که از سمت اروند عملیاتی صورت بگیرد. والفجر 8 یک ویژگی برجستهای را نسبت به سایر عملیاتها داشت و آن نیز حفاظت اطلاعات بود.
بعد از توکل به خدا، رازداری رزمندگان اسلام مهمترین دلیل پیروزی در این عملیات بود. رازداری رزمندگان در این عملیات به حدی بود که دشمن غافلگیر شد و وقتی متوجه حضور رزمندگان شد که دیگر کار از کار گذشته بود. حفظ اطلاعات در این عملیات آنقدر مهم بود که روز پیروزی در این عملیات را روز حفاظت اطلاعات نامگذاری کردند. در آن زمان اطلاعات و رازها اینقدر مهم بود.
از امام صادق(ع) نقل شده است که میفرمایند: «اِفشاءُ السِّرِّ سُقُوطٌ، برملا کردن راز، (مایه) سقوط است». افشای اسرار سبب دوری از موفقیت و حتی سقوط و شکست فرد در راه تصمیمهای او میشود.
امام علی(ع) در حدیثی فرموده است: «اَلظَّفَرُ بِالحَزْمِ وَالْحَزْمُ بِإِجالَةِ الرَّأیِ وَالرَّأْیُ بِتَحصینِ الأَسْرارِ، پیروزی، به محکم کاری بسته است و آن هم به اندیشه بستگی دارد و اندیشه نیز به نگهداری رازهاست».
بیان کردن نقاط ضعف، منافی رازداری است
پیروزی در جنگ به حفظِ اسرار است. اینکه انسان نقطهضعف خود را بگوید درست نیست، مثلا شما در مسجد اعلام کنید که یکی از نقاط ضعف خانه ما این است که قفل ندارد! برخى از اسرار، به یک نظام و حکومت یا تشکیلات مربوط میشود که باید محفوظ و مکتوم بماند. اسرارى که مهمتر و حیاتیتر از رازهاى شخصى یک فرد است و فاش شدنش براى دشمن، ضررهاى جبران ناپذیرى براى خودى در پى دارد.
همان طور که خراببودن قفل در خانهتان را نباید دیگران بدانند، همان گونه نابسامانى اوضاع داخلى زندگى شما نیز نباید در ملاء عام و بر سر زبان مردم کشیده شود، اوضاع درونى یک نظام نیز جنبه «رازمحرمانه» پیدا میکند و برخى اطلاعات مربوط به امور نظامى و سیاسى و اقتصادى و حتى فرهنگى، جزء اسرارى میشود که از چشم و گوش دشمنان باید پوشیده بماند.
گاهی این انتخابات ریاست جمهوری برای یک کشور علاوه بر اینکه فرصت خوبی است، تهدید هم هست. گاهی میبینید که نامزدها در مناظرات مهمترین اسرار کشور را بیان میکنند. در انتخابات گذشته هم یکی از کاندیداها چه اسرار مهمی از اهلسنت و بحث اقوام را لو داد و این حرفها میتوانست به جنگ داخلی منجر شود. این خیلی عجیب است که شخصی این سخنان را به صورت مستقیم بیان کند. این شخص فکر نکرد که اگر خودش رئیس جمهور شود با این جریان میخواهد چه کند، وقتی بگوییم در این کشور به اقوام و اهلسنت ظلم میکنند.
انسان باید در مورد حرفهایی که میزند کمی فکر کند. یا بعضی نقاط ضعف کشور را بگویند. یا اعلام کند که چرا بر روی موشکها مرگ بر آمریکا مینویسید، این حرفها چیست که زده میشود. ثمره این سخنان جریانات تروریستی تهران میشود. وقتی در مناظرات، سپاه، اطلاعات، حفاظت اطلاعات و بسیج را تخریب کردیم، از آن طرف به داعش چراغ سبز نشان میدهیم. اگر بر فرض ما با سپاه مشکل داریم، نباید در رسانه ملی و در مناظره بگوییم. نمیدانم چرا بعضیها فکر نمیکنند این سپاهیها و بسیجیها بد هستند! به جز روزی که امنیت کشور بر هم میخورد و همینها گوشت کنار گلوله هستند.
از یک سپاهی پرسیدند که شغل شما چیست؟ گفت: روزهایی که کشور آرام است فحش میخوریم و روزهایی که کشور به هم میریزد، گلوله میخوریم. در روزی که حوادث تروریستی اتفاق افتاده بود همه عاشق سپاه و بسیج و لباس شخصیها شده بودند. اما در روزهای قبل همینها را تندرو و افراطی خطاب میکردند.
افشا کردن سِرّ و عزل قائممقام
حضرت امام(ره) اواخر عمر شریف خود بسیار با یک شخصی مدارا کردند. قائم مقام رهبری خیانتهای متعدد انجام داد و امام(ره) مدارا میکردند. تا وقتی که امام به مسئولان نظام دستور یک جلسه فوری را دادند. روزی که قرار بود مسئولان نظام بیایند و جلسه برگزار شود حضرت امام (ره) آن نامه معروف را نوشتند که کلیت آن این بود که چون ساده هستید در کار نظام دخالت نکنید و شما را از قائم مقامی عزل میکنم. چه اتفاقی افتاد که امام(ره) اجازه ندادند که حتی زمان بگذرد و دست به قلم شده بودند؟ زمانی بود که نامه محرمانه امام(ره) صبح در بیبیسی خوانده شد و اینجا بود که متوجه شدند که ایشان رازدار هم نیستند. افشاء سرّ، اینقدر خطرناک است.
انتهای پیام